رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۸۶

دسامبر، ماه تولد و مرگ ریلکه

ناصر غیاثی

«رنه کارل ویلهلم یوهان یوزف ماریا ریلکه»‌ی اتریشی بی‌تردید یکی از بزرگ‌ترین شاعران آلمانی زبان و ادبیات جهان است. او در چهارم دسامبر ۱۸۷۵ در پراگ، که در آن زمان متعلق به امپراطوری ِ اتریش- مجارستان بود، متولد شد.



پیش از او دختری به دنیا آمده بود که خیلی زود مٌرد. هنگامی که ریلکه ده ساله بود، پدر و مادرش از هم جدا می‌شوند و مادر ریلکه او را همراه خود به وین می‌برد. مادر، داغدار دختر از دست رفته، ریلکه را تا شش سالگی مثل دختربچه‌ها بزرگ می‌کند: با عروسک و لباس دخترانه و موی بلند (رنه به فرانسه یعنی دوباره متولد شده). ابتدا او را در یک مدرسه‌ی معمولی ثبت نام می‌کنند اما از آن‌جا که خرج مدرسه گران بود او را به مدرسه‌ی نظام می‌فرستند که با روحیه‌ی حساس ریلکه نمی‌سازد و در سال ۱۸۹۰ آن‌جا را ترک می‌کند. از همین زمان نخستین اشعارش را در روزنامه‌ها منتشرمی‌کند و به پراگ برمی‌گردد و سه سال بعد موفق می‌شود از مدرسه فارغ‌التحصیل شده و در سال ۱۸۹۵ در دانشگاه پراگ در رشته‌های تاریخ، هنر و ادبیات ثبت نام کند. سال بعد به عنوان دانش‌جوی رشته‌ی فلسفه به مونیخ می‌رود و در آن جا با لو آندرآس سالومه ، دختر یک ژنرال روسی و همسر فریدریش کارل آندرآس ِ ایران‌شناس، آشنا و عاشق او می‌شود. این زن سی و شش ساله که کتاب‌های متعدد ادبی نوشته و نخستین بیوگراف نیچه بود، معشوقه، دوست و معلم ِ روشنفکری ریلکه‌ی بیست و شش ساله می‌شود و او را با اندیشه‌های نیچه آشنا می‌کند.

شاعر جوان اسم‌اش را به پیش‌نهاد او از «رنه» به «راینا» تغییر می‌دهد. در بهار ۱۸۹۹ با سالومه و هم‌سرش به روسیه سفر می‌کند و در طی این سفر با نویسندگان روسی از جمله با تولستوی آشنا می‌شود. سالومه تا پایان عمر ریلکه مهم‌ترین دوست و مشاورش باقی می‌ماند. پس از بازگشت از سفر روسیه دست به انتشار ِ «کتاب تصویر» و نخستین ِ «کتاب ساعات» می‌زند که سرشار از حس ِ جستجوی خداست. کتاب ِ «داستان‌هایی از خدای مهربان» و کتاب موفق‌اش «شیوه‌ی عشق و مرگ ِ کنتس کریستف ریلکه» را می‌نویسد. این کتاب نمونه‌ی بارزی از اکسپرسینویسم در نثر آلمانی است. حالا ریلکه زبان روسی را نیز کم و بیش آموخته است. در سال ۱۹۰۱ در ارودی هنرمندان در دهی به نام وٌرپس‌وده ساکن و در آن‌جا با کلارا وستهوف ِ نقاش آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. یک سال بعد دخترشان روت به دنیا می‌آید. اما زندگی مشترک‌شان دیری نمی‌پاید و از هم جدامی‌شوند.



ریلکه هنرمندانی را که با آن‌ها در ده زندگی می‌کرده، در تک‌نگاری به نام «وٌرپس‌وده» به وصف می‌کشد. در سال ۱۹۰۲ به خاطر نیاز مالی عازم پاریس می‌شود تا یک تک‌نگاری درباره‌ی رودین نقاش فرانسوی بنویسد. در همین سال دو مجموعه شعر «پلنگ» و «اشعار تازه» و سه سال بعد «شیوه‌ی عشق و مرگ کنتس کریستف ریلکه» را منتشر می‌کند. ریلکه پس از قهروآشتی‌های فراوان تا سال ۱۹۰۷ به عنوان منشی نزد رودین می‌ماند. تاثیر رودین در نقش‌گیری هنر ریلکه انکارناپذیر است، چرا که ریلکه نگاه کردن به اشیاء را از او آموخته بود.

