خانه > پرسه در متن > ادبیات و طنز > حکایت اندر تسلیت روز جهانی زن | |||
حکایت اندر تسلیت روز جهانی زننوشین شاهرخیناکجافرهنگی مجبور بود که به جای شبها روزها کار کند. صبح زود با یک مَن اخم از خواب برمیخاست و روانهی کار میشد. هر که سوار تاکسی میشد، با اشارهی سر و دست و چشم از او میپرسید که کجا میخواهد برود و تا مجبور نبود آوایی از حنجرهاش بیرون نمیجهید. اغلب مسافران صبح که به تور او میخوردند، فکر میکردند که راننده لال است. ظهر که صبحانه میخورد، تازه گلویش تازه میشد و چند کلمهای حرف میزد. بعد از ظهر پس از کشیدن دو پاکت سیگار کمکم به حرف میافتاد و این سیر آنچنان سیر صعودی داشت که شبها اگر بحثی میان "ناکجاآبادیها" درمیگرفت، دیگر باید یکی مأمور بستن دهان ناکجافرهنگی میشد، تا دیگران هم بتوانند در بحث شرکت کنند، وگرنه میزگردهای شبانه به سخنرانیهای تکصدای ناکجافرهنگی تبدیل میشد و دیگر ناکجاآبادیها فرصت چانهتراپی نمییافتند تا مشکلات سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دنیا را حل کنند و یا از سرزمین ژرمن بلبشو و شورش در آبادشهر بیفکنند و با صادر کردن بیانیه هموطنانشان را به انقلاب و خون و خونریزی دعوت کنند و البته ایشان هم بدون خونریزی از اروپا جنبش را رهبری کنند. روز هشت مارس، صبح اول وقت، ناکجافرهنگی از خواب برخاست و برخلاف هرروز که تا ظهر کلمهای از دهانش خارج نمیشد و در سکوت کامل به سر میبرد، به ترتیب سن به تمام دوستاناش تلفن زد و روز زن را به همهشان تسلیت گفت. تمام مردان ناکجاآبادی با ناکجافرهنگی همدردی کردند و تا دلشان خواست، در روز جهانی زن پشت سر زنانشان بد گفتند و درد دل کردند. و البته این درد دلها آنچنان به طول انجامید که ناکجافرهنگی آنروز کارش را به خاطر درد دلهای فرهنگی به کل تعطیل کرد. آخر برخلاف زنان که در یک آن چند کار را با هم انجام میدهند، یعنی هم حرف میزنند، هم میپزند، هم چت میکنند، هم تلویزیون تماشا میکنند و هم از تارنماهای اینترنتی بازدید میکنند و تازه به موزیک هم این وسط گوش میدهند، مردان در یک آن فقط یک کار میتوانند انجام دهند. یعنی هنگامیکه تلفنی حرف میزنند، حتی نمیتوانند فوتبال تماشا کنند. کافیست که توپی نزدیک دروازه شود، مکالمهی تلفنی به کل به زمین فوتبال تبدیل میشود. حتی وقتی راه میروند، برای گفتن مطلبی مهم میایستند، چراکه نمیتوانند در یک آن هم راه بروند و هم حرف بزنند. اما چه باک از یک روز تعطیلی کا ناکجافرهنگی و چه کاری در گسترهی فرهنگ مهمتر از دغدغهی زنان؟ ناکجاآبادیها گوشی را که گذاشتند، بیش از آنکه روحشان از این همه بدگویی سبک شده بود، خوشحال شدند که کسی روز زن را به آنان یادآوری کرده است تا حداقل در ظاهر هم شده خودشان را طرفدار زن نشان دهند، گلی بخرند و تبریکی بگویند. پس همه به گلخانه رفتند و به تعداد زن و فرزندان دخترشان رزهای سرخ خریدند و به زنان و دختران خانه هدیه دادند. و آن روز در تمام این سالها، تنها روزی بود که زنان ناکجاآبادی روز زن، پس از آنکه از جشنی زنانه مست از تئاتر و شراب و خنده و رقص به خانه بازگشتند، از همسرانشان دستهگل هدیه گرفتند و از شوهرانشان خوشنود شدند. ناکجافرهنگی با دهان باز و پر از گلایه و دود سیگار به گلخریدن دوستانش نگاه کرد، ولی برای آنکه از دوستانش عقب نماند، واسهی ناکجافلفلی یک دسته گل خرید و برای نخستین بار روز زن را با گلهای رز به پیشباز همسر رفت. مطلب پیشین: حکایت اندر تبدیل کتابفروشی به آرایشگاه |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
آقای جامی من هم به سهم خود، به شما وجود چنین برنامه های نازل و توهین آمیز و سبکی را به نام طنز تسلیت می گویم. آقای جامی شما اگر برای شنوندگان رایو زمانه احترام و شعور قائل بودید مطالب خنک نوشین شاهرخی و یا پرت و پلاهای ناصر غیاثی را به نام برنامه ادبی به خورد ملت نمی دادید. واقعاً تسلیت به ما! تسلیت به شما! تسلیت به ادب و طنز!
