رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۷
بررسی کتاب «تاریخ نقد جدید» در جلسه‌ی هفتگی شهرکتاب

جایگاه رنه ولک در نقد و نظریه‌ی ادبی

شیما زارعی

رنه ولک معتقد است تاریخ نقد از یک منظر مهم با تاریخ سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی تفاوت‌های عمیق دارد: متونی که تاریخ نقد بر آنها مبتنی است پیش روی ماست و می‌توانیم آن را بخوانیم، تفسیر کنیم، تعبیر کنیم، درباره‌اش به مباحثه بپردازیم، و آن را به محک نقد بزنیم، چنانکه گویی دیروز نوشته شده است. بدین سبب تاریخ نقد به مفهومی که مثلا تاریخ جنگ‌ها را می‌نویسیم، تاریخ نیست. تاریخ نقد نمی‌تواند صرفا بحثی درباره‌ی متون بی‌زمان باشد و نباید به شاخه‌ای از تاریخ عمومی یا فرهنگی تقلیل یابد. راهی باید یافت تا بتوان به تاریخ درونی نقد اندیشید. فکر نگارش تاریخ کاملاً بی‌طرف و صرفاً توصیفی، خیال واهی است. هیچ تاریخی بدون جهت مشخص و احساس نسبت به آینده، معیار، و بنابراین بصیرت درباره‌ی گذشته نمی‌تواند وجود داشته باشد.
ترجمه‌ی ششمین مجلد از کتاب «تاریخ نقد جدید» نوشته‌ی‌ رنه ولک و با ترجمه‌ی دکتر سعید ارباب‌شیرانی فرصت مغتنمی بود تا نشست هفتگی شهرکتاب به بررسی این اثر ارزنده و ارزیابی جایگاه رنه ولک در نقد و نظریه‌ی ادبی اختصاص یابد.


کامران فانی

آسیب‌های ترجمه‌های امروز

ابوالحسن نجفی:
ترجمه البته کار مشکلی است اما درجات دارد. بعضی ترجمه‌ها آسان‌تر است و بعضی بسیار مشکل‌تر. همه کسانی که دست‌اندرکار ترجمه‌اند همه یک‌صدا به این نکته معترف‌اند که مشکل‌ترین ترجمه‌ها، درباره مباحث مربوط به نظریات ادبی و هنری، هنرشناسی، زیبایی‌شناسی و نقد ادبی است. آثار کسانی مانند رولان بارت، ژرار ژنت، دریدا، یاکوبسن، ریچاردز و نظایر اینها در سال‌های اخیر زیاد به زبان فارسی ترجمه شده است؛ اما متاسفانه بیشتر این آثار ترجمه‌های نامفهومی است. اغلب مترجمان، کلمه جای کلمه گذاشته و دست خوانندگان داده‌ و توقع داشته‌اند که خوانندگان آن را بفهمند. اما چیزی که مسلما مترجم متوجه نشده، چه توقعی هست که خواننده متن آن را درک کند؟ شاید مترجمانی باشند که بگویند ما ملزم به فهماندن ترجمه به مخاطب نیستیم و فهم به عهده خواننده است. البته مسلما وظیفه مترجم این نیست. بی‌شک اگر مطلبی را مترجم متوجه نشود و ترجمه کند، چیز نامفهومی است و هیچ‌کس آن را نخواهد فهمید. تعجبم از این است که بعضی از استادان ادبیات‌های فارسی کتاب‌هایی را در زمینه رشته خود از زبان‌های بیگانه ترجمه کرده‌اند و با اینکه طبعا باید مطالب مفهومی بودند اما بعضی اوقات کتاب‌هایی خوانده‌ام که چندین بار خواندم و حتا خواستم به حدس دریابم که مقصود نویسنده چه بوده، ولی متوجه نشدم. مسلم است که مترجم متوجه نشده است و جای تاسف است که در زمینه تخصصی هم کسی ترجمه کند و متوجه نشود. متاسفانه برای خیلی‌ها این تصور ایجاد شده که اگر مترجم زبان خارجی را بداند، زبان مادری‌اش را هم می‌داند و بعد می‌تواند ترجمه ‌کند. سیل ترجمه‌ امروز ناشی از این برداشت است. افرادی به تصور اینکه دوره دانشگاه را تمام کرده‌اند و مدرکی گرفته‌اند دست به ترجمه می‌زنند غافل از این که البته ترجمه فن دیگری است که باید انجام داد.

