رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۳۸۶

نجف دریابندری: «دو سه هفته پیش با او آشتی کردم»

مجتبا پورمحسن

از «اينجا» بشنويد

علیرضا حیدری مدیر انتشارات خوارزمی، روز پنجشنبه‌ی گذشته درگذشت. برای آشنایی بیشتر با علیرضا حیدری و انتشارات خوارزمی، سراغ سه نفر از بهترین مترجمین و نویسندگان ایرانی که تجربه‌ی همکاری با مرحوم حیدری را داشته‌اند، رفتیم. آن‌ها از ویژگی‌های علیرضا حیدری می‌گویند.

نجف دریا بندری مترجم مشهور ایرانی که از سال‌های جوانی با حیدری همکاری کرده، می‌گوید که تازه دو هفته پیش با او آشتی کرده بود. این مترجم ۷۸ ساله، از سابقه‌ی کاری‌اش با عیرضا حیدری می‌گوید:

«سابقه‌ی کار بنده با ایشان خیلی زیاد است. فکر می‌کنم به حدود پنجاه سال می‌رسد. یعنی از سال ۱۳۴۰ تقریباْ با ایشان آشنا بودم. در مجله‌ی سخن مشغول بودم که یک سری مطالب و مقالات به ایشان می‌دادم که چاپ کنند. البته ایشان آن موقع سردبیر مجله‌ی سخن بود. بعد در انتشارات دانشگاه صنعتی شریف، با دکتر مجد کار می‌کرد.

دو سه سالی آنجا بود و بعد به شرکت خوارزمی آمد و در خوارزمی هم من با ایشان همکاری داشتم. دو سه تا کتاب چاپ کردیم. اتفاقاً اخیراً چهار تا از این کتاب‌ها را تجدید چاپ کردیم. یک کمی اختلاف هم پیدا کرده بودیم. چون حیدری آدم عجیبی بود و یکی ازجنبه‌های منفی ایشان، معطل کردن کارها بود. ولی خب، کارها را خیلی خوب در می‌آورد.

کارهای بنده را بیشتر و زودتر از دیگران چاپ می‌کرد. من چهار پنج سالی با او دلخوری داشتم. ولی اتفاقاْ دو سه هفته پیش ایشان به خانه‌ی ما آمد و ما با هم آشتی کردیم و چهار پنج کتابی را که عرض کردم، برایم آورد.

به هر حال از آدم‌های خیلی برجسته‌ی این ایام بود و فکر می‌کنم رفتن ایشان از کار صنعت نشر، خیلی جای تأسف است. من پنج شش تا کتاب با حیدری در آوردم. این چهار تایی که اخیراْ دوباره منتشر شده و آقای حیدری برایم در آورد، عبارتند از «پیرمرد و دریا» اثر همینگوی، «رگتایم» که یک رمان امریکایی است اثر دکتر دکتروف، کتاب «قدرت‌» اثر راسل، «افسانه‌ی دولت» اثر ارنست کاسیرر.

بنده خیلی از این خبر متأسف شدم. چون ایشان خیلی صحیح و سالم به نظر می‌رسید و اصلاْ آدمی نبود که ناراحتی قلبی و این حرف‌ها داشته باشد. آدمی بود که همیشه ورزش می‌کرد؛ کوهنوردی می‌کرد و در کوه هم دچار عارضه‌ی سکته‌ی قلبی شد. به هر حال من خیلی از این قضیه متاسفم.»


ابراهیم یونسی

اولین استاندار کردستان بعد از انقلاب در دولت بازرگان یکی از چهره‌های نام‌آشنای ادبیات ایران بود. شاید خیلی از خوانندگان آثار یونسی ندانند که او تجربه‌ی چنین کاری را در عرصه‌ی سیاسی دارد.

ابراهیم یونسی پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به دلیل عضویت در حزب توده به اعدام محکوم شده بود. به دلیل این که یک پایش را در ارتش از دست داده بود، با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد.

