نگاهی به کتاب «لیلی گلستان» از سری تاریخ شفاهی ایران
خودش است: لیلی گلستان
مجتبا پورمحسن
فرزند آدم مشهوری بودن، خیلی سخت است؛ به خصوص درباره اهالی فرهنگ و هنر. معمولاً فرزندان اهالی فرهنگ و هنر یا راه پدر و مادرشان را ادامه نمیدهند و یا اگر تلاشی هم داشته باشند، با شکست مواجه میشوند. نمونههای زیادی در این زمینه وجود دارد که به دو دلیل از آوردن نامشان اجتناب میکنم. اول اینکه شاید نامبردگان احتمالی، علاقهای به طرح این بحث نداشته باشند و آن را حمل بر بیحرمتی بدانند و دیگر اینکه این مقاله جایی برای طرح این بحث نیست.
مهم این است که یک نفر توانسته از زیر سایه پدر مشهورش بیرون بیاید و فردیت خود را ثابت کند. چرا که فرزند یک شاعر و نویسنده یا فیلمساز مشهور در راه اثبات فردیت خود با دو مشکل روبهرو است. یکی مشکلی که هر انسان خلاقی با آن درگیر است، یعنی تلاش برای جدا کردن خود از توده مردم و اثبات خود به عنوان یک فرد؛ و دیگری جدا شدن از فردیت پدر و مادر مشهورش، که این دومی کاری بس دشوار است. لیلی گلستان از معدود چهرههایی است که از پس این کار بر آمده است. او حالا در سن شصت و سه سالگی، صرفاً فرزند ابراهیم گلستان نیست. او خودش است: لیلی گلستان.
از زبان گلستان کتاب «لیلی گلستان» از سری کتابهای تاریخ شفاهی ادبیات ایران منتشر شده و مدیریت انتشار این مجموعه بر عهده محمد هاشم اکبریانی بوده است. پنج جلد پیشین این مجموعه شامل صادق هدایت، صمد بهرنگی، هوشنگ گلشیری، م.آزاد و علی باباچاهی توسط نشر روزگار منتشر شد و قرار است کتابهای بعدی را نشر ثالث منتشر کند. هر کدام از کتابها، گفتوگو کننده مجزایی دارند. کتاب «لیلی گلستان» جمع و جورترین کتاب از این مجموعه و اتفاقاً پربارترینشان است. آنها که خانواده گلستان را میشناسند، میدانند حرف کشیدن از اعضای این خانواده چقدر سخت است!
لیلی گلستان، مترجم برجستهای است. کتابهای مهمی با ترجمه او منتشر شدهاند. «تیستوی سبز انگشتی» نوشتهی موریس دروئون، «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» نوشتهی اوریانا فالاچی، «قصه شماره ۳» اوژن یونسکو، دو کتاب از گابریل گارسیا مارکز، دو کتاب از رومن گاری و دو کتاب از ایتالو کالوینو، تعدادی از ترجمههای لیلی گلستان هستند. او چند کتاب تألیفی هم دارد. «سهراب سپهری، شاعر- نقاش» و «کتابی دو جلدی درباره علی حاتمی و آثارش» از جمله آثار تألیفی گلستان است. امید فیروزبخش، گفتوگو کننده کتاب «لیلی گلستان» است. اما این کتاب چه ویژگیهایی دارد؟
لیلی گلستان و خانوادهاش قاعدتاً کتاب با خاطرات لیلی گلستان از خانوادهاش آغاز میشود؛ از دوران کودکیاش. بخشی از خاطرات او از دوره مدرسه و بازیهای کودکانهاش است و بخشی مربوط به پدر و مادرش. تأکید لیلی گلستان درباره خوبیهای مادرش در کتاب مشهود است. او در جایی از کتاب، مادرش را اینگونه توصیف میکند: «مادرم زن مهربان، تسلیم، سازشکار و متمدنی بود. زنی ساده و بامعنا که در امر فرهنگ پا به پای پدر میآمد. زبان انگلیسی یاد گرفت تا بتواند با شرکت نفتیها حرف بزند. کم نیاورد. کتاب میخواند و برایم کتاب میخرید...» (صفحه ۲۱)
دو صفحهی بعد او در پاسخ به این سؤال که «تربیت شما را بیشتر پدر برعهده داشت یا مادر؟» دقیقاً پدر و مادرش را در مقابل هم قرار میدهد: «بله، هر دو. مادرم مهربان و تسلیم بود. پدرم مستبد و زورگو! اما هر دو بافرهنگ و اهل هنر و ادب بودند. کتاب میخواندند. موسیقی گوش میکردند. زبان میدانستند و متجدد بودند. بیشتر رفیق بودند تا پدر و مادر معمولی.»