شانس رنه ولک در ترجمه آثارش به فارسی

رنه ولک برخلاف نویسندگانی که آثارشان به فارسی ترجمه شده و در زمینه نقد ادبی و نظریات ادبی صحبت کردند این شانس را آورده است که دو تا از بهترین آثارش با بهترین ترجمه به زبان فارسی است. یکی «نظریه ادبیات» است که دکتر ضیاء موحد ترجمه کردند و دیگری «تاریخ نقد جدید» با ترجمه دکتر سعید ارباب‌شیرانی. دکتر موحد باید خودشان بگویند که چقدر برای این ترجمه زحمت کشیدند اما کتاب «تاریخ نقد جدید» که دکتر ارباب شیرانی ترجمه کردند، فکر می‌کنم از پانزده سال پیش ترجمه آن آغاز شد و تا به حال طول کشیده که شش جلد آن درآمده است. گرچه حدود پانزده سال این کار طول کشیده است اما کار فوق‌العاده‌ای است با ترجمه‌ای صحیح و روان. این ترجمه واژه‌نامه و کتاب‌شناسی دارد. من شاهد بودم که ایشان برای پیدا کردن یک کلمه چقدر کتاب‌های مختلف را در زبان فارسی و حتا مقالاتی را دیدند و زیر و رو کردند. آخر همه جلدها یک واژه‌نامه آمده است که ایشان بهترین معادل‌های فارسی را پیدا کرده است. مهم‌ترین قسمت این کتاب به غیر از ترجمه، تعلیقات و توضیحاتی است که در آخر کتاب آورده است. هرجا که نیاز به توضیح داشته، توضیح مفصلی درباره آنها داده شده است. بسیاری از مفاهیم پیچیده در این کتاب بسیار ساده مطرح شده است. کتاب قابل استفاده دانشجویان رشته‌های ادبی و استادان آنهاست و برای هرکسی که به کار ترجمه علاقه‌مند است، مفید خواهد بود.

ترجمه تاریخ نقد جدید، بزرگ‌ترین رویداد ادبی ایران

کامران فانی:
ترجمه این کتاب به نظر من یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای ادبی ایران در عالم نشر کتاب است. درمورد ترجمه فقط باید بگویم که ترجمه غبطه‌انگیزی است و هر کسی که در این کار باشد و این ترجمه را بخواند دوست دارد که ترجمه از آن خودش باشد، البته بدون زحماتی که دکتر ارباب‌شیرانی کشیده‌اند. این کتاب با نثر شیوا و استوار و با دقت و وسواس و امانت در اختیار ما قرار گرفته است. این کتاب تاریخ نقد ادبی در اروپاست در بیش از ده یا پانزده کشور و به زبان‌ها و افراد مختلف. مترجم با دقت بسیار نام این افراد مختلف را به فارسی برگردانده است. این اثر، کتاب نقد ادبی است. نقد ادبی با دانش گسترده رنه ولک سرشار از اصطلاحات مختلف است. ما گمان می‌کنیم که زبان فارسی در ترجمه، زبان فقیری است اما وقتی این کتاب را می‌خوانیم می‌بینیم که مترجم بسیار کم واژه‌سازی داشته اما به نحوی احسن واژه‌گزینی کرده است. این نشان می‌دهد که زبان فارسی چه غنایی دارد و اگر احاطه به این زبان داشته باشید، در حوزه نقد ادبی می‌توان واژه‌ها و معادل‌های جالبی به دست آورد. بسیاری از پانوشت‌هایی که آمده، بسیار مفید است و دکتر ارباب‌شیرانی حتا در حد افراط پانوشت‌ داده‌ است. ترجمه این اثر سرشار از حواشی کمک‌کننده به خواننده ایرانی است. تعلیقات آخر کتاب به نظر من خود به تنهایی برای خواننده کافی است و هر کدام یک رساله کوتاه است. مجموعه ابزار فهم این کتاب و نثر شیوا و خواندنی باعث می‌شود که خواننده ایرانی این اثر را به راحتی بخواند. کتاب «تاریخ نقد جدید»، یک اثر مرجع است و پیشنهاد من برای خواندن این اثر این است که حتما مقدمه هر جلد را بخوانید.