در همین سال‌ها با سزان نیز آشنا می‌شود. ریلکه حاصل گشت و گذارهایش در موزه‌ها، آتلیه‌ها و پارک‌های پاریس را دو جلد ِ «اشعار تازه» و «اشعار تازه، بخش دیگر» گردمی‌آورد که به شهرت او به عنوان شاعری که در زبان، هنر می‌آفریند، دامن می‌زند. این اشعار را تحت ِ عنوان ِ «شعر اشیاء» دسته‌بندی‌ کرده‌اند. «شعر اشیاء»*، مثل «پلنگ»، به نمادگرایی ِ در ادبیات حیاتی نو می‌بخشد. فقر و زندگی ِ ماشینی شده‌ی پاریس یکی از انگیزه‌های اصلی ریلکه برای نوشتن تنها رمانش «یادداشت‌های مالته لاوردیس بریگه» است که تحت تاثیر کیرکه‌گارد و ترجمه‌ی اشعار ینس پتر یاکوبسن ، شاعر دانمارکی، می‌نویسد. ریلکه چهار سال روی این رمان که در فرم نامه نوشته شده کارمی‌کند تا این‌که به سال ۱۹۱۰ منتشر می‌شود. سال ۱۹۱۲ در قصر دوئینو آغاز به نوشتن ِ نخستین «سوگ‌سروده‌ها» می‌کند و همان‌جا «زندگی ِ مارین» را می‌نویسد.

در همین سال همراه با سالومه در یک کنفراس روان‌شناسی در مونیخ شرکت می‌کند و با فروید نیز آشنا می‌شود. از آن پس به سفرهای متعددی در اروپا و آفریقا دست می‌زند و سرانجام وقتی جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ آغازمی‌شود، ریلکه ساکن مونیخ است. او در ابتدا از جنگ به وجد می‌آید و «آوازهای جنگ» را می‌نویسد. اما به خاطر خشونت‌های جنگ به زودی تغییر عقیده می‌دهد. در همان سال‌ با زن ِ نقاش ِ متاهلی به نام لولو آلبرت لازارد آشنا می‌شود که الهام بخش بسیاری از اشعارش می‌گردد.

ریلکه تا پاییز ۱۹۱۵ بسیار خلاق است، اما خدمت در ارتش اتریش او را دچار چنان بحرانی می‌سازد که سال‌ها دامن‌گیرش می‌شود و ناتوان از نوشتن می‌کند. در پاییز ۱۹۱۶ با توسل به دوستان پرنفوذش از خدمت معاف می‌شود. اما سال‌های انقلابی پس از جنگ آن‌چنان او را به خود مشغول می‌دارند که از کار ادبی غفلت می‌ورزد و تنها به امور سیاسی می‌پردازد. در سال ۱۹۱۶ در چهارده روز «سونات‌هایی برای اٌرفه» را می‌نویسد. پس از گشت و گذارهای بسیار در اروپا سرانجام در بهار ۱۹۲۰ مکانی می‌یابد که مطابق نیازهای اوست: قلعه‌ای ویران در دره‌ی رون دور از عالم و آدم. ریلکه قلعه را بازسازی و به آن‌جا اسباب‌کشی می‌کند. حالا وقت‌اش فرارسیده تا کار ناتمام‌اش روی مرثیه‌های دوئینو را به پایان ببرد. در این فاصله کم و بیش اشعاری به فرانسه نیز می‌نویسد. فوریه ۱۹۲۲ پرکارترین ماه زندگی ِ ریلکه محسوب می‌شود. او در این ماه «سونات‌هایی برای ارفه» و «سوگ‌سرودهای دوئینو» را که جزو مهم‌ترین آثار ادبی ِ تاریخ ادبیات است، به پایان می‌برد، « نامه‌ی کارگر جوان» را می‌نویسد و روی ترجمه‌ی اشعار والری به آلمانی کار می‌کند.

بهار ۱۹۲۵ را در پاریس بسرمی‌برد. در آن‌جا نویسندگان و شاعرانی مثل آندره ژید و پل والری او را می‌ستایند. سپس به خاطر بیماری‌ به خانه‌اش برمی‌گردد و پس از اقامت‌های طولانی در استراحت‌گاه‌ و بیمارستان‌های گوناگون در ۲۹ دسامبر ۱۹۲۶، به خاطر ابتلا به سرطان خون می‌میرد و در سوییس به خاک سپرده می‌شود.

