رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۸۶
گفتگو با حورا یاوری در حاشيه «کنفرانس بین‌المللی رومی» در مریلند

«نقطه‌ای که دیگر مرزها وجود ندارند»

ماه‌منیر رحیمی

گفتگو با حورا یاوری را از «اينجا» بشنويد.

در ادامه‌ی همایش‌های جهانی که در کشورهای گوناگون به بهانه‌ی هشتصدمین سال‌روز تولد مولوی برگزار شده است، در دانشگاه مریلند در ایالات متحده هم برنامه‌ای با حضور مولوی‌شناسان و پژوهش‌گران فرهنگ و ادبیات ایران برپاست. به همین بهانه، ماه‌منیر رحیمی در حاشیه‌ی کنفرانس بین المللی رومی، با خانم حورا یاوری از منتقدان برجسته و بنام ادبی کشور که مقیم آمریکاست و عضو هیأت تحریریه‌ی دایرة‌المعارف ایرانیکا، گفتگو کرده است. او، مولوی و شعرش را فرای مرزها می‌داند.

چرا رومی یا به قول ما ایرانی‌ها مولوی، مولانا این‌همه در غرب و خاصه در جهان انگلیسی‌زبان‌ها اهمیت دارد. تا جایی که یونسکو هم هشتصدمین سال تولدش را سال جهانی رومی نامید؟

خیلی خوشحالم که توفیق شرکت در این کنفرانس را پیدا کردم. کنفرانس خیلی جامع و سنجیده‌ای بود و دیگر ما به آخرهای کار داریم نزدیک می‌شویم. متخصصان مولانا یعنی تحقیق درباره‌ی از کشورهای مختلف در این برنامه شرکت کرده بودند و راجع به گوشه و کنار زندگی و آثار مولانا، رابطه ی او را با شمس و تأثیر این دیدار در زندگی و شعر مولانا از زوایای مختلف صحبت کردند. خیلی کنفرانس آموزنده‌ای بوده.

دلیل موفقیت و محبوبیت مولانا در کشورهای انگلیسی‌زبان موضوع صبحت همین امروز آقای مایکل برد بود و در یک اشاره‌ای که به سابقه‌های ترجمه‌ی اشعار مولانا به زبان انگلیسی و بعد تفاوتی که ترجمه‌های کلمن بارکس به عنوان آخرین مترجم مولانا دارد با ترجمه‌های قبلی. این تفاوت را نشان داد که کلمن بارکس، که شاید فارسی‌اش حتماً و عربی‌اش به طور صد درصد مثلاً با آدمی مثل نیکلسون قابل مقایسه نیست. ولی، در ترجمه کردن شعر مولانا به زبانی که از نظر شعردوستان انگلیسی‌زبان خواستنی و مقبول هست، موفق‌تر بوده است و این نه در مورد مولانا، بلکه در مورد شاعر دیگری مثل خیام هم صادق است.


حورا یاوری

ما می‌دانیم که رباعیاتش را فیتز جرالد ترجمه کرده است و تقریباً هیچ کدام از رباعیات را، متخصصین خیام در زبان فارسی نتوانستند رابطه‌ی سر به سر بین رباعی‌های ترجمه شده و رباعی‌های اصل برقرار بکنند. ولی رباعیات خیام تقریبا در خانه‌ی هر شعردوست انگلیسی‌زبان نفوذ کرده و می‌دانیم که واقعاً اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تا چه اندازه شعردوستان، نام مجامع ادبی خودشان را «خیام» می‌گذاشتند.

این را مدیون یک آدمی هستیم که توانسته است هم رابطه‌ی حسی شعری با رباعی‌های خیام برقرار بکند و هم این توانایی را داشته است که آن را از صافی ذهن خودش عبور بوده و به زبان شعری که شعردوستان انگلیسی زبان بپسندند، برگرداند. این اتفاق با ترجمه‌های کلمن بارکس در اشعار مولانا افتاده است.

تمرکز صحبت شما بر ترجمه‌ی خوب مولوی در این سوی جهان بود. یعنی زیبایی شعری‌ مولانا یا عرفانش بوده که در این ترجمه‌ها بیشترین توجه غربی‌ها جلب کرده؟

بخش زیبایی‌های شعری‌اش مستتر است در ترجمه‌ای که می‌شود. به دلیل این‌که اگر شعر مولانا زیبا نبود، حتما یک شاعر خوب آمریکایی علاقه‌مند نمی‌شد این شعر را به زبان انگلیسی برگرداند و در واقع آن زیبایی و فضای پررمز و راز شعر مولانا هست که مترجم را آن‌چنان در تأثیر خودش قرار می‌دهد که قوای ذهنی و زبانی و کلامی او را فعال می‌کند.