«تاریخ نقد جدید»، نوعی تذکره‌المنتقدین

باز هر کاری کنیم کتاب «تاریخ نقد جدید»، تذکره‌المنتقدین است. علت این است که تطور و تکامل در حوزه ادبیات و یا فلسفه نیست. شما باز هم با فیلسوف یا شاعر یا منتقد سر و کار دارید. ساختار کتاب رنه ولک این‌طوری است که در حقیقت منتقدین را معرفی کرده و جز مقدمه کلی و بعضی از فصل‌ها، سیر تطور و گسترش نقد را نگفته است. همه مانند یک تک‌نگاری درباره منتقدین است. همان طور که می‌دانید نظریه ادبی با نقد ادبی متفاوت است. نظریه ادبی راجع به مطالعه اصول و مبادی ادبیات است. نقد ادبی، مطالعه خود آثار ادبی است. بحث بر سر این است که آیا منتقد می‌تواند بدون نظریه ادبی نقد کند یا نه؟ رنه ولک در اینجا مردد است. او محقق است. در حوزه انگلوساکسون هم نسبت به نظریه‌پردازی اصولا بدبینی وجود دارد. رنه ولک هم بیشتر با نقد عملی موافق است تا نقد نظری و بیشتر سعی می‌کند که عملا در کار نقد باشد. برای این کار از مکتب تاریخ تطور اندیشه‌ها خیلی استفاده کرده است. این مکتب حدود شصت یا هفتاد سال پیش ایجاد شد و معتقد است که اندیشه‌ها و افکار مثل نهادها هستند و برای خود هیات مستقل دارند و جدا از هم هستند و تکامل و تطور می‌یابند. این مسئله خیلی‌ها را واداشت که تاریخ اندیشه را بنویسند یعنی اندیشه را به عنوان یک واقعیت عینی جامعه در نظر بگیرند و تطور آن را مثل نهادهای مختلف دیگر بررسی کنند. رنه ولک تا حدی به این مسئله اعتقاد داشت و بنابراین در کتاب خودش هم تاحدی نظریه‌پردازی کرده است. یعنی در تاریخ اندیشه مهم این است که مفاهیم کلیدی آن حوزه را پیدا کنیم و سیر تکوینی و تطور آن را بررسی کنیم. رنه ولک معتقد است که کار دشواری است که بفهمیم در نقد ادبی چه مفاهیم کلیدی‌ای وجود دارد. بنابراین ناگزیر به توصیف اندیشه‌های منتقد می‌پردازیم که مثلا این منتقد کتاب‌هایش این است و نظرش هم درباره نقد ادبی این. خیلی مشکل است که شما به مبادی و اصولی برسید که راهنما باشد اما ولک سعی کرده جانب انصاف را رعایت کند.

جریان فرهنگی ایران تابع مد

ضیاء موحد:
درباره ترجمه دکتر ارباب شیرانی حرفی جز تحسین ندارم. برای اینکه شرط مهمی در ایشان جمع شده است: یکی قدرت به زبان انگلیسی است که کمتر کسی اشراف ایشان را دارد و دیگر اینکه اصولا رشته ایشان زبان انگلیسی‌است اما دقت بسیاری در زبان فارسی دارند و سابقه کارشان در دایره‌المعارف برای ما روشن است. بنابراین این کتاب را صالح‌ترین فرد ترجمه کرده است با حس مسئولیت کم‌نظیر. سال 1362 کتاب تعهد کامو با ترجمه مصطفا رحیمی درآمده بود. یکی از فضلای نامدار آن زمان با ناراحتی گفت که هنوز هم دارند راجع به کامو بحث می‌کنند؟ من گفتم که اگر این کتاب شرحی بر اشعار حافظ بود، باز هم همین حرف را می‌زدید؟ و اگر در فرانسه کسی کار جدیدی درباره کامو بکند، آن فرانسوی تعجب می‌کند؟ ما همیشه نالیدیم که کارهایی در مملکت ما انجام می‌شود که هیچ ریشه فرهنگی برای ما ندارد. به شکل مد می‌آید و به شکل مد هم می‌رود. یکی از دوستان فاضل که از ترجمه من از «نظریه ادبیات» تعریف می‌کرد، گفت می‌دانید که عقاید رنه ولک کهنه شده است و همه پنبه‌اش را زده‌اند. باز هم انگار به صورت یک مد داریم با مسائل برخورد می‌کنیم. رنه ولک در هشتمین انجمن کنگره بین‌المللی ادبیات در بوداپست سخنرانی‌ کرد و گفت: علم جدید تاویل متن معضلات کاذبی را علم کرده است. من دنبال این بودم که منظور رنه ولک از این حرف چیست؟

