رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۸۵

خداوند عشق را در جای خشک و خنک نگه دارد

Telegra.jpgچهاردهم سپتامبر، سالن پرسل روم رويال فستيوال هال لندن که در منطقه ساوث بنک لندن در کنار رودخانه تيمز قرار دارد، ميزبان 4 نويسنده زن فلسطينی بود.
زنان نويسنده‌ای که از نظر سن و پس‌زمينه سياسی و اجتماعی و سبک نگارش با هم کاملا متفاوت بودند و تنها وجه مشترک‌شان فلسطينی بودن آنها بود. حتی زبان نيز وجه مشترک همه آنها نبود، چرا که يکی از آنها (رندا جرار) فقط به انگليسی می‌نويسد. آنها از چهارگوشه جهان گرد آمده بودند تا صدای تازه و متفاوتی از جهان عرب و فلسطين را که در جهان غرب کم‌تر شنيده شده است به گوش مشتاقان ادبيات و فرهنگ عرب برسانند.

پل پابرهنه ها

دراين برنامه که به مناسبت انتشار مجموعه داستان قصه(Qissat) توسط انتشارات تلگرام لندن تدارک ديده شده بود، ليانابدر از رام الله، حوزامه حبايب از ابوظبی، راندا جرار از ديترويت آمريکا و ادانيا شيبلی از برلين، شرکت داشتند. نويسندگانی که از هريک از آنها قصه ای در اين کتاب چاپ شده و اينک در لندن گرد آمده بودند تا همان قصه را با صدای خود بخوانند. جز راندا جرار که قصه اش رابه انگليسی خواند، بقيه به عربی قصه خواندند و دايانا کوئيک بازيگر و کارگردان تئاتر که نمايش ننه دلاور برشت را به زودی در لندن به روی صحنه می آورد، با صدای گيرا و جذاب خود آنها را به انگليسی ترجمه کرد.
برنامه را ژاکلين روز آغاز کرد که استاد ادبيات مدرن در دانشگاه کوئين مری لندن است و رويکردی تحليلی و روانکاوانه به ادبيات دارد. او که يهودی است با علاقه زيادی ادبيات فلسطين و اسرائيل را دنبال می کند و کتاب معروفی دارد با عنوان مسئله صهيونيسم که در واقع پاسخی است به کتاب ادوارد سعيد با عنوان مسئله فلسطين.

ژاکلين روز پس از معرفی نويسندگان گفت:

« به عنوان يک زن يهودی از من خواسته شد که با اين زنان فلسطينی نويسنده، ديالوگ داشته باشم. به نظر من اين ديالوگ بسيارضروری است. اين ها صداهائی است که بايد شنيده شود.»

ژاکلين آنگاه در باره داستان ها چنين گفت: « آنچه که در باره اين داستان ها مهم است اين است که ما را وامی دارد عليرغم تمام هنجارها و کليشه ها از خود بپرسيم که يک فلسطينی کيست و يک زن فلسطينی چگونه با تاريخ و تراژدی اش تعريف می شود و تا چه حد يک نويسنده زن فلسطينی واقعيت پيرامونش را در برابر همه آنچه که از او به عنوان يک زن در يک دوران تراژيک انتظار می رود، بيان می کند.»

پل پابرهنه ها نخستين قصه ای بود که پس از حرفهای ژاکلين روز توسط نويسنده اش رانداجرار خوانده شد. راوی داستان جرار، دختر جوانی است که همراه پدر و مادرش بايد از پلی که به وسيله سربازان اسرائيلی کنترل می شود عبور کنند. سربازان از زنان می خواهند که لباس ها و کفش هايشان را درآورند تا بازرسی بدنی شوند. يکی از زن ها که کفش اش را گم کرده مدعی می شود که سرباز اسرائيلی کفش اش را دزديده و فرياد می زند: لعنتی ها، اول سرزمين ام را دزديديد و حالا کفش گوچی ام را.

به اعتقاد جو گلن ويل، اديتور و گردآورنده داستان ها، کفش در داستان جرار و برخی داستان های ديگر مجموعه، استعاره ای است از تحقير و در عين حال آزادی.

