خانه > پرسه در متن > ادبیات ایران > در کارگاه انديشه و خيال استاد توس | |||
در کارگاه انديشه و خيال استاد توسخسرو ناقدگفتار پيش رو بررسی کوتاهی است از جايگاه فردوسی و شاهنامه او در سرزمينهای آلمانی زبان که تنها فهرستوار به تحقيقاتی که از سالهای پايانی قرن هجده ميلادی تا امروز پيرامون شاهنامه به زبان آلمانی منتشر شده است، اشارهای دارد و به برشمردن چند ترجمه مهم و معتبر آلمانی از شاهنامه فردوسی بسنده کرده است. نگارنده افزون بر اين در پژوهشی جداگانه که با عنوان «خوابهای اساطيری شاهنامه» در دفتری از مجموعه گفتارهای خود آمادهی انتشار دارد، با گردآوری رؤياهايی که فردوسی در شاهنامه به تصوير کشيده، مضمون خواب و خوابگزاری را در اين شاهکار زبان فارسی بررسی کرده است. سرايش شاهنامه به آفرينش نقش فرشی پرنيان میمانند که در کارگاه انديشه و خيال فردوسی هستی يافت. فردوسی ساليانی دراز به افسانهها رنگ تاريخ و به تاريخ رنگ افسانه زد تا با آميختهای از اسطوره و واقعيتهای تاريخی، شاهکاری بيافريند که روشنی آن چون خورشيد تا بيکران درخشان و شکوه آن جاودان بماند. اين برداشت از شاهنامه کم و بيش، جانمايه منظومهای به نام «فردوسی شاعر» است که هاينريش هاينه، شاعر نامدار آلمانی در سال ۱۸۵۱ ميلادی در بزرگداشت حماسهسرای نامی ايران سرود. اين منظومه، به رغم کاستیهای تاريخی، يکی از بارزترين نمونههای دلبستگی احساسی فرهيختگان آلمانی به فردوسی و شاهکار يکتا و تکرارناپذير اوست. هاينه در منظومهی فردوسیِ شاعر رنجهای فردوسی را در هفده سالی که به ظن او سرودن شاهنامه به طول انجاميد برمیشمرد و بيش از همه به ستمی که در حق استاد توس روا داشتند میپردازد و از ناسپاسی سلطان محمود عزنوی و از پشيمانی ديرهنگام او میگويد. هاينه سرودن شاهنامه را به آفرينشِ نقش فرشی پُرفسون و پرنيان مانند میکند که در کارگاه انديشه و خيال فردوسی بافته شد؛ آنجا که نيکان و بدان روزگار، فرزانگان و پادشاهان، گُردان و پهلوانان، تورانزمينيان و ايرانزمينيان، دلاورسواران دل پُر ز کين، پسران کينخواه خون پداران، ايزدان پاکنهاد و اهريمنان بدنهاد و ديوان و جادوگران و خوابگزاران، همه گرد هم آمدهاند تا در ميدان خيال و عرصههای عهد کهن، نقشآفرينی کنند. او در ابيات پايانی منظومهی فردوسی شاعر، صحنهی دردناک واپسين وداع با فردوسی را چنين به تصوير کشيده است: در حالی که صدای جرس کاروان هدايای سلطان محمود و بانگ لاالهالاالله شتررانان از بيرون دروازهی غربی شهر توس به گوش میرسد، کاروان تشييع جنازهی فردوسی از دروازهی شرقی شهر خارج میشود. گوته، ديگر شاعر نامدار آلمانی نيز در پی گفتاری که با عنوان «يادداشتها و رسالههايی برای درک بهتر ديوان غربی – شرقی» نگاشته، بخشی را به معرفی فردوسی و شاهنامهی او اختصاص داده است. گوته آنجا که به بررسی کوتاه شعر فارسی و معرفی شاعران ايرانی میپردازد، نخست ويژگیهای شعر شرق را برمیشمارد و بحثی دارد پيرامون وزن و قافيه و نقش تمثيل در شعر فارسی. سپس با حماسهسرای نامی ايران فردوسی و شاهکار عظيم او «شاهنامه» آغاز میکند و از آن به عنوان اثری ارجمند و استوار و بنياد عرفانی - تاريخی ملت ايران ياد میکند. او محققان و منتقدان اروپايی را از قياس شاعران شرق با سرايندگان غرب بر حذر میدارد و برای مثال مقايسه فردوسی را با حماسه سرای يونان باستان، «هُمر» و يا مقايسه حافظ را با «هراس»، غزلسرای روم باستان، بیحاصل و پانهادن در