تاریخ انتشار: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

دکتر مقدادی، صادق هدايت و دکتر آجودانی

احمد تدین - ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
واشنگتن

نقد منصفانه دکتر گوئل کهن در باره دو مقاله دکتر بهرام مقدادی* در باره هدایت و بوف کور در سایت رادیو زمانه را خواندم.

من پیشتر نظرم را در باره رساله آجودانی در مقاله‌ای در "ایران امروز" بیان کرده‌ام. در آنجا به اشتباه نوشته بودم نقطه آغاز کار آجودانی جمله‌ای از زنده یاد نادر نادرپور بوده که گفته است در بوف‌کور نهر سورن ایران باستان را از ایران اسلامی جدا می‌کند. باید بگویم خود دکتر آجودانی سالها پیش از نادرپور نظرش را در باره ناسیونالیسم نهفته در بوف کور ابراز کرده بود . بعدها هم در رشته گفتارهایی در رادیو فردا به تفصیل در باره ناسیونالیسم در بوف کور صحبت کرد و سرانجام هم رساله "هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم" را نوشت و منتشر کرد.

سخن من با آقای مقدادی این است که چرا شما هیچ نقل قولی از هیچ کسی در نوشته‌تان نیاورده‌اید؟ آیا "۵ سال پیش" که مقاله‌هاتان را می‌نوشتید، به نوشته‌های دکتر آجودانی یا دیگران دسترسی داشتید؟ یا آنچه را آجودانی در دو دهه گذشته در باره رگه ناسیونالیستی بوف کور نوشته بود ندیده، نخوانده و نشنیده بودید و دیدگاه‌های آجودانی به‌صورت توارد به ذهن شما هم خطور کرده بود؟ آیا خود شما هرگز به این "اینهمانی‌ها" در دو نوشته - نوشته خودتان با نوشته‌های آجودانی - توجه کرده‌اید؟ یا اصولا به آن نوشته‌ها دسترسی نداشته‌اید؟ آن هم در حالی که شما با توجه به علاقه‌تان به کار هدایت، حتما کنجکاو بوده‌اید که بدانید دیگران در این‌باره چه کرده‌اند؟

اگر به مطالب آجودانی در پیشگفتار "هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم" نگاهی افکنده باشید متوجه شده‌اید که ایشان با صداقت علمی که از پژوهشگری چون او انتظار می‌رود، با کاوش و حوصله کم مانندی همه نظر‌هایی را که پیش از وی درباره ناسیونالیسم هدایت در بوف کور ارائه شده بود بررسی و یادآوری کرده است تا به پیشینیان این بررسی ادای دین کرده باشد. آیا بهتر نبود که شما هم همین کار را در باره آجودانی و پیشگامان این پژوهش انجام می‌دادید؟

دانش امروز بشری حاصل تلاش انسان‌ها در بلندای هزاره‌های تاریخ است. کسی مدعی نیست که علم و آگاهی‌اش یک‌باره از آسمان بر قلب وی الهام شده است پس چه بهتر که تلاش پیشگامان را با یادی از کارشان که در اثرمان مورد استفاده قرار گرفته است پاس بداریم.

--------------------------------------------
*دو مقاله دکتر بهرام مقدادی:
صداقتِ پیام رسانی در بازشناسی پیامِ بوف کور
بوف کور روايت اضمحلال ايران باستان

