رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۸۷
برنامه به روایت شهرنوش پارسی پور، شماره ۹

وقتی هدايت مسخره می کند ...

شهرنوش پارسی پور


صادق هدایت

سلام بر شنوندگان عزيز راديو زمانه

امروز درباره‌ی يکی از آثار صادق هدايت نويسنده‌ی مشهور ايرانی و به وجود آورنده‌ی شاهکار ادبيات معاصر فارسی يعنی «بوف کور» با شما صحبت خواهم کرد. البته موضوع بحث ما بوف کور نيست بلکه من درباره‌ی يکی از آثار هدايت صحبت می‌کنم که به ظاهر چاپ آن در ايران قدغن است و ما آن را به عنوان البعث الاسلاميه علی البلاد الافرنجيه می‌خوانيم.

اين کتاب يکی از آثار پر از طنز صادق هدايت است درباره‌ی اسلام، گرفتاری‌های اسلام، کوته‌فکری‌هايی که در اين مذهب است و به همين جهت کتاب پنهان شده است. البته من قصد ندارم از اين کتاب دفاع کنم. يعنی به نظرم می‌رسد که هدايت بزرگ‌تر از آن است که حرفی که من درباره‌اش بزنم اهميت داشته باشد يا نداشته باشد. ولی منطقی در زندگی من است که مردم يا ارزش‌ها را به اين علت که برای من غير قابل تحمل هستند يا دوستشان ندارم مسخره نمی‌کنم. بلکه هميشه به اين مسأله فکر می‌کنم که اگر حالتی در جايی وجود دارد بايد گشت و دلايل‌اش را پيدا کرد. نه اين که تخطئه‌اش کرد، مسخره‌اش کرد يا از آن نفرت داشت.

به طور مثال ما سال‌هاست عادت کرديم باور کنيم که عرب‌ها مردمی بی‌استعداد هستند و بايستی قبول کرد يا باور کرد که آن‌ها استعداد فنی يا صنعتی يا علمی و هنری ندارند، چرا که جز شعر هيچ ارزش هنری ديگری به بشريت هديه نکرده‌اند. ولی واقعيت اين است که وقتی ما به شرايط زيست عرب‌ها توجه می‌کنيم متوجه می‌شويم که آن‌ها حق دارند که نتوانند هنر، علم، صنعت و فن به وجود بياورند. به طور مثال آيا نجاری در عربستانی که جز چند درخت نخلی که به صورت پراکنده در اين گوشه و آن گوشه‌ی بيابان‌اش هستند درخت ديگری در آن نيست می‌توانسته وجود داشته باشد؟ يا فرض بفرماييد در مورد قالی بافی و پارچه بافی، آيا در عربستان گوسفند و حيوانات ديگر به اندازه‌ی کافی بوده‌اند که پشمشان چيده شود، پشم نخ شود، نخ پارچه شود و ما باور کنيم که عرب‌ها قادر هستند که پارچه بافی کنند يا آثاری از اين قبيل به وجود بياورند.

پس خيلی طبيعی است که عرب‌ها نه کشاورزی درستی داشته باشند، نه هنر و صنعت خاصی. مثلا آهنگری هم در بين عرب‌ها امکان‌پذير نبوده چون برای نرم کردن آهن شما به سوخت احتياج داريد. البته الان حدود صد سال است که نفت جايگزين سوخت‌های ديگر شده است ولی در قديم واقعا کسی اين را نمی‌دانست که می‌شود ار نفت استفاده کرد برای به وجود آوردن آتش و نرم کردن آهن.

به هر تقدير من پيش از آن که بحث را ادامه دهم ابتدا بازگشت می‌کنم به کتاب البعث الاسلاميه علی البلاد الافرنجيه. کتاب را آقای بهرام چوبينه منتشر کردند و الان به چاپ الکترونيک هم رسيده و گويا خيلی موفق بوده است چون چاپ‌های بسيار متعددی از آن وارد بازار شده است.

من جملات اول اين کتاب را برايتان می‌خوانم:
سه نامه از خبرنگار مجله‌ی المنجلا که همراه کاروان بعثت الاسلاميه بوده و گزارش روزانه‌ی آن را می‌نوشته به دست آمده که از عربی ترجمه می‌شود.

در روز ميمون فرخنده فال بيست و پنج شوال سال هزار و سيصد و چهل و شش هجری قمری در شهر سامره از بلاد مبارکه عربستان دعوت مهمی از نمايندگان ملل اسلامی به عمل آمده بود که راجع به اعزام يک دسته مبلغ برای نشر دين حنيف اسلام در دنيا مشورت بنمايند. در اين کنفرانس شماری ايرانی و غير ايرانی دور همديگر جمع می‌شوند تا بروند اسلام را به جهان معرفی کنند. حالا توجه بفرماييد به يکی از شخصيت‌ها که ايشان از اهالی زنگبار است. می‌گويد آقای تابونانا نماينده‌ی محترم زنگبار لخت و عور بلند شد به نيزه‌اش تکيه کرد و گفت: لحم آدمی خيلی لذيذ، افرنجی، ابيض! يعنی فرنگی سفيد. من روزی دو تا آدم بخور.

دقت بفرماييد که اين جا ما داريم مسخره می‌کنيم جمعيتی از مردم دنيا را يعنی اهالی زنگبار را بدون اين که اصلا شناختی از آن‌ها داشته باشيم. يا حتی باور کنيم که آدم‌خواری در آفريقا مثلا يک ضد ارزش بوده و وجود داشته است. مطالعات جامعه شناسی نشان می‌دهد که اگر آدم‌خواری در آفريقا ديده شده علت‌اش واقعا کمبود مواد غذايی بوده است. يعنی کمبود پروتئين و دور بودن اين جوامع از نظام کشاورزی، و ابتدايی بودن نظام کشاورزی باعث شده است که گه‌گاه آن‌ها به آدم‌خواری رو بياورند. يعنی واقعيت اين است که فقط آفريقايی‌ها نيستند که گاهی گوشت انسان خورده‌اند. من در جايی خواندم که در بين قوانين کشور دانمارک در قرن دهم ميلادی يکی از قوانين اين است که فروش گوشت آدم در قصابی‌های شهر‌ها ممنوع است.

دقت پس می‌فرماييد که در يک جايی به اسم دانمارک که امروز مهد تمدن محسوب می‌شود آدم‌خواری وجود داشته است. آدم‌خواری در نقاط ديگر دنيا هم به چشم خورده است. اجساد افرادی که از خيلی قديم پيدا می‌شود نشان می‌دهد که خيلی از آن‌ها برای خورده شدن کشته شده‌اند.

انسان گاهی گرگ خودش است و تنها موجودی است در دنيا که می‌تواند هم‌نوع خودش را بخورد، يعنی می‌توانسته بخورد. خوشبختانه امروز به اندازه کافی غذا هست که ديگر لازم نباشد انسان‌ها بروند همديگر را بخورند. ولی از اين بحث می‌خواهم نتيجه بگيرم عملی که هدايت انجام می‌دهد يعنی تحقير کردن اهالی زنگبار که ايشان حتی نمی‌داند شايد احتياطا زنگبار کجاست، بسيار کاری زننده و زشت است. يا در جای ديگری اين بحث می‌شود که خوب است به تن اين فرنگی‌ها ما شپش بياندازيم بعد بابت کشته شدن يعنی به اصطلاح گرفتن هر شپشی از تن آن‌ها وادارشان کنيم يک گوسفند بياورند در صحرای عربستان. يکی از آقايان می‌گويد که اگر به جای پول سوسمار و موش صحرايی هم بدهند قبول می‌کنيم.

من مخصوصا اين قسمت را خواندم چون در اين اواخر از طريق اينترنت فيلمی به دست من رسيد. ويدئوی کوچکی با عنوان غذای عربی. بعد نشان می‌داد که چطوری شکم سوسمارها را پاره می‌کنند. آن‌ها را می‌کشند. بعد پوستشان را می‌کنند، بعد از آن‌ها کباب درست می‌کنند. بعد اين کباب را می‌گذارند روی برنج، بعد با برنج می‌خورند. خيلی من از ديدن اين فيلم متأثر شدم. يعنی نگاه کردم به آدم متمدنی که گاو را می‌کشد، بعد پوستش را می‌کند، بعد تکه تکه گوشت‌اش را می‌خورد، از استخوان‌اش هم نمی‌گذرد. يا گوسفند را به همين ترتيب می‌کشد يا بز را ولی کشتن يک سوسمار را به يک عرب روا نمی‌دارد. عربی که در سرزمين‌اش گاو و گوسفند نمی‌تواند پرورش دهد و آن‌قدر گرسنگی کشيده است که مجبور شده سوسمار را هم بخورد.

خوب کجای اين قضيه خنده‌دار است. يا به خاطر آن من بايد بنشينم و جامعه‌ی عرب را مسخره کنم. نه، اين را صميمانه می‌پرسم آيا واقعا ما می‌توانيم به اين علت مردم را مسخره کنيم. مثلا بين خوردن سوسمار و گوسفند چه تفاوتی وجود دارد. چرا چون ما عادت کرديم گوسفند بخوريم فکر می‌کنيم خوردن سوسمار کار غلطی است. چينی‌ها به طور معمول ممنوعيت خوردن گوشت‌های مختلف را ندارند. آن‌ها گوشت موش، گربه، سگ، ميمون، حتی ببر و پلنگ و خرس را هم می‌خورند ولی خوب اصولا گوشت کم می‌خورند. به همين جهت مردمانی لاغر هستند و به اصطلاح تن‌پرور نيستند و شکل‌های خيلی طبيعی و انسانی دارند. خوب حالا چظور شده که ما چون گوسفند می‌خوريم خوب است ولی عرب‌ها چون سوسمار می‌خورند بد است.

