تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

دروازه‌ ادبیات جهان چگونه به روی ما گشوده می‌شود؟

دومین نشست «ادبیات معاصر ایران در چشم‌اندازجهانی» روز یكشنبه، سی‌ام اردیبهشت ماه به صورت میزگرد از راه دور و با شرکت «نیلوفر طالبی» از سانفرانسیسکو در مجموعه‌ی فرهنگی هنری تهران، برگزار می‌شود.

در این میزگرد خانم طالبی از طریق اینترنت درباره‌ شرایط، مشکلات و امكانات ترجمه و معرفی ادبیات معاصر ایران به دیگر زبان‌ها با شرکت‌کنندگان بحث و گفتگو خواهد کرد. همچنین تجربه‌های موجود و افق‌ها و امكان‌هایی كه ممكن است به روی ادبیات معاصر ایران گشوده شوند بررسی می شوند. شرکت کنندگان در این نشست می‌توانند نظرات و دیدگاه‌های خود را درباره راهکارهای عبور ادبیات معاصر ایران از دروازه‌های ادبیات جهانی، به هم اندیشی مشترک بگذراند. شرکت‌کنندگان همچنین می‌توانند با ارائه آثار داستانی و اشعار خود به دبیرخانه مجموعه فرهنگی هنری تهران زمینه ترجمه و انتشار آثار خود را به دیگر زبان‌ها فراهم آورند. این مجموعه فرهنگی در سینما ایران و تقاطع خیابان شریعتی و بهار شیراز تهران قرار دارد.

علیرضا محمودی ایرانمهر، دبیر این نشست در مقاله‌ای، راهکارهای تعامل ادبیات ایران با ادبیات جهان را تفسیر کرده است:


زمانی که «کارلوس فوئنتس» نخستین نسخه‌ی رمان «صد‌سال‌تنهایی»، اثر سترگ «گابریل گارسیا مارکز» را خواند، درجایی نوشت: «این کتاب همه‌ی ما را نجات خواهد داد.» و واقعا هم چنین شد، هرچند پیش‌تر نویسندگان بزرگی چون «میگل آنخل آستوریاس» ادبیات آمریكای جنوبی را به جهانیان معرفی كرده بودند و مردمان حدود سی كشور اسپانیولی زبان خوانندگان بالقوه‌ی این ادبیات به شمار می‌رفتند ، اما تنها بعد از ترجمه و انتشار آثاری چون «صدسال‌تنهایی» بود كه ادبیات داستانی آمریكای لاتین به معنای واقعی كلمه جهانی شد و توانست حرفی برای تمامی مردم جهان داشته باشد.

ادبیات معاصر فارسی نیز سال‌هاست كه در انتظار این لحظه‌ی رستگاری به‌سرمی‌برد، اتفاقی كه پوسته‌ی حصار زبانی آن را بشكند و با معرفی ادبیات نوین فارسی به جهان، تولدی دوباره آغاز شود. هرچند موقعیت ما و زبان فارسی از كمتر وجهی به آمریكای لاتین و زبان اسپانیولی شباهت دارد، اما مدل و نمونه‌ی موفقیت نویسندگان و شاعرانی كه بیرون از قطب‌های اصلی علمی و فرهنگی جهان به بلندترین جایگاه‌های بین‌المللی دست یافته‌اند، برای تمامی نویسندگان، شاعران و اهل فرهنگ جهانِ ‌درحال ‌توسعه جذاب و وسوسه انگیز است.