-- شیرین ، Apr 16, 2007 در ساعت 10:07 AMخانم شیرین گرامی
-- نوشین شاهرخی ، Apr 20, 2007 در ساعت 10:07 AMسرانجام تصمیم گرفتم، پاسخ شما و یکی دو تا از دوستان را به طنزهایم بدهم، (هرچند که حس می کنم، با یک نفر سروکار دارم). نگاه من به طنز، نقد فرهنگ با زبانی غیرجدی است که هنجارهای زبانی و فرهنگی را درمی نوردد و با زبان خاص خود، زوایای دیگری از نقد سیاست و فرهنگ را بر شنونده یا خواننده میگشاید. حتی زهرخندی که گاه شنونده بر خندهداری طنز میزند، مرا به یاد آن شعر معروف میاندزد که "خندهی تلخ من از گریه غمانگیزترست / کارم از گریه گذشته، به آن میخندم".
من تلاش ندارم از طنزهای داستانیام ـ که البته کاری نو در ادب فارسی است ـ دفاع کنم. سلیقه است، میتواند کسی خوشش بیاید و کسی مانند شما با این همه انزجار و خشم و نفرت از آن بدش بیاید، که البته انزجار نیز دلیل بر تأثیرگذاری متن است، چراکه شما را واداشته است که حداقل چند دقیقهای از وقتتان را بگذارید و نظرتان را ـ آن هم با چنین نفرتی ـ در بارهی آن بنویسید. اما من واژهی "توهینآمیز" را در یادداشت شما درک نمیکنم. اگر فکر میکنید که طنز یعنی بهبه و چهچه از فرهنگ، باید بگویم که معنی طنز را درست متوجه نشدهاید. طنز یعنی نقد فرهنگ ما ایرانیان که سه دهه است رژیم آخوندها را تحمل کردهایم و یا خارج از کشور که گاه با "چانهتراپی" تمرین دمکراسی میکنیم و در خانه دود سیگارمان را به ریههای بچههایمان میفرستیم و یا در جمعهای زنان از همبستگی حرف میزنیم، اما در همان حال برای دوست زنمان که بنظرمان در زمینههایی موفقتر از ماست، میزنیم. ما به خیلی دستآوردها نیز رسیدهایم. خصوصا زنان ایرانی، زنانی با اعتماد به نفس هستند که با آن حقوق نازل سیاسی ـ فرهنگی باید بگویم که ستودنی است. اما کار طنز انگشت گذاشتن روی کاستیهاست. روی شعارهای پوچ با عملکردهای وارونه. اگر فکر می کنید که این مطالبی که من نوشتهام، توهین به ایرانیان است، باید بگویم، چنین کُنشهایی توهین است و نه انگشتگذاشتن بر آنها و آنها را به زبانی طنز نشان دادن.
روزی رفتم کتابخانهی ایرانیان شهرمان تا کتابی بگیرم، دیدم خانمهایی دارند چهرهی یکدیگر را بند میاندازند. وقتی کتابی را که میخواستم نیافتم و از کتابداران آرایشگر آدرس آن را پرسیدم، گفتند که هیچ از کتابها سر در نمیآورند و خودم باید آن کتاب را بیابم. روزی دیگر آقای کتابداری که با کامپیوتر ورق بازی میکرد، حاضر نمیشد در پیدا کردن کتابی کمکم کند، چراکه حاضر به رها کردن بازی ورقش نبود. و یا روزی رفتم فیلمی ایرانی تماشا کنم. آقایی خارج از سالن سینما بر علیه فیلمهای ایرانی اعلامیه پخش میکرد وبه هرکه داخل سینما میشد، خائن میگفت، ولی روز پیش آن پشتسر من نشسته بود و فیلم را تماشا میکرد. جدا از این نگاه کنید به دزدیهای ادبیای که از سوی برخی از دوستان اهل قلم نیز صورت میگیرد. و یا بسیاری از مشکلات فرهنگی که گریبان ما را گرفته است.
خانم شیرین این کُنشها توهینآمیزند. توهین به همهی ما و نه نوشتن از این کُنشها که متأسفانه در نوشتههای من چندان غلو هم نشدهاند. اگر غلو شده بودند دیگر شما چه میگفتید؟
با مهر و درود
نوشین
خانم نوشین شاهرخی عزیز و گرامی
-- میناl ، Apr 24, 2007 در ساعت 10:07 AMیک دنیا تشکر از جوابی که به این خانم دادید!
با سلام خدمت نوشین خانم گل . روز زن را به شما وتمام زنان خوب ایرانی تبریک می گویم و دست هنرمندت را که چنین واژه هایی را می نگارند می بوسم . منتظر پیامت هستم . با تشکر مینا
-- مینا از بندر عباس ، Jul 4, 2007 در ساعت 10:07 AMمینای عزیزم
-- نوشین شاهرخی ، Jul 5, 2007 در ساعت 10:07 AMاز پیام پرمهرت بسیار سپاسگزارم و خوشحالم که این طنزها به دلت نشسته. مهر و لطف تو پشتوانه ی طنزهای آینده ام خواهد بود.
با مهر و سپاس و درود
نوشین
خانم محترم، اگر کسی از کار شما خوشش نیاید، باید جوابش این باشد؟ کمی ظرفیت هم خوب چیزیست آخر! شما ببنید برای آن کسی که از شما تعریف می کند، چه می نویسید و برای آنکه مثبت نمی نویسد، چه می نویسید؟ شما اگر یک جو ذوق نویسندگی داشتید، خودتان از نوشتن این "طنز" ها پشیمان می شدید. اما متأسفانه ندارید آن مایه را و به دیگرانی که واکنش منفی نشان می دهند، بد و بیراه می گویید.
-- بدون نام ، Sep 25, 2007 در ساعت 10:07 AM