بگذريم از اين که البته صادق هدايت گياه‌خوار بوده و از هر نوع کشتاری بدش می‌آمده. اين می‌تواند انگيزه‌ای باشد برای اين که ما مردم را مسخره کنيم. ولی در اين‌جا، در اين کتاب اختصاصا اين حالت، مسخره شده چون عربی است. چون شخص نيامده فکر کند در اين بيابان مردم چه بايد بخورند. شما فکر کنيد اگر به يک هندی بگوييد ما گوشت گاو می‌خوريم چه حالی به او دست می‌دهد. يعنی واقعا و از صميم قلب ناراحت می‌شود. پس من واقعا صميمانه دارم اين را پيشنهاد می‌کنم وقتی ما راجع به فرهنگ ديگری داريم فکر می‌کنيم به اين جنبه‌ها توجه داشته باشيم که فقر، بيچارگی، کمبود مواد غذايی هميشه می‌تواند از انسان موجودی بسازد که به نظر مسخره بيايد.

دوباره من به يک تکه‌ی ديگری از اين کتاب توجه می‌دهم در صفحه‌ی ۱۱ کتاب صحبت از اين است که به فرنگی‌ها طرز لباس پوشيدن ياد بدهيم بعد يکی از شخصيت‌ها به اسم آقای سکان الشريعه می‌گويد البته مستحب است که عبا بپوشند. اين حقير به ياد دارم که در کتاب تاريخ العبا و شولا تأليف اعجوبه‌ی دهر و مقراض النواصير خوانده‌ام که در موقع حمله‌ی عرب به بلاد روميه، اعراب پوست شتر به خود همی پيچيدندی ولی همين که در انبار غله‌ی روميان وارد شدند جوال‌های بسياری انباشته از کاه و جو در آن يافتندی از فرط گرسنگی ته کيسه‌ها را سوراخ کرده و از محتوای آن با ذوق و شوق مشغول خوردن شدندی. همين که بالا رسيدندی سر آن را سوراخ کرده سرشان را درآوردندی و از دو طرف دست‌های‌شان را. پس از آن وقت عبا مرسوم شد.

به طوری که می‌بينيد باز اين که عرب‌ها گندم و جو ندارند و بنابر اين می‌آيند و به انبارهای گندم اين قوم و آن قوم دو طرف‌شان دستبرد می‌زنند امر مسخره‌ای شده. من واقعاً در همين جا بدون اين که احساسات مذهبی خيلی شديدی داشته باشم به اين نکته اشاره می‌کنم که در دين اسلام يک نبوغ فوق‌العاده‌ای به چشم می‌خورد. يعنی پيغمبر اسلام که از منطقه‌ای بيابانی، گرسنه و وحشی به طرف دنيای متمدن رفت، آن قدر عقل و هوشمندی داشت که توانست قوانينی به وجود بياورد که امروزه متجاوز از يک ميليارد انسان به اين دين گرويد‌ه‌اند. در صد عظيمی از آن جمعيت با علاقه‌ی وافری تمام اين ارزش‌ها را حفظ می‌کنند و به آن‌ها وفادار هستند.

معلوم نيست که چرا ما بايد احساس کنيم به خاطر اين‌که زمين پر آب و علفی مثل زمين‌های روم گيرمان انسان برگزيده‌ای هم هستيم. اين ديگر از نقاط خيلی مضحک طرز تفکر ما ايرانی‌هاست. گاهی من فکر می‌کنم واقعاً موقع‌اش رسيده که ما آن روش نگاه‌مان به جهان را عوض کنيم. هيچ کدام از نکاتی که اغلب ما را می‌‌خنداند، خنده‌دار نيست،‌ اصلاً خنده‌دار نيست. يعنی هرگز نمی‌شود به يک عرب خنديد چون سوسمار می‌خورد يا يک آفريقايي را مسخره کرد که يک زمانی گوشت آدم می‌خورده يا حتی مثلاً اسکيموها را مسخره کرد که در گرسنگی‌های وحشتناک جسد مردگان را می‌خوردند. خوب برويد در شرايط آن‌ها زندگی کنيد و ببينيد آيا می‌توانستيد دست به اين کارها نزنيد؟ امکان‌پذير بوده؟

من تصميم دارم از صفحه‌ی ۱۱ کتاب صادق هدایت جلوتر نروم چون نه طنزش من را می‌گيرد، نه علاقه‌ای دارم که بدانم مثلاً اين افراد قرار است چه جوری مردم جهان را مسلمان بکنند. احتياجی به دانستن اين مسأله ندارم اگر که بناست مردم را مسخره کنم و به آن‌ها بخندم.

البته اين اظهار نظر اصلاً‌ به اين معنا نيست که کار هدايت ارزش ندارد. به هيچ عنوان. او يکی از بزرگترين نويسندگان تاريخ ايران است. ادبيات معاصر ايران با هدايت شروع می‌شود. ولی خوب اين را هم بايد باور کرد که طنز هدایت گاهی به اوج می‌رسد مثلاً در علويه خانم که يکی از شاهکارهای طنز زبان فارسی است. اما در جاهای ديگری به دليل برخی از تعصبات، برخی از پيش‌داوری‌ها و عدم توجه به شرايط اجتماعی که يک مذهب را می‌سازد، مثلاً منطقه‌ای بيابانی، بيابان و اين‌که بيابان قانون‌مندی‌های خودش را دارد و چاره‌ای نیست جز زندگی بيابانی کردن به تمام اين دلايل من باور دارم که می‌توانيم در کار يک نويسنده مثل هدايت يک تفکيکی ايجاد کنيم. يعنی بين يک شاهکاری که نوشته يا شاهکارهايی که نوشته و بين تعصباتی که داشته و عقايد تند و افراطی ميهنی و نژادی‌اش که باعث شده بتواند يک جامعه‌ای را مسخره کند يا يک مذهب را دست بيندازد. باز هم تکرار می‌کنم اين به معنی ارزش‌گذاری به کار صادق هدايت نيست بلکه صرفاً و با توجه با اين‌که روح زمان نيز چنين بوده بايد پذيرفت که چه بسا اگر ما هم در آن زمان زندگی می‌کرديم، دارای عقايد افراطی اين چنينی می‌شديم.

شب و روز شما خوش باد.

نظرهای خوانندگان

در آثار هدايت آنتی‌سميتيزم به معنای واقعی، يعنی ضديت شديد و نژادپرستانه با يهود و عرب ديده می‌شود. اصولاً کمتر کاری از او هست که علاقه به انسان در آن باشد، يا به حال گروهی از آدم‌ها و شرايط زيستی آنان ترحم روا داشته شود، تنها نفرت و دلزدگی است و بس. انسانی‌ترين کارهای هدايت، يکی سگ ولگرد است که اصلاً راجع به انسان نيست و ديگری بوف کور است که بيشتر حديث نفس است. با هيچ معياری هدايت ارزش انسان‌گرايانه‌ی نويسندگان بزرگ ملل ديگر را ندارد. اگر گوگول دو سه قرن پيش از هدايت چنان ضديهود است، اما به حال انسان روسی دل می‌سوزاند. اگر هاينريش بل از حماقت انسان آلمانی در جنگ‌افروزی دلزده است، دريچه‌ی اميدی به آينده در کارهايش هست. هدايت به تمام معنا آغازی را برای ادبيات داستانی ما رقم زده که از همان ابتدا رو به سراشيب نفرت از انسان و نااميدی از سرنوشت اوست. به نظرم پس از او تنها نويسندگانی در ارتباط با مردم موفق بوده‌اند که چون سيمين دانشور و دولت‌آبادی در بعضی کارها توانسته‌اند در آين سراشيب نغلتند و مسير و چشم‌انداز متفاوت و انسان‌دوستانه‌ای ارائه کنند. اما متأسفانه تمايل به اسطوره‌سازی و ادب و احترام اسطوره‌ای مانع می‌شود حتی خانم پارسی‌پور که اعتبار معينی در ادبيات داستانی فارسی دارند به خودشان جرئت نقد صريح و جدی اين نگاه نفرت‌گرا را بدهند. ادبيات داستانی ايران حتی اگر به قول دولت‌آبادی از بساط خنز پنزری هدايت هم درآمده باشد (که به نظرم چنين نيست و احتمالاً متقدم بر هدايت جمال‌زاده و طالبوف را بايد در نظر داشت) باز هم بايد از اين غلتيدن و پاس‌داشت تلخی و لجن کناره بگيرد و راه ارتباط با عموم مردم را بيابد، چنان که مثلاً سووشون يافته است.

