رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۸۷

هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم

نوشین شاهرخی

ماشاالله آجودانی مورخ و ادیب خوش‌فکری است. ادیبی که تاریخ معاصر را بخوبی می‌شناسد و بنابراین اثر ادبی را نه‌تنها از درون متن، بلکه از لابلای ورق‌های تاریخ نیز بازمی‌نگرد و زمینه‌های آفرینش یک اثر ادبی‌ـ‌هنری را نه ‌تنها در خود اثر، بلکه در نویسنده‌ای که از تاریخ و فرهنگ خود تأثیر پذیرفته، نیز می‌پژوهد. کتاب "مشروطه‌ی ایرانی"* وی یکی از پربارترین کتاب‌های تاریخی درباره‌ی انقلاب مشروطه، پیش‌زمینه‌ها و پی‌آمدهای آن است.

هدایت نویسنده‌ای چندلایه بود که تاریخ، ادیان و اسطوره‌های ایران باستان و تا حدودی هند را بخوبی می‌شناخت و نیز با تسلطی که بر زبان فرانسه داشت، به مدرن‌ترین آثار ادبی جهان معاصر خود دسترسی داشت. خیامِ ایرانی و کافکای چک به روحیات نازک و ژرف او نزدیکی داشتند و او بسیاری دیگر از نویسندگان کهن و معاصر را می‌شناخت و از آنان تأثیر پذیرفته بود که ما نه از گستره‌ی شناخت دقیق او آگاهیم و نه از تأثیری که هر یک بر ذهن نویسنده‌ی بوف کور در سن ۳۳ سالگی گذاشته بودند.

همانگونه که دکتر آجودانی در اثر جدید خود هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم** بررسی کرده‌اند، در دوره‌ی تاریخی‌ای که هدایت می‌زیست، بسیاری از روشنفکران آرمان مطلق خود را در ایران باستان می‌جستند و بسیاری از عقب‌ماندگی‌ها و نارسایی‌های فرهنگی ـ سیاسی ـ اجتماعی را از مذهب اسلام و به ویژه سلطه‌ی اعراب دانسته و در آرمان و آرزوی بازگشت به ایران باستان، فرهنگ اسلامی ـ عربی را تحقیر می‌کردند، تا جایی که آخوندزاده بر این نظر بود که باید خط فارسی را نیز که ارثیه‌ای از خط عربی است به خط لاتین تغییر داد تا بنیاد فرهنگ اسلامی ـ عربی را از ریشه برانداخت.***

طبیعی است که هدایت نیز در همین اندیشه‌های روشنفکری زمان خود سیر می‌کرد و با تحقیر نژاد عرب و دین اسلام و روی آوردن به ترجمه‌ی متون فارسی میانه به فارسی نو بر جایگاه و شوکت گذشته حسرت می‌خورد. بی‌آنکه برخلاف همفکران هم دوره‌ی خود به احیاء بهشت پاک و اثیری گذشته‌ی ایران باستان امیدی بسته باشد.

"ناسیونالیسم هدایت محصور در گذشته بود، بی‌آنکه امیدی به آینده داشته باشد. حال آنکه ناسیونالیسم عصر مشروطه‌خواهی با همه یأس‌ها و دل‌زدگی‌هایی که از وضعیت موجود داشت و با همه شیفتگی‌اش به ایران کُهَن و گذشته تاریخی آن، عملا ناسیونالیسمی بود رو به آینده، بدین معنی که همچنان به قدرت ملت ایران برای دستیابی مجدد به افتخارات گذشته و احیاء ایرانِ مقتدر و ایجاد یک حکومت ملی مستقل امیدوار بود. اما آنچه که در ناسیونالیسم هدایت اهمیت داشت عمدتاً شیفتگی محض و «نوستالژی» شگفت او بود نسبت به عظمت گذشته باستانی و نسبت به پاکی عناصر فرهنگ ایران قدیم. او امیدی به آینده نداشت و بر تباهی تاریخی شکوه و عظمنتی که عاشقانه به آن عشق می‌ورزید و احیای آن امکان‌پذیر نبود، با یأس فلسفی و سیاسی می‌نگریست." (هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم، ص ۵۲ و۵۳)