در سال 1990 در مقاله‌ای به نام «نیهیلیسم جدید در مطالعات ادبی» بحثش با مکاتبی است که بعد از پسامدرنیسم پیدا شدند و به خصوص با ساختارشکنی. اینجا رسما وارد میدان می‌شود که حرفش را بزند. او می‌گوید من موضعم همان است که در 1948 در نظریه ادبیات گفتم. بنابراین تکلیفش را با ما روشن می‌کند. بعد به خاستگاه ساختارشکنی پل دومن و ژاک دریدا می‌پردازد. خاستگاه را به اگزیستانسیالیسم در فرانسه یعنی کامو و سارتر برمی‌گرداند. یعنی به همان دو نفری که دوست فاضلم می‌گفت اینها مد نیستند. درباره ساختارشکنی در همین مقاله صحبت می‌کند و می‌گوید که از رولان بارت و مرگ مولف شروع می‌شود. مرگ مولف معتقد است متن مجموعه‌ای از نقل‌قول‌هایی برگرفته از سایر متون است. این حرف معنا و عواقب دارد. یکی این است که رابطه متن با واقعیت قطع می‌شود. هر متنی به متون دیگر ارجاع می‌دهد و متن به عالم واقعی ارجاع نمی‌دهد. هر دال به دال دیگر ارجاع می‌دهد. ما در عالم خارج نه ارجاع داریم و نه مرجوع. اگر بخواهیم ببینیم یک کلمه چه معنایی می‌دهد باید ببینیم این کلمه به چه کلمه‌ای ارجاع می‌دهد و این ارجاعات تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد. یکی از مصادیقی که می‌گویند معنا به تعویق می‌‌افتد همین است. اگر این طور باشد. اگر مرجع زبان، خود زبان باشد؛ غیر از اینکه با واقعیت قطع‌رابطه می‌کند، تکلیف آثار متمایز و منفرد چه می‌شود؟ معیاری دیگر نداریم. جهان خارج که نیست فقط متن به متن ارجاع می‌دهد. بنابراین بین آثار منفرد تمایزی نیست. اینها عواقب مرگ مولف است.

از این که بگذریم مسئله تمایز متن‌ها از بین می‌رود و اینجاست که متن فلسفی با متن ادبی، متن هنری با متن غیرهنری، متن تخیلی با متن غیرتخیلی تفاوتی ندارد. در ادبیات به همان اندازه فلسفه هست که در فلسفه، ادبیات. یک مرحله جلوتر برویم. اگر این طور است تکلیف تعبیر چیست؟ نمی‌شود ارزش‌یابی کرد و نهایت این کار رسیدن به نیهیلیسم است. در اینجا به حرف دریدا می‌رسیم که تقابل‌ها را می‌شکند. دهه هفتاد همین حرف‌ها باعث شد که جوانان ما بدون اینکه سوابق این قضیه و انتقاداتی که بر این نظریه وارد است، بدانند اینها را قبول کنند و تا به امروز هم به آن استناد کنند. بی‌آنکه بدانند مبانی فلسفی آن چیست. این حرف‌ها را رنه ولک می‌زند و می‌گوید که خوشبختانه وضعیت به این بدی هم نیست. برای اینکه دریدا هم وقتی می‌خواهد صحبت کند، ارزش‌یابی می کند، مخالف حرف خودش. حتا جایی اینها منکر منطق ارسطویی می‌شوند. اگر واقعا منکر این منطق هستند چرا به تناقض پناه می‌برند؟ اینها مسائلی است که این مکاتب آمدند و در بسیاری از کشورها، عده زیادی را تحت تاثیر قرار دادند و به اصطلاح ادبیات پست‌مدرنیستی کشورهایی را درگیر خود کرد. آنها راه خودشان را طی می‌کنند اما در ایران این جریان‌ها مانند مد می‌آیند و می‌‌روند.