کژراهه میداند. او ضمن گفت و شنودی در ستايش از شاعران ايرانی، با کمال فروتنی بر اين واقعيت تأکيد میکند که: «ايرانيان در طول پنج قرن تنها برای هفت تن از شاعران خود ارزش و اعتبار قايل شدند و در ميان راندهشدگان، رندان بسياری وجود داشتند که در شعر و شاعری بسيار بهتر از کسانی چون من بودند». «واژهنامهی شاهنامه فردوسی» اثر اعجابانگيز فريتس وولف، يکی ديگر از مهمترين و معتبرترين تحقيقات آلمانیها دربارهی شاهنامه است. وولف با صورتبرداری کامل از گنجينهی زبانی شاهنامه و با به دست دادن برابرنهادههای گوناگون به زبان آلمانی، اثری از خود بهجا گذاشت که نه تنها مرجع معتبر و اساس کار شاهنامهپژوهان و مصححان شاهنامه است، بلکه به جرأت میتوان گفت که او با اين اثر برای نخستين بار بنيانی علمی، استوار و قابل اعتماد در فرهنگنويسی فارسی پايه گذارد. کار سترگ و شگرف فريتس وولف در سال ۱۹۳۵ ميلادى - تقريباً همزمان با برگزارى هزاره فردوسى در ايران - با عنوان «Glossar zu Firdosis Schahname» انتشار يافت. اين کتاب يکبار به سال ۱۹۶۵ ميلادى در آلمان تجديد چاپ شد. چند سال پيش از اين، با افزودههايى و به طرزی جالب و شايسته با عنوان «فرهنگ شاهنامه فردوسى»، به همان صورت چاپ دوم آلمان، در ايران نيز به چاپ رسيد. از عمق و عظمت کار وولف همين بس که نه تنها شاهنامهپژوهان از ديرزمان تا امروز از اين کتاب به ره بسيار بردهاند، بلکه زبانشناسان و فرهنگنويسان نيز از آن بىنياز نبوده و نيستند. البته همانگونه که پيشتر اشاره کردم، وولف حاصل تحقيقات خود را که نزديک به ۲۵ سال به طول انجاميد، به صورت واژهنامهاى تنظيم و تدوين کرد و خود نيز همواره از آن با عنوان «واژهنامه» Glossar= glossary نام مىبرد و نه فرهنگ Wörterbuch =dictionary. به هر حال، اين کار بزرگ يکى از مهمترين منابعى است که در فرهنگنگارى- اعم از فارسى به آلمانى يا بالعکس- بايد مورد استفاده قرار گيرد. زندهياد علیاکبر دهخدا در تأليف لغتنامهای که از او به يادگار مانده است، از «واژهنامهی شاهنامه فردوسی» فريتس وولف بسيار به ره گرفت. در واقع حجم و گستره پژوهشهايی که به زبان آلمانی و در سرزمينهای آلمانیزبان دربارهی شاهنامه و سراينده آن انجام گرفته و اينک در دسترس ماست، آنچنان است که هيچ شاهنامهپژوهی نمیتواند خود را بینياز از آنها بپندارد. شايد کمتر شناخته شده باشد که حتی ژول مول (در اصل يوليوس فون مول) مترجم نامدار شاهنامه به فرانسوی نيز در واقع آلمانی بود. او در سال ۱۸۰۰ ميلادی در شهر اشتوتگارد متولد شد و تحصيلات دانشگاهی خود را به مدت پنج سال در دانشگاه توبينگن و در رشته الاهيات گذراند. او سپس برای فراگرفتن زبانهای شرقی – فارسی و عربی و چينی – به لندن و آکسفورد و سپس به پاريس رفت. مول سالها دانشيار ادبيات شرقی دانشگاه توبينگن آلمان بود. اما زمانی که دولت فرانسه در سال ۱۸۲۳ ميلادی مول را به سرپرستی انتشار متن فارسی و ترجمه فرانسوی شاهنامه گمارد، او تمام وقت خود را تا هنگام مرگ صرف گردآوری نسخههای خطی شاهنامه و تطبيق و تصحيح آنها و ترجمه اين اثر نمود . او در سال ۱۸۴۷ به استادی زبان فارسی در کولژ دوفرانس فراخوانده شد و ميان سالهای ۱۸۳۸ تا ۱۸۶۶ شش جلد از شاهنامه را بر اساس نسخه های خطی بسياری، تصحيح و ترجمه کرد. پس از مرگ مول، شارل باربيه دومنار، آخرين جلد را نيز به پايان رساند و منتشر کرد. ژول مول پژوهشها و نوشتههايی نيز درباره دين زردشتی دارد. طرفه آن