مقاله دکتر گوئل کهن: صداقتِ پیام رسانی در بازشناسی پیامِ بوف کور

نظرهای خوانندگان

مقاله دکتر گوئل کهن با عنوان «صداقتِ پیام رسانی در بازشناسی پیامِ بوف کور» که در تاریخ 26 فروردین 1386 در همین سایت رادیو زمانه در رابطه با کتاب جدید دکتر آجودانی به چاپ رسیده بود:
www.radiozamaneh.org/literature/2007/04/post_241.html
به اعتقاد من یکی از درخشان ترین و مدرن ترین مقاله هایی است که به ندرت در رسانه ها و مطبوعات فارسی زبان منتشر می شود، مقاله ای است کاملا آکادمیک که نقش مدرن رسانه ها و مدیریت رسانه ای را به شیوه های علمی مورد بحث قرار می دهد. دکتر کهن سالها درباره ارتباطات و بخصوص شیوه های مختلف سانسور در مطبوعات ایران کار کرده است. کتاب دو جلدی معروف او با عنوان «تاریخ سانسور در مطبوعات ایران»، منبعی منحصر بفرد و کلاسیکی است که در این موضوع به زبان فارسی نوشته شده و در اکثر مراکز ایران شناسی و دانشگاهی مورد استناد است. مقاله ای هم که برای سایت شما نوشته است، جز اشاره ای به مطلب ادعایی ۲۲ فروردین سایت رادیو زمانه، هیچ بحثی درباره آن مقاله نکرده است؛ چرا که موضوع مقاله ایشان مشخصا مربوط است به اعمال شیوه جدید ممیزی و سانسور در کار شما و پخش غیر مسئولانه آن مطلب با عبارت تخریبی آغازین آن، به منظور شبهه برانگیزی و ناچیزنمایاندن حاصل زحمات دیگران؛ و این همان کاری است که با توهّم سازی و سانسور سر و کار دارد که موضوع تخصصی دکتر کهن است. با مطالعه این مقاله، معتقد شدم که منش دمکراتیک و رفتار منطقی ایجاب می کرد تا از ایشان به خاطر نوشتن چنین مقاله ارزشمند، آموزنده، راهبردی و مستدل سپاسگزاری شده و از آن درس گرفته شود تا اشتباهات تصحیح گردد. فکر می کنم ابداً پسندیده نیست بدون هیچ استدلالی مقاله آموزنده ایشان را از مقوله «گمانه زنی» ارزیابی نمود! شایسته بود به جای این که به نکته اساسی و مورد بررسی مقاله ایشان – که فقط وفقط متوجه جوهر آزادی بشر و شیوه کارغیر اصولی است – پرداخته شود، به حاشیه رفته و موضوع را منحرف ساخت و بقول معروف «خود را به کوچه علی چپ زد»...
تلاش ما باید در شناخت و حل مسائل باشد و نه «پاک کردن صورت مسئله». بی شک تاکید بر برچسب «ادعایی» و «گمانه زنی» امری بی پایه و بی مایه است. آخر بر اساس چه صلاحیت علمی و تخصصی می توان یک مقاله مدرن و علمی را چنین ساده لوحانه ارزیابی کرد؟! و دانش و استدلال را «گمانه» تعبیر نمود؟! مضافاً به این آیا حرفهای آمده در آن مقاله ادعایی جهت دار 22 فروردین در سایت رادیو زمانه چه حرفهای جدیدی است که در پیشتر در نوشته های آجودانی نگفته است؟ مگر قبلاً خانم شاهرخی و آقای فلکی دو نقد و معرفی درباره کتاب آجودانی و تازگی حرفهای او در همین سایت ننوشته بودند؟
در هر حال فکر میکنم مهم ترین نکته در مقاله دکتر کهن مربوط میشد به امر مهمی که صرفاً جنبه فرهنگی و آموزشی و راه گشایانه داشت که در سایت شما کاملاً نادیده گرفته شد.
باید دوباره آن مقاله را مطالعه کرد. کهن می گوید: «رسانه های همگانی و از جمله مطبوعات خارج از کشوری در پایبندی به اصول دمکراتیک در اطلاع رسانی و ایجاد ارتباط سالم و روشنگر، بدون اعمال هیچ نوع دست کاری و سانسوری، باید سرمشق رسانه ها و مطبوعات ایران شوند. یعنی از طریق عمل دمکراتیک و آزاد منشانه، شیوه صحیح اطلاع رسانی و ارتباط جمعی به نسل جدید ایرانیان نشان داده شود و آنها بیاموزند فرق یک رسانه همگانی آزاد با رسانه های غیرمسئول، غیر آزاد و کنترل شده توسط حکومت ها در چیست.
چرا ما نباید در قرن بیست و یکم هم تلاش نورزیم تا از یکدیگر بیاموزیم و بر واقعیت دانش و بر صلاحیت ها صحٌه گذارده و بدین وسیله کار و فعالیت خود را در یک چنین دنیای پیشرفته ای ارتقاء دهیم؟...

-- پروانه پژوهش ، May 5, 2007 در ساعت 03:39 PM

مطلب زیر نوشته آقای جلال ستاری از سایت «اخبار روز» در مورد کتاب «هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم» دکتر آجودانی دارای نکات قابل توجهی است:

یک نکته درباره: «هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم»