در کارنامه‌ی یونسی، ۱۱ اثر تألیفی و ۳۹ ترجمه به چشم می‌خورد. او عمده‌ترین ویژگی‌های کار علیرضا حیدری را دقت بیش از اندازه‌ی او در کار ویراستاری می‌داند:

«ویژگی‌ کارش دقت بسیارش بود. به عقیده‌ی من کار را ول نمی‌کرد، به اصطلاح. حتماْ کار را به ادیتور می‌داد و خودش چون زبان انگلیسی را خیلی خوب بلد بود و زبان فارسی را هم که خب بسیار خوب می‌دانست. برای این که در تصحیح بعضی کتب با مرحوم مجتبی مینوی همکاری می‌کرد، این است که خلاصه‌ در زبان فارسی مهارت داشت.

مثلاً برای تاریخ اجتماعی و هنر که با ایشان کار کردم و حدود سه چهار کتاب برایشان ترجمه کردم، مثل «سیاهان، آمریکا را ساختند» و «تاریخ اجتماعی هنر» یا الان کتابی دارم تحت عنوان «داستایوسکی و بالکان». او این‌ها را به ادیتور می‌داد. بعد ادیتور ایرادی می‌گرفت. مثلاً انگشت می‌گذاشت روی یک مطلبی که به نظر ایشان از روی متن تخطی می‌کرد. بعد آقای حیدری این را برای شما می‌فرستاد. خودش هم اظهار نظر می‌کرد.

ولی قبل از آن، خودش متن برای شما می‌فرستاد و بعد از این که می‌فرستاد، اگر ایرادی که ایشان گفتند، درست بود و بجا، باید اصلاح می‌کردی. اگر هم بجا نبود، خودت جواب می‌دادی به ادیتورش و می‌گفتی که «آقا به این دلیل، این ایرادی که شما گرفته‌اید، درست نیست.»

او کتاب را بسیار بسیار دقیق بیرون می‌آورد. نمونه‌اش هم همین کتاب «تاریخ اجتماعی هنر» است در چهار جلد از دکتر آرنولد هاوز که این کتاب از نظر دقت واقعاْ نمونه است. کار مهم‌اش دقت در قراردادها بود. به قرارداد عمل می‌کرد، منتها خیلی دیر به اصطلاح در نوبت می‌افتادید.

فرض بفرمایید همین «تاریخ اجتماعی هنر» ۲۰ سال طول کشید. برای این که از انقلاب تا همین چهار پنج سال پیش طول کشید. منتهای مراتب کتاب که چاپ می‌شد، خیلی شسته و رفته و درست بود و می‌توانستید واقعاْ تضمین کنید که یک کتاب دانشگاهی، بسیار درست است. یعنی کتابی است که می‌توان در همه‌ی موارد به آن استناد کرد.»


محمود حسینی‌زاد

محمود حسینی‌زاد، دیگر نویسنده‌ و مترجمی است که سابقه‌ی بلندمدت همکاری با انتشارات خوارزمی داشته، مجموعه‌ی برشت با ترجمه‌ی حسینی‌زاد توسط انتشارات خوارزمی منتشر شد. او بسیار از مرگ علیرضا حیدری متأسف است و به دلایل تأسفش هم اشاره می‌کند.

«من این قدر پنجشنبه متأسف شدم. فوت کردند و خانواده‌اش به من اطلاع دادند؛ بسیار متأسف شدم. بیشتر از این نظر که اولاْ ایشان یکی از بهترین و اصولی‌ترین ناشرانی بود که ما داشتیم.

اطلاع دارید که سال ۱۳۵۶ قبل از انقلاب، با ایشان شروع کردیم و آن سری کتاب‌های برشت را بیرون می‌دادیم. شش تایش را همان موقع دادیم و یکی هم بعداً آمد که هفت تا شد. بعد همان موقع خوازمی یکی از مرتب‌ترین و اروپایی‌ترین انتشاراتی‌ها بود. اتاقی در اختیارمان گذاشته بود با یک کتابخانه‌ی مفصل با منشی، که من بودم و دکتر فرامرز بهزاد و فرید مجتهدی که این کتاب‌ها را ما ترجمه می‌کردیم.

یک کتابی نبود که ایشان ترجمه کند و با وسواس وحشتناک خودش کلمه به کلمه را ارزیابی نکند. باور کنید من ۳۰ سال با ایشان دوست بودم و فکر می‌کنم الان هم هستم. چون مرگش واقعاْ در این مسأله تأثیر نمی‌گذارد. کتاب‌های بسیار معروف از مترجمین معروف پیشنهاد می‌شد و ایشان همه را رد می‌کرد. چون خلاف اصول خودش بود.

