رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ مرداد ۱۳۸۹
گفت و گو با شیوا مقانلو، نویسنده و مترجم

دی.‌اچ.‌لارنس در نود دقیقه

سید مصطفا رضیئی

وانس در جنوب فرانسه در سال ۱۹۳۰، میزبان آخرین روزهای زندگی نویسنده‌ی از همه جا رانده‌ی انگلیسی، دی.‌اچ.‌لارنس بود. وقتی لارنس درگذشت، رنجور و خسته و ناآرام از سفرهای طولانی برای یافتن وطنی بود که بتواند در آن آرام بگیرد.

نویسنده‌ای که به خاطر رمان «عاشق لیدی چترلی» از جامعه‌ی رسمی انگلستان رانده شده بود، به‌دنبال زمینی آزاد می‌گشت تا بتواند در مورد زندگی بنویسد، و منظور لارنس از زندگی، همراه شدن‌ آن با جسم و تن بود. رابطه‌ی جسمی، طبیعی‌ترین اتفاق در زندگی یک انسان است و محور نوشته‌های لارنس هم بیشتر بر این موضوع استوار شده بود.

در چهل و پنج سال زندگی خویش، ۲۰ کتاب گوناگون نوشت؛ رمان، داستان‌کوتاه و شعر. دو دهه بعد از مرگ او بود که کم‌کم نوشته‌های اصلی از محاق توقیف درآمدند و سانسور نشده در آمریکا و انگلستان عرضه گشتند و قبل از دهه‌ی آشوب‌زده‌ی ۱۹۶۰، کتاب‌ها با فروشی سرسام‌آور در دست‌ جوان‌هایی دست‌ به‌ دست می‌شدند که بعد از سال‌های جنگ،‌ به دنبال هویت واقعی خودشان می‌گشتند.

لارنس را در ایران کم می‌شناسیم، به خاطر نیاز درونی‌اش به آزادی و رهایی از بند تمدنی که اجازه‌ی نفس کشیدن را از او می‌گرفت و نگاه حیرت‌زده و زبان رهای او، کم‌تر مجال ترجمه یافته است. تنها آرزویش این بود که بتواند کار کند و بگذراند نوشته‌هایش منتشر شود. منظورش همه‌ی کسانی بود که جلوی او ایستاده بودند: مادر و خانواده‌اش، همسر عجیب و غریبش (زن استاد زبان فرانسه که بچه‌هایش را ول کرد و با لارنس گریخت،) و جامعه به صورت عام و خاصش.

کتاب کوچک ۹۶ صفحه‌ای «آشنایی با دی.‌اچ.‌لارنس» که در نسخه‌ی اصلی، با نام «دی.‌اچ.‌لارنس در نود دقیقه» منتشر شده است، قدمی در شناخت لارنس است. پل استراترن، نویسنده‌ی انگلیسی زبان، بعد از انتشار مجموعه‌ی موفق «آشنایی با فیلسوف‌ها»، به سراغ نویسنده‌‌هایی گوناگون رفته و مجموعه‌ی «آشنایی با نویسنده‌ها» را کار کرده است.

مجموعه‌ای که شیوا مقانلو دو جلد «آشنایی با دی.‌اچ.‌لارنس» و «آشنایی با همینگوی» آن را ترجمه و نشر مرکز کتاب‌‌ها را منتشر کرده است. جلدهای منتشر شده‌‌ی دیگر کتاب‌های استراترن در ایران، آشنایی با بکت، بورخس، تولستوی، جویس، داستایفسکی، کافکا، گارسیا مارکز، ناباکوف و ویرجینیا وولف هستند که مترجم‌های دیگری بر روی آن‌ها کار کرده‌اند.

