بررسی تطبیقی «بررسی یک پروندهی قتل» اثر میشل فوکو و رمان «جنایت و مکافات» اثر فیودور داستايوفسکی
راسکلنیکوف یا پی یر ریوی یر، مسأله این است
مریم رییس دانا
«Moi, Pierre Rivière, ayant égorgé ma mère,ma sœur et mon frère …» « من، پی یر ریوی یر که سر مادر، خواهر و برادرم را بریدهام ...»
جملهی بالا عنوان کتابی است، چاپ شده از میشل فوکو با ترجمهی سلیس مرتضی کلانتری به سال ۱۳۷۶، توسط انتشارات آگه؛ البته با نام دیگری: «بررسی یک پروندهی قتل»
خوانش این کتاب در اولین برخوردِ حسی، موجب بیداری حسرتی شد که ریشه در تاریخ تاریک قضایی و خوابآلود ایران دارد. در دههی شصت، هزاران نوجوان و جوان را بی محاکمه به جوخهی اعدام سپردند و امروز خبرها از طناب دار میگویند بر گردن اراذل و اوباش!
قبل از شروع بحث، شرح خلاصهی داستان، شاید به نوعی توضیح این حس افسوس باشد و بروز مقایسهای ناگریز از وضعیت حقوقی ایرانِ امروزِ قرن بیست و یکم با فرانسهی ۱۷۰ سال پیش. پروندهای که دادگاه فرانسه را نزد مردمش و تاریخش روسفید کرد، آن هم در یکی از شهرستانهای فرانسه!
ماجرا: جوانی ۲۰ ساله از روستای اونه، به نام پی یر ریوی یر، در بعدازظهری از ماه ژوئن ۱۸۳۵، با نقشهای از پیش تعیین شده، سرِ مادر (ششماهه حامله) خواهرِ ۱۸ ساله و برادر کوچک هشت سالهاش را در خانهی متعلق به مادر، به وسیلهی داسی تیز میبرد. پس از این جنایت حدود یک ماه به جنگل و طبیعت پناهنده میشود، از غذاهای جنگلی میخورد، کنار جاده میخوابد و با عذاب وجدانی که پیشبینیاش نمیکرد و حالا غافلگیرش کرده است، خودآگاه با رفت و برگشتهایش به کنار جاده و شهر، فرصتهایی را در اختیار پلیس قرار میدهد تا او را دستگیر کنند. نهایتاْ شناسایی و زندانی میشود.
تا این جای ماجرا باید گفت داستانی است نه چندان تازه، که همواره نوع بشر از ابتدای خلقتش مرتکب آن شده، و صفحات حوادث روزنامهها در تمام دنیا پراست از این رویدادهای دلخراش.
در اسطوره و ادبیات نیز پدرکشی ادیپ شهریار یا برادرکشی قابیل نمونههای مشابه و قابل اشارهای هستند از این دست. اما آن چه در پروندهی جنایی پی یر ریوی یر در قیاس با نمونههای مشابه آن در جوامعی چون ایران رشکبرانگیز است، پیگیریهای مشهورترین روانپزشکان آن زمان، همت وکیل مدافع جوان، توجه خاص هیأت منصفه و انعکاس مرتب اخبارِ دادگاهها توسط روزنامههای آن روز فرانسه است که درنهایت حکم متهم را از اعدام به حبس ابد تخفیف میدهند؛ گر چه متهم عاقبت خود را در زندان حلق آویز میکند.
تخفیف رأی دادگاه در پروندهی ریوی یر، درواقع نتیجهی چالش دانش روانشناسی (روانپزشکی) و دستگاه جزایی آن روزگارِ فرانسه است. شش روانپزشک مشهور مسئول بررسی میشوند. سه پزشک رأی به سلامت متهم میدهند، سه نفر دیگر واکنش متهم را نتیجهی تربیت ناقص دوران کودکی و اختلافات شدید خانوادگی و بیمار بودن متهم ارزیابی میکنند.