ويژگی مهم داستان جرار و داستان های ديگر زنان فلسطينی، تنشی است که در آنها بين جهان کهنه و سنتی و جهان مدرن و نياز های آن وجود دارد. در يک صحنه جذاب از اين داستان، راوی به قصه های مادربزرگ و روابط عاشقانه اش با ديگران گوش می دهد. بعد از آن پدرش به او می گويد که چگونه شاهد ازدواج خواهرهايش بوده، انگار که دارند آنها را به مسلخ می برند و از دخترش می خواهد از اين سرنوشت فرار کند.

نخی پاره می شود

پس از آن نوبت به حوزامه حبايب رسيد که داستان اروتيک وشهوانی نخی که پاره می شود را بخواند. حوزامه تنها فلسطينی ای است که پا به خاک فلسطين نگذاشته است و هميشه مجبور بوده که در سرزمين های ديگر از کويت گرفته تا ابوظبی و اردن آواره باشد.
شخصيت اصلی داستان حوزامه، دختری به نام نوار است که در يک کمپ پناهندگان فلسطينی زندگی می کند و مجبور است تمام روز را در خانه بماند و کلفتی کند. او هيچ تجربه عشقی و يا جنسی نداشته و لذا دايره لغات او بسيار محدود است و نمی تواند احساسات درونی و واقعی خود را توصيف کند. تنها اميد نوار برای فرار از حمالی و کار شاق خانگی، پيدا کردن شوهر است. زمانی که او بدنش را کشف می کند در واقع به نوعی آرامش و لذت جنسی می رسد. به اعتقاد جو گلن ويل، لذتی را که او از بدنش می برد، نتيجه بردگی و کار شاق او در خانه است. آب عنصر اصلی و متافوريک قصه است و در سراسر روايت جاری است و وقتی از ميان پاهای نوار عبور می کند او را به اوج لذت جنسی می رساند.

حوزامه می گويد وقتی اين قصه برای نخستين بار در مجله الکتيبه اردن چاپ شد باعث توقيف آن مجله گرديد و بعد هم که در سال 2001 در مجموعه داستانی با عنوان شب شيرين چاپ شد، دوباره توقيف شد.

شهرهای ديگر

شهرهای ديگر عنوان قصه ليانا بدر از رام الله بود. ليانا بدر مسن تر از بقيه نويسندگان بود و تجربه چند جنگ داخلی را پشت سر گذاشته بود. اوضمن اينکه يکی از شناخته شده ترين نويسندگان فلسطينی است، درعين حال فيلمساز است و مستندهای زيادی در باره فلسطين و لبنان ساخته است.
داستان شهرهای ديگر، زنی به نام ام حسن را دنبال می کند که می خواهد از هربورن به رام الله برود اما مجبور است در ايست بازرسی توقف کند. او فاقد اوراق هويت است و نمی تواند از مرز عبور کند. مقررات نظامی، گرمای هوا و انتظار طولانی، زن را لحظه به لحظه عصبی تر و خشمگين تر می کند تا حدی که طاقتش تمام شده و سکوت را می شکند و خشم اش را نثار سربازان اسرائيلی می کند.

ايست بازرسی در داستان های راندا جرار و ليانا، ارتباط تنگاتنگی با مسئله هويت دارد و پرسش هایی از قبيل اينکه ما کی هستيم؟ و يا دشمن چه کسی است؟ را مطرح می کند. در داستان ليانا بدر، تاثير جنگ و خشونت بر زندگی آدم ها به خوبی نشان داده شده است. سفرام حسن به رام الله او را که در عين حال تحت کنترل شوهرش هست، در برابر چالش های بزرگی قرار می دهد؛ چالش با همسرش و تفکر مردسالارانه او از يک سو و چالش با سربازان اسرائيلی که با هويت او مشکل دارند از سوی ديگر.

به نظر می رسد که تجربه زن بودن در يک جامعه عرب ذهن تمام اين نويسندگان را اشغال کرده است. به گفته جوگلن ويل بيشتر آنها تحت تاثير يک سنت نيرومند فمينيستی هستند که در ميان زنان نويسنده فلسطينی ازسميرا اعظم تا ليانا بدر جاری است. ليانا بدر يک بار گفته است کوشش او برای نجات فلسطين از کوشش او برای آزادی زنان فلسطينی هرگز جدا نبوده است و هيچيک از آنها بدون آن ديگری مفهوم و اعتبار ندارد.

