تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
نگاهی به «غلام یا گلم - به روایت فریدون مقدس» اثر فریدون معزی مقدم

«گُلِم» بیدار می‌شود!

سام واثقی

«غلام یا گلم - به روایت فریدون مقدس» اثر فریدون معزی مقدم
نشر ایما و نشر کتاب‌های جیبی ایران – گروه انتشارات آزاد ایران ۱۳۸۷
۱۱۲ صفحه - شابک ۹۷۸۹۱۸۶۱۳۱۰۹۸


طرح جلد «غلام یا گلم - به روایت فریدون مقدس» اثر فریدون معزی مقدم

«فریدون معرکه فلسفی گرفته است» کلاه می‌گرداند تا دهان‌اش را همت والایی با یک سکه یک‌قرانی نقره گرم کند و مجلس‌اش را از کسادی در ‌آورد؛ امّا همتی نیست که والای‌اش باشد. پس «سبیل‌الله» نقالیِ‌ فلسفی‌اش را در «افسانه» می‌پیچد و شروع می‌کند.

شروع می‌کند از خلق آدم‌واره‌ در اسطوره‌ها و افسانه‌ها تا لابراتوارهای اخته‌سازی اندیشه، تا قصر کافکا، تا سیبرنتیک تا نکسوس تا «صورت مثالی» باید لحنِ کنایی نقال را در خواندن کتاب دریافت:

«یکی بود و یکی نبود. روز و روزگاری در شهر وُرمس (Worms) آلمان، «مرجع تقلید» جهودهایِ یکی از کنیسه‌هایِ شهر، مردی بود از ساداتِ اشکناز، به نام آیت‌الیهوه (رَبی) بِزآلِل (Bezalel) ایزدِ دادار، یا همان یهوه‌ی یهود، در نخستین شبِ عید فصح یا فطیرِ (Passover) درست در سالِ ۵۲۷۳ بعد از آفرینش دنیا که به تقویم و حساب مسیحی «دقیقاً!» می‌شد سالِ ۱۵۷۹، یعنی ۴۰۰ سال قبل از انقلابِ روغنی خودمان، به این مرد مؤمن و با تقوا پسری داد.

تولد پسر آیت‌الیهوه بِزالِل مصادف با آن روزگار سیاهی است که «جهودکشی» از «تفریحات سالمِ» ملت‌های مسیحی است. «تفریحات سالمی» که در طی آن ملت با اشاره و همکاری و هم‌دلی و هم‌زبانی شاه و امپراتور و تزار و آیت‌الخاج و حجت‌الباج‌، یعنی متولیان و خوش‌خوان‌هایِ‌ کلیساهایِ ارتدکس و کاتولیک و متفرقه، تیغ و ساطور و تخماق و دشنه و مشعل و چماق به دست راه می‌افتادند و می‌ریختند توی محله و گِتوهای این مردم به قتل و غارت و می‌زدند و می‌سپوزیدند و می‌کشتند و به سیخ می‌کشیدند و روغن و نقره داغ می‌کردند و آتش می‌زدند. «سناریو یا فیلم‌نامه» حمله و قتل و غارت هم همیشه یکی بود:

«این جهودهایِ قاتل عیسایِ معصوم، شب عید فصح رسم دارند که خونِ بچه‌هایِ مسیحی را بنوشند و به خمیر نانِ فطیرِشان ...»

«غلام یا گُلِم - به روایت فریدون مقدس» اثر فریدون معزی مقدم، دومین کتابی است که از این نویسنده و منتقد فرهنگی و اجتماعی سرشناس در گروه انتشارات آزاد ایران منتشر شده است.

فریدون معزی مقدم در سفری ماجراجویانه، با شوق و خستگی‌ناپذیریِ باستان‌شناسی از رده‌ی هُوارد کارتِر، نه به کاوش راز یک مومیایی چند ‌هزار ساله‌ در اعماقِ خاک، بلکه به کشفِ اسرار چند ‌هزار ساله‌یِ انسان‌مانه‌ای خاکی در اعماق آرزو‌های نهفته و ذاتیِ «انسان‌» می‌پردازد.

‌بار‌ دیگر فریدون معزی مقدم، با چیره‌دستی کم‌نظیری در نوشتن مرتکب گناه بزرگی می‌شود؛ گناهی، که مورد بخشش هیچ پروردگاری نخواهد بود: آفرینش «پیامبری» از تبار سامی، که راز آفرینش انسان را در «کتاب مقدس‌»اش بر سینه‌ی انسان قرن بیست و یکم می‌نویسد: «گاف لام میم ...»


