خانه > پرسه در متن > ادبیات ایران > دروغی که به ناف نسل ما بسته شد خانه > پرسه در متن > شعر > دروغی که به ناف نسل ما بسته شد | |||
دروغی که به ناف نسل ما بسته شدمجتبا پورمحسنمهرداد فلاح از جمله شاعرانی است که با به میان آمدن عنوان شعر دهه هفتاد نامش به میان میآید. فلاح متولد سال ۱۳۳۹ در لاهیجان است. اولین مجموعه شعر او که در سال ۱۳۶۳ منتشر شد کار مشترک او بود با جعفر خادم، دومین مجموعه فلاح با نام “بهترین انتظار” در سال ۱۳۷۱ انتشار یافت. اما مهرداد فلاح با دو مجموعهی شعر “چهار دهان و یک نگاه” و “دارم دوباره کلاغ میشوم” در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۸ به عنوان چهرهای جدی در شعر دههی هفتاد مطرح شد. او مجموعهای دیگر از شعرهایش را با نام “از خودم” در سال ۸۰ چاپ کرد. مجموعه شعر دیگری از او با نام “بریم هواخوری” نیز نشر اینترنتی یافته است. فلاح در کنار چند نفر دیگر پای ثابت مباحثات پیرامون شعر دههی هفتاد بودهاند. مهرداد فلاح با رادیو زمانه دربارهی شعر دهه هفتاد به گفتوگو نشسته است. گفتوگو با مهرداد فلاح را از «اینجا» بشنوید. مهرداد فلاح آقای فلاح، خیلی ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید؟ بگویید چه طور شد که شعر دههی هفتاد تبدیل به جسدی شد که کسی حاضر نیست پشت سرش نماز بخواند؟ من نگفتم که کسی جرات نزدیک شدن به شعر دههی هفتاد را ندارد. بلکه منظورم این بود که کسی علاقهی نزدیک شدن به آن شعر را ندارد تا دربارهاش صحبت کند. انگار در آن دوره یک طوری قداست شعر از بین رفته و آدمها ترجیح میدهند به آنجا بر نگردند؟ اما آن حرفت که صحبت درباره شعر دههی هفتاد کم شده و یا اصلا محو شده؛ به نظر من واقعیت ندارد. کما اینکه کافی است مثلا در فضای اینترنت و وبلاگها و سایتهای ادبی که الان وجود دارد بروید یک سرکشی مختصر بکنید، میبینید که چقدر حرف و صحبت در مورد شعر دهه هفتاد هست. به نظر من اگر اینطور است دلیلش این است که صحبت درباره آن شعر به واقع هنوز تمام نشده چون هنوز راجع به بسیاری از ویژگیها و تواناییهای شعر دهه هفتاد حرفی زده نشده و شاید حتی دیده هم نشده باشد و این از دید من فاجعه بار است. ببین مهرداد جان، من احساس میکنم که این شعر دههی هفتاد، یک گفتمانی را الان دارد طی میکند که در آن فرهنگ گفتوگو وجود ندارد. یعنی ما در سایتها و یا نشریاتی که درباره شعر دههی هفتاد حرف میزنند بیشتر یک سری فحش و بد و بیراه میبینیم و کمتر پیش میآید که حرفهای تئوریک در مورد شعر بشنویم یا بخوانیم. درست است که در حوزههای مختلف این فضای گفتوگو وجود ندارد اما فکر میکنم موافق باشید که درحوزهی شعر دیگر این فرهنگ اصلا وجود ندارد؟ خیلیها اعتقاد دارند این حواشی را فلاح و فلاحها به وجود آوردند تا شعرشان بیشتر روی آنتن برود. بعد هم اصلا ما فرض را بر این میگیریم که برای اینکه بخواهیم شعر خودمان را طرح کنیم شلوغ کرده باشیم و کلی مسایل ایجاد کرده باشیم ولی این چه ربطی دارد به یک خوانندهی هوشمند، به یک مخاطب خلاق که دلش میخواهد شعر خوب بخواند و یا اصلا شعر بخواند؟ میدانید چه میخواهم بگویم. مخاطب باید آن اختیار، هوش و اراده را داشته باشد که از این شلوغی خودش را رها کند و شعرش را بخواند یعنی یک مقدار هم این دروغی است که در حوزه شعر رایج شده و به قول معروف به ناف نسل ما بستند، این طور هم نیست بسیاری از بچههای ما سالهاست متاسفانه به خاطر مشکلات معیشتی و همین مشکلات فرهنگی شعر نمیگویند. کنار کشیدند و اصلا حرف و حدیثی هم از آنها در میان نیست. مهرداد فلاح از خوانندهی شعر حرف زدید، کدام خواننده؟ مهرداد فلاحی که من میشناسم آنقدر متوهم نیست که فکر کند کتابهایش و یا کتابهای همنسلهای خودش با تیراژهای بالا به دست مردم میرسد یا اینکه شعرهایش را مردم میخوانند. منظورشما از خواننده چیست؟ حالا چرا این شعر دههی هفتاد اینقدر مدعی دارد یعنی این همه آدم ادعا میکنند خودشان شعر دههی هفتاد را به وجود آوردهاند؟ بحث مهمی که در شعر دههی هفتاد پیش آمد و خیلیها راجع به آن بحث کردند مساله تفاوت و قضیهی عدم تثبیت شدگی شعر بود. اینکه شعر چیزی نیست که از ابتدا به ساکن از جایی شروع شود و بر اساس قوانینی هم نوشته شود اکثر شاعرهایی هم که در این دهه فعالیت میکردند با دیدگاههای مختلف بر این مساله مهر تایید میزنند یعنی همهی آنها به این قضیه اعتقاد داشتند اما عملا همه دنبال این هستند که خودشان را تثبیت بکنند و بگویند که من اولین نفری بودم که این کار را کردم کمااینکه الان دارد این اتفاق به یک نحو دیگری میافتد، این اولین بودن به نظر شما چه اهمیتی دارد؟ خوشبختانه عرصهی هنر و شعر تنها جایی است که نمیتوان پارتی بازی و رابطه کاری کرد. ممکن است که شما مثلا در یک سطحی کارتان گل کند و موفق هم باشید ولی اگر آن سطح واقعا سطح خلاق نباشد به محض اینکه زمان کوتاهی سپری شود و مد در واقع عوض شود آن شعر هم کنار میرود ولی شعر خلاق و پیشرو، سرنوشت ساز است . چون وقتی شما یک شعری را که جریان ساز بوده و تحول جدی در زیبایی شناسی شعر پدید آورده کنار بگذارید یک حفره و جای خالی پرناکردنی به وجود میآید. کسی که رهرو این مسیر است در واقع میافتد داخل چاله و برای اینکه بتواند در بیاید باید آن شعر را سرجایش بگذارند تا بتواند ادامه بدهد. بعضیها اعتقاد دارند خیلی از حرفهایی که شاعرهای دههی هفتاد مطرح کردند در واقع نتیجهی کج فهمی آنها از یکسری تئوریهای غربی بود. بدون تعارف بگویم این اعتقاد وجود داشته که مثلا کتاب «چهار دهان و یک نگاه» ، برداشت اشتباهی از همان چند صداییای است که باختین مطرح میکند یا اینکه شعرهایی که امروزه به شکل تصویری دربارهاش بحث میکنند همان اتفاقاتی است که قبلا در فرانسه و در شعرهای آپولینر افتاده بود. نظر شما در مورد این دیدگاهها چیست؟ من در آن چیزی که خودم در حوزهی نقد و نظر و فلسفهی زیباییشناسی معاصر خواندم در ترجمهها و... دیدم که در آنجا هم هیچ توافق عمومی نیست یعنی اصلا توافق عمومی نمیتواند در عرصهی به اصطلاح هنر و کار خلاق و فکر و فلسفهی پیشرو وجود داشته باشد. در واقع برای اینکه آنجا همیشه گفتوگو و نقد و بررسی است و شما اگر بتوانید فکر خرج کنید و گفتوگو بنید با یک ناقد و فیلسوف و هنرمند، به نظر من در این گفتوگو جایی دارید. اگر نتوانید در حد مثلا یک شارح یا یک مفسر باقی میمانید. بسیاری از کسانی که اینجا خودشان را دریدا و غیره میدانند در حد شارح باقی ماندند و من فکری در صحبتهاشان نمیبینم. فکر یعنی نقد و گفتوگو کردن نقادانه و اضافه کردن حرفی به حرفهای دیگر، اینکه به نظر من این صحبتها، صحبتهای خیلی موجهی نیست همچنان که مثلا شعرهای امروز من که حالا این صحبتها هم راجع به آن ممکن است طرح شود و در مورد "هواخوری" هم من میبینم گاهی بعضی از این نظرها داده میشود. خب هیچ چیزی از هیچ چیز به وجود نمیآید. این درست است و این نوع کارهای من هم به هر حال یک ربطهایی به بعضی از تجربههای پیش و در کار دیگران دارد. منتها من خودم یک توضیحات مختصری دادم. فی المثل گفتم آن چیزی که مثلا در شعر آپولینر ما دیدیم و آن پلیگرامها ، آنها در واقع بیشتر تزیین کردن نوشتار بوده است. یعنی ماهیتا آن شعرها آن طوری و با آن شکل و شمایل ظهور نکرده بود .