که دکتر جلال خالقی مطلق، برجستهترين شاهنامهپژوه ايرانی نيز دانشآموختهی دانشگاههای آلمان است و استاد دانشگاه هامبورگ. شاهنامهای که به کوشش او منتشر شده، در حال حاضر معتبرترين نسخهی چاپی اين شاهکار زبان فارسی است. شاهنامهی تصحيح خالقی مطلق نخست در آمريکا و به کوشش مؤسسهی ايرانيکا منتشر شد، ولی به تازگی و با موافقت دکتر خالقی مطلق و به همت مؤسسهی دايرهالمعارف اسلامی، تمام مجلدات آن در ايران نيز منتشر شده است. باری، میدانيم که کهنترين ترجمه شاهنامه به زبان لاتين در سال ۱۷۷۸ ميلادی منتشر شد و نخستين ترجمه اين حماسه ايرانی به زبان آلمانی، تاريخ سال ۱۷۹۳ ميلادی را دارد. «هانس هاينريش شِدِر»، ايران شناس نامدار آلمانی که تحقيقاتی گسترده پيرامون شاهنامه و سراينده آن به انجام رساند، در سخنرانی خود که در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ ميلادی به مناسبت هزارهی فردوسی در برلين ايراد کرد، سال ۱۸۱۹ ميلادی را نقطه عطفی در تلاش آلمانیها برای درک فرهنگ مشرقزمين میداند. در اين سال «ديوان غربی – شرقی» وولفگانگ گوته منتشر میشود و «فريدريش روکرت» تحت تاثير غزليات مولانا جلالالدين، کتاب «رُزهای شرقی» را که مجموعهای از زيباترين غزليات آلمانی است منتشر میکند و همزمان با اين آثار، «گراف پلاتن» نيز، افزون بر ترجمهای که يوزف هامر - پورگشتال در سال ۱۸۱۴ ميلادی از ديوان حافظ به دست داده بود، ترجمهای ديگر از غزليات حافظ را انتشار میدهد. در به ار همين سال بود که يوزف فون گورِس در شهر کوبلنز پيشگفتار خود را بر ترجمه شاهنامه، اندکی زمانی پيش از آنکه ناگزير شود آلمان را به مقصد استراسبورگ ترک کند، به پايان میبرد. گورِس که به خاطر تأليف کتاب «آلمان و انقلاب» و طرفداری از انقلاب فرانسه و مخالفت با دولت و کليسا، تحت فشار فزاينده قرار داشت، ناگزير بهترک آلمان میشود و در تنهايی تبعيدِ استراسبورگ، بخشهايی از شاهنامه را با ترجمهای آزاد به پايان میرساند. اين اثر به سال ۱۸۲۰ ميلادی در دو مجلد در برلين منتشر میشود. شِدِر سخنرانی خود در هزارهی فردوسی را در دو بخش ارائه میکند: نخست شرحی تاريخی از پيدايش و سرايش شاهنامه به دست میدهد، به تحولات زبان و شعر فارسی پس از حملهی اعراب به ايران اشاره میکند و از جايگاه فردوسی و نقش شاهنامه میگويد. سپس به موضوع اصلی گفتار خود که تلاشهای آلمانیها برای ترجمهی شاهنامه و تأثير اين حماسه بر فرهيختگان آلمانی و نيز به پژوهشهای گستردهای که دربارهی شاهنامه در سرزمينهای آلمانیزبان صورت گرفته است، میپردازد. اما نکتهای که در خطابهی شِدِر بيش از همه جلب توجه میکند، تشابهای است که او در اوضاع اجتماعی و سياسی ايران در زمان سرودن شاهنامه از يک سو و وضعيت انقلابی آلمان در زمان ترجمهی شاهنامه از سوی ديگر میبيند. او گمان دارد که انگيزهی اولين مترجم شاهنامه، نشان دادن اين تشابه بوده است؛ به ويژه که گورِس ترجمه خود از شاهنامه را به «هاينريش فريدريش فون اشتاين»، دولتمرد نامدار پروس در دوران جنگهای ناپلئون تقديم میکند و او را با شخصيت اسطورهای کاوه آهنگر مقايسه میکند. خطابهی شِدِر با بررسی کوتاه ترجمههای ديگری که از شاهنامه فردوسی تا آن زمان صورت گرفته بود، ادامه میيابد؛ از آن جمله ترجمهای که «آدولف فريدريش فون شاک» در سال ۱۸۵۱ ميلادی به انجام رساند و نيز ترجمهی فريدريش روکرت که پس از مرگش انتشار يافت و يکی از بهترين ترجمههای شاهنامه به زبان آلمانی