فشرده‌ای از عقاید رنه ولک

رنه ولک یک جایی عقایدش را گفته و به بیان نظریه‌اش پرداخته است. او می‌گوید: تجربه زیبایی‌شناختی متمایز است از سایر تجربه‌ها. اثر ادبی هم زبانی است و هم ناظر به دنیای خارج. تنها با ابزار زبانی نمی‌شود متن ادبی را ارزیابی کرد باید به انسان و طبیعت هم نگاه کرد. تمام انواع نسبی‌گرایی‌ها با مانع روبه‌روهستند. اثر هنری شیئی است بیرون و محتاج فهمیدن. در تعبیر آزادی مطلق نداریم. تعبیر و تحلیل و ارزیابی سه مرحله‌اند که با هم ارتباط دارند. ارزیابی ما متکی بر فهم است و بین هنر و غیرهنر کاملا تمایز هست.


سعید ارباب‌شیرانی

ولک، نویسنده‌ای با آگاهی خیره‌کننده

سعید ارباب‌شیرانی:
وقتی به زندگی ولک از ابتدای تحصیلات تا آخر کار نگاه می‌کنیم، مثل اینکه او از همان ابتدا تصمیم گرفته بود تا تاریخ نقد جدیدی بنویسد. این موضوع نه تنها در تحصیلات بلکه در مقالاتی که نوشته و کارهایی که کرده کاملا واضح است. مقالاتی که از ولک چاپ شده در آثار قبلی او یک نوع تمرین برای اوست که روزی تاریخ نقد جدید را بنویسد. البته تاریخ بعضی از این مقالات هم تقریبا هم‌زمان با جلد اول و دوم تاریخ نقدجدید است. اما به هر حال خودش را برای این کار آماده می‌کند. ولک از نظر خانوادگی، فرهنگی و زبان‌دانی شاید بهترین فردی بود که می‌توانست به این کار دست بزند. تعداد زبان‌هایی که او می‌دانست استثنایی است. ولک در 23 سالگی دکترایش را گرفت. بعد به انگلیس و امریکا برای مطالعه رفت و اینها همه به او مطالبی را اضافه کرد. زمانی که در پراگ دکترا گرفت، با محفل زبان‌شناسان پراگ همکاری می‌کرد و از آن طریق با فرمالیست‌های روس آشنا شد. بنابراین همه اینها به صورتی ولک را برای نوشتن تاریخ نقد آماده می‌کند. اگر تاریخ نقد را بخوانید وسعت اطلاعات او خیره‌کننده است نه تنها درباره ادبیات که درباره فرهنگ مغرب زمین به طور کلی اعجاب‌آور است.

فقط مسئله این نیست که راجع به نظریه‌پردازان و منتقدان صحبت می‌کند، راجع به حرف‌هایی که آنها درباره داستان‌ها و شعرها و نمایش‌نامه‌ها هم زدند، صحبت می‌کند و در مواردی با آنها به بحث می‌پردازد. یعنی ولک نه تنها تمام آثار این منتقدان را خوانده و منتقدان دیگر را، بلکه راجع به تمام ادبیات مغرب زمین از دوران یونان باستان تا امروز آگاهی دارد. در زمینه فلسفه هم آگاهی دارد و اولین کتاب او درباره کانت و تاثیر او بر رمانتیک‌های انگلیس بود. اگر بخواهیم تاکید خاصی بکنیم تاکیدی است که او بر فلسفه آلمان دارد. این چیزی است که در کتاب‌هایی که درباره نقد دو قرن اخیر در انگلیس نوشته شده ، به آن توجه نشده بود. کمتر کسی توجه کرده بود که میزان دین کولریج به فلاسفه آلمانی تا چه حد است. ولک است که به این مسئله نکته به نکته می‌پردازد. بعضی از منتقدان انگلیسی هم زیاد خوششان نیامد و حملاتی به ولک کردند. مسئله دیگری که درباره ولک مهم است، علاقه‌ای است که به ادبیات تطبیقی داشت و اینکه معتقد بود که ادبیات نمی‌تواند محدود به زمان و مرزهای جغرافیایی و ملیت و قومیت باشد. به خصوص در فرهنگ وسیع مغرب زمین، افراد روی هم تاثیر می‌گذارند. بنابراین اگر بخواهیم مسائل را فقط به ادبیات فرانسوی، ادبیات روس، ادبیات آلمان محدود کنیم، مقداری از واقعیت را نادیده می‌گیریم. کاری که ولک کرد و از این نظر هم اهمیت خاص دارد این است که ولک به نوعی پایه‌گذار نحله جدید ادبیات تطبیقی در امریکا است.