چرا ادبیات ما جهانی نشده؟

كمتر ادیب فارسی زبانی‌ست كه ادبیات فارسی را شایسته‌ی جهانی شدن نداند. ما از سویی ادبیات كهن بسیار پربار خود را داریم كه خوشبختانه برای جهانیان چندان بیگانه نیست. دست‌كم نام‌هایی چون خیام، مولانا و حافظ برای بسیاری از مردم فرهیخته‌ی جهان شناخته شده است و می‌تواند به عنوان شناسنامه‌ی فرهنگی‌مان به شمار رود. حتا كسانی كه كنجكاوتر باشند و ادبیات معاصر ایران برای‌شان جذاب باشد با نام كسانی چون «صادق هدایت»، «فروغ فرخزاد» و «احمدشاملو» آشنایی دارند. ما همچنین سابقه‌ی انقلاب مشروطه و بیش از صد و پنجاه سال تجدد خواهی را داریم كه تأثیر عمیق خود را در بنیادی‌ترین حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی برجای گذاشته است، تأثیری كه یكی از بازتاب‌های منطقی آن نوزایی و رنساس ادبی خواهد بود، همچون اتفاقی كه با «نیما» آغاز شد و ادامه یافت. تمامی این پس زمینه‌ها در كنار حوادث تاریخی بزرگی در نیم قرن گذشته همچون كودتا، توسعه اقتصادی، انقلاب و جنگ كه دست‌مایه‌ی كم‌نظیری را برای هنرمندان فراهم می‌آورند، این انتظار بدیهی را به وجود آورده كه ادبیات ایران در جهان امروز درخششی داشته باشد، اما واقعیت آن است كه چنین نیست. چرا؟

یك سوی مهم این مسأله به آسیب‌شناسی ادبیات معاصر ایران و مشكلات آن برمی‌گردد كه موضوع این مقاله نیست، اما در سوی دیگر بحث موانع و امكانات جهانی شدن ادبیات معاصر ایران مطرح است كه شاید بتوان تا حدی در این مبحث جستجو كرد.

مسلما معرفی شدن ادبیات ایران به جهانیان بسیار خوب است. نخستین جذابیت این امر بازار بزرگی است كه اقتصاد راكد و شاید مرده‌ی انتشارات ادبی را جان دوباره می‌بخشد و سود آن به طور مستقیم متوجه آفرینندگان آثار ادبی خواهد شد. در شرایطی كه تیراژ كتاب‌های شعر و داستان در ایران به زحمت از مرز سه هزار نسخه می‌گذرند، زیستن از راه نوشتن و خلق ادبی امری غیر ممكن به نظر می‌رسد. بنابراین شاعر و نویسنده ناچار به انجام كارهای دیگری است. اگر توصیه‌ی تمامی بزرگان ادبیات جهان را كه نوشتن را كاری تمام وقت می‌دانند، در شرایط امروز ایران یك رویای خوشبینانه فرض كنیم، حداقل این انتظار باقی می‌ماند كه شاعر و نویسنده در روز ساعاتی را مجال داشته باشد تا به كار خلاق، تعمق و تحلیل و تحقیق بپردازد، اما مـتأسفانه چنین امكانی نیز با توجه شرایط اقتصادی موجود بسیار كم فراهم می‌شود. حاصل این امر شتابزدگی و كارهای سردستی است كه بسیاری از آثار ادبی معاصر را چون پارچه‌ای بید زده سست و كم مایه می‌سازد. حال تصور كنید گشودن شدن بازار تازه‌ای كه امكان زیستن از راه نوشتن را برای هنرمند فراهم سازد و یا حداقل مجال بیشتری در اختیار او قرار دهد، می‌تواند چه حاصلی برای ادبیات و فرهنگ این سرزمینم داشته باشد؟

فلان مستشرق اروپایی می‌گوید ...

