رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۵ اسفند ۱۳۸۸
بررسی تازه‌ترین رمان امیر حسن چهلتن

جراحی اخلاق

ترجمه‌ی مهدی نفیسی

در ماه ژوئن ۲۰۰۹، کتاب جدید نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ی ایرانی، امیر حسن چهلتن، به زبان آلمانی در آلمان منتشر شد. این اولین کتاب اوست که پیش از آن‌که به زبان اصلی یعنی فارسی درآید، به زبانی غیر از فارسی و در اروپا منتشر شده است.

استقبال خوانندگان آلمانی از این کتاب بسیار خوب بوده است و نویسنده‌ی کتاب با حضور در نمایش‌گاه جهانی کتاب در فرانکفورت به معرفی آن پرداخت. در زیر برگردان مقاله‌ای از استفان وایدنر در زمینه‌ی بررسی این کتاب می آید که در روزنامه فرانکفورتر آلگماینه شماره‌ی ۲۳ در تاریخ ۱۳ اکتبر چاپ شده است. این مقاله خلاصه‌ی دقیق و فشرده‌ای از محتوای این کتاب را به دست می‌دهد و برگردان آن برای خواننده‌ی ایرانی خالی از لطف نخواهد بود.


«تهران، خیابان انقلاب» تازه‌ترین اثر امیر حسن چهل‌تن

جامعه‌ی بی‌پدر

فتاح پزشکی میانه‌سال است، ازدواج نکرده است و تخصص او آن چیزی‌ست که در ادبیات علمی به آن تعمیر پرده بکارت می‌گویند. این شغلی است که در ایران و سایر کشورهای اسلامی دنیا در حال شکوفایی است، نه جراحی زیبایی، بل‌که جراحی اخلاق: بدان معنا که پرده‌ی پاره‌شده‌ی بکارت دوباره به‌هم دوخته می‌شود.

ولی کار در این کلینیک نیست که فتاح را به ثروت رسانده است، بل‌که آن‌چه موجب ثروت او شده است فعالیت‌های افزاینده‌ی او به‌عنوان کمک‌کننده‌ی داوطلبانه به انقلاب ایران است. او همان کسی است که در زندان مخوف اوین در هنگام پاک‌سازی سیاسی در اوایل سال‌های هشتاد میلادی، آخرین تیر خلاص را به قربانی می‌زد.

او به هم‌راه دو تن از یاران‌اش که تا اندازه‌ای به همین کار مشغول هستند، هر هفته هم‌دیگر را در حمام سونا ملاقات می‌کنند و پس از خوردن جرعه‌ای ودکا از رفتار حق‌به‌جانبه‌ی اسلامی خود مطمئن می‌شوند.

در این دنیای بسته، مهم آن نیست که مناسب روح اسلام رفتار شود، بل‌که مهم آن است که عقاید سیاسی دیگران را مورد سرزنش و تحقیر قرار داد و هرگونه انحرافی را سرکوب کرد. تمام شخصیت‌هایی که امیر حسن چهلتن در این رمان به کاوش روح‌شان می‌پردازد، همگی از عناصر وفادار به حکومت اسلامی هستند.

این گونه افراد عناصر سرسپرده‌ی رژیم نیستند، بل‌که در واقع تجسم واقعی خود این سیستم هستند. طرز تفکر آنان، آلمان اواخر دوره‌ی نازیسم را به یاد می‌آورد. چنان‌چه کسی بخواهد عمق جامعه‌ی کنونی ایران را درک کند، نمی‌تواند خواندن این کتاب را نادیده بگیرد. به این لحاظ این اثر، یک اثر متعلق به ادبیات اصیل و برجسته محسوب می‌شود.

امیر حسن چهلتن برای خوانندگان این روزنامه به‌عنوان یک گزارش‌گر شجاع حوادث بزرگ و غیرمترقبه‌ی ایران شناخته شده است. او در سال ۱۹۵۶ متولد شده و یکی از به‌ترین نویسندگان نسل میانی ایران است. سرگیجه‌ی سیاسی ناشی از سرنگونی رژیم شاه، به‌خوبی در زندگی‌نامه‌ی او منعکس است.

ولی او به‌عنوان نویسنده، چگونه به زبانی مناسب برای شرح وقایع فاجعه‌آور و بحرانی در ایران دست می‌یابد؟ چهلتن پیرو سبک ادبی هوشنگ گلشیری است (۱۹۳۷ – ۲۰۰۰)، کسی که با توصیف و شرح مکالمه‌ی درونی آخرین ولی‌عهد قاجار در ایران، در اثرش به نام «شازده احتجاب»، در سال ۱۹۶۹ معروفیتی کسب کرد.