ویژگی جالب کتاب‌های این مجموعه، موجز بودن و در عین موجز و کوتاه بودن، کامل و متنوع بودن آن‌ها است. کتاب «آشنایی با دی.‌اچ.‌لارنس» با یادداشت ناشر شروع می‌شود که بر اهمیت مجموعه کوتاه صحبت می‌کند و سپس «درآمد» نویسنده می‌آید. در این بخش نویسنده، با آوردن یک صحنه‌ی واقعی از زندگی شخصیت مورد بحث، روح و ویژگی‌های اصلی او را به نمایش می‌گذارد.

لارنس در اواخر عمر به سیر و سفر در ایتالیا رفته و به دیدار مقبره‌های اتروسک‌ها می‌رود. مقربه‌های مردمان پیش از روم باستان که روم تا جایی که دید، همه‌ی آثار زندگی آنان را محو کرد تا تمدن خود را بر زندگی آن‌ها پایه‌گذاری کند. لارنس افسوس از دست رفته‌ها را دارد.

به دنبال تصویر آزادی می‌گردد، در یک غار با آن روبه‌رو می‌شود: «دورتادور دیوارهای اتاق کوچک، آسمان و دریایی مه‌آلود نقاشی شده، با پرندگانی در حال پرواز و ماهی‌هایی در حال جست‌وخیز و مردان کوچکی در حال شکار، ماهی‌گیری،‌ و قایقرانی... از دریا صخره‌ی بلندی به هوا برخاسته وا ز فرازش مردی برهنه... به شکلی زیبا و پاکیزه به درون آب شیرجه می‌رود... درهمین حال دلفینی از پشت جست‌وخیز می‌کند...» (ص ۱۱ کتاب.) و حیرت زده برجای می‌ماند.

سپس بخش اصلی کتاب شروع می‌شود تا این حیرت بر تماشای زندگی را دنبال کنیم: «زندگی و آثار لارنس»، در این‌جا قدم به قدم زندگی لارنس را دنبال می‌کنیم، همراه با آشنا شدن با نوشته‌هایش و هم‌زمان خلاصه نوشته‌ها معرفی و نقد هم می‌شوند. درنهایت کتاب، چند متن «از نوشته‌های لارنس»، فهرست «آثار عمده‌ی لارنس»، «گاه‌شمار زندگی و زمانه‌ی لارنس» و «متون پیشنهادی برای مطالعه‌ی بیشتر» و آخرسر «نمایه» را به خواننده عرضه می‌کند. همه‌ی این‌ها در ۹۶ صفحه.

با شیوا مقانلو درباره‌ی کتاب «دی.‌اچ.‌لارنس» و ترجمه‌ی این اثر گفت و گو کردم.


شیوا مقانلو، نویسنده و مترجم

کتاب از نظر فرم حیرت‌انگیز بود خانوم مقانلو. در نوشته‌ای کوتاه، موارد مختلف در کنار هم جمع شده‌اند و تصویری نسبتاً واضح از دی.‌اچ.‌لارنس شکل می‌گیرد. در عین حال که فرم سنگین است و متن‌ها باید دقیق خلاصه شوند، نوشته‌های استراترن زبانی زنده و خواندنی دارند. در کتاب همینگوی دیدنی بود که طنز موثر به کار رفته است و در این اثر، نرمی زبان احساس می‌شد. این استراترن کیست؟

در یک معرفی زندگی‌نامه‌وار، استراترن فیلسوف، آکادمیسین، و نویسنده‌ای انگلیسی‌ است که در سال ۱۹۴۰ به دنیا آمد. در کالج ترینیتی دوبلین تحصیل نموده، مدتی در نیروی دریایی خدمت کرده، چند وقتی را در یک جزیره‌ی یونانی گذرانده، و سپس به هند و هیمالیا سفر کرده است.