فریدون معزی مقدم

«گُلِم» کتابی‌ است که نمی‌خواهد کتاب «بماند» داستان شود، رویداد شود، نگرش یا بازنگرشی بر ‌یک اتفاق چهار هزار ساله ‌شود؛ «گُلِم» لوحه‌ای‌ست از خاک، از گِل، که رمز هستی‌شناسی آدمی را برای لحظه‌ای کوتاه و گذرا می‌شکند؛ «لحظه‌»‌ای پیش از ‌آن‌که «گُلِم» در ذرات خاکی خود از ‌هم بپاشد و هرگز از یاد «نرود» چرا ‌که در میدانِ جاذبه‌یِ هستی‌گراییِ این «سینما»، خواننده با لبخندی شیفته و بی چون و چرا «تسلیم» می‌شود.

«گُلِم» به قولی وجودی شبح‌‌وار‌‌ است که انگار برای پیش‌برد سرنوشت و تقدیر آدمیان، برای افکندن روشنایی تازه‌ای بر هستی در کوچه‌ - ‌پس‌کوچه‌های تیره و تاریک پراگ ظاهر می‌شود.

گوستاو مایرینک، از گُلِم ‌پردازان بنام، نوشته است:
«کمابیش هر ۳۳ سال یک بار در کوچه‌های ما (پراگ) ظاهر می‌شود؛ رویدادی که به خودی خود چیز تکان‌دهنده‌ای نیست؛ امّا با این حال باد دلهره‌ای برمی‌انگیزد؛ بی‌آن‌که ما بتوانیم علت و توضیحی برای آن بیابیم یا توجیهی برای آن پیدا کنیم.

هر بار مردی کاملاَ ناشناس، با سیمایی فاقد مو، زردرنگ، مغول‌مانند، پیچیده در پوششی دِمُده از طرف آلتشولگاس، می‌آید و با قدم‌هایی برابر امّا به طرز غریبی توأم با تردید، انگار هر لحظه ممکن است بلغزد، محله یهودی‌ها را می‌پیماید و سپس ناگهان از هوش می‌رود...»

نویسنده خود نوشته است:
«گُلِم افسانه‌ای یهودی‌ است با ده‌ها روایت به جای مانده از سده‌های میانه‌ی اروپای مرکزی. هم شاهد است که هیچ افسانه‌ای بی‌حقیقت نیست و هم شهادت، که افسانه «تاریخِ معصوم» است؛ تاریخ‌هایِ نانوشته‌ای که سرانجام «بی‌تاریخ» می‌نویسند.

برانداز کردن حکمتِ اندیشه و تمایلِ بنی‌بشر به خَلق و آفرینش، سخن دیگر این کتاب کوچک و فشرده‌ است؛ نگاهی تازه بر منظر و مرایای هستی‌شناسی. کتابی نه به زبان خطیبان و فیلسوفان، که کوششی برای نزدیک شدن به زبانی والاتر؛ زبان نقالان و معرکه‌گیران در دوختن دوغ و دروازه‌هایی علی‌الظاهر بی‌ارتباط و بعید به یکدیگر ...»

امّا کسانی که فریدون معزی مقدم را از روزگار جوانی در کانون نویسندگان و نگین و فردوسی و ... می‌شناسند، نیک می‌دانند که نگاه او به سینما و فیلم‌ها، گشودن پنجره‌هایی رو به جهان و امروز و دیروز آن است. حتی عنوان این نوشته‌ی طناز و سرخوش، امّا گزنده و حمله‌ور، نیشخندی است به قدسی‌پناهان. به ربی‌ها و پاپ و کاردینال‌ و خاخام‌ها و مجتهد و آخوند و حجت و آیت‌الله‌های دراز و کوتاه و ترحم‌انگیز، این دکان‌داران دین و مذهب.

پرویز دوایی، نویسنده‌ی صاحب سبک مقیم پراگ، پس از خواندن مکرر در مکرر «غلام یا گُلِم، روایت فریدون مقدس» در نامه‌ای نوشته است:

«ظهور یک مرحوم صادق هدایت دیگر را که از فهم و ظرافت طنز دست کمی از او ندارد (منتهی طنزش مال خودِ خودش است) تبریک می‌گویم به قاطبه. اگر عقل‌شان برسد ... این توازن و این انگشت به همه، بجا و درست رساندن، بدون تبعیض، ورای ایدئولوژی، ملک و ملت و خاک‌پرستی‌های سطحی و قلابی بودن و عدل را رعایت کردن ... کتاب خوش‌ریختی هم هست ...»

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)