روی سنگ قبر ریلکه، بنا به وصیت‌ش چنین حک شده: «گل سرخ، ای تضاد ناب، ای شوق، خواب ِ هیچ‌کس نبودن در پشت این‌همه پلک.»** در یکی از معروف‌ترین تفاسیری که به این شعر نوشته‌اند، آمده: «گل سرخ، با پلک‌های بسیارش، یعنی با گل‌برگ‌های بسیار زیبا، لطیف و معطرش آدم را به خواب، آرامش و رهایی می‌خواند. از این نظر گل سرخ، نماد ِ اشتیاق به صلح و رهایی است. اما شکوه‌اش، نماد ِ نیرو و زندگی نیز هست، آن‌چنان که "شوق" اوست تا "خواب ِ هیچ‌کس" نباشد. به این ترتیب در گل سرخ تنشی بین لطافت و نیرو جریان دارد و به این معنا "تضاد ناب" محسوب می‌شود. شاید بشود گفت در ترکیب ِ زیبای "گل سرخ"، تنش ِ زندگی ِ ما انسان‌ها میان اشتیاق به آرامش و غریزه برای غنای زندگی، بطور نمادین ممزوج شده و حضور می‌یابد.»

آثار
از وی علاوه بر چندین دفتر شعر و داستان کوتاه و یک رمان، ترجمه‌های بسیار زیادی از شعر و ادبیات از جمله از زبان فرانسه، مقدار زیادی مقاله درباره‌ی فرهنگ و هنر و نیز تعداد بی‌شماری نامه باقی مانده است.

ریلکه تحت تاثیر فیلسوف هم‌عصرش شوپنهاور و بیش از همه نیچه است که با آثارش خیلی زود آشنا می‌شود. نقد بی‌رحمانه‌ی مسیحیت در جهت‌گیری‌اش به سوی آسمان از یک سو و نقد ِ تببین ِ منطقی و زیست‌شناسانه‌ی جهان از سوی دیگر، هسته‌ی مرکزی آثار ریلکه را تشکیل می‌دهد. نگاه دقیق ریلکه به طبیعت و رفتار انسان و زندگی‌ ِ حسی‌اش او را به تفسیری از جهان می‌رساند که شامل ِ جنبه‌های کریه و بیگانه‌ی زندگی مانند زشتی، مرگ، بیماری و غریزه نیز می‌شود. در آثار نخستین‌اش (۱۹۰۲- ۱۹۱۰) به تجربه‌های درونی انسان می‌پردازد، اما پس از آن نگاه او دیگر نه فقط معطوف به جهان درون، بلکه به بازتاب ِ آن درون در اموری است که انسان از سر می‌گذراند. در آثار متاخرش (۱۹۲۲- ۱۹۱۲) می‌کوشد شوق‌اش به زندگی را در اشعار ِ «سوگ‌سرودهای دوئینو» شکل بدهد و تمامی هستی، یعنی مرگ و زندگی را، با هم تجلیل کند.

آثار ریلکه آغازگر نوعی نگاه به حقیقت است که گاهی شبیه به آثار کافکا که همان موقع می‌نوشت و نیز جیمز جویس است، گرچه در تکنیک و به نمایش گذاردن واقیعت کاملن با آن دو متفاوت است. شاید بتوان مفهوم ِ "نوشتن ِ ناخودآگاهانه" را در مورد برخی از آثار ریلکه بکاربرد.


*نوعی از شعر که در آن اشیاء یا موجودات به سخن درمی‌آیند و از درون خود می‌گوید.
**ترجمه‌ی شعر برگرفته از «زیر آسمان‌های جهان»، گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو، ترجمه‌ی نازی عظیما، چاپ اول تهران، ۱۳۷۴، نشر و پژوهش روزفرزان ، ص ۵۹

نظرهای خوانندگان

ناصر تو چه جرئتی داری که درباره ريلکه می نويسی. خب يه دو تا از شعرهايش را هم ترجمه می کردی و می گذاشتی اينجا!

-- همت ، Dec 21, 2006 در ساعت 02:42 PM

به جا بود

-- باس محمودي ، Mar 2, 2008 در ساعت 02:42 PM