خانه > پرسه در متن > ادبیات ایران > «نظریه از آسمان نمیآید» | |||
«نظریه از آسمان نمیآید»شیما زارعی
روز به روز تمدن بشری از تجربههای ناب و شگرف، انباشته و نیز ذخیره تجربی و معرفتی آدمی انبوهتر میگردد، کمکم امور شگفت برایش عادی و مبتذل مینماید، روزی تشبیه قامت موزون و بلند به سرو سهی، حادثه بزرگی در شعر به شمار میرفت، اما در گذر زمان تازگی تاثیر و طراوت هنریاش میپژمرد، و شاعر نوجو از تکرار آن شعرش تن میزند. صورتهای کهن به کناری میروند تا صورتهای نو بیایند. چراکه زیبایی امر شگفت، نسبی است و شگفتیهای دیروزین برای امروزیان عادی و ملالآور مینماید. به تازگی نشر سخن کتابی را از دکتر محمود فتوحی با عنوان «بلاغت تصویر» راهی بازار نشر کرده است که به آسیبشناسی بلاغت سنتی میپردازد. نشست هفتگی شهرکتاب به نقد و بررسی این اثر اختصاص داشت.
بلاغت سنتی دیگر کافی نیست دکتر فرزان سجودی: مولف در بخشهای اولیه کتاب، به بلاغت سنتی ایراد میگیرد که گمان در بلاغت سنتی این است که معنا چیز ثابتی است اما واقعیت این است که معنا در ادبیات ثابت نیست. ادبیات چه سنتی و چه مدرن وابسته به تاخیر در ادراک و ابهامآفرینی و در نتیجه خیالپروری است. پس اگر بلاغتی میکوشد در جریان مطالعات خود ما را به معانی ثابتی هدایت کند، خطاست و عالم علم بلاغت باید بتوان بازی معنا را در ادبیات نشان دهد تا این که ما را به یک معنای ثابت هدایت کند. باید بداند که چطور زبان ما را در برزخ بین ادراک و عدم ادراک رها میکند و این برزخ، برزخ لذتبخشی است و شاید منشا این ایده از فرمالیستهای روس باشد که تاخیر در ادراک و وضعیت برزخی، منشا وضعیت زیباییشناختی است و از ادبیات به طور اخص و از هنر به طور اعم ناشی میشود. همچنین این کتاب، روششناختی منظمی دارد و اطلاعاتی که در آن وجود دارد، طبقهبندی شده است. طبقهبندی بر اساس رابطه شاعر با اشیاء در یک جمله بلاغت مولف مبتنی بر رابطه خالق یا شاعر با شی یا جهان است. به عبارت دیگر اصل اساسی این کتاب و همه طبقهبندیهای بعدی آن بر اساس رابطه شاعر با جهان و یا با شی و اشیا است و بعد از آن مولف برای این رابطه با جهان و اشیاء درجاتی قائل شده و طبقاتی به وجود آورده که طبقه اول آن رابطه حسی است که در کلاسیک جستوجو کرده، طبقه دوم رابطه احساسی است که در رمانتیک جستوجو کرده و طبقه سوم تصویر جهان جان یا تصرف شیء و از آن خود کردن شی و به وحدت رسیدن با جهان است. بعد از این طبقهبندی میگوید که ابایی نیست که ما سبکشناسی ادبی را از غرب بگیریم و بعد ادبیات فارسی را در قالب آن سبکها و بر اساس الگوهایی که سبکهای اروپایی به دست میدهند، بررسی کنیم. فقدان روش مدون و جایگزین بلاغت سنتی اما به هر روی اختلاف نظرهایی وجود دارد که اگر وجود نمیداشت حتا نیازی به نوشتن بلاغت جدید هم نبود و همان بلاغت سنتی کفایت میکرد و این اختلاف دیدگاه ناشی از اختلاف خاستگاه مطالعاتی است یعنی من از دیدگاه زبانشناسی به این موضوع پرداختم و دکتر فتوحی از دیدگاه ادبی. اگر به همین طبقات یعنی حس، احساس و تصرف جهان نگاه کنیم یک نکتهای در آن پنهان است و آن هم رابطه بین بازنمایی و بازنموده است؛ یعنی رابطه بین کلام و جهان. فلاسفه جهان، خصوصا در قرن بیستم، به تفصیل به شکاف بین زبان و حقیقت یا مغز معنا پرداختهاند. بعد هم پساساختگراها میگویند که ما همیشه احساس فقدان میکنیم چون زبان همیشه قادر نیست آنچه بهواقع میخواهیم بگوییم، بگوید یا همیشه به علت این شکاف، فکر میکنیم که الکن هستیم. دکتر فتوحی میگوید که در ادبیات عرفانی و متناظرش سمبولیسم در غرب، گویی بیشترین نزدیکی بین کلام و آنچه گفت مینشود به وجود میآید و این هم از طریق رازناکتر شدن و ابهامآمیزتر شدن زبان و به عبارتی پیچیدهتر شدن دریافت صور خیال ممکن میشود. من به عنوان یک زبانشناس میگویم که تمام حرفها قبول و ادبیات درجات متفاوتی از تاثیر زیباییشناختی دارد اما یک نکته را هم نمیتوان فراموش کرد. آن هم این است که آن هیجان متافیزیکی را در واقع من ندارم. من میگویم که واقعیت این است که ادبیات زبان است. بعضی جملات کتاب به نظر من بیشتر ادیبانه است تا اینکه به یک متدلوژی مشخص پژوهشی در مطالعه تفاوت بلاغت اشاره کند. ما نیاز به روششناسی پژوهشی داریم. ما به عنوان متخصصان زبان و ادبیات باید بگوییم اینجا میان همنشینی بین واژهها و در تاثیر و تاثر متقابل معنای بین واژهها چه اتفاقی میافتد. ترکیب مولفههای معنایی هر واژه در کنار مولفههای معنایی واژههای دیگر که بعضا به نظر در زبان متعارف ترکیبناپذیر میرسد، چه فضای خیالانگیزی به وجود آورده است؟ کماکان این زبان است که امکان عمق بخشیدن به این بلاغت را به وجود میآورد. در این بخش از کتاب دکتر فتوحی با نوعی هیجانزدگی غیرمتدلوژیک و غیرروششناختی روبهرو میشویم. کلام این اثر در نوع خود شیوا و بلیغ است اما در پژوهشهای ادبی به جای این هنرنمایی که مولف هم واقعا دارد، نیازمند این هستیم که روشهای مدون عرضه کنیم. اینکه دکتر فتوحی بلاغت سنتی را ناکارآمد میداند، خیلی برایم جذاب بود اما هرچه پیش رفتم جز آن الگوی سبکشناسی غربی یک روش مدون جایگزین بلاغت سنتی پیدا نمیکردم. رویکرد زبانشناسی به ادبیات معتقد است که بلاغت سنتی کارآیی ندارد اما معتقد نیست که همراه با عدم کارآیی این بلاغت، مفاهیم استعاره و غیره را هم احتمالا باید از بلاغت جدید کنار بگذاریم و آنها را ناکارآمد تلقی کنیم. اتفاقا من میخواهم بگویم جریان معاصر فلسفه زبان و نگاه به ادبیات به شدت بر همین فنون بلاغی مانند استعاره و مجاز و جز آن میچرخد، با این تفاوت که تعاریف و افقهای کاملا متفاوتی از آن ارائه میدهد.
هستهی مرکزی بلاغت دکتر مهدی محبتی: به نظرم تفاوتی ماهوی است میان بلاغت جدید و بلاغت سنتی و آن اینکه در بلاغت سنتی معمولا بلاغت را یک امر متجزی میدیدند یعنی اگر به کتابهایی که حتا استادان معاصر درباره بلاغت نوشتهاند، مراجعه کنیم؛ بلاغت را بیشتر به این صورت تصور میکنیم که «بدیع» مانند زیور است، «معانی» مثل جسم و «بیان» مانند روح. وقتی وارد متن میشویم میبینیم که این انداموارگی و یا نظام نشانهشناختی کاملی که باید بر بلاغت حاکم باشد، حاکم نیست. در بلاغت قدیم ما هیچوقت به نظریه مرکزی نرسیدیم این کتاب شاید جزو نخستین گامهایی باشد که ما را به این سمت حرکت میدهد که درک کامل و انداموارهای از بلاغت داشته باشیم. درکی که در کتب بلاغی قدیم هست، غالبا پریشیده و پراکنده و ناهمخوان است. تلاشی در این کتاب شده که برای بلاغت یک هسته مرکزی پیدا کنیم و بر اساس آن به تفسیر زیبایی بنشینیم. در قدیم فکر میکردند که جسم و روح و زیور از هم جداست و بر این اساس بلاغت را هم تصویر میکردند اما امروزه باید از منظر دیگری نگاه کرد. ما باید به آن هسته مرکزی زیباییشناسی برسیم و بر اساس آن همه چیز را بخوانیم. این کتاب از این جهت مبارک است. برخی مباحث کتاب ذوقی است از نظر وارد شدن به ساخت کتاب، هفت فصلی که مولف انتخاب کرده، به نوعی طبقهبندی شده ما را وارد متن میکند و سیری منطقی در خود بحثها وجود دارد. گرچه این اثر یک کتاب بلاغی است اما نثر روان و شیرین و رودخانهای دارد که محکم و زیباست. بسیاری از مطالبی که در این کتاب آمده است، شاید برای اولین بار است که در زبان فارسی مطرح میشود. مخصوصا در زمینه ادبیات. بعضی اوقات برشهای عمقی بسیار خوبی در بطن ادبیات فارسی زده میشود. مثلا اینکه چرا بلاغت سنتی کاربردش تمام شده است یا برای فعال کردن نقد ادبی در ایران باید چه کرد؛ که اینها مباحث بسیار تازهای هستند. بعضی از طبقهبندیها نیز نو است. اما بحثهای تازه بسیار به اجمال توضیح داده شده است و همین باعث میشود که مولف وارد عمق مطلب نشود. تنوع سرعنوانها و عنوانها باعث شده تا بحث از برش عمقی به سطح کشیده شود که من فکر میکنم این کتاب باید در چند جلد نوشته شود. نکته دیگر این است که مشخص نیست مولف چقدر به هسته اصلی نظریهپردازی تصویر نزدیک شده است. البته این آفت تاریخی ماست که غالبا از سیستم فرار میکنیم و قادر به سیستم سازی نیستیم. برخی مباحث هم ذوقی است تا تحقیقی.