«تهران، خیابان انقلاب» ادبیاتی است که از حیطه‌ی ایدئولوژی و برنامه‌های مرامی و حزبی پا فراتر می‌گذارد؛ این اثر می‌کوشد به شرح وقایع نامعمول و غیرمترقبه پرداخته و آن را از زاویه‌ی منطق درونی خودشان بررسی کند و از این طریق به دنیای واقعی آن‌ها آن‌قدر نزدیک شود که در نظر خواننده همانند عدسی شفافی جلوه می‌کند، که آن‌چه قابل فهم نبوده و بیگانه بوده است را کاملاً روشن و واضح به معرض عموم بگذارد.

خواننده نمی‌خواهد با هیچ‌کدام از شخصیت‌های رمان چهلتن خود را هم هویت بیابد، ولی در آخر با تمامی شخصیت‌های داستان‌اش ناگزیر ارتباط شخصیتی پیدا می‌کند.

دختری که در صفحات اولیه‌ی کتاب، دکتر فتاح با دوختن پرده بکارت‌اش شرافت او را تضمین می‌کند، شهرزاد نام دارد، همانند قصه‌گوی درون رمان هزار و یک شب. ولی درست بر خلاف خواهرخوانده‌اش در هزار و یک شب، این دختر در وضعیتی قرار ندارد که همانند او قصه بگوید و از این طریق زندگی‌اش را نجات دهد.

او به نحو گریزناپذیری شبیه خواننده‌ی پاپ مشهور ایران، گوگوش است، شخصیتی که واقعا وجود داشته است. همان شخصیتی که فتاح در دوران جوانی‌اش خاطرخواه او بوده ولی همیشه برای‌اش دست‌نیافتنی بوده است؛ با وجود آن‌که فتاح توانسته بود در اواخر دوران حکومت شاه هنگام تحویل مشروب در محله‌ی ثروتمندان پایتخت، گوشه‌چشمی به او در استخر بیاندازد.

در خیال فتاح، این دختر همان گوگوش به نظر می‌آید، و او را مورد تجاوز قرار می‌دهد (اگر دل‌ات خواست دوباره می‌دوزم‌اش برات) و می‌خواهد که با او ازدواج کند. چهلتن موفق می‌شود که این وقایع مشمئزکننده را توصیف کند بدون آن‌که آن‌ها را در قالبی کاریکاتوری و مسخره بیان کند.

ولی فتاح تنها داوطلب ازدواج با شهرزاد نیست. بل‌که مصطفی که تقریبا یک نسل جوان‌تر است، رقیب اوست: او بچه‌ی انقلاب است با همان سابقه‌ی زندگی ساده و بی‌پیرایه، ولی به‌شدت دُگم و قشری. او در بخش زنان زندان مخوف اوین کار می‌کند. ولی خانواده‌ی شهرزاد موافق ازدواج او با مصطفی نیست.

جهت بررسی گذشته‌ی مصطفی و جدی‌بودن او در امر ازدواج و مقام و موقعیت کاری او، عموی شهرزاد که در شهرستانی دیگر زندگی می‌کند، مامور می‌شود که سابقه‌ی مصطفی را مورد تحقیق قرار دهد. شهرزاد پدر ندارد و عموی بدبخت بدون آن‌که بداند پا به محلی می‌گذارد که در عین حال که او را به‌شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد، هم‌چنین شدیدا او را می‌ترساند.

به‌خصوص وقتی که در مقابل رییسِ ازخودراضی مصطفی قرار می‌گیرد، او می‌خواهد به‌نوعی حفظ آبرو کند. در این‌جا انسان با صحنه‌هایی تاثیرگذار و در عین حال گروتسگ روبرو می‌شود که درون غیرانسانی و ظالمانه‌ی این سیستم را به‌خوبی بر ملا می‌سازد.

در مقابل ثروت مادی فتاح و منش زورگویانه و خشن او، مصطفی بدون قدرت به نظر می‌رسد، ولی شهرزاد به او دل بسته است. جهت به‌دست‌آوردن شهرزاد، مصطفی او را به‌عنوان یک ضدانقلابی معرفی کرده و باعث دست‌گیری شهرزاد توسط پاسداران می‌شود، با این قصد که با ورود به زندان، بتواند به هم‌راه او از آن‌جا فرار کند. ولی آن نیروهایی که اکنون از بند رها شده‌اند، دیگر در دستان کارآموخته‌ی این ایرانی ساحر قابل کنترل نیستند.

این کتاب کوچک‌ترین سطری در مذمت اسلام و یا حتی کلمه‌ای انتقادی به حکومت ملایان ندارد. ولی نشان می‌دهد سیستم حکومتی‌ای که تمامی راه‌های دمکراتیک و بازشدنِ جامعه را بسته است، چگونه مجبور می‌شود به‌خاطر منیت و خودمحوری، به صورتی ناگزیر پوک و بی‌محتوا شود.