دکتر آجودانی افکار ناسیونالیستی بزرگ‌ترین نویسنده‌ی قرن ایران را می‌کاود و افکار نژادپرستانه‌ی او را به بهترین وجهی در داستان "طلب آمرزش" که به تحقیر عرب‌ها در مقابل ایرانی‌ها به عنوان "نژادگان سپید دین و آیینی" می‌پردازد، به چالش می‌گیرد. داستانی که به سبب جبهه‌گیری ایدئولوژیک نژادپرستانه‌ی هدایت از ارزش ادبی تهی است و در کنکاش این اثر دکتر آجودانی به روشنی نشان می‌دهد که چگونه ایدئولوژی از نویسنده‌ی خوش‌قلم و زبردستی چون هدایت، گاه نویسنده‌ای به غایت یک‌سویه، یک‌بعدی و شعاری می‌سازد که بازتاب آن در داستان غیرهنری‌ای چون "طلب‌ آمرزش" به روشنی محسوس است.

وی همچنین نشان می‌دهد که هدایت چگونه کودک زمانه‌ی خود بود. اگر در شیوه‌ی داستان‌نویسی این‌چنین نوآور بود که اثرش مدرن‌ترین و باارزش‌ترین رمان قرن ایران شناخته می‌شود، اما ابرمردی اسطوره‌ای نیست که بری از زمان خود، اندیشه‌ی ناسیونالیستی و ضدعرب روشنفکران زمانه‌ی خود را پشت سر بگذارد، بلکه اندیشه‌ی زمانه در آثار وی نیز تنیده است.

همچنان که از نام کتاب برمی‌آید، مؤلف به آثار هدایت و بویژه بوف کور و نیز اندیشه‌ی ناسیونالیستی زمانه‌ی آفرینش بوف کور پرداخته است. هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم شامل دوفصل است. فصل نخست به ناسیونالیسم و تجدد می‌پردازد. در فصل دوم بوف کور با آثار دیگر هدایت مقایسه می‌شود. کتاب دارای سه پیوست نیز است. در پیوست‌ها فشرده‌ای از روایت توپ مرواری و نیز ساختار آن ارائه گشته است، همراه با بخش‌هایی از صد خطابه‌ی میرزا آقاخان کرمانی.

در فصل نخست مؤلف به ناسیونالیسم روشنفکران عصر مشروطه‌ می‌پردازد که عرب‌ستیزی، پرستش نژاد ایرانی، ضدّیت با یهودیان و اسلام، ستایش ایران باستان و ایران عصر ساسانی و آیین زردشتی، بی‌اعتقادی به دین و مذهب از جمله ویژگی‌های روشنفکران این دوره است. (بنگرید به: ص۵۳) و به آثار مطرح دیگر روشنفکران هم‌دوره‌ی هدایت می‌پردازد و سنت و تجدد و ناسیونالیسم را با بوف کور به عنوان رمان مدرن ایرانی مقایسه می‌کند و در این رابطه نه‌تنها بوف کور را با دیگر آثار هدایت، بلکه با آثار و اندیشه‌ی نویسندگان و روشنفکران دوره‌ی مشروطه و میراث‌بران آن دوره می‌سنجد و در این سنجش خواننده را بیش از پیش با جنبش‌های ادبی ـ فرهنگی اواخر دوره‌ی سلطنت قاجار و اوایل دوره‌ی پهلوی‌ها آشنا می‌سازد. داستان‌هایی که از آنها بسیار شنیده‌ایم، اما هیچگاه مورد نقد و بررسی قرار نگرفته‌اند.**** در این میان دکتر آجودانی بویژه به آثاری چون سه مکتوب اثر میرزا آقاخان کرمانی و افکار عارف قزوینی و میرزاده عشقی می‌پردازد.