اگر هم روی کارهایش دقت کنید، نه روی کارهایش تبلیغ می‌کرد و نه بی‌جهت این طرف و آن طرف مصاحبه می‌کرد و نه عکس‌های شش در‌ چهار، این ور و آن ور می‌انداخت؛ هیچکدام. واقعاْ می‌گویم از متدیک‌ترین ناشرانی بود که من در عمرم دیدم به همین دلیل واقعاً متاسف شدم.»

به نظر می‌رسد که پس از انقلاب انتشارات خوارزمی خیلی کم کار شد، نه؟

کم کاری پس از انقلاب به این دلیل بود که خوارزمی مصادره شد. ۵۰ درصدش را ظاهراً‌ بنیاد{مستضعفان} می‌خواست که در آخر گرفت و آن بخشی که برایش ماند، آن بخش خوارزمی بود که ماند. کتاب خود من، آن مجموعه‌ی برشت را که‌ با او ترجمه می‌کردیم. یک کتابی هم من ترجمه کردم که مجموعه‌ی سه داستانش بود، صدای طبل درشت و در جنگل شهر.

همان زمان که من خدمتتان می‌گویم سال ۵۷ و اوایل ۵۸ این کتاب حروف‌چینی شد، زینگ شد و همه‌ی کارهایش آماده شد؛ خورد به انقلاب. ۲۵ سال این کتاب نبود. یعنی در انبارهایی بود که این بیچاره به آن‌ها دسترسی نداشت و ۲۱ سال طول کشید تا ایشان این زینگ‌ها را پیدا کرد و سال ۸۰ این کتاب را چاپ کرد که بعد هم دوباره درمحاق افتاد که مجبور شد سال ۸۴ این کتاب را بیرون بدهد.

مصادره‌ی خوارزمی خیلی به ایشان ضرر زد و فقط توانست کتاب‌های خودش را، همان کتاب‌های دریابندری، فولادوند، برشت را به اصطلاح یک طوری بیرون بیاورد و چیزی که پریروز مرا خیلی متأثر کرد این بود.

دو سه روز پیش به خاطر این که پدر بهزاد فوت کرده بود، قرار بود که ما با هم تماس بگیریم و با فرامرز بهزاد به محمود بهزاد تسلیت بگوییم که نشد. یکی این مرا متأثر کرد که این موضوع شخصی است و دوم این که در این چند ماه اخیر، یک مقداری به اصطلاح به ایشان روی خوش نشان دادند. ۱۶-۱۵ تا از کتاب‌هایش که اجازه‌ی چاپ نداشت، مجوز گرفت که همه این کتاب‌ها را بیرون داد و آخرین صحبتی که همین دو سه هفته پیش با هم کردیم، قرار بود سری برشت را دوباره تجدید چاپ کند.

واقعاً می‌توانم بگویم در این حرف هیچ گونه خرافه‌ای نیست. ولی یک شعله‌ای داشت می‌کشید که یکهو خاموش شد و این عجیب مرا دِپْرِس کرد و خیلی ناراحتم. یک چیز دیگر هم که عجیب مرا ناراحت کرد، این‌ است که ما آخرین باری که نشستیم با هم ناهار خوردیم - چند وقت پیش بود - داشت خاطره‌ای از آل‌احمد و دانشور تعریف می‌کرد. اطلاع دارید که با این‌ها دوست صمیمی بود.

خاطره، یک مقداری خصوصی بود و خیلی هم بامزه، که من به ایشان گفتم علی تو بنویس. چون واقعاْ تاریخ متحرک نشر ایران بود و با آن ارتباطی که با این‌ها داشت، تمام این مترجمین و نویسنده‌ها را مثل کف دستش می‌شناخت، گفتم همه‌ی این‌ها را بنویس واقعاً حیف است. گفت «آره، یادداشت‌ها را جمع کرده‌ام و یکی از تأسف‌های من هم همین است که نتوانست این‌ها را تدوین کند چون حاصل کار می‌توانست تاریخ نشر و ترجمه‌ی فوق العاده‌ای در ایران باشد.»