-- امين ، Oct 11, 2006 در ساعت 08:07 PM

سپاس خدا را که کسی با این همه شکست نفسی و خجالت این سخنان را به عنوان ایرانی زده است. خانم پارسی پور شما خجولانه یک هنجار شکنی یزرگ در دنیای روشنفکری را آغاز کرده اید که امیدوارم خوش یمن باشد . خانم عزیز و سایر روشنفکران این بوم و بر توجه داشته باشید که مانند متعصبان مذهبی دور اشخاص بی دلیل هاله قدسی نکشید. هدایت یک نویسنده است نه بیشتر و نماینده یک دوره و طرز فکر که باید تابوی نقد آن ها را شکست چه آنان نیز اشتباهات جبران ناپذیری انجام داده اند و بنیان فکری روشنفکران بعدی را عموما بر شالوده های غلط استوار ساخته اند گر چه در قلم توانای وی هیچ شک و تردیدی روا نیست. من کاملا با شما هم عقیده هستم که برای اثبات بزرگی خود نیازی به اثبات خردی دیگران نیست و هر فرهنگی شرایط خاص خود را دارد . اما درمورد عرب ها باید بگویم من به حکم تحصیلاتم و تدریس سال های متوالیم در تاریخ نظری تقریبا متضاد با شمادارم. این صحیح است که در مورد کمبود هنرهای ظریفه در میان مردم شبه جزیره عربستان حرف ها رفته است و شاید نخستین کس که در این باره سخن رانده و روشنفکران ضد عرب وطنی ما تقدیسش می کنند ابن خلدون عرب بوده اما شما و ابن خلدون هم بایستی به این حقیقت تاریخی توجه داشته باشید که یکی از نخستین تمدن های بزرگ بشر به روایت بسیاری از کتب آسمانی در یمن سعید بوده که عرب های قحطانی پایه گذاری کرده بودند و در قرآن و تورات در مورد شگفتی تمدن آنان سخن ها آمده و تنها پس از واقعه سیل معروف به عرم است که بازماندگان آنان به مناطق شمالی تر شبه جزیره آمده مهاجرت کرده و به اصطلاح تاریخی ها دوره فترت تمدنی آنان آغاز شد و اگر اینان به زعم بسیاری از پیشینه تمدنی نهی بوده اند پس چگونه است که یک زبان زنده و بسیار پویا در میان یک قوم بی فرهنگ شکل می گیرد؟ وانگهی ما نمی توانیم روزگار جاهلیت آنان را مخفی کنیم چرا که همانگونه که شما اشاره فرمودید شرایط جغرافیایی و زیستی انسان را در روزگار گذشته در اسارت داشته و نظریات تاریخی و انسان شناسی بر این مورد اتفاق نظر دارند که در محیط های صحرایی زندگی قبیله ای و ایلی شکل می گیرد که بر اساس پیمان های متقابل دفاعی و اقتصادی و حمایتی استوار است و اگر چیزی جز این باشد خلاف عقل و منطق طبیعت است. و نیک میدانیم که مفهوم تمدن همان شهرنشینی را در بر می گیرد که از اساس با بدویت و عشیره گرایی و زندگی قبیله ای متفاوت و در تضاد است . بزرگان اسلام قبل از صادق هدایت در مورد اخلاق عرب های عهد جاهلیت سخن بسیار رانده اند اما در کلام هیچ کدام نشانی از برتری دادن قوم و جمعیتی بر دیگری نیامده و اگر به هیچ دیانتی هم پای بند نباشیم اصول جامعه جدید مانند اعلامیه جهانی حقوق بشرو بیانیه انقلاب فرانسه و نهادهای جهان مدرن انگیزه های نژاد پرستانه را مورد نکوهش قرار داده اند امری که متاسفانه در میان طیف وسیعی از روشنفکران ما صرفا به دلیل مخالفت با نظام سیاسی برقرار در کشورمان تشدید شده و به مخالفت با اصل دین کشانده شده در حالی همه می دانیم که ادیان آسمانی ماهیت منطقه ای ندارند و آن کس که در برزیل مسیحی است هیچ گاه نمی گوید مسیح به زبانی جز من سخن می گفته یا در جایی غیر از زادگاه من زاده شده بنابر این به آن ایمان نمی آورم یا مسلمان آمریکایی از مالکوم ایکس گرفته تا محمد علی کلی هیچگاه به دلیل زبان عربی به آیین پیامبر اسلام نگرویده اند. ادیان صاحب شریعت ماهیتی جهانی دارند و در بند جغرافیا و زبان نمی گنجند. خانم پارسی پور عزیز این نوشتار در دفاع از دین یا قوم خاصی نگاشته نشده بلکه بر آن است که خبط عجیب ما ایرانیان را اندکی تصحیح کند . مایی که هیچ گاه به گونه ای درست به نقد خود نپرداخته ایم اما همه را تحقیر می کنیم از نظر ما همیشه عرب یا ترک یا کرد یا بلوچ انسان هایی دون پایه و حقیر بوده اند اما یک بار از خود نپرسیده ایم که آیا آنان در مورد ما همین احساس را دارند یا خیر . من در زمان بازی های جام جهانی فرانسه و هنگام بازی ایران با آمریکا می دیدم که گوینده تلویزیون ام بی سی آن چنان شیفته بازی هموطنان منست که گوینده ایرانی نبود و هنگام مسافرت به خلیج و عراق دیدم آن قدر در مورد ایرانیان با احترام یاد می کنند که همه تبلیغات صدام و هوادارانش در جلوه دادن جنگ به عنوان فارس و عرب به مشتی گزافه گویی تبدیل شده است . شاید دیده اید که به ویژه مصریان در مورد ایرانیان چه احساسات زیبایی دارند. اما ما چه می کنیم. هنوز در دوره رواج ناسیونالیسم و باستان گرایی افراطی عهدپهلوی اول هستیم که متاسفانه صادق هدایت و نویسندگان آنروزگار که همه در تخصص خود یلی بی بدیل بوده اند انزجار از ترک و عرب را به ما تزریق می کنند و یادشان رفته که اگر حمله عرب هیچ نتیجه مثبتی نداشت لا اقل از یورش وحشیانه مغول و ایلغار وحشتناک آنان بسیار بهتر بود پس چرا ما مغولان را فراموش کرده و این چنین در گذشته سیر می کنیم که پنداری هنوز دیانت زرتشت برقرار است و تطاول خسرو پرویز به نامه پیامبر هنوز در گفتار ما جاری. روز ی با شخصی از مسلمان زادگان زرتشتی آیین همسفر بودم که به هم قطارانم می گفت که زرتشت یک پیامبر بود و ما ایرانی ها باید بر دین او باشیم و چه دلیلی دارد که بر آیین عرب ها بمانیم. به او گفتم من هم مثل شما به رسالت زرتشت معتقدم زیرا زمین هیچگاه خالی از پیامبران نبوده بالاخره ما هم به خدایی معتقدیم اما این با مسلما نی شما چه تناقضی دارد؟ یعنی زرتشت آمده موسی آمده عیسی آمده و هر کس پیرو این ادیان بوده بایستی به آیین جدید در می آمده که البته در پذیرش آن زور و اجباری نبوده و سخن شما مانند این است که من بگویم چون پدران ما در زمان حضرت نوح بوده اند بنابر این من پیرو شریعت اویم . دوست ما چون این سخن بشنید کلاف سخن را به نظام و سیاست های آن کشاند که گفتم اصلا قرار نیست جمهوری اسلامی نماینده انحصاری دین خدا باشد و اگر کسی از آنان ادعا کرده اشتباه محض است در نظر ما تاریخی ها نظام جمهوری اسلامی دوره ایست مانند دوران دیگر که تاریخ درباره عملکرد آن بعدها قضاوت خواهد کرد و هیچکس در زمان صفویه که خود را نماینده امام زمان می دانستند از اسلام بدلیل عملکرد صفویان رو نگرداند. حالا ماییم و این موج ضد عربی و ضد ترکی و ضد دینی و حیف است که برخی تحصیل کردگان ما به چنین گردابی افتند . من نیز مانند هر هموطن دیگرم از دیدن پیشینه تاریخی ملتم احساس غرور می کنم و این احساس را به محصلان خود انتقال می دهم اما آن را در فرایندتاریخ مملکتم یک دوره میدانم که کذشته همانگونه که این دوره نیز می گذرد اما تعلق خود را به آن می پذیرم و از آن نمی گریزم و بخشی از هویت من است همانگونه که اهرام و فراعنه بخشی از هویت یک مصریند . بسیار خوشوقتم که درختی به کهنسالی فرهنگ و تاریخ سرزمینم را در پیشینه خود احساس می کنم . برای من رودکی و حافظ و سعدی و بوذرجمهر و انوشیروان و کورش و داریوش پیشینه ای فرهنگی هستند و باعث افتخار من همانگونه که به اعتقاد خود به اسلام و محمد و علی می نازم . به اعتقاد من قومیت بسیار نسبی است و هر کسی با چند صباح زندگی کردن در جایی فرزندان خود را به قومیت دیگری در می آورد همان گونه که در مورد ایرانیان مقیم آمریکا صدق می کند اما اعتقاد این نسبیت را ندارد. فوکویاما در انسان برتر جمله زیبایی دارد او می گوید که ما می توانیم نیمه آمریکایی و نیمه ژاپنی باشیم اما هرگز نمی توانیم نیمه مسلمان و نیمه مسیحی باشیم . او در جایی زندگی می کند که هیچ گاه بر پایه نژادی بنا نشده و ساختار آمریکا ساختاری نخبه گرا و سرمایه محور است. به همین دلیل هموطنان ما بعد از چند سالی اقامت شهروند آمریکا می شوند و حتی در انتخابات مجالس ایالتی نامزد می شوند اما در کشور من ایران و حکومت من یعنی جمهوری اسلامی متاسفانه بعد از بیست و شش هفت سال مهاجرت همسایگان افغانی و عراقی با آنان به سان شهروند درجه دهم رفتار می کنیم در حالی که زبانمان همیشه در نقد غرب بسیار سلیس و روان می گردد و مومن ما دم از حکومت امام علی می زندکه از قضا می خواست ریشه تقسیم مردم بر پایه تفاوت های نژادی را بخشکاند. نویسنده عزیز من ، آیا بهتر نیست که به جای استهزاء و تمسخر دیگران کمی به تعبیر زیبای استاد باستانی پاریزی به خودمشت مالی بپردازیم و گره کور اخلاقیات خود را درمان نماییم. کاملا با شما هم عقیده ام که فرموده اید چه بسا اگر ما هم در آن زمان زندگی می‌کرديم، دارای عقايد افراطی اين چنينی می‌شديم اما اقدام دوستان در انتشار این اثر در این هنگامه چه تعبیری دارد گرچه معتقدم هیچگاه نمی توان بطور کامل جلوی انتشار مطالب را در جهان امروز گرفت و از معتقدان به آزادی بیان هستم اما دوست دارم که ناشر این گونه آثار ملاحظاتی چند در این باب روا بدارد تا در جهان امروز که میل فراوان برای گریز از نژادپرستی دارد ، ما آخرین ملتی نباشیم که از چنین کوچه تنگ و باریکی پا به جهان رندان بگذارد . با سپاس مجدد از شما برای ابراز این شجاعت امیدوارم دوستان سایت زمانه همه مطلب مرا بی هیچ کم و کاست درج نمایند . از درازی سخن پوزش می طلبم و آن چه به گفت آمد اندکی بود از دردی بزرگ که مجال آن میسر نیست.

