رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ مرداد ۱۳۸۹
بخش بیست و چهارم

شب هول - ۲۴

هرمز شهدادی

ــ السلام علیک یا حضرت معصومه. «عجب! به قم رسیدیم؟» ــ بله آقا. می‌خواهید ماشین را دم در حرم نگه‌دارم و تشریف ببرید زیارت کنید؟ «نه آقای راننده.» اسماعیل می‌گوید و بر می‌گردد و به ابراهیم می‌نگرد. ابراهیم خواب نیست. صورتش را به جانب پنجرۀ اتومبیل چرخانده ‌است. حتماً می‌بینید: نور زرد بر گنبد طلایی. نور زرد پیچیده بر گرداگرد نیمی از گلدسته‌ها. شب روشن.

ــ آقا بد نیست از ابوی بپرسید اگر حالشان مساعد باشد شاید بخواهند از حضرت شفا طلب کنند. «فکر نکنم جناب راننده.» ــ به هرحال بد نیست شما سؤال بفرمایید. «بسیار خوب.» اسماعیل می‌گوید و دهان باز می‌کند که چیزی بگوید که ابراهیم سربرمی‌گرداند. نیشخندی بر لب دارد. دستش را بالا می‌آورد. انگشتش اشاره‌اش را بر بینی می‌گذارد. بر‌می‌دارد و به جاده اشاره می‌کند. باز بر بینی می‌گذارد. و پلکهایش بسته می‌شود.

«خوب اینکه دوباره به خواب رفتند. برویم آقای راننده، انشاءالله موقع بازگشت. وقتی که خداوند شفای کامل عنایت فرمود.» شفای کامل! تا نیستی! ای ابراهیم، چندان نمانده ‌است. تا شفای کامل. تو این را می‌دانی که چنین به مسخره می‌خندی و من این را می‌دانم که رنج بردنت را می‌بینم. ــ آقا سیگار بدهم خدمتتان؟ «متشکرم. دارم. می‌خواهید برای شما هم روشن کنم.» ــ مرحمت بفرمایید. هیچ وقت قم بوده‌اید؟ هیچ وقت به زیارت حضرت معصومه مشرف شده‌اید؟ «والله از قم عبور کرده‌ام آقای راننده. یکی دو بار البته از ماشین پیاده شده‌ام و در یکی دو خیابان راه رفته‌ام. زیارت هم کرده‌ام.» ــ آقا اینجا شهر عجیبی است. درست در وسط کویر قرار دارد. آب شور و هوای گرمش بیچاره می‌کند. اما نمی‌دانم خاکش چه برکتی دارد که آدم را می‌گیرد. البته به گمانم وجود قبر حضرت بی تاثیر نیست. «البته.» ــ ببینم آقا. این شهر خیلی قدیمی است؟ «بله.» ــ مثلا قم قدیمی‌تر است یا اصفهان؟

« باور کنید نمی‌دانم. هر دو شهر خیلی قدیمی است. البته بلاهایی که برسر شهر اصفهان آمده ‌است به سر قم نیامده ‌است.» ــ چطور؟ «منظورم از لحاظ تاریخی است. هر چند قم هم سر راه بوده‌ است و گاه و بیگاه میان حکمرانهای مختلف دست به دست می‌چرخیده‌ است، اما میزان کشتار مردم و ویرانی شهر دراصفهان خیلی بیشتر از قم بوده ‌است.» اصفهان نه بلوک و هشت محل و دو قصبه و پنج ناحیه بوده‌است. نه بلوک: جی، برخوار، قهاب، براآن، رویدشت، ماربین، لنجان، کرون، کرارج. هشت محل: رار، کیار، کندمان، میزاج، سمیرم، جرقویه، اردستان، قهپایه، و هرند. دو قصبه: نجف‌آباد و قمشه، پنج ناحیه: ورزق، چادگان، گرمجا، کرچنبوت، چناررود. شهر از محله لنبان و باغ جنت شروع می‌شده‌ است، تا نهر نیاصرم.

اصفهان چهارده دروازه داشته ‌است: در مغرب دروازه‌های مارنان، سه ‌پله، الیاران، جوزدان، بیدآباد. در طرف شمال دروازه‌های چهاررو، دردشت، طوغچی. در طرف مشرق دروازه‌های جویباره، سید احمدیان، کران، ظله. در طرف جنوب دروازه‌های خواجو و چهارباغ. محمدمهدی ‌بن ‌محمدرضا اصفهانی می‌گوید: «از دروازۀ خواجو شارع بزرگ میان شهر درست و شروع شده‌ و اول آن چهارباغ معروف به صدری است که به فتح‌آباد موسوم است والحال همین طرف مشرق این چهارباغ است و محلۀ خواجو است و این شارع ممتد است به طرف شمال و از قریب مسجد جامع عباسی و کنار میدان نقش ‌جهان شروع بازار است و این بازار بزرگ عام این شهر است و کشیده‌ است تا کنار مسجد جامع عتیق و آنجا بازار منتهی می‌شود و راه از آنجا باز ممتد است تا دروازۀ طوغچی و به آن منتهی می‌شود واین راه راست و به خط مستقیم نیست بلکه جای به جای آن منحرف و مایل به یمین و یسار می‌شود. در زمان سلاطین صفویه ابتدای بازار از دروازۀ حسن‌آباد که بر همین راه و زیر محلۀ خواجو واقع و داخل شهر است بود و آن را بازار نقش‌ جهان می‌خوانده‌اند و منتهی به دروازۀ طوغچی می‌شده‌ و بعد از آن چهار‌باغ طوغچی و شارع منتهی می‌شده ‌است به دروازۀ آن چهارباغ وآنجا آخر شهر بود.»