از سوی دیگر تجربه‌ی ملی ما نیز ثابت كرده است كه اگر دیگران به بخشی از حیات اجتماعی و یا میراث فرهنگی ما توجه كنند، نظر خودمان هم تازه به آن جلب خواهد شد. مثلا یكی از مؤثر‌ترین ترفند‌های لیدرتورهای داخلی برای جذب مشتری هنگام معرفی میراث باستانی ایران آن است كه به گردشگران وطنی گوشزد كنند فلان مستشرق اروپایی درباره‌ی زیبایی این بنا چنین داد سخن داده است. همین تذكر كافی‌ست تا همه‌ی نظر‌ها به آن نقطه معطوف شود و ارزشش به جلوه در آید. چنین فرایندی درباره‌ی دیگر میراث فرهنگی ما نیز صادق است. كافی ست این خبری منتشر شود كه یك رمان ایرانی در كشوری توسعه یافته فروش خوبی داشته است و یا مثلا برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شده است. آن روز مطمئن باشید بیماری تیراژ كتاب كه گریبان گیر ادبیات معاصر شده و شاید سال‌ها ست كه جانش را به جان آفرین تقدیم داشته، یك شبه درمان می‌شود. آن وقت می‌بینید كه این مرده از تابوت بیرون جهیده و دارد دور میدان آزادی می‌دود.

چنان كه بسیاری از جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان بزرگ ادبی گفته‌اند، ادبیات،به ویژه در شكل مدرن و امروزی آن یك نهاد اجتماعی قدرتمند است كه به طور مستمر درك و تصور ما از هستی را بازآفرینی می‌كند. امروز شعری از لوركا مفهوم مرگ را به تصویری قابل درك در ذهن ما تبدیل می‌سازد، همچون همان فرایند و نقشی كه اسطوره‌ی رستاخیز و یا خدایگان مرگ در فرهنگ‌های باستانی بازی می‌كردند و امكان تعبیر زندگی و هستی را برای انسان باستانی فراهم می‌آوردند. چنان كه «میلان‌كوندرا» گفته ادبیات امروزین جهان همزاد مدرنیته است. نگاه عقلانی و مدرن به طور پیوسته درحال اسطوره شكنی و راز زدایی هستی است و ادبیات اسطوره‌های تازه‌ای را به فراخور نیاز و درك انسان مدرن در اختیار او قرار می‌دهد تا ارتباط او را با هستی خود حفظ كند. یا به تعبیر «یوری‌لوتمان» فرایند اتوماتیزم هستی پیوسته در حال عادی و رومزه كردن زندگی است و ادبیات، با آشنایی‌زدایی بی وقفه از هستی‌، هر لحظه زندگی را به جلوه‌ای تازه در می‌آورد. چنین است كه می‌توانیم تصور كنیم ادبیات نیز همچون آیینی فرهنگی، یك نهاد اجتماعی است و یكی از ستون‌های مدنیت مدرن به شمار می‌رود. بنابراین اگر قبول داشته باشیم یكی از مهم‌ترین نقش‌های ما در جایگاه انسان ایرانی معاصر، شركت در فرایند نهادینه‌شدن مدنیت مدرن در این سرزمین است، كمك به رشد و بلوغ ادبیات معاصر، می تواند بسیار در این امر تأثیر گذار باشد. و چنان كه پیش تر گفته شد شاید تنها راه چاره، تلاش برای جهانی شدن ادبیات معاصر باشد.

تعامل خردمندانه را بیاموزیم

تعامل با مخاطبانی در مقیاس جهانی، جهانی اندیشدن و بومی عمل كردن را به ما می‌آموزد. امكان نقد خردمدارانه‌ی ما را برای خودمان فراهم می‌آورد، حصارهای توهم، خودبزرگ‌بینی و یا تحقیر‌های از سر عادت را می‌شكند و آینه‌ای در برابر آینه‌مان می‌گذارد. این اتفاق به ما می‌آموزد كه خود را از چشم‌اندازی جهانی ببینیم و پنهان‌ترین ظرایف ملی و بومی خود را به زبانی جهانی بیان كنیم.