کما اینکه وقتی شما آن شعرها را خارج از آن شکل و شمایل مینوشتید هیچ کاستی وجود نداشت و برای خودش کامل بود. اتفاقی که در این کارهایم افتاده گمان میکنم این است که اغلب این کارها را دیگر نمیتوان از این فرمهایی که با آن متولد شده جدا کرد و این امتیاز بزرگی است. به اضافه اینکه اصلا دیگر نوشتار با آن حالت کلاسیک خودش که به هر حال ما سطر اولی داشته باشیم و دومی داشته باشیم و سوم و الا آخر... و خواننده ناچار باشد به همین ترتیب پیش برود و شعر را بخواند، این وضعیت به هم خورده و اغلب این شعرها به همان صورت دیداریشان به گونهای است که هیچ اولویتی که از کجا شعر خوانده شود و از کجا به پایان برسد وجود ندارد و این فکر میکنم اتفاق خیلی خیلی مهمی است که در کارهای من افتاد و میتواند به هر حال یک پیشنهادی باشد برای دیگران که آنها برانگیخته شوند و یک حوزههای تازهتری را کشف کنند. مهرداد جان، یک بحثی که مطرح میشود از سوی کسانی که خارج از حوزهی شعر هستند یعنی در جمع شاعران نیستند این است که به هر حال شعر دههی هفتاد و مجموعه شاعرانی که در دههی هفتاد فعالیت میکردند تیر خلاص را بر ارتباط شعر با جامعه شلیک کرد و الان دیگر شعر ارتباطی با جامعه ندارد. تو معتقد هستی که شعرهای هفتاد این گسست را ایجاد کرده است؟ پس چرا خواننده ندارد؟ خب تحت یک چنین شرایطی که بهترین گواهش در واقع نبودن یک ناشر است، آن هم یک ناشر در حد خودمان حرفهای، که در زمینهی شعر در این سالها سرمایهگذاری بکند. این بهترین گواه این وضعیت است دیگر. چه طور شما میتوانید انتظار داشته باشید در یک چنین شرایطی شعر ما به آن معنایی که شما میگویید خواننده پیدا بکند؟ بعد هم این حرفی است که سالها پیش اوکتاویو پاز زده است. کسی که در دل فرهنگ غربی زیسته و در آنجا اقامت کرده و جزو آن فرهنگ است آن شعر را در آنجا یک موجود زیرزمینی دانسته که در واقع همواره باید در زیرزمینها به زندگی خودش ادامه بدهد. شما چه طور انتظار دارید در جایی مثل کشور ما این وضع تشدید نشود؟ به نظر من اینجا به خاطر این شرایط آن حالت زیرزمینی بودن تشدید میشود و شعر به حاشیهای رانده میشود که به هر حال این حاشیه تنها جایی است که شما میتوانید یک نمای واقعی از زیست یک فرهنگ را کشف کنید نه فی المثل در سطح رسانهای. این همه فعالیت صورت میگیرد ولی در واقع این فعالیتها بیشتر از اینکه چیزی از این زندگی و ماهیتاش بر ما آشکار کند این را میپوشاند و گم میکند در نتیجه در آینده اگر کسی بخواهد انسان ایرانی را در دههی هفتاد کشف بکند باید به همین شعرها و به همین آثار رجوع کند و این خیلی اهمیت دارد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
زینب پیغمبرزاده از زندان میگوید |
عاقبت ترس از یک نژاد یا ایده ایدئولوژیست! |
«...میگویی آب...» بهروایت نویسنده |
گپی با با خالق "جوکر" |
زندگی دیجیتال ما ایرانیها |
نظرهای خوانندگان
از شعر یک نفر حرف میزنید اقلن یک نمونه هم بزارید
-- مهرداد ، May 4, 2007 در ساعت 03:29 PMهمانطور که آقای فلاح هم اشاره کردند در مورد شعر دیجیتال حدود 10 تا 12 نفر فی البداهه و بدون داشتن حتی یک شعر و بعد از تقریبا 6 ماه از انتشار "دراکولا در بخار اورانیوم" ظهور نمودند البته همه ی این افراد هنوز هم بعد از این همه مقاله و مصاحبه ی علی ابدالی باز در جریان این شعر نیستند و حتی یک شعر هم ندارند و اصلا تو باغ نیستند و البته رد پای این همه گل آلود کردن آب هم مشخص است که از کجا آب می خورد به همین دلیل هرگونه شیوه ی شعر در فضای وب را ما اعضای گروه ارتش دریدا شیوه ی شعر علی ابدالی می نامیم وبی شک از این به بعد شاهد گسترش این شیوه ی شعر (شعر هزاره ی سوم ) خواهیم بود
-- مسعود راسخی(ارتش دریدا) ، Jun 7, 2007 در ساعت 03:29 PM