در نقد دکتر آجودانی "روایت اول بوف کور به گذشته باستانی و روایت دوم بوف کور به ایران اسلامی تعلق دارد."
دکتر آجودانی در مقایسه‌ی بوف کور با "پروین دختر ساسانی" تصویر دیگری از لکاته‌ی بوف کور بدست می‌دهد. تصویری آرمانی از دختری ساسانی که در دوره‌ی اسلامی به "لکاته" استحاله می‌یابد. (بنگرید به: ص ۷۷ـ ۷۸) "ساختار دوبُنی و دوپاره‌ای زمان در بوف کور براساس همان مفهومِ دوبُنی سیاسی و تاریخی از زمان شکل گرفته است. همانگونه که در متن کتاب توضیح داده‌ام، روایت اولِ بوف کور به گذشته باستانی و روایت دوم بوف کور به ایرانِ اسلامی تعلق دارد. بین این ساختارِ زمان در بوف کور و آن ساختارِ زمان در تاریخ اندیشه سیاسی در تجدد ایران، گفتگویی روشن و آشکار در میان است." (ص۳۲)

بدین گونه مؤلف کتاب، بوف کور را در ارتباط با "فرهنگ تاریخی عصر" بازمی‌خواند و مفهوم زمان را در دو بخش رمان با نگاهی دیگر بازمی‌گشاید.

دکتر آجودانی تأکید می‌ورزد که تفسیر وی یکی از تفسیرهای متفاوتی است که درباره‌ی بوف کور مطرح شده است و ارزیابی و نظر و تفسیر خود را نه آخرین و بهترین، بلکه تفسیری در کنار دیگر تفاسیر از این شاهکار داستان‌نویسی قرن ایران قرار می‌دهد و ویژگی شاهکار را نیز در همین تن درندادن به یک تفسیر ارزیابی می‌کند. (بنگرید به: ص۱۳ ـ۱۴)

جدا از شیوه‌ی ارائه‌ی نظر مؤلف که فروتنانه و بااحترام به تفاسیر دیگر مطرح می‌شود، چیز دیگری نیز نه‌تنها در این کتاب، بلکه در دیگر آثار دکتر آجودانی عجیب به چشم می‌آید و آن نثر شیوا، زیبا و پرکشش مؤلف است. کتاب‌های وی باآنکه کتاب‌های پژوهشی‌ای هستند که به مقولات ادبی و تاریخی می‌پردازند، اما به سادگی بیان شده‌اند و نثری پرکشش و روان به مانند رمان دارند که باید به چنین هنر جذاب و ساده‌‌نویسی در نگارش مقولات سنگین دست مریزاد گفت.

Share
پانوشت‌ها:
*آجودانی، ماشاالله، مشروطه ایرانی و پیش‌زمینه‌های نظریه «ولایت فقیه»، انتشارات فصل کتاب ۱۳۷۶.
** آجودانی، ماشاءالله، هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم، لندن: فصل کتاب/۱۳۸۵. شمارگان داده شده در متن بالا از این منبع نقل شده است.
***بنگرید به: کرمانی، میرزا آقاخان، مکتوب شاهزاده کمال‌الدوله به شاهزاده جلال‌الدوله (سه مکتوب)، به کوشش بهرام چوبینه، مهر ۱۳۷۰، انتشارات مرد امروز، صص۲۶۰ـ ۲۷۱
****چندان هم نمی‌توان انتظار نقد و بررسی از داستان‌های آغاز دوره‌ی مدرن داستان‌نویسی ایران داشت، هنگامی که منتقدان ادبی ایران از تعداد انگشتان دو دست فراتر نمی‌روند و هنوز حتی مفهوم روشنی از نقد ادبی، به عنوان یک رشته‌ی تخصصی که ارزش‌های ادبی ـ هنری اثر را بازمی‌تاباند و ساختار اثر را مورد کنکاش قرار می‌دهد، در ایران امروز نیز جا نیافتاده است. همین فقدان نقد ادبی سبب گشته است تا آثار با ارزش شناخته نشوند و خواننده‌ای که تشنه‌ی آثار باارزش هنری است، سرخورده از انبوه آثار فاقد ارزش هنری، از خواندن رمان ایرانی چشم بپوشد.