پی یر ریوی یر در دورهی محکومیت اش در زندان، یادداشتی از خود به جا میگذارد که تقریباً تمام زندگیاش را از چهار سالگی تا زمان دستگیری شرح میدهد. این نوشته از چنان انسجام نگارشی و تحلیلی برخوردار است که با توجه به کمسواد بودن متهم، باعث حیرت مسئولان میشود و ابراز تأسف که قربانی جنایتکار، نابغهای بوده است؛ ولی جامعه با بیتوجهی به استعداد خلاقهی او در اکتشاف و نیز حافظهی حیرتانگیزش در ضبط و شرح تمام اتفاقات از کودکی تا بزرگسالی، در واقع باعث انزوای هر چه بیشتر و رشد ابعاد غیرانسانی و بیمارگونهی او شده است. از جمله مواردی که روانپزشکان برای ناسالم بودن شخصیت روانی پییر ریوییر مطرح میکنند، زنستیزی و مادرکشی اوست؛ مسألهای کاملاً در مقابل عقدهی ادیپ. در یادداشتهایش مینویسد تحت تأثیر کتابهای مذهبی از ترس زنای با محارم، هر زنی را که میدیدم پا به فرار میگذاشتم و مردم خیال میکردند من دیوانهام.
او دربارهی دلیل کشتن مادرش میگوید: «چون مادرم با اذیت و آزارهایش پدرم را بسیار رنج میداد و آبروی پدرم میان مردم رفته بود و در مراجعاتشان به دادگاه برای طلاق، نتیجه به سود مادرم تمام میشد، به این نتیجه رسیدم که قانون فرانسه نمیتواند عدالت را رعایت کند و من به خاطر عشق به پدرم و خلاص شدن او از دست شکنجههای مادرم، از جمله خیانتش، مادرم را کشتم.»
خواندن یادداشتهای پی یر ریوی یر (در مرحلهی دوم) و آشنایی با شخصیت او و انگیزهاش برای قتل، موجب بازخوانی رمان «جنایت و مکافات» و رسیدن به این نتیجه شد: «شباهت حیرتانگیز میان دو کاراکتر راسکلنیکوف و پی یر ریوی یر!» آیا داستایوفسکی اخباراین واقعه را دنبال کرده بود؟ جنایت ریوییر سال ۱۸۳۵ اتفاق میافتد، جنایت و مکافات سال ۱۸۶۶ نوشته میشود، ۳۱ سال بعد. البته رمان «جنایت و مکافات» ابعاد متنوعی دارد که جنایت ایدئولوژیک راسکلنیکوف، یکی از آن ابعاد است و این مقاله فقط از این نقطه نظر بر این دو کاراکتر تمرکز دارد. با استناد به هر دو کتاب، مواردی ارائه میشود که نشان از این شباهت دارد.
۱- هر دو جنایت در یک دورهی زمانی نسبتاً مشابهی روی میدهند: - جنایت پییر ریوییردر ماه ژوئن رخ میدهد، جنایت راسکلنیکوف به فاصلهی یک ماه بعد، در ژوییه. - جنایت ریوی یر قبل از ظهر (ساعت ۱۱ صبح) اتفاق میافتد، جنایت راسکولنیکوف بعدازظهر روی میدهد.
۲- هر دو از آلت قتالهای استفاده میکنند که به جنایت آنها سبعیت بیشتری میدهد. - آلت قتاله در جنایت پی یر ریوی یر داس است. - آلت قتاله در جنایت راسکلنیکوف تبر است.