می‌بینید؟ تا همین‌جا هم ماجراجویی فیزیکی از تمام زندگی‌اش می‌بارد. و از نظر ماجراجویی‌های ذهنی، او در سال ۱۹۷۲ کتاب «فصلی در حبشه» را نوشت که برنده‌ی جایزه‌ی سامرست موام شد. علاوه بر پنج رمان، او کتاب‌های پرفروشی هم در حوزه‌ی تاریخ دارد، از جمله «خاندان مدیچی: پدرخوانده‌های رنسانس» و «ناپلئون در مصر».

اما به همین‌جا هم ختم نمی‌شود! او زندگی‌نامه‌های زیادی هم در حوزه‌های علوم، پزشکی، و اقتصاد نوشته، از جمله مجموعه کتاب‌های «دانشمندانی که جهان را تغییر دادند». البته ما بیشتر در ایران با مجموعه‌ی فلاسفه ـ و ـ حالا نویسندگان ـ او آشنا هستیم. استراترن استاد سخنران دانشگاه کینگزتون است و آن‌جا فلسفه و علوم درس می‌دهد.

موضوع دیگری که درباره‌ی این کتاب جالب بود، تلاش نفس‌گیر نویسنده برای آشنا شدن با نویسنده است. استراترن نشسته و چندین کتاب قطور و انبوهی مقاله را به علاوه‌ی کتاب‌های اصلی لارنس خوانده و بعد نوشته و نوشته‌اش خوب ویرایش شده است و به بازار رسیده. این چیزی است که من در جامعه‌ی ادبی کشور خودمان کم می‌بینم، این‌که یک محقق جدی فرهنگ داشته باشیم که کارش را بلد باشد و بتواند چنین اثری به خواننده برساند. نظر شما در مورد فرم کتاب چیست؟ ترجمه‌ی کتاب راحت بود؟

نه راحت نبود. اولین بار که خانمی از نشر مرکز در مورد ترجمه این کتاب با من تماس گرفتند، در ذکر ویژگی‌های کار گفتند که کتاب‌های ساده و بی‌دردسری‌ هستند. اما هنگام صحبت حضوری‌ام با مرحوم آقای فاطمی، ایشان به صراحت گفتند که طنز پنهان استراترن چالش خاصی را پیش پای مترجم خواهد گذاشت.

همین‌گونه هم بود. نثر استراترن سهل و ممتنع است، یعنی به عنوان یک زندگی‌نامه که باید عامه‌ی مردم و حتا بچه‌های نوجوان را با خود همراه کند، کاملاً قابل فهم و سلیس است. اما امضاهای نثری خودش را دارد، بازی‌های زبانی خودش را، و شیرین‌کاری‌هایی که دشواری برگرداندن‌شان برای مترجم می‌ماند.

احاطه‌ی او بر حوزه‌های مختلف دانش حیرت‌انگیز است، و این چیرگی در نثر و در انتخاب‌های او هم دیده می‌شد. مثلاً استراترن در تفسیر ویژگی‌های ادبی لارنس و همینگوی، مثال‌هایی دقیق و درست از خط ‌به ‌خط کتاب‌های مختلف آن‌ها ذکر می‌کند که کاملاً با تفسیر مورد نظر او همخوان‌اند.

این شاید به نظر خواننده کار آسانی بیاید، اما در عمل استراترن باید عمری را پی کاوش این نوشته‌ها گذاشته باشد، تا این‌قدر بر آن‌ها احاطه داشته باشد و بداند چه مثالی را از کجا بیرون بکشد. حالا این چیرگی را ضرب کنید در ده‌ها شخصیت مختلفی که او روی‌شان کار کرده است.

البته محقق بودن یک شغل تمام وقت و جدی‌ است، یعنی آدم مدام بخواند و بخواند و یادداشت بردارد و تمرین کند و به منابع مختلف سرک بکشد و حتا سفر برود و جست‌وجو کند. حتماً استراترن علاوه بر لیاقت خودش، شرایط اجتماعی و شغلی مطلوبی هم دارد که توانسته چنین آثار درخشانی خلق کند.