نظرهای خوانندگان

نظرات دکتر آجوداني در وصف هدايت و رابطه ميان راوي و زن اثيري مالامال از خطاهاي ديدگاهيست و ديگران نيز اکنون اين خطاها را شيفته وار تکرار مي کنند. شناخت بوف کور بدون آشنايي به مباني روانکاوي بسيار سخت است و دکتر آجوداني متاسفانه اين شناخت را ندارد و ديگران نيز مثل خانم نوشين شاهرخي بدون درک رابطه متناقض و چندسودايي راوي و زن اثيري از يکسو و رابطه متناقض هدايت با گذشته ايران از سوي ديگر،نگاه يکطرفانه خويش را بيان مي کنند و در واقع نشان مي دهند که اين دوستان بيشتر از هدايت اسير نگاه شيفتگانه/متنفرانه به گذشته و ناتوان از برخورد نقادانه و پارادکس به گذشته هستند. اگر رابطه راوي و زن اثيري را به مثابه نمونه رابطه هدايت با گذشته بنگريم،پس بايستي اين رابطه را عميق نگريست و فهميد که چرا اين رابطه براي راوي تنها يک رابطه مسحورانه نيست،بلکه نگاههاي زن اثيري براي او سرزنش اميز،شکنجه دهنده نيز هست و چرا با مرگش يا قتلش احساس خلاصي و سبکبالي نيز مي کند و همزمان اسير نگاهش بر قلمداني ميشود و چون اسيري خوشحال است که تنها او بدبخت و گرفتار اين نگاه نيست. يعني اگر حرف دکتر آجوداني را در اين باب بپذيريم که اينجا منظور از زن اثيري ايران باستان است،پس اين رابطه نه مسحورانه بلکه چندسودايي يا در معناي روانکاوي آمبيوالنس و دچار تناقضات بنياديست. متن اول بوف کور نگاهي به تاريخ و گذشته ايران است و در همين متن چندلايه هدايت به خوبي نشان ميدهد که چگونه سرکوب جسم و کشتن گاو بدست ميترا و سپس گرفتاري جامعه و روان ايراني در حالات اديپالي و ناتواني از دست يابي به فرديت و رابطه نقادانه با گذشته، باعث گرفتاري ذهن ايراني در اين ديسکورس سنتي شده است و بدينخاطر محکوم به تکرار تراژدي است که همان مسحوري و احساسات چندسودايي نسبت به چشمان زن اثيري و قتل خويش،قتل زنانگي و مردانگي در پاي اسارت در نگاه زن اثيريست. نه تنها من در نقدم بر بوف کور بلکه دکتر صنعتي نيز در کتاب خوبش بر بوف کور به اين موضوع نگاه هدايت به گذشته و نقد اسطورههاي ايراني و گذشته ايراني و اسطورزدايي هدايت اشاره مي کند. موضوع ديگر رابطه هدايت و آخوندزاده با گذشته است که مي توان طبيعتا در آنها نيز نوعي افراط گرايي،بويژه در بخش مربوط به اسلام و اعراب يافت. موضوع اين است که در ذهن بخش عمده اي از ايرانيان حمله اعراب مانند يک تجاوز جنسي به يادگار مانده است و بقول دکتر موللي اين فانتزي تجاوز جنسي باعث اين نگاه تلخ به اسلام و فرهنگ اسلامي ايراني ميشود. در حاليکه جدا از ضربات منفي بايستي از ياد نبرد که فرهنگ اسلامي با خويش نيز با تغيير خط فارسي از آرامي به خط فارسي امروزي يک رنسانس زباني به همراه مي آورد و ايجادگر نثر معاصر ميشود. اما ناسيوناليست افراطي خواندن يا شوونيست خواندن هدايت يک اشتباه محض است. هدايت مثل هر روشنفکر مدرن ايراني که راهي جز تلفيق ديسکورس کهن و مدرن ندارد،همزمان که با جهان مدرن و نگاه مدرن آشنا ميشود و با نگاهي انتقادي و مدرن به جهان خويش مي نگرد ،بناچار به سراغ گذشته خويش مي رود و دست به نوزايي مي زند و نکات سالم اين فرهنگ را بازنويسي و جستجو مي کند و خيام را مي يابد و يا نگاهي به دوران مهم ايراني هخامنشي مي اندازد. اين همان راهيست که رنسانس اروپايي نيز مي رود و براي تحول خويش بخشي ديگر از فرهنگ يوناني را نوزايي مي کند.