-- رضا ، Oct 12, 2006 در ساعت 08:07 PM

سلام
ممنون از مقاله زیبای تان. کاملا با سرکار خانم پارسی پور در این زمینه که باید هر عادت و سنتی را در ظرف زمانی و مکانی آن سنجید موافق هستم.
از خواندن این مقاله بسیار لذت بردم. منتظر کارهای بعدی خانم پارسی پور در سایت رادیو زمانه می مانم.

با تقدیم احترام
ققنوس

-- ققنوس ، Oct 12, 2006 در ساعت 08:07 PM

با خانم پارسي پور موافقم.

-- شاهين ، Oct 13, 2006 در ساعت 08:07 PM

سپاس خدا را که کسی با این همه شکست نفسی و خجالت این سخنان را به عنوان ایرانی زده است. خانم پارسی پور شما خجولانه یک هنجار شکنی یزرگ در دنیای روشنفکری را آغاز کرده اید که امیدوارم خوش یمن باشد . خانم عزیز و سایر روشنفکران این بوم و بر توجه داشته باشید که مانند متعصبان مذهبی دور اشخاص بی دلیل هاله قدسی نکشید. هدایت یک نویسنده است نه بیشتر و نماینده یک دوره و طرز فکر که باید تابوی نقد آن ها را شکست چه آنان نیز اشتباهات جبران ناپذیری انجام داده اند و بنیان فکری روشنفکران بعدی را عموما بر شالوده های غلط استوار ساخته اند گر چه در قلم توانای وی هیچ شک و تردیدی روا نیست. من کاملا با شما هم عقیده هستم که برای اثبات بزرگی خود نیازی به اثبات خردی دیگران نیست و هر فرهنگی شرایط خاص خود را دارد . اما درمورد عرب ها باید بگویم من به حکم تحصیلاتم و تدریس سال های متوالیم در تاریخ نظری تقریبا متضاد با شمادارم. این صحیح است که در مورد کمبود هنرهای ظریفه در میان مردم شبه جزیره عربستان حرف ها رفته است و شاید نخستین کس که در این باره سخن رانده و روشنفکران ضد عرب وطنی ما تقدیسش می کنند ابن خلدون عرب بوده اما شما و ابن خلدون هم بایستی به این حقیقت تاریخی توجه داشته باشید که یکی از نخستین تمدن های بزرگ بشر به روایت بسیاری از کتب آسمانی در یمن سعید بوده که عرب های قحطانی پایه گذاری کرده بودند و در قرآن و تورات در مورد شگفتی تمدن آنان سخن ها آمده و تنها پس از واقعه سیل معروف به عرم است که بازماندگان آنان به مناطق شمالی تر شبه جزیره آمده مهاجرت کرده و به اصطلاح تاریخی ها دوره فترت تمدنی آنان آغاز شد و اگر اینان به زعم بسیاری از پیشینه تمدنی نهی بوده اند پس چگونه است که یک زبان زنده و بسیار پویا در میان یک قوم بی فرهنگ شکل می گیرد؟ وانگهی ما نمی توانیم روزگار جاهلیت آنان را مخفی کنیم چرا که همانگونه که شما اشاره فرمودید شرایط جغرافیایی و زیستی انسان را در روزگار گذشته در اسارت داشته و نظریات تاریخی و انسان شناسی بر این مورد اتفاق نظر دارند که در محیط های صحرایی زندگی قبیله ای و ایلی شکل می گیرد که بر اساس پیمان های متقابل دفاعی و اقتصادی و حمایتی استوار است و اگر چیزی جز این باشد خلاف عقل و منطق طبیعت است. و نیک میدانیم که مفهوم تمدن همان شهرنشینی را در بر می گیرد که از اساس با بدویت و عشیره گرایی و زندگی قبیله ای متفاوت و در تضاد است . بزرگان اسلام قبل از صادق هدایت در مورد اخلاق عرب های عهد جاهلیت سخن بسیار رانده اند اما در کلام هیچ کدام نشانی از برتری دادن قوم و جمعیتی بر دیگری نیامده و اگر به هیچ دیانتی هم پای بند نباشیم اصول جامعه جدید مانند اعلامیه جهانی حقوق بشرو بیانیه انقلاب فرانسه و نهادهای جهان مدرن انگیزه های نژاد پرستانه را مورد نکوهش قرار داده اند امری که متاسفانه در میان طیف وسیعی از روشنفکران ما صرفا به دلیل مخالفت با نظام سیاسی برقرار در کشورمان تشدید شده و به مخالفت با اصل دین کشانده شده در حالی همه می دانیم که ادیان آسمانی ماهیت منطقه ای ندارند و آن کس که در برزیل مسیحی است هیچ گاه نمی گوید مسیح به زبانی جز من سخن می گفته یا در جایی غیر از زادگاه من زاده شده بنابر این به آن ایمان نمی آورم یا مسلمان آمریکایی از مالکوم ایکس گرفته تا محمد علی کلی هیچگاه به دلیل زبان عربی به آیین پیامبر اسلام نگرویده اند. ادیان صاحب شریعت ماهیتی جهانی دارند و در بند جغرافیا و زبان نمی گنجند. خانم پارسی پور عزیز این نوشتار در دفاع از دین یا قوم خاصی نگاشته نشده بلکه بر آن است که خبط عجیب ما ایرانیان را اندکی تصحیح کند . مایی که هیچ گاه به گونه ای درست به نقد خود نپرداخته ایم اما همه را تحقیر می کنیم از نظر ما همیشه عرب یا ترک یا کرد یا بلوچ انسان هایی دون پایه و حقیر بوده اند اما یک بار از خود نپرسیده ایم که آیا آنان در مورد ما همین احساس را دارند یا خیر . من در زمان بازی های جام جهانی فرانسه و هنگام بازی ایران با آمریکا می دیدم که گوینده تلویزیون ام بی سی آن چنان شیفته بازی هموطنان منست که گوینده ایرانی نبود و هنگام مسافرت به خلیج و عراق دیدم آن قدر در مورد ایرانیان با احترام یاد می کنند که همه تبلیغات صدام و هوادارانش در جلوه دادن جنگ به عنوان فارس و عرب به مشتی گزافه گویی تبدیل شده است . شاید دیده اید که به ویژه مصریان در مورد ایرانیان چه احساسات زیبایی دارند. اما ما چه می کنیم. هنوز در دوره رواج ناسیونالیسم و باستان گرایی افراطی عهدپهلوی اول هستیم که متاسفانه صادق هدایت و نویسندگان آنروزگار که همه در تخصص خود یلی بی بدیل بوده اند انزجار از ترک و عرب را به ما تزریق می کنند و یادشان رفته که اگر حمله عرب هیچ نتیجه مثبتی نداشت لا اقل از یورش وحشیانه مغول و ایلغار وحشتناک آنان بسیار بهتر بود پس چرا ما مغولان را فراموش کرده و این چنین در گذشته سیر می کنیم که پنداری هنوز دیانت زرتشت برقرار است و تطاول خسرو پرویز به نامه پیامبر هنوز در گفتار ما جاری. روز ی با شخصی از مسلمان زادگان زرتشتی آیین همسفر بودم که به هم قطارانم می گفت که زرتشت یک پیامبر بود و ما ایرانی ها باید بر دین او باشیم و چه دلیلی دارد که بر آیین عرب ها بمانیم. به او گفتم من هم مثل شما به رسالت زرتشت معتقدم زیرا زمین هیچگاه خالی از پیامبران نبوده بالاخره ما هم به خدایی معتقدیم اما این با مسلما نی شما چه تناقضی دارد؟ یعنی زرتشت آمده موسی آمده عیسی آمده و هر کس پیرو این ادیان بوده بایستی به آیین جدید در می آمده که البته در پذیرش آن زور و اجباری نبوده و سخن شما مانند این است که من بگویم چون پدران ما در زمان حضرت نوح بوده اند بنابر این من پیرو شریعت اویم . دوست ما چون این سخن بشنید کلاف سخن را به نظام و سیاست های آن کشاند که گفتم اصلا قرار نیست جمهوری اسلامی نماینده انحصاری دین خدا باشد و اگر کسی از آنان ادعا کرده اشتباه محض است در نظر ما تاریخی ها نظام جمهوری اسلامی دوره ایست مانند دوران دیگر که تاریخ درباره عملکرد آن بعدها قضاوت خواهد کرد و هیچکس در زمان صفویه که خود را نماینده امام زمان می دانستند از اسلام بدلیل عملکرد صفویان رو نگرداند. حالا ماییم و این موج ضد عربی و ضد ترکی و ضد دینی و حیف است که برخی تحصیل کردگان ما به چنین گردابی افتند . من نیز مانند هر هموطن دیگرم از دیدن پیشینه تاریخی ملتم احساس غرور می کنم و این احساس را به محصلان خود انتقال می دهم اما آن را در فرایندتاریخ مملکتم یک دوره میدانم که کذشته همانگونه که این دوره نیز می گذرد اما تعلق خود را به آن می پذیرم و از آن نمی گریزم و بخشی از هویت من است همانگونه که اهرام و فراعنه بخشی از هویت یک مصریند . بسیار خوشوقتم که درختی به کهنسالی فرهنگ و تاریخ سرزمینم را در پیشینه خود احساس می کنم . برای من رودکی و حافظ و سعدی و بوذرجمهر و انوشیروان و کورش و داریوش پیشینه ای فرهنگی هستند و باعث افتخار من همانگونه که به اعتقاد خود به اسلام و محمد و علی می نازم . به اعتقاد من قومیت بسیار نسبی است و هر کسی با چند صباح زندگی کردن در جایی فرزندان خود را به قومیت دیگری در می آورد همان گونه که در مورد ایرانیان مقیم آمریکا صدق می کند اما اعتقاد این نسبیت را ندارد. فوکویاما در انسان برتر جمله زیبایی دارد او می گوید که ما می توانیم نیمه آمریکایی و نیمه ژاپنی باشیم اما هرگز نمی توانیم نیمه مسلمان و نیمه مسیحی باشیم . او در جایی زندگی می کند که هیچ گاه بر پایه نژادی بنا نشده و ساختار آمریکا ساختاری نخبه گرا و سرمایه محور است. به همین دلیل هموطنان ما بعد از چند سالی اقامت شهروند آمریکا می شوند و حتی در انتخابات مجالس ایالتی نامزد می شوند اما در کشور من ایران و حکومت من یعنی جمهوری اسلامی متاسفانه بعد از بیست و شش هفت سال مهاجرت همسایگان افغانی و عراقی با آنان به سان شهروند درجه دهم رفتار می کنیم در حالی که زبانمان همیشه در نقد غرب بسیار سلیس و روان می گردد و مومن ما دم از حکومت امام علی می زندکه از قضا می خواست ریشه تقسیم مردم بر پایه تفاوت های نژادی را بخشکاند. نویسنده عزیز من ، آیا بهتر نیست که به جای استهزاء و تمسخر دیگران کمی به تعبیر زیبای استاد باستانی پاریزی به خودمشت مالی بپردازیم و گره کور اخلاقیات خود را درمان نماییم. کاملا با شما هم عقیده ام که فرموده اید چه بسا اگر ما هم در آن زمان زندگی می‌کرديم، دارای عقايد افراطی اين چنينی می‌شديم اما اقدام دوستان در انتشار این اثر در این هنگامه چه تعبیری دارد گرچه معتقدم هیچگاه نمی توان بطور کامل جلوی انتشار مطالب را در جهان امروز گرفت و از معتقدان به آزادی بیان هستم اما دوست دارم که ناشر این گونه آثار ملاحظاتی چند در این باب روا بدارد تا در جهان امروز که میل فراوان برای گریز از نژادپرستی دارد ، ما آخرین ملتی نباشیم که از چنین کوچه تنگ و باریکی پا به جهان رندان بگذارد . با سپاس مجدد از شما برای ابراز این شجاعت امیدوارم دوستان سایت زمانه همه مطلب مرا بی هیچ کم و کاست درج نمایند . از درازی سخن پوزش می طلبم و آن چه به گفت آمد اندکی بود از دردی بزرگ که مجال آن میسر نیست.