به‌ترین تمثیل برای چنین حالتی، بی‌پدری و یتیمی است، که در زبان فارسی در عین حال فحشی برای حرام‌زادگی است. فتاح، مصطفی و شهرزاد همگی پدران‌شان را از دست داده‌اند. عاقبت روانی این بی‌پدری، فقدان خودآگاهی در جهت حق و حقوق و قانون است.

چنان‌چه احمدی‌نژاد که دوباره به‌عنوان رئیس جمهور انتخاب شده است، بخواهد در اعلام مبارزه‌اش علیه بی‌قانونی و فساد و همین‌طور در خواست خود جهت زنده‌کردن ارزش‌های واقعی اخلاق اسلامی جدی باشد، می‌بایستی به‌سرعت دستور چاپ چنین کتابی را صادر کند. ولی این کتاب نخستین‌بار به زبان آلمانی و با ترجمه‌ی عالی سوزان باغستانی در آمده است، و این اثر قبل از هر چیز یک اثر ادبی جهانی است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

چه جوری میشه به متن این کتاب سترسی پیدا کرد.این نوشته شما آدمو به خوندنش تحریک میکنه.باسپاس

-- علی ، Nov 3, 2009 در ساعت 08:00 PM

یک پیشنهاد! آیا ممکن است پولدارهای ایرانی مقیم خارج از ایران یک موسسه ای تشکیل بدهند و حق کپی رایت این نوع آثار فارسی را که هرگز امکان ندارد در ایران چاپ شود بخرند و به صورت مجانی روی اینترنت قرار دهند؟ چقدر خوب می شد!

-- ممدآقا ، Nov 4, 2009 در ساعت 08:00 PM

چگونه میتوان این رمان را در ایران تهیه کرد؟

-- محمد ، Nov 4, 2009 در ساعت 08:00 PM

به نظر من خیلی خجالت آور است که افرادی در برای جلب توجه خارجی ها اینطور موضوعات هجوی را انتخاب می کنند. اکثر قریب به اتفاق دوستان استرالیایی من تصورشان از ایران یک کشور بی آب و علف و کویری و با مردمی شبیه به اعراب بادیه نشین است. این پیش ذهنیت را مدیون فیلم سازان ایرانی هستیم که عشقشان به دریافت جوایز سینمایی باعث ارایه تصاویر غیر واقعی از ایران در فیلم های جشنواره ای شان شده اند. بعد ا از آن فیلم سازها چشممان به این آقای نویسنده مشهور روشن. می شه دست از سر ایران و ایرانی بردارید لطفا؟

-- جواد از ملبورن ، Nov 5, 2009 در ساعت 08:00 PM

it was wonderful

-- بدون نام ، Nov 5, 2009 در ساعت 08:00 PM

با درود بر شما
میخواستم كه اگر امکان دارد لینک این مطلب را در روزنامه فرانکفورتر آلگماینه برایم بفرستید، مطلب جالبی هست اما قسمت آخر برای من قبل هضم نیست ، شاید این از عدم آگاهی نویسنده مقاله مزبور در مورد ایران میباشد.
آنجا كه مینویسد بی پدری و یتیمی به معنای حرام زادگی میباشد،هر چند كه لغت حرام زاده نیز ناشی از فرهنگ غلط حاکم بر جامعه مذهبی ایران میباشد .
پیروز باشید

-- Mahjob ، Nov 6, 2009 در ساعت 08:00 PM

"جواد از ملبورن" عزیز

به استرالیایی هایی که فکر می کنند ایران سرزمینی است سراسر بیابانی و با افرادی "بادیه نشین" (که تا حدی هم درست است) بگو لطفاً پیش از اظهار نظرهایی از این دست، نگاهی هم به سرزمین خود بیاندازند!

-- ایرانی تبعیدی ، Nov 8, 2009 در ساعت 08:00 PM

جواد جان هموطن گرامی .من هم درملبورن زندگی میکنم و درکت میکنم.البته شخصن فکر کنم کلافگیت، به جای اینکه به هنرمند های هموطنت خرده بگیری که چرا آثارشون اون طور که تو میپسندی نیست ، با دوسه تا کارساده ، ولی نه چندان راحت ، حل میشه : ۱- شاید بهتر باشه دوستانتو از بین استرالیا یی های تحصیلکرده تر انتخاب کنی .میدونی که همه جای دنیا همه طور آدم با هر سطح معلوماتی وجود داره ۲- کمی راجع به مملکت خودت اون تر که واقعن هست ،نه اونطوری که دوست داری به هر دلیل پوزشوبه دیگران بدی تحقیق کن ۳- اجازه بده منتقد ها وهنرمند ها حرفشون ر و بزنند.به خدا اونا هم آدمند./به امید شادکامی برای همه ما /امیر چ / ملبورن

-- amir ، Mar 6, 2010 در ساعت 08:00 PM