بنابراین در این مطلقاً تردیدی نیست که شعر مولانا شعری است در نهایت زیبایی و حتماً، همچنان که در کشورهای فارسی‌زبان، کسانی که زبان فارسی را می‌خوانند، مولانا همین اشتهار را دارد. به این باید یک بُعد دیگری را اضافه کرد و آن، فضای ذهن و اندیشه‌ی مولاناست. یعنی آن‌وقت ما از زاویه‌ی دیگری هم به این مسأله نگاه می‌کنیم که بگوییم اگر ترجمه‌ی شعری خوب بود، آن شعر به خودی خود می‌تواند این‌همه تأثیر بگذارد؟ مثلا اگر شعر مولانا شعر تعلیمی خاص بود، در مسائل زندگی فقط، نه این‌که وارد فضاهای ترانسندنتال بشود، آیا واقعا این تأثیر را می‌گذاشت؟

مولانا آدمی است که در یک سرزمین به دنیا آمده، از سرزمین‌های متعدد عبور کرده و در سر زمین دیگری ساکن شده. و بعد در زندگی‌ای که در سرزمینی غیر از سرزمین مادری خودش کرده، به جای این که فقط آرزومند بازگشت به سرزمین مادری باشد، به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر مرزها در آن مطلقاً وجود ندارند. یعنی جهان را در کلیت و تمامیت خودش می‌بینید و دیگر کوه‌ها، دریاها، فرهنگ‌ها، مذهب‌ها و آیین‌ها، هیچ کدام، از آن ارتفاع بلندی که مولانا به زمین و زمان و جهان نگاه می‌کند، دیگر معنای خاصی ندارند.

این به نظر من، نشان‌دهنده‌ی یک هم‌زمانی است بین آن چیزی که در اندیشه و ذهن و زبان و شعر مولانا می‌گذرد با این پیام نهفته در زندگی و شعر مولانا. که این از یک جهت، درست رودررو با جریان‌های سیاسی روز قرار می‌گیرد. در یکی - دو دهه‌ی اخیر بیشتر از همیشه، سیاست‌های روز آمریکا بر دیوار، بر تفرقه، بر جدا کردن و بر جنگیدن استوار بوده است.

گفتید این کنفرانس خیلی آموزنده بود. وقتی کسی مثل شما این طور بگوید، برایمان جالب است که بفرمایید عمده‌ترین نکته‌ای که در کل این کنفرانس به دست‌تان آمد یا بخواهید آن را برجسته بکنید، چه هست؟

به نظر من شاید جدا از جنبه‌های کاملاً مفید و آموزنده‌ی مربوط به مولانا در زمینه‌های تحقیقی، نکته‌ خیلی جالب برای من موضوعی بود که شاید مثلاً در حدود 15، 20 يا 30 سال پیش، مرتب در کشورهای فارسی زبان می‌گردید و کشوری، مثل ترکیه که مدفن مولانا در آن‌جاست، در کنار تاجیکستان، در کنار افغانستان که زادگاه مولاناست و همچنین ایران، همه مدعی بودند که مولانا مال آن‌هاست. اما در این کنفرانس، کوچک‌ترین اشاره‌ای به این مطلب نشد. در حالی‌که ما سخن‌گویانی داشتیم که از تاجیکستان آمده بودند، از افغانستان آمده بودند، از ترکیه آمده بودند و از ایران.

من گمان می‌کنم این شاید بزرگ‌ترین هدیه‌ای هست که مولانا به دوستداران شعرش داده است؛ شعری که به زبانی سروده شده است که برای منطقه‌ی وسیعی از جهان قابل فهم است و این توانایی را دارد که وقتی به زبان دیگر ترجمه می‌شود، بتواند برای گویندگان آن زبان هم جالب باشد و در محتوای خودش و در پیامی که در آن مستتر است، این آموزش را به دوستداران شعرش بدهد که تفاوت آدم‌ها در مذهب، در آیین، در سنت، در مرز در این‌ها نیست؛ بلکه ما همه آدم‌هایی هستیم به هم نزدیک، مثل همدیگر و غوطه‌ور در فضای ذهن شاعری مثل مولانا.

گمان می‌کنم بهترین تأثیری که این کنفرانس بر من گذاشت، این بود که مسأله‌ی مالکیت بر مولانا چه از نظر زمین و چه از نظر زبان مطرح نشد.

***

مرتبط:
مولوی، در تب و تاب گسستن از این جهان
مولوی، زاده چهارراه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها
«مولوی می‌تواند به نیاز امروزی ما پاسخ بدهد»
رومی، نماد عالی عرفان ایرانی