-- رضا ، Oct 13, 2006 در ساعت 08:07 PM

هم میهنان عزیز طنز تقدس نمی شناسد و خط قرمز ندارد! ویژگی طنز به سخره گرفتن تقدس هاست. مراجعه فرمائید به تعاریف ارایه شده از طنز در اثر میکائیل باکتین . در ضمن برای طنز نویسی نه به معنای طنز نبوی و ابراهیمی که به معنای طنز آزاد، ذهن آزاد نیز لازم است

-- خواننده فضول . ، Oct 13, 2006 در ساعت 08:07 PM

tanz hedayat anchenan shirin ast keh shayad faratar az zaman khod v chaharchob roshanfekr namaie v form ejtemie an doreh bodeh ast .hedayat neminevisad midaad v mikhahad v nemaysh midahad hameh chiz ra bar safheh kaghaz .
bazar adabiat zaman lahny jedi dasht v kar hedayat dar tanz niz fara tar az zaman khod bodeh ast.besyari az mardom ma in bakhash az karhay bozorg sadegh hedayat ra nemishenasand shoma hati dar dastani manand dash akol in taz ra ba lahni talkh mibinid .hedayat iran shenas ,madom shenas v adibi ast keh baksh tanz ma ra ni az pardeh nazm be nasr avardeh v dar in bareh bishtar bayad goft v sheid ,
ba sepas az shoma v khanoom parsi poor

-- jahangir ، Oct 14, 2006 در ساعت 08:07 PM

یک مقدمه خوب برای «مانیفست ایرانیان آنتی فاشیزم».

-- مانی ، Oct 14, 2006 در ساعت 08:07 PM

متاسفانه در اینجا به اینکه نوشته صادق هدایت طنز میباشد و طنز و کاریکاتور رانمیشود محدود کرد و با تاریخ نویسی متفاوت میباشد هیچ توجه ای نشده در کاریکاتور نیز معمولا نقاط مانند گوش و دماغ و یا لب افراد به عمد بزرگ جلو داده میشود تا موضوع کاریکاتور خنده دارتر شود خوب شما میتوانید ایراد بگیرید که در این کایکاتور بزرگ نمایی شده است و با حذف این نکات حاصل کار یک پوتره بدست میاید که دیگر کاریکاتور نیست و کسی را نمیخنداند پس خود این نوشته خانم پارسی پور جای ایراد دارد چون ایشان اصلا به طنز بودن کتاب صادق هدایت توجه ای نکرده اند در ثانی در طنز همیشه به آداب و رسوم گذشته اقوام نیز توجه شده و آنرا برجسته مینمایند مانند آدمخوار بودن یک افریقایی و یا گاوچران بودن یک آمریکایی که میبینید در طنز هیچ تفاوتی در مکان و نژاد افراد نیست بلکه بزرگ نمایی کردن عادات گذشته و حال افراد مهم است با تشکر

-- سیروس ، Oct 15, 2006 در ساعت 08:07 PM

مشکل روشن فکرای ما اینه وقتی روشن فکر می شن بلکل از واقعیات دور میشن و یه احساس خاصی بهشون دست میده ببین واقعیت چیه و این اتفاق چرا افتاده شما انگار دشمنی که عمرش از هزاره هم گذشته رو درک نمی کنید این یه مکانیسم دفاعیه که خوب نیست اما استفاده از اون اجباره