تا جایی که دیده‌ام، ببشتر آثار حوزه‌ی تحلیل در کشور ما، به نقد و تفسیر اثار برمی‌گردند که طبعاً کار راحت‌تری‌ است، و نه به زندگی‌نامه‌ها. در حوزه‌ی زندگی‌نامه، مثلاً به نظرم نشریه بخارا فعالیت‌هایی جدی انجام داده، بعضی از قدیمی‌ترها هم تک و توک کارهایی کرده‌اند، ولو در مورد زندگی‌های خودشان یا دوستانشان. اما در میان نسل جدیدتر چنین رغبتی را نمی‌بینم. ما هنوز کسی را به شکل استراترن نداریم که حرفه‌ای باشد و کارش را این‌قدر جدی بگیرد و زبان شکیلی هم داشته باشد.


تصویر کتاب «‌آشنایی با دی.‌اچ.‌لارنس‌»

چیزی که من را در خواندن این کتاب سردرگم کرده بود، مخاطب کتاب است. در عین حال که کتاب برای کسانی نوشته شده است که می‌خواهند برای اولین بار با یک نویسنده آشنا شوند، اما برای من هم جذاب بودند و چیزهای جدیدی داشتند، وقتی مثلاً مقایسه می‌کنم که در دانشگاه به شکلی مناسب با لارنس آشنا شده بودم. هدف اصلی این سری کتاب‌ها چیست؟ استراترن دنبال چی می‌گردد؟

به گمانم دنبال همان سردرگمی که در شما پیدا شده! قطعاً این‌ها فرم جدیدی در سبک نوشتار زندگی‌نامه‌ای محسوب می‌شوند. خود استراترن در انتهای این کتاب‌ها، منابع و ماخذ زیادی برای کارش ذکر می‌کند، از همان منابع مرسومی که ما هم زیاد دیده‌ایم. پس چرا وقتی این همه منبع وجود داشته، زحمت این دوباره‌کاری را به خودش داده؟

به نظرم اولاً با هدف ایجاد یک زبان و سبک نوشتاری فردی جدید در عالم زندگی‌نامه‌نویسی: یعنی بیوگرافی را از حالت آویزان و درحاشیه ماند‌ه‌ی ادبیات خارج کردن و آن را به فرم محکم و ارزشمندی تبدیل کردن که دیگر صرفاً «درباره‌ی ادبیات» نیست، بلکه خودش هم ادبیاتی جدی به شمار می‌رود.

دوم این‌که، او وجوه مختلف زندگی و کار یک نویسنده را به خواننده نشان می‌دهد، اما با تیزهوشی از قضاوت می‌پرهیزد: و این مشکلی است که اکثر زندگی‌نامه‌ها دارند، یعنی قضاوت می‌کنند. ولی استراترن «فضاسازی» می‌کند، اقوال و امثال گوناگون را کنار هم می¬گذارد، وضعیت اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آن جامعه را ذکر می‌کند، و در انتها ما را با نویسنده تنها می‌گذارد.

جسمیت بحث اصلی نوشته‌های لارنس است. در کتاب نمونه‌های بسیاری در بحث زندگی شخصی خود لارنس آمده‌اند، در مورد همسرش، احتمال‌ دوجنس‌گرا بودن او و هم‌چنین توصیف‌های مفصل جسمانی که در نوشته‌های او تقریباً برای اولین بار این‌قدر آزاد در قرن بیستم نوشته شده‌اند. می‌خواستم کمی برای ما در این مورد صحبت کنید که چگونه این رابطه‌ی دوجانبه‌ی نوشتن و زندگی شخصی، در آثار لارنس و البته در این کتاب نمودار شده‌اند.