خدا عشق را در جای خشک و خنک نگه دارد

آدانيا شيبلی نويسنده ای است که قبلا در رام الله و اورشليم زندگی کرده و اکنون در برلين زندگی می کند. او نويسنده ای است که بيشتربا دغدغه های سياسی می نويسد اگرچه زن بودن نيز برايش مهم است و قصه های او منعکس کننده مسائل بغرنج زنان فلسطين است.
شيبلی، داستانی خواند با عنوان بلند خدا عشق را در جای خشک وخنک نگه دارد که مربوط به گسست رابطه زناشوئی يک زوج جوان است. در ابتدا نمی دانيم که آنها کی اند و يا از کجا آمده اند اما بعد ناگهان می فهميم که آنها در سالگرد از دست رفتن فلسطين در 1948 همديگر را ديده اند و به اين ترتيب داستان از يک ملودرام ساده فراتر رفته و ماهيتی سياسی پيدا می کند و به طور استعاری اين مفهوم را منتقل می کند که اين روز، روز مناسبی برای شروع يک رابطه رمانتيک و عاشقانه نبوده است.

مبارزه با فرهنگ مرگ خواهی

پس از قصه خوانی نويسندگان نوبت به جلسه پرسش و پاسخ رسيد. ابتدا ژاکلين روز با طرح ديدگاه هايش در باره تم های اصلی و مشترک داستان ها، بحث مفصلی را در باره تغيير وضعيت زندگی در فلسطين امروز پيش کشيد که ليانا بدر در پاسخ او چنين گفت:
فکر می کنم به عنوان يک فلسطينی با شرايط منحصر به فردی مواجه ايم. هميشه شرايط برای ما سخت بوده تا حدی که حتی تخيل نيز نمی تواند اين شرايط را دنبال کند. اگر به اين داستان ها گوش کنيد به لبه جنون می رسيد. الان که پس از سالها به ميهنم برگشتم، به عنوان يک ژورناليست و به عنوان يک فيلمساز تفاوت عميقی را بين گذشته و امروز فلسطين احساس می کنم. اماهميشه ديوارها و سيم های خاردار ما را محاصره کرده اند. همه جا با نفرت مواجه ايم. به نظر من اين تغيير يک تغيير درونی است تا تغيير موقعيت. ما در شرايط جنون آميزی زندگی می کنيم.

حوزامه حبايب نيز در توضيح فضای داستانش گفت که سرکوب جنسی را نتيجه سرکوب سياسی و اقتصادی می داند و گفت که به نظر او هيچ کس در کمپ های فلسطينی آزاد نيست. او گفت که می خواهد نشان دهد چگونه فشار سياسی به خانواده منتقل می شود. رابطه بين سرکوب کننده و سرکوب شونده تنها منحصر به رابطه بين اسرائيل و فلسطين نيست بلکه در محيط زناشوئی و خانوادگی نيز عميقا حس می شود.

حوزامه در پاسخ به اين سوال من که آيا هيچگاه به خاطر نوشته های صريح و بی پروای خود با تهديد از جانب مسلمانان تندرو مواجه بوده گفت: فکر نمی کنم تندروها کتاب بخوانند چون اگر کتاب و داستان می خواندند ديگر تندرو نبودند. او گفت ما عليه مرگ و فرهنگ مرگ خواهی مبارزه می کنيم. هر فرهنگی بايد زندگی را بخواهد نه مرگ را اگرچه زندگی مصيبت بار است.

راندا جرار نيز در پاسخ به همين سوال گفت که ای ميل های تهديدآميزبسياری از جانب مسلمانان تندرو و آنها که خود را نماينده کل مردم فلسطين می دانند دريافت می کند که او را فاحشه می خوانند و تهديد به مرگ و ضرب و شتم می کنند. او گفت که يک بار يکی از اين ای ميل ها را به پليس آمريکا نشان داده است و آنها گفتند اين يک تهديد تروريستی است.

پرويز جاهد