تاریخ انتشار: ۴ مهر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
نقد آخرین کتاب خالد حسینی

درس اخلاق برای توده‌ها

مترجم: ناصر غیاثی

به گزارش خبرگزاری‌ها رمان تازه‌ی خالد حسینی، «هزاران خورشید تابان» توسط پنج مترجم متفاوت به فارسی ترجمه شده و به زودی انتشار می‌یابد. گئورگ دیتس، منتقد ادبی روزنامه‌ی آلمانی «دی تسایت» به مناسبت انتشار ترجمه‌ی آلمانی ِ کتاب گفتگویی تلفنی با خالد حسینی انجام داده و کتاب را نقد کرده است. ترجمه‌ی فارسی مقاله را می‌خوانید. - ناصر غیاثی


روی جلد «هزاران خورشید تابان»

خالد حسینی نویسنده‌ای است برای قرن بیست و یکم. او یک پزشک ِ افغانی ِ تبعیدی است و به سفارش سازمان ملل متحد در امور پناهندگان به دارفور سفر می‌کند. در سن خوزه‌ی کالیفرنیا با همسر افغانی‌اش زندگی‌ می‌کند، هفته‌ای چهار تا پنج‌بار پدر، پسرعموها و پسر دایی‌ها و بستگان دیگرش را می‌بیند و از طریق ماهواره از اخبار وطن باخبر می‌شود. او کتابی نوشته که داستان ِ دوستی دو پسر را در افغانستان روایت می‌کند، کتابی که هفت ملیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رسیده و به تازگی فیلمی از روی آن ساخته شده است. یک کتاب دیگر هم نوشته که داستان ِ دوستی ِ دو زن در افغانستان را روایت می‌کند، کتابی که بلافاصله در صدر لیست ِ کتاب‌های پرفروش ِ آمریکا قرارگرفته و به تازگی حقوق ساختن فیلم‌اش فروخته شد. او محجوب و دوست‌داشتنی، پیام‌آور و در عین حال خود ِ پیام است. او دو استعداده‌ای است با دو بیوگرافی در زمانه‌ای دوگانه. و اخلاق‌اش در کتاب‌فروشی‌ ِ فرودگاه‌ها خیلی خوب به فروش می‌رود؛ مثلا رمان تازه‌اش هزاران خورشید تابان که حالا به آلمانی هم منتشر شده، برای پرواز مسیر ِ برلین - نیویورک مناسب است.

درهمین لحظه در عراق دوباره صدها آدم تکه پاره می‌‌شوند، در همین لحظه در افغانستان دوباره یک آلمانی را می‌ربایند، در همین لحظه در کلن دوباره درباره‌ی ساختن یک مسجد بحث می‌کنند، با این وجود اما بعد از چهارصد صفحه و چند ساعت، سرانجام دوستی است که پیروز می‌شود. مردم افغانستان بسیار رنج ‌بردند، بسیاری گریستند، زنان بسیاری کتک خوردند، امید بود، کلاه‌برداری بود و بار دیگر امید. روس‌ها آمدند، روس‌ها رفتند، برقع ماند. عشق بود، دروغ بود:درست مثل وقتی که زندگی را خوش آب و رنگ به تصویر می‌کشند. "چاپ اول صدوپنجاه هزار": این را برچسبی می‌گوید که به‌گونه‌ای تهدیدآمیز روی جلد چسبانده شده، مثل خورشید سرخی که روی جلد ِ خاکستری ِ متمایل به زرد، نیم‌رخ زنی را نشان می‌دهد. زن شنلی به تن دارد که آن را روی سرش کشیده و صندل ِ پاشنه بلند به پا دارد. این راه به کجا ختم می‌شود؟ به آزادی؟ به خوش‌بختی؟

برقع
خالد حسینی پشت تلفن می‌گوید: «همه اول درباره‌ی برقع می‌پرسند.» ساعت آن‌جا هفت و نیم صبح است. برای مصاحبه از ساعت چهار و نیم صبح وقت می‌دهند، برای سراسر جهان. کسانی که وقت گیرشان بیاید، زیاد نیستند. نماینده‌اش می‌گوید، بیست دقیقه، دست بالا نیم ساعت؛ ضرب‌آهنگ موفقیت. بله می‌گفتیم، برقع؛ حسینی آه می‌کشد و راه‌اش را مستقیم از درون کلیشه‌ها فرموله می‌کند: «در غرب گاهی برقع را خیلی با اهمیت تلقی می‌کنند، برقع تصویری قوی است، خیلی راحت است که بگویند زن‌ها توسط برقع زندانی می‌شوند. اما برقع قرن‌ها پیش از آن‌که طالبان وجود داشته باشد، وجود داشت. افغانستان مسایل ِ حیاتی ِ دیگری غیر از برقع دارد. همان پرسش‌های همیشگی ِ خبرنگاران ِ غربی: خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها و امنیت.»


خالد حسینی

این‌ها را مردی می‌گوید که در کتاب‌اش توصیف می‌کند زن‌ها چقدر در افغانستان رنج می‌برند، چه‌گونه بی‌آبروی‌شان می‌کنند و چه‌گونه آن‌ها را به سوی خودکشی سوق می‌دهند، چه‌گونه مِلک ِ مردان ِ اغلب مسن‌ترهستند، چه‌گونه آن‌ها را در ناآگاهی نگه می‌دارند. پاسخ می‌دهد: «بله طبیعی است که این مسئله‌ی روز در غرب است: زنان ِ افغانستان. مردم نیات بسیار بسیار‌ خوبی دارند، چون به این ترتیب نظر دادن راحت است. اما ما باید واقع‌گرا باشیم و زیاد در این‌باره فکر نکنیم که در زندگی ِ خود ما چه چیز اهمیت دارد و ما چه‌گونه می‌خواهیم زندگی کنیم. بل‌که باید بیشتر به این بیاندیشیم چه‌گونه می‌توانیم به کشور و مردم آن‌جا کمک کنیم.»

