خانه > پرسه در متن > ادبیات ایران > قدرش را ندانستیم | |||
قدرش را ندانستیممجتبا پورمحسنگفتوگو را از «اينجا» بشنويد. ۱۶خردادماه ساگرد درگذشت هوشنگ گلشیری، نویسندهی مشهور ایرانی است. هفت سال پیش گلشیری در سن۶۱سالگی براثر مننژیت درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
اولین اثر گلشیری رمان موفق «شازده احتجاب» بود که در سال ۱۳۴۸ انتشار یافت. «کریستین و کید»، مجموعه داستان «نمازخانه کوچک من»، «جننامه» از دیگر آثار او هستند. گلشیری در سال ۱۳۵۲ به مدت ششماه به زندان افتاد. در سال ۱۳۶۲ گلشیری جلسات هفتگی داستانخوانی را که به جلسات پنجشنبهها معروف شد با شرکت نسل جوانتر آغاز کرد. در این جلسات نویسندگانی همچون منصور کوشان، شهریار مندنیپور، محمد محمدعلی، محمدرضا صفدری، علی مؤذنی، و اکبر سردوزامی شرکت داشتند. علی مؤذنی که از سال ۵۸ نوشتن را آغاز کرده، هم رمان مینویسد هم داستان کوتاه و هم فیلمنامه و نمایشنامه. او در گفتوگو با «زمانه» از هوشنگ گلشیری گفته است. شانزدهم خردادماه سالگرد آقای هوشنگ گلشیری است. شما از کسانی بودید که فکر میکنم اوایل دههی شصت با ایشان در جلساتی شرکت میکردید. حالا که هفت سال از نبود گلشیری گذشته، آیا به نظر شما جای خالیاش در ادبیات ما احساس میشود؟ اجازه بدهید در ابتدا مختصری عرض کنم که آشنایی من با ایشان از سال ۱۳۵۸ بود و تا حدود سال ۶۸ ما مداوم همدیگر را در جلسات داستان میدیدیم و خب این جلسات برای من بسیار مغتنم بود. یکی از دلایلش هم حضور خود ایشان بود که بسیار برای داستان وقت میگذاشت و در واقع میتوان گفت بسیاری از داستاننویسان جوان را با حمایتهای خودش زیر پروبال میگرفت و خب این میزان از تلاشی که ایشان برای داستاننویسی میگذاشت مسلماً در این هفت سالی که از فوت ایشان گذشته، نبوده است. جای چنین کسی که بتواند داستاننویسی را به طور خیلی جدی به نسل جوان عرضه کند قطعاً خالی است.
آقای مؤذنی، نام گلشیری در این سالها همراه با حاشیه بوده است یعنی چه در زمانی که زنده بود و چه بعد از اینکه فوت کرد، این حاشیهها بیشتر شد. عمدهی انتقادات هم دربارهی همین کلاسها و شاگردها بود و بعضیها هم اعتقاد داشتند که آقای گلشیری به دنبال این بوده که مثلاً یک گروهی برای خودش داشته باشد که مثل خودش بنویسند و یا به هر حال یک باند ادبی تشکیل بدهند، آیا واقعاً اینطوری بوده؟ متأسفانه همیشه حواشی وجود دارد و این حواشی به یک صورتهایی به ترور شخصیتها میانجامد، شخصیتهایی که واقعاً زحمت میکشند حالا در هر زمینهای. در مورد ایشان هم باید این حواشی زیاد باشد چون ایشان نقش بسزایی در تربیت بسیاری از داستاننویسان داشت که در این زمینه یک نکته را باید مد نظر قرار داد. اولین چیزی که من از ایشان آموختم جدیت در امر داستاننویسی بود و همین که اخلاق نویسندگی و جدیت نویسندگی را در نسلی که زیر پروبال خودش میگرفت ارائه میکرد. این خودش بزرگترین درس میشود. بعد اینکه ایشان حساسیت داشت روی تکنیک داستان. اینکه داستاننویس باید به ساختار اثرش اهمیت بسیار بدهد، از شلختگی بپرهیزد. اما اینکه ایشان میخواسته داستاننویسهایی مثل خودش تربیت