-- lexy ، Oct 15, 2006 در ساعت 08:07 PM

هدايت مسخره نمي كند ، نقد مي كند و براي نقدش زبان طنز را انتخاب كرده است :
با سلام . متن نوشته ي خانم پارسي پور و پيام هاي دوستان را خواندم . تعجب مي كنم از دوستاني كه طوري صحبت مي كنند كه گويا هنوز با طنز آشنا نيستند . حقيقت اين كه اين نوشته مرا ياد نقدي انداخت كه يكي از دانش آموزان دوره ي راهنمايي بر كتاب « افسانه ي آفرينش » هدايت نوشته بود و هدايت و كتابش را رد كرده بود به خاطر اين كه : مثلا : عزرائيل تبديل شده است به ملا عزرائيل يا اسرافيل تبديل شده است به اسرافيل پاشا و . . .
دوست عزيز ! به قول ( خواننده ي فضول ) طنز تقدس نمي شناسد .
در جواب دوستي كه فرموده اند : در هدايت و آثار او ردي از علاقه به انسان نيست بايد بگويم : متأسفانه شايد نخواسته ايد يا نتوانسته ايد نشانه هاي انسان دوستي را در آثار هدايت پيدا كنيد . شايد هم نشانه هاي انسان دوستي در آثار هنرمند بايد به صورت داستان هاي علي اشرف درويشيان و خيلي ديگر از هم نسل هاي او در داستان نموده شود تا آن را به عنوان نشانه ي انسان دوستي بپذيريد . از شما مي خواهم كه به همين كتاب « البعثه الاسلاميه » دقت بفرماييد تا نشانه هاي انسان دوستي و علاقه به انسان را در آن بيابيد :
هدايت اگر در اين كتاب تيغ تند طنز را بركشيده است ، در پاسخ به سنت هاي غلطي است كه به اسم دين و امثال آن سال هاست بر گرده ي اين ملت سنگيني مي كند . خود شما خانم پارسي پور : فراموش نكنيد اگر در اين مملكت بوديد ، مجبور بوديد همان تن پوش هايي را به تن كنيد و همان سرپوش هايي را بپوشيد كه اعراب مورد علاقه تان ، هزار و سيصد سال پيش از اين مي پوشيدند و اين توجيهات شما هم به درد هيچ كس نمي خورد كه نظام اجتماعي و آب و هواي عربستان آن ها را وادار مي كرده است اين گونه بپوشند و آن گونه زندگي كنند و . . . الآن هم فقط به يمن زندگي در خارج است كه در انتخاب نوع پوشاكتان آزاد هستيد . لابد مي پذيريد كه خيلي دردناك است كه مجبور باشيد چون عرب جماعت ، در هزار سال پيش چنين پوشاكي مي پوشيده شما هم همان طور لباس بپوشيد .
خيلي از سنت هاي غلط و احمقانه اي كه امروزه دست و پاگير اين ملت است فقط مربوط مي شده است به اعراب هزار و سيصد سال پيش كه هنوز هم به اسم دين بايد پابندش بود . فراموش نكنيد كه اگر همين خانم انوشه انصاري هم بنا بود مثل شما به اين سنت ها احترام بگذارد ، حق نداشت با چند نفر مرد اجنبي !! و اهل كتاب !! مدت ده روز در يك فضاي تنگ و دربسته بماند و تبديل بشود به مفسد في السماء و آن وقت ليست افتخارات ملي و ميهني شما عزيزان كم و كسري مي داشت .
خلاصه كنم : نه با افتخار آميز دانستن گذشته ي اين مملكت موافقم و نه با نظر شما . گذشته ي اين مملكت هر چه بوده ، گذشته و امروز است كه ملت در جهل و فقر و فلاكت دست و پا مي زنند و از دنيا به قدر چند صد سال عقب مانده اند . مضاف بر اين به دنيا آمدن من در اين مملكت در دست من نبوده است كه الآن هم برايم افتخار آفرين و غرور آفرين باشد . اما اين دليل نمي شود كه بنشينم و نگاه كنم كه سنت هاي هزار و چهارصد سال قبل از اين اعراب را به اسم فروع دين به خوردم بدهند و اگر حرف زدم به عنوان مرتد و ملحد آويزانم كنند . كاش زباني به تيزي و تندي هدايت داشتم و بهتر از اين ها مي توانستم احساسم را بيان كنم .
خلاصه كنم : اگر هدايت به سوسمار خواري و مستراح هاي عربي آخوند پسند حمله مي كند ، در حقيقت پيامش اين است : « عرب محترم ! سوسمار و موش و عقرب و هر چه مي خواهي بخور . هر طور كه مي خواهي قضاي حاجت كن ، هر طور كه مي خواهي لباس بپوش ، هر جور كه مي خواهي زندگي كن ، اما حق نداري اين طرز زندگي را به ضرب شمشير و دگنگ به خورد ديگر ملت ها بدهي . » بايد اعتراف كنم : هر چه به اين كتاب نگاه مي كنم از طنز هدايت بيشتر لذت مي برم .
اين را هم اضافه كنم : مطمئن باشيد اگر آخوندهاي همين مملكت دستشان برسد ، دقيقا با همين شيوه و قدري خشونت آميزتر از آن ، تمام اين بساط را در تمام دنيا پياده خواهند كرد و آن وقت دوست دارم بدانم براي اين روشنفكران دگرانديش كجا باقي خواهد ماند تا بتوانند آن گونه كه مي خواهند زندگي كنند و خوراك بخورند و لباس پوشند و نوشيدني بنوشند و اين گونه نقد هاي نو و نگرش هاي جديد ارائه بدهند .
از اين كه اين نوشته و محتواي آن قدري تند شد ،‌ عذر مي خواهم . اميدوارم دوستان سايت راديو زمانه تمام نوشته را بدون كم و كاست درج كنند .

-- پراكنده ها ، Oct 16, 2006 در ساعت 08:07 PM

از تمام دوستان عزيز عذر مي خواهم . پيام بنده موقع كپي كردن جا به جا شده و نارساتر از آني كه بود شده است . آن را دوباره مي فرستم .
هدايت مسخره نمي كند ، نقد مي كند و براي نقدش زبان طنز را انتخاب كرده است :
با سلام . متن نوشته ي خانم پارسي پور و پيام هاي دوستان را خواندم . تعجب مي كنم از دوستاني كه طوري صحبت مي كنند كه گويا هنوز با طنز آشنا نيستند . حقيقت اين كه اين نوشته مرا ياد نقدي انداخت كه يكي از دانش آموزان دوره ي راهنمايي بر كتاب « افسانه ي آفرينش » هدايت نوشته بود و هدايت و كتابش را رد كرده بود به خاطر اين كه : مثلا : عزرائيل تبديل شده است به ملا عزرائيل يا اسرافيل تبديل شده است به اسرافيل پاشا و . . .
دوست عزيز ! به قول ( خواننده ي فضول ) طنز تقدس نمي شناسد .
در جواب دوستي كه فرموده اند : در هدايت و آثار او ردي و نشانه اي از علاقه به انسان نيست بايد بگويم : متأسفانه شايد نخواسته ايد يا نتوانسته ايد نشانه هاي انسان دوستي را در آثار هدايت پيدا كنيد . شايد هم نشانه هاي انسان دوستي در آثار هنرمند بايد به صورت داستان هاي علي اشرف درويشيان و خيلي ديگر از هم نسل هاي او در داستان نموده شود تا آن را به عنوان نشانه ي انسان دوستي بپذيريد . از شما مي خواهم كه به همين كتاب « البعثه الاسلاميه » دقت بفرماييد تا نشانه هاي انسان دوستي و علاقه به انسان را در آن بيابيد :
هدايت اگر در اين كتاب تيغ تند طنز را بركشيده است ، در پاسخ به سنت هاي غلطي است كه به اسم دين و امثال آن سال هاست بر گرده ي اين ملت سنگيني مي كند . خود شما خانم پارسي پور : فراموش نكنيد اگر در اين مملكت بوديد ، مجبور بوديد همان تن پوش هايي را به تن كنيد و همان سرپوش هايي را بپوشيد كه اعراب مورد علاقه تان ، هزار و سيصد سال پيش از اين مي پوشيدند و اين توجيهات شما هم به درد هيچ كس نمي خورد كه نظام اجتماعي و آب و هواي عربستان آن ها را وادار مي كرده است اين گونه بپوشند و آن گونه زندگي كنند و . . . الآن هم فقط به يمن زندگي در خارج است كه در انتخاب نوع پوشاكتان آزاد هستيد . لابد مي پذيريد كه خيلي دردناك است كه مجبور باشيد چون عرب جماعت ، در هزار سال پيش چنين پوشاكي مي پوشيده شما هم همان طور لباس بپوشيد .
خيلي از سنت هاي غلط و احمقانه اي كه امروزه دست و پاگير اين ملت است فقط مربوط مي شده است به اعراب هزار و سيصد سال پيش كه هنوز هم به اسم دين بايد پابندش بود . فراموش نكنيد كه اگر همين خانم انوشه انصاري هم بنا بود مثل شما به اين سنت ها احترام بگذارد ، حق نداشت با چند نفر مرد اجنبي !! و اهل كتاب !! مدت ده روز در يك فضاي تنگ و دربسته بماند و تبديل بشود به مفسد في السماء و آن وقت ليست افتخارات ملي و ميهني شما عزيزان كم و كسري مي داشت .
خلاصه كنم : نه با افتخار آميز دانستن گذشته ي اين مملكت موافقم و نه با نظر شما . گذشته ي اين مملكت هر چه بوده ، گذشته و امروز است كه ملت در جهل و فقر و فلاكت دست و پا مي زنند و از دنيا به قدر چند صد سال عقب مانده اند . مضاف بر اين به دنيا آمدن من در اين مملكت در دست من نبوده است كه الآن هم برايم افتخار آفرين و غرور آفرين باشد . اما اين دليل نمي شود كه بنشينم و نگاه كنم كه سنت هاي هزار و چهارصد سال قبل از اين اعراب را به اسم فروع دين به خوردم بدهند و اگر حرف زدم به عنوان مرتد و ملحد آويزانم كنند . كاش زباني به تيزي و تندي هدايت داشتم و بهتر از اين ها مي توانستم احساسم را بيان كنم .
خلاصه كنم : اگر هدايت به سوسمار خواري و مستراح هاي عربي آخوند پسند حمله مي كند ، در حقيقت پيامش اين است : « عرب محترم ! سوسمار و موش و عقرب و هر چه مي خواهي بخور . هر طور كه مي خواهي قضاي حاجت كن ، هر طور كه مي خواهي لباس بپوش ، هر جور كه مي خواهي زندگي كن ، اما حق نداري اين طرز زندگي را به ضرب شمشير و دگنگ به خورد ديگر ملت ها بدهي . » بايد اعتراف كنم : هر چه به اين كتاب نگاه مي كنم از طنز هدايت بيشتر لذت مي برم .
اين را هم اضافه كنم : مطمئن باشيد اگر آخوندهاي همين مملكت دستشان برسد ، دقيقا با همين شيوه و قدري خشونت آميزتر از آن ، تمام اين بساط را در تمام دنيا پياده خواهند كرد و آن وقت دوست دارم بدانم براي اين روشنفكران دگرانديش كجا باقي خواهد ماند تا بتوانند آن گونه كه مي خواهند زندگي كنند و خوراك بخورند و لباس پوشند و نوشيدني بنوشند و اين گونه نقد هاي نو و نگرش هاي جديد ارائه بدهند .
از اين كه اين نوشته و محتواي آن قدري تند شد ،‌ عذر مي خواهم . اميدوارم دوستان سايت راديو زمانه تمام نوشته را بدون كم و كاست درج كنند .