پس راه، راه میانه‌ است، راهی بین کلی‌‌گرایی و فرهنگ‌گرایی، بین تعهد و هم‌دردی، بین اخلاق و ملودارم، بین نوعی سرمقاله‌ی پرسوزوگداز با پیامی بسیار ساده و داستانی منقلب کننده‌ با شخصیت‌های آرکائیک ِ روشن. این سِرّ خالد حسنی است و دلیل این‌که چرا رمان‌هایش هزاران خورشید تابان و بابادک‌باز چنین غافل‌گیرکننده موفق‌اند: به نظر می‌رسد در جهانی انباشته از مناقشات ِ فرهنگی، شاعرانه کردن سیاست پاسخ مناسبی باشد.

نویسنده‌های دیگری هم نیز با توسل به این شیوه توفیق داشته‌اند. مثلا فریدون زایموگلو (نویسنده‌ی ترک‌تبار آلمانی) به شیوه‌ی خودش این کار را کرد. این شیوه در رمان- خاطره‌ی آلمانی – ترکی‌‌اش، لیلا، هم‌چنان که حسینی، تلاشی دوگانه است: لفاظی – ادبی؛ در کتاب، توصیف ِ واقعیت ترک‌ها که چون یک اتهام اثرگزار است، در گفتگوها و متن‌های روزنامه‌ای اما این شیوه نوعی دفاع از آن استنباط‌های ِ فرهنگی است که بیش و کم تحریک‌آمیز به نظر می‌رسد. برحسب اتفاق شخصیت اصلی ِ حسینی هم لیلا نام دارد، لیلای جوان و زیبا که پدر و مادرش در آغاز سال‌های نود (میلادی) توسط راکتی به قتل می‌رسند، عشق جوانی‌اش به پاکستان می‌رود، خود را از ازدواج با یک ظالم نجات می‌دهد، با زن ِ دوم او، مریم، دوست می‌شود، مریمی که سرانجام خود را قربانی می‌کند، قربانی لیلا، قربانی ِ دختر لیلا، قربانی ِ آینده‌ی زنان در افغانستان. ای داد!


روی جلد بادبادک باز

راز موفقیت
خالد حسینی همه‌ی این‌ها را با واژگانی ساده و مستقیم روایت می‌کند، امری که او را از لغزش‌های گاه و بی گاه مصون نمی‌دارد. در چپ و راست ِ عرصه‌هایی گاه زمخت، کیچ دایم در انتظار اوست. در عین حال موفق می‌شود با همه‌ی پیچیدگی‌ها که با تسلط از آن‌ها پرهیز می‌کند، شخصیت‌ها، وضعیت‌ها و حال و هوایی خلق کند که جذابیتی آشنا و قابل پیش‌بینی دارند و با این وجود یا اتفاقا به همین خاطر در یاد می‌مانند. در بادبادک‌باز دو پسربچه بودند که خواننده را با خود به کابلی می‌بردند که قبل از حمله‌ی روس‌ها در سال 1979 وجود داشت، نگاهی کم و بیش نوستالژیک و غمزده به عصری زوال یافته، به شهری زوال‌ یافته و سرشار از لیبرالیسم و تمدن. و حالا در هزاران خورشید ِ تابان حسینی خود را تلخ‌تر، مبارز‌تر و بلندپروازتر از رمان اول‌اش نشان می‌دهد. سرنوشت دو شخصیت را در طول چهار دهه تعقیب می‌کند و سیاست و زندگی خصوصی را اغلب بسیار ماهرانه به هم وصل می‌کند. کتاب اما به خاطر سبکی ساده که بخشی از رمز موفقیت اوست، چه در نیک و چه در شر برای خواننده‌ی آگاه از سیاست یک داستان آبکی باقی می‌ماند.

در کتاب جذابیت و پویایی بیشتر از واقعیت ناشی می‌شود تا از تخیل: تب ِ تایتانیک در تابستان سال 2000 در کابل، زندگی روزمره‌ی پیش از طالبان و پس از آن‌، تاریکی، تنگی، بیگانگانی که آشنا می‌شوند. همه‌ی این‌ها عناصری هستند که در توصیف جان می‌گیرند و حتا در بسته‌بندی چشمگیر رمان‌های حسینی، کنجکاوی خاص خویش را برمی‌انگیزند، بارقه‌ای از واقعیت در جهان مصنوعی ِ فرودگاه‌های ما، نزد سیاست‌مداران ِ ما، در اخبار ما. در این جهان‌های خوش ساخت که تحت فرمانروایی ِ CNN و بیت‌های یک‌نواخت عناوین اخبار هستند، امر حسی، کشش خاص ِ خودش را دارد و پیام‌اش خودش است. حسینی تاریخ جهان را در مبارزه‌ی دو زن برای خوشبختی‌، برای یک کودک و برای آینده بازگو می‌کند. یک اشک همیشه یک اشک است. این زبان را واقعن هرکسی می‌فهمد. قضیه به همین سادگی است.

عنوان‌ها از مترجم است.

منبع:
http://www.zeit.de/2007/39/KA-Hosseini?page=all

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)