جلال ستاری

اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=9411

آدينه ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۶ - ۴ می ۲۰۰۷

کتاب اندیشمندانه و زیبای ماشاءالله آجودانی را درباره‍ی هدایتِ بوف کور و ناسیونالیسم که به نثری پاکیزه و آراسته نگاشته‌اند و از سر لطف به این بنده مرحمت کرده‌اند، خواندم و لذت بردم و بی‌مبالغه بگویم استوارترین و روشنگرترین و باوریده‌ترین تفسیری است که تا کنون در این باب خوانده‌ام. به قول معروف (که امروزه در اینجا سخت رایج است و روا و ناروا به زبان می‌آید) دستشان درد نکند. تنها نکته‌ای که به ذهنم ـ پیگیر مسائل مربوط به مقوله‍ی اسطوره‌شناسی ـ می‌رسد و شاید هم از جمله کج‌تابی‌های دلمشغولی‌ای سماجت‌آمیز است و با اینهمه دوست دارم آن را با نویسنده در میان بگذارم این است که ساختار «دوبنی»، «دوپاره‌ای» بوف کور و به طور کلی اندیشه‍ی صادق هدایت، بی‌گمان همانگونه که به روشنی توضیح داده‌اند و ثابت کرده‌اند، بر اساس مفهوم دو بنی سیاسی و تاریخی از زمان در دوران تجدد، شکل گرفته و سامان یافته است و بنابراین تاریخی است، امّا علاوه بر آن به گمانم، ساختاری است که ریشه در دوپارگی خیر و شّر و نیک و بد و اهورایی و اهریمنی و ستیز و آویز میان نور و ظلمت (ص ۴٨، ص ۱۰۵ کتاب) دارد که اگر به خطا نروم، مهمترین و ماندگارترین آموزه یا عنصر دوام‌پذیر میراث فرهنگی ایران است و بنابراین به زمینه‍ی تاریخی و فرهنگی‌ای که صادق هدایت در بسترش بالیده و بوف کور از آن تأثیر پذیرفته است، منحصر و محدود نمی‌شود و بدین اعتبار، ساختاری فراتاریخی یعنی اسطوره‌ای هم هست. نمونه‌های تعبیر واقعه‌ای تاریخی بر پایه و مبنای باوری اسطوره‌ای که هنوز ادامه دارد، در فرهنگ ایران و غرب، کم نیست و همین پشتوانه‍ی اسطوره‌ای است که همواره موجب می‌شود تا واقعه‌ای سترگ یا شخصیتی بزرگ که کاری کارستان کرده است، رنگ و نگار و صبغه‌ای ابرواقعی بیابد و در نتیجه (دست کم مدت زمانی) تفکر در سایه افتد (اسطوره حکم می‌کند، استدلال نمی‌کند)، زیرا بر اثر شیفتگی به اسطوره، بی‌آنکه هشیار و آگاه باشیم، دیگر خود نمی‌اندیشیم بلکه اسطوره برای ما و به جای ما می‌اندیشد. غرض البته اسطوره‌زدایی و اسطوره‌پیرایی نیست که کاری ناشدنی است و البته اسطوره‌هایی هم سراغ داریم که نمی‌میرند ولی در هر دوره و زمانه، به گونه‌ای نو تفسیر می‌شوند و برای آنکه نمونه‌ای آشنا از فرهنگ غرب بیاورم، اسطوره‍ی پرومته و اسطوره‍ی آنتیگون را مثال می‌زنم که مکتب‌سازانی چون فروید و مارکس شیفته‍ی نخستین اسطوره بودند و هگل اذعان داشت که از اسطوره‍ی دوم بسیار آموخته است. در فرهنگ باستانی ما نیز اسطوره‍ی قیام فریدون و کاوه‍ی آهنگر بر ضحاک (اژی‌دهاک)، الگوساز یا اسطوره‍ی پیش نمون شده است و از همین اشاره مختصر پیداست که تفکر و تعقل در باب اسطوره کاری است که ضرورت تام و تمام دارد نه اسطوره‌زدایی که به احتمال ناممکن است.
حال به اعتقاد من کار ارزشمندی که آجودانی در این کتاب کرده است، واقعیت تاریخی یافتن اسطوره‌ای دیرپا را در رمانی که بسته و پیوسته به زمانی تاریخی است، باز نموده است و این همان تعقل و تفکری است که منظور نظر این بنده است.

جلال ستاری
نوروز ۱٣٨۶

-- بیژن رادمنش ، May 5, 2007 در ساعت 03:39 PM

آقایان پاچه خواری هم دیگر حدی دارد. اگر بحث تقدم و تاخر است که این آقای کهن از آن یاد می کند و حالا پیراهن عثمان شده است، باز هم حق با دکتر مقدادی است که اولین مقاله شان در این رابطه به سال 1357 بر می گردد. بهتر بود آقای کهن که با این تبحر در این مقاله ی به ظاهر علمی شان درباره ی تاریخ نوشته شدن مقاله ی آقای آجودانی قلم زده اند، کمی هم عقب تر می رفتند و مجله های سخن منتشر شده در سال 57 (یادم نیست کدام شماره اش بود) را ورق می زدند تا دیگر این چنین تند و بی پروا به بقیه تهمت نزنند. من دکتر مقدادی را از روی مقاله هایش می شناسم و در هیچ کدام از آن مقاله ها هم ندیده ام که بخواهد حرف کسی را بدزدد و به اسم خودش چاپ کند. حالا به نظرتان منطقی است که کسی که به گواهی عکسش سالیان درازی را سپری کرده پس از عمری قلم زدن در حیطه ی نقد ادبی بیاید و مطلب آقای آجودانی را بدزدد؟

-- جاویدان ، May 10, 2007 در ساعت 03:39 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)





از دست ندهید


سنگسار تا کی؟

ارزش رسانه‌های فارسی خارج ايران

مانکن شدن به قیمت مرگ

اینجا رییس وبلاگ می‌نویسد

کمیسر ۱۰۰ساله ادبیات فارسی