-- پراكنده ها ، Oct 17, 2006 در ساعت 08:07 PM

!00% mawafeghe nazare khanom ya aghaye (parakande ha) hastam.
matn wa neweshre shoma ham be hich wajh tond nabood, hanooz meghdari ja dasht.

payande bashi.

-- Hasan ، Oct 17, 2006 در ساعت 08:07 PM

با تشکر از خانم پارسی پور

-- کوروش ، Nov 12, 2006 در ساعت 08:07 PM

به نظرمن هدایت دلیل دلسوزی به انسان ها را در حماقتی می دید که آنها را می آزرد و نه نمود های آن حماقت ، پس بر آنها حمله می برد ونه به فقر یا جنگ و...

-- mohamad ، Nov 23, 2006 در ساعت 08:07 PM

با درود،

با نگاهی به آنچه دوستان خوب در این جا آورده اند، به گمان من یکی دو نکته هنوز جای گفتن دارد.

یک، این اثر صادق هدایت (یا هادی صداقت!) بیشتر به زبان حزل (یا حتی هجو) است تا طنز پس شاید به همین دلیل تا حدی نسبتآ اغراق آمیز، مسخرگی و شیطنت در آن دیده می شود.

دو م، همان طور که دیگر دوستان هم به آن اشاره کرده اند، شرایط تاریخی که هدایت در آن زندگی می کرد شاید بیش از هر دوره ی تاریخی دیگر در ایران این حس نادرست و منطق کور "عرب ستیزی" را در اهالی ایران زمین ایجاد کرده بود. (هر چند که این حس در میان مردمان آن سرزمین، حتی در میان بعضی از غیر پارسیان آن دیار نیز، سابقه تاریخی طولانی دارد. درست به همان گونه که "عجم ستیزی" و اصولآ "دیگر ستیزی" در میان بعضی از اقوام عرب و یا هر قوم دیگری اصلآ موضوع تازه ای نیست.)

به هر صورت، اگر واقعیت ها را در دیده آوریم، و معیار انتقادات پر از نیش تند و تیز هدایت را بر پایه ی "مقابله اقوام متمدن و غیر متمدن" فرض کنیم، حتی در نقاط بسیار پیشرفته ی دنیا که از دیدگاه تمدن و فرهنگ در طول تاریخ در بالاترین پایگاه قرار داشته اند، به برخی ملل و اقوام برخورد می کنیم که نه تنها چنان وضعیتی را نداشته اند که حتی "وحشی و بی فرهنگ و تمدن" انگاشته می شوند. (این که "توحش" دقیقآ چیست یا چه چیز را می توان به درستی "فرهنگ و تمدن" نامید خود گفتگوی دیگری است البته!)

از هر دیدی که به آن بنگریم، یک نکته بسیار روشن است: هیچ قوم یا ملتی، با هر نوع فرهنگ یا تمدنی، برتر یا دون تر، بهتر یا بدتر یا هر چه، این حق را ندارد که روش زندگی و نگرش و اندیشیدن و دین و مذهب خود را بر دیگران تحمیل کند، به ویژه اگر قرار باشد که این کار به زور شمشیر یا بمب هسته ای روی دهد!

به قول آدم با فرهنگی "اگر می بینی که بسیاری اختلافات و جنگ و ستیزها میان افراد و ملل در می گیرد، یکی از مهمترین دلایل آن تنها به خاطر "نبودن ارتباط درست" یا یک "زبان مشترک و مفهوم همگان" بین آنان بوده و نه چیز دیگر." حکایت آن چهار نفر که همگی یک چیز (انگور ) را می خواستند ولی زبان یکدیگر را نمی دانستند و به همین دلیل با یکدیگر نزاع بی هوده می کردند ... (عدم درک درست بین همزبانان یک فرهنگ واحد هم البته بسار پیش می آید!)

کسی چه می داند: شاید هنگامی که اقوام هند و اروپایی (یا هر قوم و نژاد دیگری که ایرانیان قدیم از آنان بوده اند) به هر دلیلی (یخ بندان سرزمین های اصلی شان؟) به سرزمین های خوش آب و هوا تر فلات ایران مهاجرت کردند، اعراب در آنجا از پیش ساکن و "دارای حق آب و گل" بوده اند؟ (به نقل از شاهنامه ی فردوسی، ایرانیان اولیه به صورت نیمه-وحشی در کوهستان ها ساکن بوده و دیو ها در دشت. شاهان پیشدادی و مردم، بسیاری از فنون و هنرها را از دیوها می آموزند! سپس آنان را بیرون رانده و نابود کرده و خود بر جای ایشان قرار می گیرند. چون هیچ شکی در این نیست که بسیاری از داستان ها و روایات افسانه ای که در شاهنامه ی بزرگ فردوسی آمده دارای زمینه و پیشینه های درست تاریخی اند، به راستی این "دیو"ها چه کسانی بوده اند؟ چگونه است که در شاهنامه ی نازنین فردوسی از آنان هم به عنوان قومی دارای فناوری و هنرها یاد می شود و هم به عنوان قومی وحشی و ظالم؟!)

از سوی دیگر، یکی از درس هایی که در کتاب تاریخ دوره ی دبیرستانی نسل من در دبیرستان ایران آموزش داده می شد (با لحنی افتخارآمیز!؟) از این مطلب حکایت می کرد که چگونه شاپور ساسانی به خاطر رفتار وحشیانه و خشنی که با اسرای عرب داشته است با عنوان "شاپور ذوالاکتاف" (به زبان عربی!) مشهور شده است.

در این مورد بسیار می شود حرف زد و نمی خواهم این نوشتار به درازا بکشد. تنها به این نکته بسنده کنم که در کتاب "البعث الاسلاميه علی البلاد الافرنجي" نویسنده یا راوی یا هرکس، در بخش های پایانی داستان به یکی از افراد یاد شده در ابتدای کتاب و در کنفرانس مربوطه در قطاری در بلاد افرنجیه برخورد می کند. از ظاهر آن شخص و از حرف هایی که می زند این طور برداشت می شود که وی نه تنها آن تعصب و غیرتی را که در باره ی مذهب اسلام و گسترش آن در جاهای دیگر از خود نشان می داد از دست داده است، که حتی کار او از ابتدا به جز دروغ و تظاهر
چیز دیگری نبوده است. به واقع، مرد مورد نظر، حتی از زندگی در بلاد افرنجیه و به سبک و سیاق فرنگیان بسیار خشنود و خوشحال بوده و ابدآ قصد بازگشت به سرزمین پدری خود را ندارد. (تعجبی هم در آن نیست چرا که امروزه هم نظایر این مورد را کم نمی بینیم.)

اگر حافظه ام خطا نکند، شخص مورد اشاره از افراد ایرانی شرکت کننده در آن جلسه است.

با درود و سپاس
شرمین پارسا

California / USA

شنبه 26 آذر1385 خورشیدی
2006 Dec 16 میلادی
24 ذیقعده 1427 قمری
25 کیسلو 5767 عبری

(باقی تقویم های معتبر سایر اقوام و فرهنگ ها را لطفآ خود به این بخش بیافزایید!)

|:^)

-- شرمین پارسا ، Dec 16, 2006 در ساعت 08:07 PM

اگر هدايت به سوسمار خواري و مستراح هاي عربي آخوند پسند حمله مي كند ، در حقيقت پيامش اين است : « عرب محترم ! سوسمار و موش و عقرب و هر چه مي خواهي بخور . هر طور كه مي خواهي قضاي حاجت كن ، هر طور كه مي خواهي لباس بپوش ، هر جور كه مي خواهي زندگي كن ، اما حق نداري اين طرز زندگي را به ضرب شمشير و دگنگ به خورد ديگر ملت ها بدهي . » بايد اعتراف كنم : هر چه به اين كتاب نگاه مي كنم از طنز هدايت بيشتر لذت مي برم .