۳- داستایوفسکی موقعیت اجتماعی راسکولنیکف را دانشجوی حقوق قرار میدهد. شخصیتی آشنا با ترمهای حقوقی و روانشناسی جنایت. انتخاب رشتهی حقوق برای پرسوناژ رمان، ترفندی است ماهرانه برای بیان دیدگاههای روانشناسانهی جرم و ناتوانی دستگاه قضایی در جامعه، همان نکتهای که متهم پی یر ریوی یر در یاداشتهایش به آن پرداخته است: - نظرم این بود ناتوانی دستگاه عدالت را دراحقاق حق ستمدیدگان و مظلومان بنمایانم... به دستگاه قضایی خواهم فهماند که آن قدر از مادر و خواهرم طرفداری کرده است تا من مجبور شدهام به این وضعیت خاتمه دهم و ... صص ۱۲۶، ۱۲۷. - راسکولنیکوف در برابر رازومیخین که میگوید «سوسیالیستها اعتقاد دارند اصلاً چیزی به اسم جنایت وجود ندارد ... و جنایت، اعتراضی است علیه شرابط نابسامان اجتماعی» میگوید: «چیز عجیبی نیست. این یک مسألهی عادی اجتماعی است» ص ۴۲۱ رمان. در جای دیگر با خودش فکر میکند: کاری که من میخواهم بکنم «اصلاً جنایت نیست.» ص ۱۲۳. با خشمی دیوانهوار بر سر خواهرش دنیا داد میکشد: «جنایت؟ کدام جنایت؟ تو به کشتن یک شپش پلید و مضر و موذی، یک عفریتهی کثافت نزولخور، عجوزهای که وجودش به دردِ زباله دانی هم نمیخورد، پیرزنی که قتلش ۴۰ تا گناه کبیره را میشوید و پاک میکند ... میگویی جنایت؟» ص ۸۳۷.
۴- انگیزهی قتل در هر دو کاراکتر، نجات است، یکی نجات پدر، دیگری در حد وسیعتر، جامعه؛ چراکه راسکلنیکوف نه یک روستایی که دانشجویی است آگاه به نابرابری اجتماعی: - پی یر: من پدرم را در چنگال سگهای درنده یا آدمخواران اسیر میدیدم و به خودم حق میدادم تا به هر ترتیبی که میسر است در نجات او بکوشم، ص ۱۲۴. - راسکلنیکوف قتل پیرزن رباخوار را نزد خود، این گونه توجیه میکند: پیرزن رباخوار، موجود زیانبارِ شروری است که کم شدنش از پیکر جامعه نه تنها برای جامعه زیانی ندارد بلکه بسیار هم مفید و کارساز است. با پول او میتوان دهها و صدها کار خیر و مفید به حال جامعه انجام داد.
۵- هر دو کاراکتر خود را ورای افراد عادی جامعه میدانستند. - پی یر ریوی یر دراعترافنامهاش مینویسد: به قوانین بشری واقف بودم، اما حساب میکردم که از دیگران باهوش تر و فهمیدهترم؛ و به همین جهت، گاهی قوانین و مقررات حاکم بر جامعه به نظرم ناپسند و شرمآور میآمد، و به همین خاطر به خودم حق میدادم که آنها را نادیده بگیرم و از آنها تجاوز کنم، ص ۱۲۴. - پورفیری (رییس کلانتری) به راسکولنیکوف میگوید: «در مقالهای از شما درخصوص روانشناسی جنایت حین ارتکاب جرم خواندهام که اشخاصی به تمام معنا حق دارند دست به هر جرم و جنایتی بزنند و خلاصه تافتههای جدابافتهای هستند فراتر از هر قرار و قانون» ص ۴۲۶ رمان.
۶- هر دو به قصد هدفی شریف قانون را نقض میکنند. - پی یر ریوی یر: با این که هدف اساسی من رسیدن به شهرت و افتخار بود، اما به پدرم و سرنوشت او هم علاقهمند بودم ... خیال میکردم با دفاع از پدرم، حیات جاودانی خواهم یافت و آیندگان از من، چون سربازی که در دفاع از وطنش جنگیده باشد، یاد خواهند کرد ... تاریخ پر از نمونههایی بود که نشان میداد مردم برای دفاع از آرمانی شریف، جانبازی کرده بودند... صص ۱۲۳ ، ۱۲۴. - مطابق نظریهی راسکلنیکوف در مقالهاش، آدمها دو دستهاند: یک دسته انسانهای کثیر عادی، که در فرمانبری زندگی میکنند و حق ندارند قانون را نقض کنند. و دستهی دیگر، انسانهای قلیل فوقعادی، که به عناوین گونهگون و به نام اصلاح امور دین و دنیای بشر حق دارند دست به هر جنایتی بزنند و هر قانونی را نقض کنند؛ چرا که انسانهایی فوقالعادهاند و هدفشان شریف و متعالی است.