است. اما متأسفانه اين ترجمه هم چون ديگر آثاری که روکرت از زبانهای شرقی به دست داده است، کامل نيست. شِدِر سخنرانی خود را که ما بخشهايی از آن را در زير بازگو میکنيم، با به تصوير کشيدن حمل تابوت فردوسی از دروازهی شهر توس آغاز میکند. فردوسی، ده سال پيش از مرگ، يعنی زمانی که هفتاد و پنج سال داشت، شاهنامه را که در سرودنش سی و پنج سال رنج برده بود به سلطان محمود پيشکش کرده بود. اکنون پس از گذشت سالها، سلطان محمود حاضر شده بود با پاداشی شايسته و در خور مقام شاعر، از زحمات او قدردانی کند. اما پاداش پادشاه غزنوی، ديرهنگام به مقصد میرسيد و نوش دارويی بود پس از مرگ سهراب. اين ديرهنگامی، پايانی طنزآميز است بر زندگی آرام و سرشار از شعر سرايندهای که عمر خود را در راه اثری عظيم قربانی کرده بود. اما پاداشی که شاعر در حيات خود آرزومند آن بود و هرگز بدان دست نيافت، اکنون پس از مرگش، بيش از آنچه تصور میکرد، به ياد و خاطره او تعلق میگرفت. شدر تأکيد میکند که سرايندگان بسياری کوشيدند شاهنامه را الگو و سرمشق خود قرار دهند و افسانه يلان و پهلوانانی را که فردوسی به آنها شخصيتی معتبر و جاودانی بخشيده بود، دستمايه سرودههای خود ساختند و حماسههايی تازه از رشتههای اين افسانهها بافتند. اما آثار اين حماسهسرايان همه به دست فراموشی سپرده شده است؛ در حالی که سرودههای فردوسی در شاهنامه، نسل به نسل به حيات جاودانه خود ادامه میدهد. شهرت شاهنامه در زمانی کمتر از عمر يک نسل به تمام سرزمينهای فارسی زبان گسترش يافت. اين خود در زمانی رخ میداد که ملت ايران، پس از يک قرن بازيابی توان ملی خود، بار ديگر تحت سلطه حاکميت بيگانگان قرار میگرفت و زمام امور را برای قرنها به ترکان و مغولان واگذار میکرد. اين شکست سبب شد که ملت ايران هويت از دست شده خود را در سرودههای فردوسی بازيابد و آن را باور کند. شاهنامه فردوسی از همزمانی فرخنده لحظه تاريخی پربار و خلاقيت شاعری شايسته پا به عرصه وجود گذاشت. قرن دهم ميلادی که فردوسی در نيمه نخست آن ديده به جهان گشود، برای زادگاه اين شاعر که در شمال شرقی ايران قرار دارد و در آن زمان تحت فرمانروايی خاندان سامانيان بخارا بود، دورانی تازه از آرامش و بيداری ملی را به ارمغان آورد. به رغم درگيریها و جنگ و جدالهای مدام، خاندان سامانيان بخارا و دولتمندان آن نشان دادند که از اين شايستگی نيز برخوردارند تا خودآگاهی ملی پارسيان، خاطرات افسانههای حماسی و نيز گذشته بزرگ تاريخی سلسله ساسانيان را زنده نگاه دارند و در استواری و پايداری آن بکوشند. زبان فارسی که از زمان سلطه اعراب برای مدتی نزديک به سه سده از زندگی اجتماعی مردم ايران و از ادبيات فارسی طرد شده و جای خود را به زبان عربی داده بود، جايگاه از دست رفته خود را به عنوان زبان تاريخ نگاری و شاعری بازيافت. در اين ميان، شعر نوشکفته فارسی، چه از حيث سبک و چه به لحاظ گزينش موضوع، به شعر درباری عرب گرايش پيدا کرد. شعر فارسی به سبب اين گرايش نه تنها آزادی و سبکباری تازهای برای قالببندیهای شعری به دست آورد، بلکه اين گرايش موجب تنوع و توازن بيان نيز گرديد. مقايسه اين گونه اشعار با سرودههايی که از دوران ساسانيان به جامانده است، گواه اين ادعاست. اما اين تحولات تازه با گرايشی افراطآميز به تصنع و تظرف نيز همراه بود و بر بيگانگی زبان فارسی که لغات عربی را به عاريت گرفته بود، میافزود. حتی سرودههای شعرای پيش از فردوسی نيز نشان میدهد که