ابراهیم گلستان از زبان لیلی کیست که نداند ابراهیم گلستان یک نویسنده موفق و جریانساز بوده است. او یکی از چهرههای ماندگار فرهنگ و هنر معاصر است. اما لیلی گلستان، نه برای این که ثابت کند از زیر سایه پدرش درآمده، بلکه با نگاهی واقعگرایانه پدرش را مورد نقد قرار میدهد. وقتی نقد لیلی گلستان ارزشمندتر و واقعبینانهتر میشود که او به صراحت میگوید که از بچگی چقدر تحت تأثیر پدرش بوده است. این بخش از حرفهای لیلی گلستان گویای هر دو وجه قضیه است: «پدرم مرد بافرهنگ و آگاهی بود. دایم به ما چیز یاد میداد. جذاب بود و خیلی فعال. سالم و ورزشکار بود. قبولش داشتم و تا سالیان سال، هر کاری میکردم و هر تصمیمی که میگرفتم، از خودم میپرسیدم او این کار را قبول دارد یا نه؟ تأیید میکند یا نه؟ بکنم یا نکنم؟ بسیار زیر سلطه او بودم. تا آرام آرام خودم شدم. عیب بزرگ او خودپسندی و «تافته جدا بافته» بودنش بود. هیچ کس را قبول نداشت. خودش را خیلی قبول داشت!»
اما او در عین انتقاد از پدرش، سعی میکند از دایره احترام خارج نشود. اگر چه لابهلای خاطراتش، گاهی کنایههایی به جهتگیریهای سیاسی پدرش میزند. لیلی گلستان با وجود تمام احترامی که برای پدرش قایل است، او را به نقد هم میکشد.
نگاه انتقادی به گذشته چند سال پیش، جنایت هولناکی در شهر من رخ داد. پسری به خاطر ازدواج با زنی، به دلیل مخالفت خانواده، خواهر و مادرش را به قتل رسانده بود. در همان ایام که بحث آن جنایت در شهر داغ بود، یک بار در تاکسی نشسته بودم که یکی از زنان مسافر در مزمت این جنایت داد سخن داد. او میگفت اگر قاتل را دست من بدهند، میخوابانمش روی یک نیمکت؛ بعد با ساتور تکهتکهاش میکنم! با خودم فکر کردم عجب هیولایی در وجود این زن نهفته است. اگر قاتل در یک لحظه از خود بیخود شده و مرتکب قتل شده، این زن در هشیاری همان قدر خشونت را در تخیلش بازسازی میکند. اما ربط این ماجرا به این مطلب؟
خیلیها که نسبت به برخی برخوردهای سیاسی و خشونتبار در دهه شصت انتقاد دارند، در واکنش به آن جریانات، چنان خشونتی از خود نشان میدهند که فرقی با آن جریانات ندارد. لیلی گلستان در کتاب از مواجههاش با سانسور و فضای بگبر و ببند اوایل دهه شصت، بسیار میگوید. از برخورد با کتابفروشیاش که تا مرز تعطیلی پیش رفت؛ از ممیزانی که کتابهایش را سانسور میکردند؛ اما به هیچ وجه نگاه خشونتآمیزی به گذشته ندارد. حتی او سعی میکند برخوردهایی انسانی از آن روزها را به یاد بیاورد. برخوردهایی که از طرف آدمهایی انجام شده که شاید از نظر فکری درست نقطه مقابل لیلی گلستان بودهاند: «دوره بگیر و ببند تودهایها بود و آن زمان، کتابهای حزب توده زیاد منتشر میشد و بالطبع ما هم زیاد داشتیم. یک روز یک آقای پاسدار با موهای قرمز و لباس پاسداری، وارد کتابفروشی شد و از من یک کتاب شعر از پابلونرودا خواست! فقط باید قیافه مرا در نظر بگیرید! کتاب را داشتم و به او گفتم دو کتاب دیگر هم از این شاعر هست و با علاقه و هیجان بسیار آن دو کتاب دیگر را هم خرید . بعد به او گفتم من هم در مجلات از نرودا زیاد ترجمه کردهام و شاعر مورد علاقهام هست... دو هفته بعد تلفن زد و خودش را معرفی کرد. نشناختم. گفت خواننده نرودا! شناختم. گفت هر چه کتاب سیاسی تودهای دارید از کتابخانه بردارید، فقط دو سه تا بگذارید بماند. قرار است بیایند کتابها را جمع کنند...» (صفحات ۷۹ و ۸۰)
یا در جایی از کتاب، وقتی از چانه زدن بر سر سانسور کتاب «زندگی در پیش رو» حرف میزند روایتش، لحن پارودیگونهای دارد:«بعد مرا خواستند برای مذاکره. در واقع احضار کردند برای محاکمه! و حرف اصلیشان این بود که بچه کتاب بیتربیت است و بهتر است ادب شود! من هم گفتم که ادبش نمیکنم....» (صفحهی ۶۱)
کلاً لیلی گلستان در حرفهایش نگاهی انتقادی به گذشته دارد. نگاهی که عاری از خشونت است. حتی اگر روایت او از خاطرات تلخش باشد. از این حیث نگاه لیلی گلستان، روشنفکرانه و تاملبرانگیز است.