-- بدون نام ، Dec 22, 2006 در ساعت 08:07 PM

به نظر من هدایت دقیقأ قصد مسخره کردن داشته است. من هم با این کارش دقیقأ موافقم. برای از بین بردن خرافه و عقاید احمقانه تنها، روشنگری کافی نیست. باید آن خرافه به مسخره کشیده شود تا مردم به رای العین وجوه ناعقلایی و بیمنطق آن را ببینند و حس کنند. همینکه خانم پارسی پور میفرمایند"دين اسلام يک نبوغ فوق‌العاده‌ای به چشم می‌خورد. يعنی پيغمبر اسلام که از منطقه‌ای بيابانی، گرسنه و وحشی به طرف دنيای متمدن رفت، آن قدر عقل و هوشمندی داشت که توانست قوانينی به وجود بياورد که امروزه متجاوز از يک ميليارد انسان به اين دين گرويد‌ه‌اند. در صد عظيمی از آن جمعيت با علاقه‌ی وافری تمام اين ارزش‌ها را حفظ می‌کنند و به آن‌ها وفادار هستند. " نشان دهنده چیست؟
غیر از این است که ایشان برخلاف آنچه ذکر کرده اند به تعصب مذهبی لااقل بطور ناخودآگاه و به میراث رسیده از سنت اجتماعی دچارند؟ البته میتوان گفت که این گونه تعصبات جزو هویت ملی و مذهبی جامعه ای حساب میشد که در آن رشد کرده اند.
واقعا اعتقاد به ماوراطبیعه و اینکه موجود غیرقابل تعریف و آزمایش(تا از نظر عقلی تایید شود) به نام خدا یا انواع خدایان(ساخته ذهن بشر باستانی برای غلبه بر ترس ناشی از جهلش) وجود دارد و حاکمیت جهان بر ارده او استوار است نشان از نبوغ انسانی دارد؟
آیا صرفأ چون درصد بسیار زیادی از مردم (حسب فرموده بانو پارسی پور) به دین حنیف اسلام معتقدند، دلیل بر درستی و احترام اجباری ما بدین دین میشود؟
اگر اینگونه قضاوت کنیم،باید حق را به جانب کشیشان و قضاتی دهیم که نظریات گالیله را رد کرده و او را محاکمه نمودند.
عقاید آن کشیشان هم دقیقأ مذهبی بوده. هر چند ممکن است بانو پارسی پور بفرمایند این عقاید مستقیمأ در کتاب مقدس نبوده است و یا مانند آخوندهای به اصطلاح روشنفکر و روشنگر در پالان عطاری اسلامی خود دست کرده و از قرآن مقدسشان آیه بیاورند که بله چون به مغربین و مشرقیین اشاره شده پس در قرآن بر کرویت زمین صحه گذاشته شده است. حال اگر همجنسان ایشان در ایران به خاطر همان قوانین صریح قرآنی از ابتدایی ترین حقوق انسانی بی بهره اند چه جای غصه. زنده باد متجاوز از يک ميليارد انسان که به اين دين گرويد‌ه‌اند.
قصد هدایت به نظر من در وحله اول مسخره کردن مستقیم دین اسلام نبوده (هر چند اگر این هم باشد باز هم جای تقدیر بسیار دارد)، بلکه نشان دادن تعصب اسلامی و پافشاری مسلمین برای مسلمان کردن دیگران است. دقیقأ اشاره به تنگ نظری اسلامگرایان دارد که نمیتوانند آزادیهای بشری را که پس از گذشت قرون بدست آمده تحمل کنند. در پی این امر است که به مسخره کردن مستقیم اسلام می انجامد. اگر توجه بفرمایید هدایت گروهی را توصیف میکند که قصد مشرف کردن کفار بلاد خاج پرست را به دین حنیف اسلام دارند.
تمام آنچه که هدایت در این داستان اززبان نمایندگان اسلام میگوید، مانند"... در بادی امر مخارج هنگفتی متوجه این جمعیت خواهد شد، که از موقوفات پیش بینی شده؛ علاوه بر این، ملل اسلامی هر کدام به قدر وسع خودشان از کمک و مساعدت دریغ نخواهند فرمود. ولی تصور میرود که بعدها بتوانیم عوایدی بر کفار تحمیل کنیم." دقیقأ کاری که مسلمین با ملل مغلوب از جمله اندلسیان، ایرانیان و غیره کرده اند. (جزیه، خراج، فدیه و ..)
نکته دیگر تقابل احکام بدوی اسلام با دنیای مدرن است که به همین خاطر مسخرگی و حماقت قوانین اسلامی دقیقأ مشخص میگردد.
دیگر آنکه خانم پارسی پور چنان سخن را به ضدیت با عربیت کشانده اند که گویا فراموش کرده اند که در دنیای مدرن و بویژه حوزه کلام و اندیشه بشری هیچ چیز مقدس نیست. ایشان کم از رهبران تظاهر کنندگان مسلمان در مخالفت با کاریکاتوریستهای دانمارکی نمی آورند. شاید اگر از موهبتهای دنیای خارج از ایران بی بهره میماندند بدشان نمی آمد دستی در اجرای فتوای قتل سلمان رشدی داشته باشند.
کلا مذهب و هر ایدئولوژی که بلامنازع بر فکر گروهی از افراد تحمیل شود، جلوی آزاداندیشی را میگیرد. حال میخواهد مذهب اسلام، مسیحی، زرتشتی و یا ناسیونالیسم افراطی یا کمونیسم استالینی باشد. همان چیزی که جرج اورول در کتاب "1984" توصیف میکند.
من از خانم شهرنوش پارسی پور تعجب میکنم، ایشان که خود زهر مهرورزیها و تعصبهای شدیدتر اسلامی را در مورد چاپ آثارشان چشیده اند چطور اینگونه از دین حنیف اسلام پیروی میکنند؟
فکر نکنید که این مشکل مربوط به نوع حکومت مستقر در ایران میشود و از مذهب جداست. خیر دقیقأ منبعث از اصل خود مذهب است. منتها به سبب مجاورت با دنیای متمدن غرب برخی از مسلمانان تا حدودی به فواید و آزادیهای تمدن غربی پی برده اند و چون جرات گذشتن از خرافه به ارمغان رسیده از گذشتگانشان را ندارند، میخواهند دین و مرام مربوط به دوران غارنشینی را به روزکنند و با تحولات بشری همساز سازند. نوعی اسنوبیسم مذهبی.
برخی از مسلمانان به اصطلاح روشنفکر(بماند که دین با روشنفکری در تضاد است) مانند گنجی میگویند انچه که ما از مذهب و متون مذهبی برداشت میکنیم در واقع تاویل و تفسیر ما از احکام و متون مذهبی است و با اصل خود مذهب فرق میکند. ایشان شاید دانسته چشم خود را بر این واقعیت پوشانده اند که وقتی امری به ماوراطبیعه نسبت داده شد و خدایی گشت، دیگر نمیتوان آن را نقد کرد زیرا بلاافاصله محکوم به ارتداد و مخالفت با ذات قدسی باریتعالی!!! میشوی. هر چند شاید به خاطر فرار از همین موضوع است که آین آقا میفرمایند لیبرالیسم نیازی به پشتوانه مذهبی ندارد.
ختم کلام آنکه کار هدایت در مسخره کردن اعمال اسلامی و دستورات آن قسمتی از روشنگری است و ایشان به رسالت نویسندگی خود (که برای مردم دوران خود بنویسد) دقیقأ عمل کرده است.

-- اومه ، Apr 26, 2007 در ساعت 08:07 PM

سلام من هر چي به دنبال كتاب" البعث الاسلاميه علی البلاد الافرنجيه" گشتم پيداش نكردم، ممكنه راهنمايي كنيد تا اين كتاب رو پيدا كنم و بخونم؟

-- بدون نام ، Aug 8, 2007 در ساعت 08:07 PM

من یک جا خواندم که شما از صیغه گری دفاع کرده اید. همین برای من کافی است که استنتاج کنم که انسان کوته اندیشی هستید و قابل اعتماد نیستید.

-- بدون نام ، Aug 23, 2007 در ساعت 08:07 PM

متولد 1324 هستي و اكنون 62 سال سن داري . به نظر ميرسد كه بيشتر سال هاي عمرت همراه با مطالعه درست و تفكر عميق نبوده است - مانند بيشتر هنرمندان و نويسندگان در سراسر جهان - به ويژه از دانش چنداني برخوردار نيستي - باز هم مانند بيشتر
هنرمندان و نويسندگان در سراسر جهان -
اما هنوز فرصت باقي است. از فرصت استفاده كن.

-- heinkoly ، Aug 27, 2007 در ساعت 08:07 PM

file soti mojood nist. aya emkan darad file soti ra ezafe konid? mamnoon mishavam
. . . . . . . . . . .
زمانه ـ این مطلب فایل صوتی ندارد.

-- بدون نام ، Mar 8, 2008 در ساعت 08:07 PM

متاسفانه هیچ یک از مطالبی که در رد ِ نظر مستدل و انسانی و روشنگرانه ی خانم پارسی پور نوشته شده استدلالی و روشنگر و منطقی نیست و به رد استدلال های ایشان نپرداخته. به سخره گرفتن هیچ نژاد و ملتی به هر زبانی و توسط هر کسی که باشد یک کار فرهنگی نیست. شما باشید یا سعدی یا هدایت ، فرقی ندارد. طنز و غیر طنز هم ندارد.

-- قاسم ، Sep 20, 2008 در ساعت 08:07 PM

بسیار عالی نوشته شده بود. ممنون از رادیوزمانه برای انتشار این مطلب، و خسته نباشید عرض می کنم به نویسنده این مطلب زیبا.

-- هومن ، Sep 29, 2008 در ساعت 08:07 PM