بکند، این به نظر من یک دروغ بسیار بزرگ است. برای اینکه به هر حال هر داستاننویسی میداند که استعدادها مختلفند، دیدگاهها مختلف هستند و کسی که استعداد دارد باید نقاط قوتش پیدا بشود نقاط ضعفش شناسایی بشود، نقاط قوتش تقویت بشود، نقاط ضعفش بررسی و تحلیل شود و کنار گذاشته شود، اینها چیزهایی بود که به نظر من تلاش گلشیری در این جهت بود. اما اینکه بخواهد داستاننویسانی مثل خودش تربیت بکند من بارها شاهد بودم که بسیاری از جوانها را پرهیز میداد از اینکه از نثر او تقلید بکنند ولی ایشان همیشه این نکته را اذعان میکرد که داستاننویس باید خودش را پیدا بکند استعداد خودش را ورز بدهد، اصلی که ایشان رویش تأکید بسیار میکرد این بود که وقتی میخواهید داستان بنویسید باید به اصول داستان آگاه و مسلط باشید. این چیزی بود که در طی این سالها من از ایشان دیدم. کما اینکه الان هم بهترین داستاننویسهای نسل جدید ما خیلیهاشان شاگرد آقای گلشیری بودهاند... ببینید، عرض کردم ایشان تلاششان بر این بود که داستاننویس را نسبت به کاری که میکند جدی بار بیاورد، همیشه با نفرت از شلختگی در داستاننویسی یاد میکرد و همیشه کسانی را که با او محشور بودند به خواندن آثار داستاننویسان بزرگ تشویق و ترغیب میکرد. همیشه تشویق میکرد که تئوریهای داستانی را به خوبی بیاموزیم همیشه این نکته را یادآوری میکرد که یک زبان حالا زبان انگلیسی را حتما بیاموزید. سعی کنید داستانهای نویسندگان بزرگ را به زبان اصلی بخوانید تا بفهمید که آن نویسنده با زبان چه نوع برخورد کرده. خب به هر حال وقتی که مترجم میآید این ترجمه را به عهده میگیرد بسیاری از ویژگیهای مترجم و زبان مترجم لحاظ میشود در ترجمهای که به خرج میدهد و اینها شاید خیلی دور باشد از آن قصد اصلی نویسنده، خب به نظر من اینها نکات آموزندهای است که بخصوص برای یک جوان میتواند بسیار راهگشا باشد این چیزهایی است که من، که شاید حدود یک دهه با ایشان محشور بودم از ایشان دیدم و هیچ وقت هم عدول از اینها را ندیدم یعنی با هر کسی همین برخوردها را میکرد. آقای مؤذنی، در مورد کار خود آقای گلشیری، خیلیها اعتقاد دارند بعد از اینکه آقای گلشیری آن اثر معروفش، «شازده احتجاب»، را نوشت دیگر نتوانست کاری در خور همان اثرش بیافریند، شما هم موافقید با این امر؟ ببینید من یک نقدی کردم در مورد یکی از داستانهای ایشان به نام «دست تاریک، دست روشن». یک نکته را در این مقدمهی نقد یادآوری کردم که گلشیری اگر جز «شازده احتجاب» و چند تا از داستانهای «نمازخانهی کوچک من» بیشتر نمینوشت، کار خودش را در ادبیات ما کرده بود و تأثیر خودش را گذاشته بود و جایگاهی که الان دارد را صرفاً از طریق همین آثار پیدا کرده بود. من میخواهم عرض کنم که هر داستاننویسی در هر دورهای حال و هوای خاص خودش را دارد، تجربیات خودش را دارد. ممکن است که بسیاری از آثار گلشیری را من دوست نداشته باشم یعنی من هم از خواندن «شازده احتجاب» و مجموعهی «نمازخانهی کوچک من» و یکی دو اثر دیگرش خیلی لذت ببرم اما با آثار دیگرش ارتباط برقرار نکنم ولی اینها ارزشهای کار گلشیری را حتی در داستانهایی که من نمیپسندم نفی نمیکند.