خب، اینك كه جهانی شدن این قدر خوب است، پس چرا نمی‌شویم؟ پاسخ‌های متعددی به پرسش داده شده است. برخی می‌گویند ما اصلا اثری درحد و اندازه‌های جهانی نداریم. اما مطمئنا همه‌ی ما بارها داستان و شعر هایی از هم وطنان مان خوانده‌ایم كه به اندازه‌ی برترین خلاقیت‌های جهانی برای‌مان لذت بخش بوده است. برخی دیگر می‌گویند زبان فارسی به درد همان شعر و نثر كهن و كلاسیك می‌خورد و ظرفیت‌های خلاقیت مدرن را ندارد. خب این دوستان باید پاسخ دهند مگر ما «وداع با اسلحه»، «مسخ» و «سنگ و آفتاب» را به فارسی نخوانده‌ایم و لذت نبرده‌ایم؟ اگر می‌شود چنین آثار بزرگی را با حفظ بخش بزرگی از زیبایی‌های زبانی‌شان به فارسی ترجمه كرد، چه طور نمی‌شود آثاری به همین زیبایی را به فارسی نوشت؟ برخی دیگر می‌گویند ما همچون عرب‌ها و یا اسپانیایی زبان‌های‌، كاربران زبانی گسترده نداریم، به عبارت دیگر كسانی كه به زبان فارسی سخن می‌گویند و دامنه‌ی كشورهای تحت تأثیر این زبان بسیار محدود است، بنابراین امكان بسیار كم‌تری برای رشد، معرفی و تجلی آثار ادبی زبان فارسی پدید می‌آید. به این دوستان هم باید یادآوری كرد كه ترك‌ها از این نظر وضعیتی شبیه به ما دارند اما موفق شده اند سه نویسنده‌ی بزرگ را در مقایس جهانی معرفی كنند و چشم و چراغ ادبیات غرب آسیا باشند. پس چرا ما نمی‌توانیم؟

تلاش نکرده‌ایم

پاسخی كه به نظر من می رسد بسیار ساده‌تر از این‌هاست. ما به حد كافی برای جهانی شدن تلاش نكرده‌ایم ، ضرورت های حیاتی اش را لمس نكرده‌ایم، از ادبیات معاصر حمایت نكرده‌ایم، خودمان از خومان حمایت نكرده‌ایم، به خود بها نداده‌ایم و در جستجوی ایجاد موقعیت‌هایی كه منجر به اتفاقی برای جهانی شدن شوند، نبوده‌ایم. یكی از ارزشمندترین این موقعیت‌ها، نسلی از ایرانیان مهاجراند كه در سرزمینی دیگر متولد و یا بزرگ شده‌اند. نسلی كه زبان آن سرزمین را شاید بهتر از فارسی می‌دانند، به آن زبان حرف می‌زنند، فكر می‌كنند و خواب می‌بینند، اما هنوز خود را ایرانی می‌دانند. نسلی كه هنوز تصویری از وطن مادری در خیال‌شان باقی مانده و هنوز می‌توانند نسبت به جلوه‌های گوناگون این وطن، از جمله ادبیات معاصر آن كنجكاو و علاقمند باشند و در عین حال توانایی خلاقیت ادبی به زبان‌های دیگر را دارند، شرطی كه مهم‌ترین لازمه‌ی ترجمه‌ی موفق است. تله كنفرانس‌های مجموعه ی فرهنگی هنری تهران با موضوع ترجمه‌ی آثار ادبی، تلاشی است برای جدی گرفتن این امكان، نسلی از ایرانیان كه در آن سوی اقیانوس اطلس تلاش می‌كنند ادبیات معاصر ایران را به مردمانی كه هیچ از آن نمی‌دانند‌، بشناساند، تلاشی كه شاید آن اتفاق بزرگ را در پی‌داشته باشد و یا دست كم زمینه‌های رخ دادنش را فراهم كند ... و شاید روزی فرابرسد كه جوجه‌ی سیمرغ از پوسته‌ی این تخم بیرون ‌آید.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)





از دست ندهید


شب استاد همایون خرم

هنر برهنه

ابراهيم گلستان در آمريکا

"300" در ازبکستان ممنوع شد

پیمان هوشمندزاده نقش سبیل می‌زند