فقدان سنت نقدنویسی در زبان فارسی

من معتقدم که مترجم وظایفی دارد غیر از برگردان متن از یک زبان به زبان دیگر، به خصوص در کشورهایی مثل ما که مرجع به راحتی در اختیار خواننده نیست، من حق ندارم کتابی را ترجمه کنم و یک مشت اسم و مفاهیم ناشناس را دنبال هم بگذارم و برای چاپ بفرستم. اگر دنبال پول هم باشم ترجمه‌های راحت‌تری هست. بنابراین لازم است که این توضیحات داده شود و گاهی پیدا کردن این توضیحات مشکل است. یک نکته تاسف‌انگیز در زبان فارسی، فقدان سنت نقدنویسی در ادبیات فارسی است. عجیب است که ادبیاتی با چنین غنایی، سنت نقدنویسی نداشته باشد. ما هنوز ترجمه‌ای از رساله ابن‌سینا درباره شعر نداریم. واقعا باعث شرم است. من دو یا سه ترجمه از این رساله به انگلیسی با شرح و مقایسه آن با کتاب بوطیقای ارسطو سراغ دارم. تنها چیزی که خبر دارم این است که مرحوم دانش‌پژوه سال‌ها پیش در سخن شروع به ترجمه کوتاهی از این کار کرد که بعد هم رها شد.

Share

نظرهای خوانندگان

من هر وقت گزارشي از جلسات شهر كتاب را مي خوانم كه راجع به اثري از ياران حلقه ي اصفهان و دوستان آن هاست، ياد قديسين و اوليا و اين جور افراد مي افتم. نه هيچ يك ذره ضعف يا نقص در كار اينها هست، نه اثري كمتر از شاهكار خلق مي كنند، نه اصلآ هيچ مويي لاي هيچ درزشان مي رود... فقط يك بار احمد سميعي گيلاني، كه در لباس دوست(!!!) و به عنوان منتقد در جلسه ي نقد يكي از ترجمه هاي استاد نجفي شركت داشت، شروع كرد به ساز مخالف زدن و از استاد نجفي ايراد گرفتن، كه بدون شك يكي از تلخترين اتفاقاتي است كه در تاريخ جلسات شهر كتاب و تذكره ي ياران اصفهان رخ داده است، و اميدواريم كه ديگر هرگز تكرار نشود. و در هر حال نبايد گناه آن اتفاق تلخ را به پاي مسئولين محترم شهر كتاب نوشت. مي دانيم گاهي با تمام تمهيدات و پيشگيريهاي دقيق هم ممكن است از اين جور اتفاقات بيفتد. سميعي و نجفي درواقع چيزي نزديك به يك قرن سابقه ي دوستي داشتند! گاهي واقعآ آدم به هيچ كس نمي تواند اعتماد كند!
در هر حال، آيندگان خواهند ديد كه شادترين و لذت بخش ترين برگهاي تاريخ در حوزه ي نقد ادبي شرح آن جلساتي از شهر كتاب را بر خود دارند كه راجع به آثار ياران اصفهان و دوستان آنها بوده است.

-- حسن عابدي ، Jul 30, 2007 در ساعت 10:46 PM

دكتر سعيد ارباب شيراني (Lord of Lions)يكي از بهترين اساتيد ادبيات انگليسي ايران هستند. ايشان داراي مدرك دكترا از دانشگاه پرينستون بوده و فردوسي وار 6 جلد از كتاب 8 جلدي "تاريخ نقد جديد" را ترجمه كرده اند و مشغول ترجمه ي دو جلد باقيمانده هستند. شرح مختصر ي از زندگي و آثار ايشان در اين آدرس موجود است:
http://213.176.111.7:8080/iranology/Persian/Farhikhtegan_F/details.aspx?id=6186

از كليه ي دانشجويان ادبيات انگليسي و علاقه مندان دعوت مي كنم اين مطلب را مطالعه فرمايند.
جواد زنگوئي، كارشناس ارشد زبان و ادبيات انگليسي

-- جواد زنگوئي Javad Zangouei ، Jan 5, 2009 در ساعت 10:46 PM