من نمی‌خواهم بگویم زندگی شخصی یک نویسنده حتماً در مضامین کتاب‌های او هم نمود پیدا می‌کند، اما این اتفاقی است که اکثرا می‌افتد. در مورد لار‌نس هم، نه به این معنا که مثلاً حتماً باید نویسنده‌ای خودش ترنس‌سکشوال باشد تا این وضعیت را در اثرش نشان بدهد، بلکه اگر او در فضایی زندگی کند که مثلاً ترنس‌سکشوال بودن یک معضل، دغدغه، یا مسأله‌ی مورد بحث است ـ حالا بحث مثبت یا منفی ـ آن وقت حتماً این مسأله در کارش هم نمود خواهد یافت.

تمام نویسندگان از جریانات اجتماعی اطراف‌شان تأثیر می‌گیرند، و از همه مهم‌تر دوست دارند دغدغه‌های پیدا و پنهان خودشان را به کاغذ بیاورند. تفاوت لارنس در جسارت و صراحت او بوده، در این‌که چیزهای موجود، ولی ناگفتنی را گفتنی کرده. ببینید، در فیلم درخشان «کتاب‌خوان / the reader» که جزو آثار مطرح جهان در سال گذشته بود، فیلمی که آن هم به نوع خود، تعامل هوشمندانه‌ای میان کتاب و بدن برقرار می‌کرد، صحنه‌ای هست که پسر نوجوان بخشی از «عاشق لیدی چترلی» را برای محبوبش می‌خواند.

واکنش اولیه‌ی این زن اعتراض و شرم است و به او می‌گوید ساکت شود، اما کمی بعد از او می‌خواهد که ادامه بدهد! زمان فیلم به نیمه‌های قرن بیستم برمی‌گردد، اما به نظرم این همان وضعیتی‌ است که هم‌دوران‌های خود لارنس هم با آن روبه‌رو بودند: احساساتی مرکب از خجالت و ترس و چندش و اشتیاق و هیجان نسبت به خواندن موضوعات ممنوعه‌ای که خودشان عملاً تجربه‌اش می‌کردند.

دی.‌اچ.‌ارنس نمونه‌ی نویسنده‌ای است که توانسته از میان جامعه‌ی روستایی که در آن متولد شده، خودش را جدا کند و به جامعه‌ی متوسط برساند. توانست مادر تقریباً دیکتاتورخوی‌ خودش را از ذهنش رها کند. توانست با زن عجیبش کنار بیاید و این‌قدر جسور بود که این چنین بنویسد.


تصویر کتاب «آشنایی با همینگوی»

لارنس نمونه‌ی نویسنده‌ای است که از جامعه‌اش پیش افتاده و توانسته پیشرفت خودش را به جامعه‌اش تحمیل کند. فکر می‌کنید صرف ترجمه‌ی چنین کتابی بتواند خواننده را با لارنس آشنا کند؟ وقتی که می‌دانیم تقریباً بیشتر نوشته‌های اصلی او نمی‌توانند به صورت قانونی در داخل کشور منتشر شوند.

به نظر من هیچ تفسیر و تحلیلی جای مواجهه‌ی مستقیم با یک اثر هنری را نمی‌گیرد، البته تحلیل‌ها تأثیر زیادی در نوع این مواجهه، و آشنایی با زبان و ساختار یک اثر دارند و به هضم بهتر آن کمک می‌کنند. شخصاً در ترجمه‌های قبلی‌ام، مثلاً دونالد بارتلمی و جان بارت ـ که این دومی هنوز چاپ نشده ـ نشان داده‌ام که دوست دارم از آدم‌هایی ترجمه کنم که راجع‌ به‌شان در جامعه ادبی ایران بحث زیاد شده بود، اما کمتر اثر مستقیمی از آن‌ها وجود داشت.

