رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۵
گفتگو از فروغ با شهلا شفیق، نویسنده و روزنامه‌نگار مقیم پاریس

زنی که در حصار نماند

سارا

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.


فروغ فرخزاد

رادیو زمانه: با گذشت زمان میان نسل جوان شعر فروغ خیلی مورد توجه و استقبال قرار گرفت، بخصوص سالهای بعد از انقلاب. دلایل اجتماعی‌ و فرهنگی این استقبال را چگونه می‌بینید؟

شهلا شفیق: ببینید، این دلایل در خود شعر فروغ است و در خود فروغ بعنوان شاعر. بخاطر اینکه شعر و زندگی فروغ باهم پیوندی تنگاتنگ دارند. شعر فروغ نماینده‌ی یکنوع رودررویی یک زن متحول است که می‌خواهد سنت را و سنت پدرسالار را در یک جامعه استبدادی بشکند و به‌طرف خودشدن برود. در حقیقت همان معضلی را که امروز هم جامعه ایران بشدت با آن روبه‌روست، برای اینکه اجازه‌ی فردیت‌یابی برای افراد جامعه و بخصوص زنان نیست و در حقیقت اجبار سنت‌هاست که بوسیله‌ی مذهب هم توجیه می‌شود. پس شعر فروغ دست‌نخورده و تازه‌ست به لحاظ معضلاتی که مطرح می‌کند. این از نظر محتوا. از نظر فرم هم بدیع‌ هست و شعری‌ست که حس و فکر و اندیشه دست در دست هم کاری تازه و همیشه‌زنده را عرضه می‌کنند.

رادیو زمانه: در واقع نه فقط شعر فروغ، بلکه زندگی او بعنوان پیشگامی تابوشکن در برداشتهای اجتماعی‌ـ فرهنگی در جامعه سنتی ما باعث شده که جوانها و نسل جوان ایرانی نسبت به اشعار او توجه خاصی داشته باشند.

شهلا شفیق: بله! می‌دانید یکی از دلایلش این است که کار هنری همیشه اعتبارش را لزوما و فقط از اینکه به معضلات فکری و فرهنگی جواب بدهد نمی‌گیرد. آنچه در شعر فروغ جالب هست سرکشی‌ جانش و پیگیری کارش است. یعنی فروغ فقط فکرهای تازه نداشته، بلکه برای گفتن و چگونه گفتن این فکرها کار کرده و در طول زندگی کوتاهش بسیار خوانده و بسیار پیگیرانه خودش، جانش و وجودش را در کارش گذاشته است که به اینها باید دقت کنیم. اما آن مسئله‌ای که شما هم به آن اشاره کردید بسیار مهم است. چون فروغ در عین حسی و عاطفی بودن همیشه خودش را، یعنی ارزشهای وجودی‌اش را به‌هیچ بندهایی نفروخت، به هیچگونه بندهایی که سنت و بخصوص سنت پدرسالار که بوسیله‌ی مذهب هم توجیه می‌شود، البته مذهب قانونی‌شده. فروغ همیشه با عشق زندگی کرد، ولی عشق‌اش هم، حتا، دچار ممنوعیت‌ها و محدودیت‌‌ها بود. همه اینها به این اشعار جلا و عمقی درونی می‌دهد، چون بعنوان یک هنرمند کافی نیست که شما محرومیت‌ها را حس کرده باشید یا بتوانید تخیل کنید، بلکه باید اینها را درونی کنید و از صافی یک ذهن خلاق بگذرانید که خوشبختانه این چنین بود. هم شجاعت بود، هم حس و هم اندیشه.

رادیو زمانه: به نظر شما فروغ فرخزاد پیشرفته‌تر از زمان خودش فکر می‌کرد و جلوتر از زمان خودش بود؟

شهلا شفیق: در ادبیات ایران ما همیشه قله‌هایی داریم، یعنی شاید بشود گفت که یک رابطه‌ی درونی هست میان آگاه‌ترین و عمیق‌ترین لایه‌های فکری و فرهنگی یک جامعه که منعکس می‌شوند در بهترین آثار هنری. مایلم به این شکل بگویم، در یک جامعه‌ای همیشه تلاطم هست و فرهنگ یک جامعه یکدست نیست. در یک جامعه همیشه آدمهایی که فکر می‌کنند و به آگاهی دست پیدا می‌کنند وجود دارند که طبعا اینها جلوترند، آدمهایی که حس‌های قویتر دارند، مثل هنرمندها و اندیشمندها. خب، اینها وقتی باهم گره می‌خورند، یعنی می‌آید در آثار هنری و متبلور می‌شود، در حقیقت این آثار هنری در عین آنکه متعلق به جامعه‌ هست، متعلق به افق‌های بعدی هم هست و شاید بشود گفت بهترین‌شان مرز زمان و مکان را درمی‌نوردند و حتما متعلق به همه‌ی بشریت‌اند. یعنی به هر زبانی ترجمه بشوند خواننده دارند و با خوانندگان افق‌های دوردست رابطه برقرار می‌کنند. خود فروغ می‌گفت، من دلم می‌خواهد دارای آن حساسیتی باشم که مثل حافظ تمام مرزهای‌ زمان درنوردد و با آدمهای بعد از من گفت‌وگو کند. و امروز ما که بعد از فروغ هستیم و حتا نسل‌های بعد از ما همچنان این گفت‌وگو را با فروغ ادامه می‌دهند و این چقدر فرخنده و مبارک است.

رادیو زمانه: آیا می‌شود در کارهای فروغ یک نگاه ويژه‌ی زنانه دید؟

شهلا شفیق: فکر می‌کنم خودش به‌درستی به این پرسش در مصاحبه‌ای پاسخ داده که ادبیات جنسیت ندارد و در واقع ادبیات خوب فراجنسیتی‌ست، ولی در عین حال یک ادبیات خوب هیچوقت از آفریده‌ی خودش جدا نیست. در نتیجه‌، همچنان که خود فروغ گفته، به‌خاطر اینکه زن بوده و همانطور که در پرسش‌های پیشین به آن اشاره کردیم، به بخاطر اینکه بعنوان یک زن، با تمام محدودیت‌های زن بودن، در جامعه‌ی خودش درگیر بوده و در اشعار نخستین‌اش هم می‌گوید «گفتم که بانگ هستی خود باشم/ اما دریغ و درد که زن بودم». منتها زنانگی شعر فروغ بسیار فراتر می‌رود و آن مرزها و کلیشه‌ها و تصویرهای سنتی از زن را می‌شکند. مثلا، اگر در خیلی از شعرها و ادبیات ایرانی زن به زمین و به مادر ماننده شده، در شعر فروغ زن هم زمین است و هم باران، هم آسمان است و هم پرنده. یعنی محدود نمی‌ماند در حصارها و تصویرهای سنتی از زن.