انگیزههای تالیف اثر دکتر محمود فتوحی: در برخوردهایی که با بعضی از نسخههای ناشناخته در بلاغت قدیم در عصر صفوی در میان محققان شبهقاره داشتم، گاهی نکتههای خیلی جالب و دقایق زیباییشناسانه مییافتم. آنها فارغ از تعدادی کتب مدرسی بلاغت، در اثر مواجهه مستقیم با متن و تحلیل مستقیم متن شعری، به استخراج برخی صناعات بلاغی میپرداختند و سابقهای در متون کلاسیک و قدیمی بلاغی نداشتند. از یک طرف بلاغت بعد از سکاکی و خطیب قزوینی در میان مسلمان به یک علم مدرسی تبدیل شده بود و حتا با متن به طور مستقیم مواجه نمیشد یعنی با متون شعری و آفریدههای خیال به طور جدی مواجه نمیشد. بسیاری از مبانی حتا شعر حافظ را نمیتوان بر اساس این بلاغت تحلیل کرد. نارساییهایی نگرشی و تئوریک بلاغت سنتی، باعث شد که من دغدغهای داشته باشم تا نظامی را برای خودم تنظیم و تدوین کنم که در درون آن نظام بتوانم فضایی گستردهتر از آنچه جرجانی رقم زده تصویر و تصور کنم و بتوانم بر اساس آن متون جدیدتری را بخوانم. بسیاری از خطها به جرجانی ختم میشود و یا از او شروع میشود. به جرجانی ختم میشود چراکه بسیاری از کسانی که تا حدودی قبل از جرجانی ناشناختهاند، در مطاوی کتابها و آثارشان حرفهای بسیار زیادی درباره بلاغت دارند. جرجانی آنها را به یک دستگاه منسجم بلاغی تبدیل میکند. بعد از جرجانی هم دیگران خلاصه کارهای جرجانی را تنظیم و تدوین میکنند تا بلاغت را به یک دستگاه قابل تدریس و قابل آزمون تبدیل کنند و سالها این روش ادامه مییابد. جرجانی آغاز یک جریان مدرسی و بلاغتی منسجم است. در زمان جرجانی مطالعه متون بسته میشود و کمتر کسانی به مطالعه دقیق متون شعری میپردازند. بنابراین اگر نظریهای در آنجا به عنوان دستگاه بلاغی تدوین میشود. این دستگاه بلاغی مبتنی بر نوعی تخیل است که در سطح حس محدود است. یعنی تجربه تخیلی یا شاعرانهای که بیشتر مبتنی بر ادراک حسی است. بعد از آن از قرون بعد حوزههایی از تخیل شعر به تدریج به وجود میآید که با آن دستگاه بلاغی که جرجانی و پیشینیان او تنظیم کردند قابل تحلیل نیست یعنی نظریه آن دستگاه بلاغی برآمده از درون متون حسی است. متونی که بیشتر شعر مبتنی بر ادراکات حسی است تحت عنوان تعبیر بیان میکنند. بعد از آن با این مصطلحات بلاغی نمیتوانیم متنهایی که در درون نظام تصوف شکل میگیرد یا متنهایی که در دوران صفویه شکل میگیرد، تحلیل کنیم و بسیاری از زیباییهای متن و مکانیسمهای تخیلی که در شعر مندرج است، قابل توصیف نیست. همه اینها این دغدغه را به من میداد. بعد میدیدم که اگر مستقیما به مطالعه متون بپردازیم، نظامهایی از تخیل قابل شناسایی و توصیف است و نظامهایی از صناعات و شگردهای بلاغی را میشود پیدا کرد و توصیف کرد که به صورت یک نظام و سیستم در یک دورهای یا مجموعهای از متون به طور مکرر وجود دارند. وقتی هم اینها شناسایی شدند تا حدودی برخورد زیباییشناسانه یا حتا معناشناسانه با متن سادهتر صورت میگیرد. رویکرد زبانشناسانه نداشتم چارچوبهای علمی و ریاضیوار زبانشناسی با همان فصل اولی که بسیاری از زبانشناسان میگشایند که زبان مادهای از ادبیات است، با متمایز کردن بعد