ولی نوع جسارت‌ها فرق می‌کند، گاهی جامعه برایم نوع نثر و نوشتار خاص هنوز آماده نیست، مثلاً برخی‌ها آثار تجربی نویسندگان آمریکایی دهه‌ی ۷۰ را برای جامعه¬ی ادبی خودمان هنوز زیادی غریب یا آوانگارد می‌دانند! اما به قول شما جسارت لارنس بیشتر متنی بوده، هم در متن زندگی‌اش و هم در متن آثارش. مسأله‌ی ترجمه‌ی لارنس برای ما به ممیزی برمی‌گردد و پیشاپیش منتفی‌ است و فکر نمی‌کنم هیچ مترجمی به سراغ آن برود.

من وقتی کتاب‌ها را دیدم، فکر می‌کردم که آثاری معمولی را می‌خوانم. نوشته‌هایی در حد و اندازه‌ی دیگر کتاب‌های درباره‌ی ادبیات. اما بعد شگفت‌زده ماندم، از نوشته‌ای که در برابرم قرار گرفته بود. فکر می‌کنم شما هم در اولین برخورد با استراترن به چنین لحظه‌‌ای رسیده باشید. در برابر دیگر کارهای ترجمه و نوشتاری شما، فکر می‌کنید این دو کتاب چه جایگاهی دارند؟ دوست دارید باز هم چنین تجربه‌هایی داشته باشید؟

من این اواخر زندگی‌نامه‌های دیگری هم ترجمه کرده‌ام، مثلاً زندگی‌نامه‌های میکل آنژ و اسکندر از مجموعه‌ای که توسط نشر ققنوس زیر چاپ‌اند؛ هر دو ساده‌تر بودند، زبان استاندارد آشنایی هم داشتند، و حتماً هم ترجمه‌ی آن مجموعه کارها را ادامه خواهم داد. اما از طرف دیگر، من از کش مکش و چالش خوشم می‌آید.

وقتی مانعی سخت‌تر باشد، قدرت و انگیزه‌ی من هم برای انجامش بیشتر می‌شود. شگفت بودن کارهای استراترن این انگیزه را قوت می‌بخشد، البته پس از دوهای ماراتونی چون دونالد بارتلمی و جان بارت، استراترن یک دو صد متر محسوب می‌شود! نهایتاً این‌که اگر شرایط حرفه‌ای مناسب‌تری برای ترجمه‌ی جلدهای دیگر استراترن مهیا شود، شرایطی که من فاعلیت بیشتری در نحوه‌ی تنظیم قراردادش داشته باشم، حتماً از آن استقبال خواهم کرد.

Share/Save/Bookmark

«آشنایی با دی.‌اچ.‌‌لارنس» پل استراترن. ترجمه‌ی شیوا مقانلو. تهران: نشر مرکز. چاپ اول: زمستان ۱۳۸۷. ۳۰۰۰ نسخه. ۹۶ صفحه. ۲۲۰۰ تومان.

نظرهای خوانندگان

پرسه در متن هميشه خوانندني و پر محتواست.
نكته اي در مصاحبه توسط خانم قوانلو بيان مي شود كه ممكن است در خواننده اين نظر را القا كند كه لارنس، ترانس سكسوال بوده است. هر چند كه در مورد زندگي جنسي لارنس ابهام زيادي وجود دارد، اما شواهدي دال بر ترانس سكسوال بودن او وجود ندارد (دست كم من جايي نديده ام). تصور مي كنم دو جنس گرا يا هم جنس خواه (در اواخر زندگي) توصيف دقيق تري از تمايلات جنسي لارنس به دست دهد.

-- خشايار ، May 13, 2009 در ساعت 01:28 PM

قبل از انقلاب دو مجموعه ی بسیار عالی از اشعار لارنس به ترجمه محمود کیانوش ترجمه شده است. تا انجایی که به خاطرم مانده انتشارات نیل انرا چاپ و منتشر کرده بود.

-- Reza ، May 14, 2009 در ساعت 01:28 PM

مطالب عالی و بسیار سودمند است خواهشمند است از نویسندگان قوی ایرانی هم یادی کنید. باتشکر

-- پگاه صدیقی ، Aug 17, 2010 در ساعت 01:28 PM