۷- ناپلئون: - پی یر ریوی یر در تأیید اقدام جنایتکارانهاش (البته) قبل از جنایت، به حضور تاریخی ناپلئون اشاره دارد: خودم را مثل بناپارت در سال ۱۸۱۵ تصور میکردم. به خودم میگفتم این مرد، یعنی ناپلئون، به تنهایی هزاران هزار انسان را فقط به خاطر هوا و هوس خود به کشتن داده است. چرا من نبایستی برای آرامش و نجات پدرم، یک زن را از بین ببرم؟ و این به چشمم عادلانه جلوه گر میشد. خیال میکردم که موقعیتی برای آن که به قلهی افتخار صعود کنم به وجود آمده است و باید از آن استفاده کنم تا نامم در تاریخ ثبت شود و آیندگان از عمل قهرمانانهام به افتخار یاد کنند، ص ۱۲۸. - راسکولنیکوف در ادامهی مجادلهاش با پورفیری و بیان حضورِ گریزناپذیر و همیشگی گروه دوم، یعنی انسانهای غیرعادی یا فوقِ عادی، از ناپلئون مثال میزند: قانونگذاران و پیشوایان بشر، از عهد دقیانوس بگیر تا ناپلئونها و غیره و غیره، همه بدون استثناء مجرم بودهاند. دقیقاً به این دلیل که قوانین مقدس و ریشهدارِ آباء و اجدادی را زیر پا گذاشتهاند و ... اگر پایش میافتاد، از خون و خونریزی و کشتار مردم بیگناهی که غیورانه از رسوم آباء و اجدادیشان دفاع میکردند هم ابایی نداشتهاند... اکثر این بانیان خیر، این پیشوایانبشر، برای رسیدن به مقصودشان رودهای خون راه انداختهاند، ص ۴۲۸ رمان.
۸- مدت زمانی که هر دو اقدام به قتل را در ذهن خود بررسی میکنند. - پی یر ریوی یر یک ماه به آن چه میخواهد انجام دهد، فکر میکند. مدام در اطراف گرفتاریها و رنجها و عذابهای پدرم میاندیشیدم تا شاید راه چارهای پیدا کنم، اما هیچ چیزی به فکرم نمیرسید. رفته رفته، فکر انجام نقشهی قتل مادرم در سرم ایجاد شد. این فکر شوم تقریباً یک ماه قبل از انجام آن در سرم پیدا شد، ص ۱۲۳. - راسکولنیکوف هم یک ماه برای انجام مقاصدش فکر میکند: این فکر مال دیروز نبود. تنها فرقی که داشت این بود که یک ماه پیش (یا حتی دیروز) شکل خواب و خیال داشت،.رؤیا بود انگار. اما حالا دیگر رؤیا نبود. شکل تازه و خوفانگیز و به کلی ناآشنایی به خود گرفته بود. ص ۸۶ رمان.