رنسانس چيزي جز اين تلفيق و نوزايي گذشته نيست. مگر راه ديگري نيز ممکن است. مگر تاريخ ايران نشان نداده است که هم کپي کردن تقي زاده وار و يا بازگشت به خويشتن جلال آل احمدها هر دو ناشي از کمپلکس حقارت و ناتواني از دست يابي به تلفيق مدرن است. مگر اين دوستان راهي جز تلفيق دارند؟. مگر دقيقا نبايستي کاري را که هدايت و فروغ نتوانستند به پايان برسانند و در بن بست اين تلفيق و در ناتواني نهايي از اين تلفيق مردند، به پايان برسانند و تلفيق خويش از مدرنيت و سنت و جذب مدرنيت در سيستم ايراني خويش همراه با پاکسازي اين فرهنگ را به پايان رسانند.آيا آنموقع ناسيوناليست افراطي و ضدمدرن خواندن آنها نيز يک حرف خنده دار نيست؟ اينجا بيشتر باز هم کيش شخصيت پرستي که هدايت آن را زير سوال مي برد، تاثيرگذار در اين بحث است،تا نقد علمي بوف کور هدايت که بدون روانکاوي تقريبا غيرممکن است.طبيعي است که بخاطر چندلايگي بوف کور مي توان تفسيرهاي متفاوت از آن داشت، اما وقتي نقدي اينگونه با توجه به متن، يک ادعا و نظر را بيان مي کند و تمامي پيچيدگي رابطه را نمي بيند،خوب بايستي به نقد اين نگاه ساده انگارانه پرداخت و به تکرار آن توسط ديگران با خنده اي تلخ نگريست. تمامي متن اول و دوم بوف کور تکرار يک تراژدي و قتل است.بوف کور بيانگر تراژدي پيروزي مداوم سنت بر مدرنيت بخاطر ترسهاي عميق جنسي،روحي و گرفتاريهاي اديپالي ايراني و ناتواني از دستيابي به فرديت است. برخلاف نظر دکتر آجوداني متن اول و دوم بوف کور در پيوند تنگاتنگ با يکديگر قرار دارند و زن اثيري و لکاته هر دو يک فيگور هستند. تمامي بوف کور اين بازگشت مداوم فيگورها و تبديل شدن آنها به همديگر و تکرار تراژدي کشتن فرديت و کشتن زنانگي و مردانگيست و اسارت در نگاه سنت و تکرار سنت. اينجا فيگورها چون سايه هاي همديگر،مرتب به همديگر تبديل ميشوند و راوي،پيرمرد خنزرپنزري ميشود و پيرمرد ،راوي. زن اثيري،مادر،دايه،لکاته مرتب در يک چرخش تراژيک به يکديگر تبديل ميشوند،زيرا همه آنها اسير و گرفتار اين بازي و ديسکورس سنتي هستند و ناتوان از فاصله گيري و دست يابي به فرديت خويش .اينگونه مرتب يکديگر را نيز بازتوليد ميکنند. راوي و زن اثيري، رواي و لکاته، يک رابطه مشابه در دو زمان متفاوت گذشته و حال هستند و از اينرو نيز هر دو به قتل و تکرار تراژدي و تبديل شدن راوي به سنت و پيرمرد خنزرپنزري منتهي ميشوند. بوف کور هدايت بيانگر اين تکرار تراژيک فرهنگ و جامعه ماست که همه شاهد و بازيگر آن بوده و هستيم. به اينخاطر نيز هدايت به فيگورهايش اسم نمي دهند بلکه نقشي چون راوي و يا لکاته در يک بازي تراژيک مي دهد. زيرا آنها فرد نيستند و اسير اين بازي سنتي نارسيستي نابالغ محکوم به تکرار تاريخ خويشند و پژمردگي و بن بست. مگر آنکه از اين هشدار هدايت درس گيرند و راهي نو روند و سرانجام به تلفيق خويش از مدرنيت و سنت و جذب سمبليک مدرنيت در فرهنگ خويش دست يابند. دوستان براي خواندن بخش اول نقد بوف کور من که مدتي پيش درج شده و در آنجا نيز کوتاه به اين خطاي دکتر آجوداني گرامي اشاره کرده ام، مي توانند به لينک ذيل مراجعه کنند.