یک اظهارنظر مشهوری هم است از ایشان که خیلی هم جنجالبرانگیز شد. با توجه به اینکه شما با ایشان به گفته خودتان یک ده سالی هم محشور بودید، میخواهم بدانم که واقعاً گلشیری آدمی بود که بگوید من ولی فقیه ادبیات هستم؟ ببینید، البته من این را نشنیدم ولی همیشه گلشیری شکوه میکرد از اینکه وضعیت مملکت ما به گونهای است الان که جا دارد داستاننویسی در عرصهی جهانی مطرح بشود. درست همانطور که سینمای ما توانست جایگاهی پیدا بکند باید داستانهای ما هم این ارتباط را برقرار میکرد. چون ایران کشوری شده بود که مدام در عرصه رسانههای جهانی مطرح بود و بسیاری از مردم جهان دوست داشتند که با فرهنگ ما آشنا شوند و این ارتباط میتوانست از طریق داستان به بهترین نحوی صورت بگیرد. ایشان این علاقه را داشت که داستانهای ایرانی بتواند ترجمه شود و تلاشهایی هم میکرد و شاید به دلایل مختلف این تلاشها به نتیجه نمیرسید. هیچ کس کامل نیست همهی ما دارای ضعفهایی هستیم من وقتی که از گلشیری تعریف میکنم نمیخواهم عرض کنم که ایشان تمام و کمال یک آدمی بود به قاعده که هر حرف و هر حرکتش درست بود، نه. من آن کلیت را عرض میکنم. یک بحث شخصیت حقوقی ایشان به عنوان نویسنده است و یک بحث هم شخصیت حقیقی ایشان است که مثل همهی آدمها دارای ضعف و قوتهایی است. ممکن است که ایشان چنین ادعا کرده باشد مثلاً من در یک مقالهاش دیدم که گفته من نهنگ داستاننویسی ایران هستم من هیچ ایرادی در این ادعا نمیبینم توجه میفرمایید همانطور که ایشان میگوید من فرضاً ولی فقیه داستاننویسی که من بعید میدانم اصلا این جزء ادبیات گلشیری باشد. البته مصاحبهاش چاپ شد. آهان، خب من ندیدم. ولی اگر یک چنین اتفاقی افتاده باشد از جانب ایشان شاید به این دلیل است که بسیاری به نفی شخصیت داستاننویسی ایشان پرداخته بودند و ایشان خب نقدهایی نوشت راجع به آثار داستاننویسان مطرح در دههی شصت، دیدگاههای خودش را بیان میکرد که این نقدها واقعا تأثیرگذار هم بود. یعنی تأثیرگذار تا حدی که من فکر میکنم بسیاری از داستاننویسها سعی میکردند توی داستانهایشان خلاف آن چیزی که گلشیری گفته بود را اثبات بکنند و این آن اتفاق بدی بود که افتاد. یعنی فرضاً من احساسم این بود که محمود دولتآبادی در آثاری مثل «جای خالی سلوچ» داستاننویس موفقی است و توانست ارتباط وسیعی با مخاطب برقرار بکند؛ اما آمد در آثار بعدی شاید توجه کرد به داستان مدرن و تکنیکهای مدرن را مورد استفاده قرار داد و دیگر آن ارتباط وسیع را با مخاطب از دست داد. این نکتهای بود که خود آقای گلشیری هم در یک مصاحبهای عنوان کرده بود. ببینید، این احساس خود من، دریافت خود من از مطالعهی آثار محمود دولتآبادی است. من وقتی میبینم دولتآبادی در «جای خالی سلوچ» در اوج قرار دارد و این کتاب به عنوان یک داستان، به نظر من جزء داستانهای نمونه و رمانهای نمونه است، یک دفعه میآید نوعی داستان مینویسد که با آن ذهنیت کلی نگرشاش ارتباط ندارد یک دفعه اثرش از آن قدرت آثار قبلیاش میافتد هم اثر ضعیف میشود هم مخاطب ارتباطش قطع میشود. عرض میکنم نوع نقدهایی که گلشیری و امثال او کردند تأثیرگذار بود. و شما الان جای خالیاش را احساس میکنید؟ من جای خالی خیلی از بزرگان را در همهی عرصهها حس میکنم. همین یکی، دو هفته پیش آقای دولتآبادی را دیدم به ایشان عرض کردم آقا، من دیگر با این سن و سال الان قدر تجربه را خیلی خوب میدانم و خیلی دلم میخواهد که از تجربیات تو به عنوان یک داستاننویسی که عمرت را صرف این کارکردی و الان به یک سنی رسیدهای که دیگر پیر داستاننویسی محسوب میشوی، استفاده کنم. من احساس میکنم که باید از تو خیلی بیشتر استفاده کرد. حالا عرض میکنم که در مورد امثال گلشیری و دیگران آیا ما ارزش اینها را دانستیم و به آن میزانی که باید قدرشان را میدانستیم، دانستیم؟ این چیزهاست که باعث میشود آدم جای خالیشان را احساس بکند و قطعاً اگر ایشان هنوز بود، چون ایشان در سن و سالی بود که حالا دیگر در ادبیات ما به نظر من استقرار پیدا کرده بود و میتوانست منشأ اثر خیلی زیادی باشد که متأسفانه این اتفاق نیفتاد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
نقش خیانت در ادبیات داستانی |
«دايانا: شاهدان در تونل» |
علی مؤذنی از هوشنگ گلشیری میگوید |
بیش از همه معماران مقصرند |
«هندوانهی گرم»به روایت نویسنده |
نظرهای خوانندگان
یادتان هست گلشیری در جواب کدام سوال گفت من ولی فقیه ادبیات هستم؟ مگر منظوری غیر از این داشت که ممیزان ارشاد مملکت ولایت فقیه باید بدانند داستان های کسی را سانسور می کنند که خودش ولی فقیه ادبیات است؟ اگر غرضی از تکرار این حکم گلشیری ندارید سوال و جواب را دنبال هم ذکر کنید لطفاً
-- پرویز افلاکی ، Jun 9, 2007 در ساعت 09:54 PM