۹- یکی از مقتولین در هر دو جنایت، هدف اصلی نبودهاند. - تعداد مقتولین در جنایت پی یر ریوی یر سه نفرند: مادر حاملهی خائن، که پدر را بسیار آزار میدهد؛ خواهر ۱۸ ساله، که همدست مادر است؛ و برادر هشت ساله. قاتل قصد کشتن برادر کوچکش را، که خیلی هم مورد علاقهی خودش و پدرش بوده، نداشته است. کودک بیگناه را به این دلیل میکشد تا پدر به هنگام اعدام و مرگ او دچار اندوه نشود. چون در یک بحث خانوادگی سابقاً شنیده بود بچه هر چه قدر بد باشد، باز برای پدر و مادر عزیز است. و شنیده بود پدرش نظر مخالف داده است: فکر میکردم که اگر فقط مادر و خواهرم را بکشم، ممکن است پدرم بفهمد که من برای نجات او مرتکب این کار شدهام و نتیجتاً از دست دادن من برایش مشکل باشد، اما اگر برادرم را که مورد علاقهی پدرم بوده، بکشم، پدرم آن چنان از من متنفر خواهد شد که دیگر هیچ گونه تأسفی از مردن من نخواهد داشت و تحمل مرگ من برایش آسان خواهد بود. یادم میآمد که در مجلس عدهای از حاضرین دربارهی یک دزد میگفتند که درست است خطا کرده، ولی برای پدر و مادرش درهر صورت فرزند محسوب میشود و آنها نمیخواهند بلایی سر او بیاید؛ اما پدرم گفت اگر فرزند او دزد باشد، ترجیح میدهد که این فرزند بمیرد تا زنده باشد. ص ۱۲۶. - مقتولین در جنایت راسکلنیکوف دو نفرند: پیرزن رباخوارِ شرور، و خواهر مظلومش. قاتل قصد کشتن خواهر پیرزن (لیزاوتا) را ندارد. تصادفاً این اتفاق میافتد و از این بابت بسیار دردمند میشود: بعد از این جنایت غیرمنتظرهی دوم، میخواست هرچه زودتر از آن جا فرار کند، ص ۱۴۲. باید به سونیا میگفت چه کسی لیزاوتا را کشته است و چون میدانست که حتی گفتنش هم عذابی است الیم، سعی کرد فکرش را هم از سر دور کند، ص ۶۶۱.
۱۰- گریختن از کشور: - پی یر ریوی یر نیز پس از یک ماه سرگردانی روحی در جنگل، و تردید در معرفی یا خودکشی خود، به گریختن فکر میکند: در کتابی خوانده بودم که سربازی برای این که پیغام مهمی را به فرمانده ریشیلیو برساند، هشت کیلومتر را با شنا پیموده است. با خودم گفتم که من هم با شنا از شرربورگ به یکی از جرایر متعلق به انگلیسیها، که در نقشه جغرافیا آنها را دیده بودم خواهم رفت... ص ۱۳۷. - راسکلنیکوف در هذیان و تبِ بعد از جنایت به فکر فرار از کشور میافتد: اصلاً بهتر است فرار کنم ... به یک جای دور ... بروم آمریکا... ص ۲۱۶.
۱۱- عذاب وجدان: - پی یر ریوی یر، در فشار دردهای روحی پس از جنایت: «آه آیا ممکن است که این کار وحشتناک از من سر زده باشد؟ آیا من میتوانم چنین هیولای وحشتءزایی باشم؟ قربانیان بدبخت جنایت وحشتناک من، آیا امکان دارد ... خیر، غیرممکن است، حتماً خواب میبینم! ...»، ص ۱۳۳. - راسکلنیکوف: قیافهی لیزاوتا خوب یادش بود. وقتی که تبر به دست به طرفش میرفت، او آرام آرام پساپس میرفت، دستها پیش رو گرفته، چهره پر از وحشت کودکانه، درست مثل کودکی که یک مرتبه از چیزی بترسد و بهتش بزند، ساکت و صامت به آن موجب وحشت خیره شود، ص ۶۶۹. یی در پی از خودش میپرسید: «آخر کجای عمل من زشت و نفرتانگیز است؟ چون اسمش جنایت است؟ « جنایت » یعنی چه؟»، ص ۸۷۷.