http://www.iranglobal.dk/emtyseite3_news1.php?news-id=1366
داريوش برادري

-- داريوش برادري ، Mar 8, 2007 در ساعت 11:19 AM

آقای داریوش برابری گرامی،
با سپاس فراوان از نظر جامع تان درباره ی این معرفی کتاب. از آنجا که این یک معرفی کتاب است و نه نقد، من به خودم اجازه ندادم که نظرات مشخص خودم را درباره ی بوف کور در این معرفی بگنجانم، هرچند که در برخی جاها نظر متفاوت خودم را (که بزودی در نقدی جامع بر بوف کور به چاپ خواهم رساند) با دکتر آجودانی دارم.
اما با تمام اختلاف نظری که هر کس می تواند از این متن چندلایه داشته باشد، من از تفسیر دکتر آجودانی نیز بسیار آموختم، از آنجا که از زاویه ی دیگری به بوف کور نور افکنده است و نظرش نو است، و نیز از آنجا که برخلاف شما، تفسیر خود را بهترین و آخرین تفسیر نشمارده است.
چه خوب که این متن از زوایای گوناگونی تفسیر شود و خواننده از زوایای گوناگونی متن را بکاود. شما از زاویه ی روانکاوی، دکتر آجودانی از زاویه ی تاریخی ـ فرهنگی دوره ی نگارش و من از زاویه ی اسطوره ای و عرفانی و دیگرانی نیز مانند دکتر شمیسا و دکتر یاوری و دیگران نیز از زوایایی دیگر.
با مهر و سپاس و درود
نوشین شاهرخی

-- نوشین شاهرخی ، Mar 9, 2007 در ساعت 11:19 AM

ميخواهم به تمام آدمهاي كه بوف كور را نقد منفي ميكنند بگويم كه نخست بايد از مدارج صادق هدايت بگذرند و بعداً نقدي در مورد وي و كتاب هايش نمايند. با عرض حرمت

-- بدون نام ، Jul 20, 2008 در ساعت 11:19 AM

من با نظرات اقای اجودانی درباره بوف کور هدایت موافقم.به نظر من تفکرات ناسیونالیستس هیجانی هدایت روی کیفیت کار هدایت به عنوان اولین داستان نویس مدرن ایران تاثیر منفی گذاشته.

-- moein ، Jan 1, 2009 در ساعت 11:19 AM