شخصیت ها و احساسات درونی لیلی گلستان از خیلیها در کتاب نام میبرد. به هر حال او به واسطه پدرش با بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادبیات کشور دمخور بوده است. اما از بین همه شخصیتها، ارادت او به علی حاتمی و جلال آل احمد بیشتر است. از علی حاتمی که در تلویزیون با او آشنا شده بود بسیار میگوید و البته از جلال آل احمد. شاه بیت روایت لیلی گلستان، عشق دوران کودکیاش به جلال است: «و از میان آن همه، عاشق جلال آل احمد شده بودم. با صورت استخوانی، قد بلند و باریک و حرکات عصبی و تند و فرزش و فریادهای مخالفش. مخالفخوان غریبی بود. و وای به وقتی که شنیدم دارد عروسی میکند. من، دختر هشت-نه ساله احساساتی، اولین شکست در عشق را تجربه کردم! اما وقتی سیمین خانم را دیدم، حس کردم خطری تهدیدم نمیکند ... بعد آنقدر سیمین خانم با من مهربان شد که دیگر عشق را از یاد بردم! شدم بچه هر دوی آنها.» (صفحات ۲۱ و۲۰)
او وقتی هم که از همسر سابقش، نعمت حقیقی حرف میزند، جانب احترام را رها نمیکند. به عقیده خودش، شش سال زندگی عاشقانه با او، با هیچ یک از زندگیهایی که با بیتفاوتی و بیعشقی زیر یک سقف میگذرد و سالها و سالها هم ادامه دارد، قابل مقایسه نیست.
و فروغ غایب است فروغ فرخزاد، سایهای است که در کتاب «لیلی گلستان» وجود دارد؛ اما نامی از او برده نمیشود. البته دو بار نام فروغ را از زبان لیلی گلستان میشنویم. اما خواننده کنجکاو است که لیلی گلستان از ارتباط پدرش با فروغ فرخزاد و تأثیرش بر زندگی خانوادگیشان بگوید؛ اما نمیگوید. حتماً مصاحبهکننده در این مورد از او پرسیده و حتماً او ترجیح داده چیزی نگوید و شاید هم شرط کرده باشد حرفی در این مورد زده نشود. اما هر چه هست، فروغ فرخزاد سایهای بزرگ بر سر خانواده گلستان است که احتمالاً لیلی گلستان به دلیل ارادت به مادرش، قید حرف زدن از او را زده است. تأکید بیش از اندازه لیلی گلستان بر ویژگیهای خوب و معصومانه مادرش، نشانی از این تصمیم است.
کتاب خواندنی و ارزشمند انتشار تاریخ شفاهی سیاسی در ایران سابقه زیادی دارد. کتابهایی که غالباً از نثر شیوایی برخوردار نیستند و در آنها معمولاً مصاحبهشوندگان بیشتر به تسویه حسابهای سیاسی با دیگران پرداختهاند. اما کتابهای تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران میتواند گنجینه ارزشمندی برای آیندگان باشد. گنجینهای که ارزشی کمتر از آثار ادبی ندارد. کتاب «لیلی گلستان» با حذف مقدمه و کارنامه لیلی گلستان و نمایهها، فقط ۹۲ صفحه است اما لحظات شیرینی را میتوان با خواندن این صفحات محدود، اما ارزشمند گذراند.
|
نظرهای خوانندگان
كتاب عالي است. در مطلب چند ماه پيش اين بلاگ نيز بدان پرداخته ام: http://mian.persianblog.ir
-- مجتبا ، Aug 20, 2007 در ساعت 08:47 PMمذمت درست است و نه مزمت. نمی دانم اشتباه کدام است؟ خانم گلستان یا نویسنده این متن؟
-- علی ایرانی ، Aug 22, 2007 در ساعت 08:47 PM