خانه > پرسه در متن > ادبیات ایران > این شمارهی «باران» | |||
این شمارهی «باران»حسین نوشآذر تاریخ پاسخ دهد در همهی این دورهها، از زمانی که نطفهی ادبیات غیررسمی ایران در «الفبا»ی زندهیاد غلامحسین ساعدی بسته شد، تا امروز، که از آن نقطهی آغاز به بلوغ فصلنامههایی مانند «بررسی کتاب» (چاپ آمریکا) و «باران» (چاپ سوئد) و آرش (چاپ فرانسه) رسیدهایم، هر دفتری که پس از دفتری دیگر منتشر شده، مانند آینهای تلاش نویسندگان تبعیدی و مهاجر را برنمایانده است؛ و در این میان، از میان سطورِ هر دفتر دگرگونی شکلها، ساختارها و گفتمانهایی را بازشناختهایم که در فرا رویمان قرار داشته است. از «الفبا» تا «باران» این تلاشهای خودانگیختهی فردی ادامه داشته است و دارد. در این رهگذر به استثنای یکی – دو عنوان نشریه ( نشریههایی دانشگاهی مانند ایرانشناسی و ایراننامه) باقی نشریات هرگز نهادینه نشدند و لذا در تداوم انتشارشان رسمیت نیافتند. همچنان پس از سه دهه، کورسوی این چراغ به انگیزهها و تلاشهای افرادی بسته است که چیستی و کیستیشان را در گرو مؤسسه یا نهادی قرار نمیدهند و اندیشه را رها از شایستها و نبایستها میطلبند. آیا این سرکشی، واکنش یا پاسخی است به سختگیریهای وزارتخانهی عریض و طویل ارشاد با آن ممیزها و سیاستهای فرهنگی و شعارها و جایزهها و امر و نهیها و تبعیضها و فرزندکشیها؟ تاریخ باید پاسخ دهد. این شمارهی باران مانند کفشی است که دیگر نو نیست؛ نیمهی عمر را پشت سر گذاشته؛ قالب پا شده و پا را دیگر نمیزند. مانند انسانی است که خامی کودکی، خودشیفتگی بلوغ و ندانمکاریِ جوانی را پشت سر گذاشته و به کمال رسیده است. از نشانههای این کمال، پیوند درهمتنیدهی درونی است که میان موضوع نشریه با مقالات و داستانها و اشعار وجود دارد. عکسها و بریدهای از شعرهای شاعران و همچنین مقالات پژوهشی و داستانها، همه در هم تنیده اند و یک مجموعهی یکدست را به وجود آوردهاند. در این مجموعه شکل و درونمایه به هم جوش خورده است. چنان که از آرایش صفحه و عکسها میتوانیم به جهانِ هر متن راه بیابیم و از جهان هر متن به چگونگی و چرایی آرایش هر صفحه. از این رو این شمارهی باران را به دو گونه میتوانیم خواند: میتوانیم در این نشریه به عادت تورق کنیم؛ صفحه به صفحه، جزء به جزء بخوانیم تا به پایان این دفتر برسیم. میتوانیم هم، ۲۸ فصل (یا به تعبیر بهروز شیدا، ۲۸ منزل) این نشریه را مانند روایتی از سیر و سلوکی عرفانی بخوانیم. این روایت دوم از حضور و همنشینی نشان دارد. روایتی است که بهروز شیدا از طریق چیدمان اجزاء به دست میدهد و خود یک اثر هنری قائم به ذات است. به دیگر سخن، این شمارهی باران فقط یک رسانه نیست؛ ظرفی نیست برای مجموعهای از مطالب، و سر آن ندارد که تنها از ارزش ادبی مطالبش به معنا و ارزش راه ببرد. بلکه خود «نشریه» به عنوان یک «رسانه» از فرم به معنا میرسد و بدین ترتیب خود را از نویسنده و از محتوایی که او تولید میکند، میرهاند. نویسنده و رسانه در این شمارهی باران در کنار هم قرار میگیرند که معنا بیافرینند در جهانی، که از معنا تهی شده است. بهروز شیدا، در نقش راوی این روایت دوم، از چگونگی چیدمانِ مطالب در کنار هم و آرایش هر فصل، در خط یک سفر عرفانی، در گذر از ۲۸ منزل ما را از «غربت» و «روایت» به زیبایی حضور میرساند. فرهنگ رسمی ایران اگر از حذف، اگر از تبعیض، اگر از بهگزینی و فرزندکشی نشان دارد، در روایت بهروز شیدا، آرزوی تحققنیافتهی ما به همنشینی اندیشهها و حضور همگان در کنار همگان رنگی از واقعیت میپاشد. این ابتکاری است در فصلنامههای ادبی فارسیزبان و اصولاً در کار رسانه. لذا این شمارهی باران بر خلاف شمارههای پیش، فرزند روزگارِ خویش است. روزگاری که در آن رسانهها تنها ابزاری برای انتقال پیام نیستند. رسانه، چنانکه مارشال مکلوهان میگوید خود، حامل پیام است و میتواند خود معنا و معناهایی بیافریند. نشانههای حضور در راه روایت و غربت، این نخستین منزل از ۲۸ منزلی است که پیش رو داریم تا آن آخرین منزل که روایت سفر پدر و پسر داستان جادهی کورمک مککارتی است پس از ویرانی جهان. منزل اول و آخر با شعری از عباس صفاری آغاز میشود: در فاصلهی میان این دو نقطهای که شعاع دایرهای را پدید میآورند، مقالاتی از محمود فلکی، سعید هنرمند، پیمان وهابزاده، اسد سیف، شکوفه تقی، امیر ممبینی، شهین سراج و بهروز شیدا منتشر شده است. در میان این دایره بریدهای از رمانهای کوشیار پارسی و هومن عزیزی، اشعاری از مریم هوله و سهراب رحیمی، طنزنوشتهای از بیژن اسدیپور و داستانهای کوتاهی از شهریار مندنیپور، حسن زرهی، نسیم خاکسار، یاشار احد صارمی، قاضی ربیحاوی، محسن حسام، الف خلفانی و مرتضی میرآفتابی آمده است. گفت و گوی مهران صادقی با مسعود نقرهکار و فرزین ایرانفر با حورا یاوری، معرفی چندین کتاب توسط رزیتا متقی از دیگر مطالب شانزدهمین شمارهی باراناند. هر فصل با شاهبیتهایی درخشان از شاعران خارج از کشور مزین شده است. این شعر از علی آشوری در چهارمین منزل: آلبوم عکسهای خانوادگی وقتی این شمارهی باران را ورق میزدم، اعتراف میکنم که گاهی چشمم به سطری میافتاد از شاعر یا نویسندهای که در ذهن من، نامش و شعرش بیارج بود. اما آن بیت از شعرش که در باران آمده بود، داستان دیگری را روایت میکرد و به یادم میآورد که ما همه، به سهم خود به دیگری زخم زدهایم و زخم خوردهایم. اعتراف میکنم که در آن لحظه آن خاطرههای زشت به لبخندی بدل شد و اشکی را حتی به چشمانم نشاند: مشخصات نشریه: Baran/box 40 48 / 16304 Spanga, Sweden |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|