شعر فارسی در معرض خطر اين گرايش افراطی قرار داشت. اکنون مردی میبايست پا به عرصه وجود میگذاشت تا با درک و دريافتی اصيل و بکر از زبان، بار ديگر به فارسی ناب سخن براند و سخن گفتن بياموزد. نام اين مرد فردوسی بود. به راستی او آفريننده راستين زبان ادبی فارسی است، زبانی که از آن زمان تا کنون سيرت و سيمايی را که فردوسی به آن داده، حفظ کرده است و همواره از چشمه پاک و پايان ناپذير سرودههای او سيراب میشود. زندگی فردوسی زندگی مردی است که در راه آفرينش شاهنامه، اين شاهکار بزرگ، به تنهايی و انزوا کشانده شد. او دهقان زادهای بود با ثروتی ناچيز که در اوج خلاقيت ادبی و پس از مرگ زودهنگام سلف خود دقيقی، بر آن شد تا روايات و داستانهای ملی به هم پيوستهای را که به نثر نگاشته شده و از گذشتههای دور به جا مانده بود، در قالب اشعاری حماسی بسرايد. فردوسی بيش از يک عمر در سرودن شاهنامه سپری کرد. پادشاهان و پهلوانان کهن که سرنوشت ايشان قدرت داستانپردازی و قوه تخيل فردوسی را برانگيخت، رفته رفته به دوستان و همراهان او تبديل شدند و مونس و همدم او گشتند. فردوسی غروب عظمت و فرود آزادی سرزميناش را خود تجربه کرده بود و اينک انعکاس آن را در افول دوران حماسهآفرينی ايران بازمیيافت. اصل مقاله در تارنمای «ناقد»، باز نشر از فصلنامه نگاه نو. شماره ۷۸. مرداد ۱۳۸۷ • در کارگاه انديشه و خيال استاد توس |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام
-- فيروز طاهری ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:01 PMدر پارگراف دوم «خواب های اساطيری شاهنامه» به اشتباه «خوابه ای اساطيری شاهنامه» تايپ شده. جز اين اشتباه تحريری، گفتاری جالب و پرمايه منتشر کرده ايد. به ويژه در روزگاری که پاکيزه و روشن نويسی کمياب شده خواندن اين نوشته غنيمت است.
سپاس.
. . . . .
زمانه ـ با سپاس از توجه و تذکر شما. اصلاح شد.
این تاریخ پر از اسطوره و حماسه برای ما ایرانیان همیشه پایگاهی استوار برای حیات دوباره بوده است، چونان که ایرانیان فارغ از هر قوم و زبان، خود را در این سرزمین آزاده میدانستند و این سرزمین مقدس را عاشقانه دوست داشتند.
-- علی خلاقی ، Aug 6, 2008 در ساعت 01:01 PMشاهنامه متنی فرا زمان است، متنی که در آن نژادها برتری بر هم ندارند و هر که در این سرزمین قرار گیرد ایرانی نامیده می شود و هیچ پهلوان و سلحشوری برای خود نمی جنگد بلکه برای این سرزمین به مبارزه بر می خیزد، او این را می داند که ابتدا باید خود را از شر اهریمن درون نجات دهد تا بتواند با اهریمن برون مبارزه کند و در تمام تاریخ به دنبال آن بوده است.
ایرانیان بر عکس تمامی همسایگان خود نقطه ای مقدس نداشتند که سالیانه به آنجا بروند و سپس بازگردند (مانند هندیان، اعراب و ...) بلکه این سرزمین برایشان مقدس بوده است و جانها برای سرافرازی آن داده اند، ایرانیان بر عکس همسایگان خود که با یک شکست از صفحه روزگار محو شده اند (آرامی ها، سامی ها و ...) همیشه بعد از شکست، از طبیعت آموخته اند که نوروزی وجود دارد و آنها دوباره قدرت و شکوه خواهند یافت(حمله اسکندر، مغول، اعراب و ...)
این مردم سلحشور و آزاده را هیچگاه نمی توان از تاریخ جهان جدا کرد، هیچگاه.
مسئولين زمانه از آقای ناقد خواهش کنند تحقيقی را هم که در مورد خواب های اساطيری شاهنامه انجام دادند در زمانه منتشر کنند. پيشاپيش تشکر می کنم.
-- دانشجوی رشته ايرانشناسی ، Aug 6, 2008 در ساعت 01:01 PM