۱۲- تمایل به اعتراف: - پی یر ریوی یر با خارج شدن از جنگل و رفتن به حاشیهی جاده و قرار گرفتن در ملاء عام، خودآگاه تمایل به دستگیر شدن دارد و پلیس پس از دو بار غفلت، بالاخره او را شناسایی میکند. به عبارتی دیگر اگر خود نمیخواست، مأمورین پلیس به راحتی قادر به دستگیریاش نبودند. «دوباره وارد فلر شدم و پس از عبور از آن به طرف کنده حرکت کردم و این دفعه دیگر مصمم بودم که به ویر بروم و خودم را معرفی کنم. شب به کنده رسیدم و سر راه کنده به واسی در کنار جاده خوابیدم و صبح به طرف واسی راه افتادم. تصمیم گرفتم کاری کنم که ژاندارمها متوجهی من بشوند و مرا دستگیر کنند. »، ص ۱۴۰. - تمام فصل دوم از بخش ششم جلد دوم کتاب «جنایت و مکافات» نزدیک به ۲۴ صفحه، اختصاص دارد به گفتوگوی رییس کلانتری (پورفیری) و راسکولنیکف. پورفیری شک نزدیک به یقین دارد که قاتل را شناخته است؛ اما او را دستگیر نمیکند، حتی به راسکلنیکوف میگوید هیچ مدرکی نه تنها علیه او وجود ندارد، بلکه نیکلا اقرار به قتل کرده است. با وجود این، رودیون رومانوویچ راسکلنیکوف با پای خود به کلانتری میرود و پرده از راز برمیدارد. مدت درازی از وقت دادگاه صرف این شد که دریابند چرا متهم حاضر است صادقانه و داوطلبانه به همه چیز اعتراف کند، ص ۸۶۴.
۱۳- دخالت روانشناسی و نظریهای خاص در هر دو داستان - میشل فوکو در مقدمهی کتابش مینویسد: سال ۱۸۳۶ سالی بود که در آن بازار بحث و گفتوگو در اطراف دخالت روانپزشکی در دادرسی جزایی بسیار گرم بود. مخصوصاً بحث در اطراف نظریهی تک جنونی که از طرف اسکیرول ابراز شده بود، ص ۱۱. - در پس گفتار جلد دوم کتاب داستایوفسکی: ... بالاخره عدهای از اعضای دادگاه (به خصوص آن عده که بویی از روانشناسی برده بودند) این احتمال را پذیرفتند که واقعاً ممکن است ... که جنایت لاجرم میبایست بر اثرِ جنون آنی رخ داده باشد، یا به بیان دیگر، متهم دستخوش جنون قتل و غارت فقط به خاطر نفس قتل وغارت بوده است، بی آن که انگیزهای داشته باشد یا در پی ملاحظات سودجویانه بوده باشد. این نظریه، به خصوص با آخرین دستآوردهای نظریهی جنون آنی، که سخت باب روز شده است، جور درمیآمد، ص ۸۶۵.
۱۴- عاقبت: - همان طور که اشاره شد راسکلنیکوف، جامعهی بشری را به دو دسته تقسیم کرده بود، گروه عادیها و گروه غیرعادیها. پورفیری پلیس میپرسد: فرض بفرمایید مردی یا اصلاً جوانی به سرش بزند و خیال کند ناپلئون آینده است و ... شروع کند به از میان برداشتن موانع... - ... بله، قبول دارم ... مخصوصاً آدمهای جاهطلب و تهیمغز خیلی زود به این دام میافتند ، به خصوص جوانها. - خب، آن وقت چه طور میشود؟ - ... همین هست که هست، کاریاش هم نمیشود کرد، ... مگر جامعه زندان و تبعیدگاه ندارد؟ ... آقا دزده را بگیرید و بیندازید زندان! ... - ... اما وجدانش چه میشود؟ ... - کسی که وجدان داشته باشد و به اشتباه خود پی ببرد، به عذاب وجدان دچار میشود. همین مکافات برای او کافی است... اشد همهی محکومیتهای کیفری است، ص ۴۳۵.
پایان: سوال نخستین همچنان باقی است: آِیا نویسندهی روس در جریان داستان پی یر ریوی یر فرانسوی بوده است؟ اگرجواب منفی باشد، شاید بتوان گفت پییر ریوییر میتوانسته داستایوفسکیای باشد؛ اگر زندگی به او مجال تجلی میداد.