عاطفی و ارجاعی زبان یا بخشهای مربوط به زیباییشناسی خصوصا در مباحث تخییلی زبان، مقداری پاسخگو نیست. اما قطعا من چنین چیزی را در این کتاب در نظر نداشتم که انتظار یک زبانشناس را برآورده کنم آن هم با آن دیدگاههای بسیار پوزیتویستی که زبانشناسان دارند. اینجا رقص کلمات است. رمانتیکها در بحث از ایماژ تعبیری میگویند که به جای ایماژ از استعاره رقص استفاده میکنند. اگر ما این تعبیر را در نظر بگیریم، خود رقص و توصیفناپذیری حرکاتی که در رقص هست و در بازیهای تخییلی شاعران، اینها تا حد زیادی توصیفناپذیرند و بسیاری از تلاشهایی که ما میکنیم برای توصیف ایماژها ناکام میماند. منظر دیگر در بحث فلسفه زبان بیشتر مباحث نظری است. این کتاب نه مدعی این بحث است و نه مباحث انتزاعی که در حوزه فلسفه تحلیلی مطرح میشود. آنها موضع خاصی است و جدالها و جنجالهای بسیاری دارد. اینجا یک نگاه است به همنشینی کلمات در درون یک متن، نه از منظر زبانشناسی که از منظر تخییلی. نرم ما هم همان زبان واقعی یا حقیقت زبانی است که از افلاطون به بعد مطرح بوده است. بحث تکثر معنا وقتی در این کتاب مطرح میشود برای این است که به خواننده فارسیزبان گوشزد کند که شعر یا این کلمه در درون شعر احتمالات معنایی زیادی را برمیتابد، قصد کتاب ورود به آن مباحث نیست. نه من استطاعت این کار را دارم و نه توان آن را. من برای نوشتن این کتاب نزدیک به هفت سال متن فارسی خواندم. هدفم از خواندن، پیدا کردن نظامهای تصویری بود. بیشتر مقالهنویسان ایرانی مستغرق در نظریه هستند. من معتقدم که نظریه از آسمان نمیآید، نظریه از دل متن درمیآید. بنابراین اگر کسی بخواهد اهل نظریه باشد باید به متن بپردازد. این کتاب مبنای زبانشناسی ندارد و مطالعه موردی در شعر فارسی است و انطباق تجربه شعر فارسی با نظریههای بلاغی که در نقد ادبی بلاغت جدید تا حدودی مطرح است. اشاره شد که من بلاغت سنتی را ناکارآمد جلوه دادم که این اجحاف به بلاغت سنتی است و تقصیر هم از من است که عنوان «نارسایی بلاغت سنتی» را گذاشتم . جرجانی نظریه خود را از دل متون استخراج کرده است. تا زمان جرجانی این دستگاه بلاغی کاملا جواب میدهد، چون نه رمز داریم و نه بازیهای تخییلی بسیار ظریف و یا اگر هم هست، نگاه جرجانی به آنها معطوف نیست. بلاغت سنتی بنا به تعریفی که قدما داشتند، خوب جواب میدهد. اما فرض این کتاب بر این است که تخیل یک حرکت رو به تکامل دارد. شعر فارسی و عربی به وضوح نشان میدهد که از دوران آغازین، تخیل، مسیر دگردیسی و تطور داشته است. تخیل اولیه در شعرای سبک خراسانی منطبق بر محسوسات است. نام کتاب هم بر این اساس گذاشته شده که ایماژ یا تصویر شاعرانه در طول تاریخ با دگردیسی روبهروست آن هم به خاطر تغییر نظام ذهنی و نگاه شاعر به جهان هستی است. نقطه مرکزی کتاب نشان دادن این سیر تخیل است. --------------------------------------------- |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
خيلي خوب بود استفاده كردم
-- پروانه ، Jul 16, 2007 در ساعت 04:32 PMبا تشكر ، خوب بود ايميل سخنران ها ثبت گردد
-- موسوي ، Aug 13, 2007 در ساعت 04:32 PM