و چنان چه جواب مثبت باشد، بیتردید فیودور داستایوفسکی درس ارزندهای میدهد به تمام نویسندگان، که میشود از پیوند اتفاقات واقعی روز و جریانهای فکری عصر(نهیلیسم) اثری خلق کرد، بدون شک ماندگار. چه بسا حتی در همان روزگار، نویسندهای فرانسوی کتابی نوشته بوده باشد ملهم از داستان پییر ریوییر، و داستایوفسکی هم آن را خوانده باشد. آیا این موضوع از ارزش کتاب «جنایت و مکافات» کم میکند؟
آن چه اهمیت دارد، فرم است، سبک است و پرداخت است. صدها نقاش از یک سیب طراحی و نقاشی میکنند، آیا این نقشهای سیب، جز در سیب بودن، وجه اشتراک دیگری با هم دارند؟ سیبِ پل سزان چه قدر به سیب پیکاسو شباهت دارد! در جهان هنر، از هر نوعش، همیشه خویشاوندان روحی وجود داشته و دارند. از آن جا که واقعیت هنر همیشه از یک جا، اصالت جان، میجوشد،هنرمندانش از یک تبار میشوند. به یاد بیاوریم شهری را که مردمانش نمیتوانستند بخوابند (صد سال تنهایی مارکز) به یاد بیاوریم شهری را که مردمانش، همه جز یک زن، کور شده بودند ( کوری خوزه ساراماگو) به یاد بیاوریم شهری را که طاعون گرفت (طاعون آلبر کامو)
خواب دیده بود که دنیا را طاعونی ناشناخته و دهشتناک برداشته است، مرضی که از اعماق آسیا سرچشمه گرفته و سرتاسرِ اروپا را درنوردیده است. ص ۸۸۱، جنایت و مکافات.
|
نظرهای خوانندگان
متاسفانه هیچ اشاره ای به پروژه میشل فوکو در جمع آوری و تحلیل مستندات و گزارش ها و متون مربوط به این پرونده نکردید و در عوض نقدتان با احساسات شخصی و مقایسه عجولانه با وضعیت قضایی در ایران شروع می شود (که البته در رادیو زمانه بسیار معمول ااست). خیلی خلاصه لازم است اشاره کنم که فوکو به دنبال عدالت یا بقول شما "روسفیدی" دستگاه قضایی فرانسه در این پرونده نیست بلکه دقیقا برعکس سخنان روانپزشکان ، پزشکان، جرم شناسان ، وکلا و دیگر سندسازان از جمله خود متهم به نظر فوکو حاکی از رقابت و درگیری نظام های گفتمانی در باز تولید روابط قدرت -دانش است حول رویداد و شخصیتی کاملا اتفاقی. البته فوکو هم منکر زیبایی نوشته های پی یر ری ویر نیست ولی تحلیلش متوجه ظهور و تقاطع جریان های مختلف گفتمانی و جنگ قدرت آنهاست نه نقد ادبی متن. از زاویه دید فوکو و برخلاف برداشت شما چنین چنبره دانش-گفتمان- قدرت هرگز "رشک برانگیز" نیست! اما اینکه آیا می توان در حال حاضر و از دید یک ایرانی با نظر فوکو مخالف بود یا نه بحث دیگری است که بدون معرفی دقیق خط فکری او امکان پذیر نمی باشد.
-- خشایار ، Sep 22, 2007 در ساعت 06:41 PMاز اینکه دستگاه قضایی ما همچنان به خودش به خاطر چنین اعمالی اعدامهایی می بالد...
-- امید ، Sep 22, 2007 در ساعت 06:41 PMآیا کسی از این دستگاه بیمار با قوانین سایر کشورها آشنا نییست و آیا همچنان "به زانو در آوردن اراذل و ا وباش" در برابر مردم حلال مشکلات است؟
کو گوش شنوا؟
داستان پی یر ریوی بیشتر شبیه داستان "خانواده پاسکوال دوآرته " تا جنایت ومکافات داستایوسکی.کشتن خواهر ومادر ونوشتن اعتراف در زندان واقرار معصومانه وحق بجانب قاتل دقیقا" مثل کتاب پرونده یک قتل فوکو ست. ایکاش در کنار این مقایسه قدری هم به هدف فوکو از بازخوانی وانتشار این واقعه می پرداختید واین که چرا روانشناسی وزندان در نظریات فوکو بارها مورد بررسی وچالش قرار گرفته است.
-- bijan_h145@yahoo.com ، Sep 22, 2007 در ساعت 06:41 PM