اصفهان بیش از چهار محله بزرگ داشته‌است: دولت، باغ جنت، عباس‌آباد، لنبان، چهارسو شیرازیها، شمس‌آباد، چرخاب، حسن‌آباد، خواجو، ترواسکان، ظله، پای قلعه، قصرمنشی، کران، احمدآباد، یزدآباد، گلبار، جوباره، حسین‌آباد طوغچی، دردشت، شاهشاهان، آسنجان، فلفل‌چی، چمبلان، جماله‌ کله، نیماورد، مسجد حکیم، دروازه نو، بیدآباد، شئیش، محلۀ ‌نو، درکوشک، دروازه دولت، خیابان، مستهلک، مورنان، خاوجان.

و هر محله محلات کوچکتر داشته ‌است. اصفهان علاوه بر بازار بزرگ عام ده‌ها بازار خاص داشته‌ است: بازار قیصریه، بازار چیت‌سازها، بازار صباغان، بازار زرگرها، مسگرها، قنادیها، شمشیرگران، کلاهدوزها و صرافان. شهر چهارسوهای بسیار داشته ‌است که بر فراز هر یک گنبدی ساخته ‌بودند. چهارسو شاه، چهارسو مخلص، چهارسو نقاشی، چهارسو فریدون، چهارسو آجری، چهارسو شیرازیها، چهارسو کوچک، چهارسو علی‌قلی‌آقا، چهارسو بیدآباد، چهارسو دروازه نو، چهارسو مقصود، چهارسو نمکی، چهارسو قیصریه، چهارسوی بازار مثقالی فروشها، چهارسوی بازار چیت‌سازها و چهارسوی امامزاده اسماعیل. و از جمله امور صناعی این شهر یکی باغهایی است که در داخل شهر ساخته‌اند گذشته از باغهای شاهی، تقریبا چهارصد باغ در تمام شهر اصفهان، بعضی مشهور، برخی غیرمعروف، درست شده و اکثر وسیع از پنج الی ده جریب شاه و باغهای دیوانی که به صد جریب هم می‌رسد...

در چهارباغ قدیم باغ مستمند و باغ تخت و باغ وکیلی و باغ شیرخانه و باغ تخت‌طاووس خانه. ودر چهار باغ فتح‌آباد باغ نگارستان. ودر بیرون دروازۀ دردشت باغ کلعنایت و باغ صفی میرزا و باغهای اربابی باغ معیر و باغ فراخان و چرخاب در کنار نهر نیاصرم ونیز از باغهابی دیوانی باغ دریاچه و باغ نظر و باغ گلدسته و باغ بادامستان...

اما باغ هشت بهشت و باغ چهل ستون داخل عمارت شاهی است و جدا از سایر باغهاست و باغهای بسیار دیگر داخل شهر می‌باشند که به اسم معروف نیستند و شاید عدد آنها از چهار صد هم بگذرد... دیگر از جمله امور صناعی شهری... خانه است... خانه‌های این شهر اکثر وسیع و با حوضهای سنگی ساروجی و باغچه‌دار است الا خانه‌های اشخاص بی‌مؤنه که فضای آن کمتر است اما بی حوض و باغچه نیست. حوضها به اختلاف است بعضی طویل و سرتاسر خانه را دارد و این را دریاچه می‌نامند و بعضی مربع، فی الجمله مستطیل و پیش روی عمارت معتبری که در خانه هست به هر سمت که باشد می‌سازند وتمام بالای آن با سنگ بر‌آمده که کوله می‌گویند می‌باشد و با ساروج ساخته می‌‍شود که به سالها عیب نمی‌کند.

بیشتر خانه‌ها چاه آب متعدد دارد. عمارات اکثر طاق چشمه است از آجر یا خشت خام مگر اطاق پنج دری مجلسی و یا هفت دری طالار که ناچار سقف آن از چوب و به خشت و آجر و گچ آن را مضبوط می‌نمایند. حوضها را از چاه آب می‌نمایند به خرج کمی و از آب نهر متعارف نیست الا نادراً در محلۀ لنبان و چهارسو آن هم باز راه آب چاه دارد...

و از جمله اجزای معمول این شهر یکی سقاخانه است که در هر محل از میدان و بازار و بازارچه و غیر آن ساخته شده ‌است و آن را در بعضی امکنه جدا به نحوی خاص ساخته‌اند و بعضی در بازارها بنا نموده‌اند، به جای دکانی ساخته شده برای آبخور عموم خلق که شخص به هر جای شهر که باشد تشنه نماند. آنهایی که جدا است مثل نه سقاخانۀ میدان نقش ‌جهان یکی محاذی بازار مسگرها و دیگری ‌قریب محاذی آن و نیز در وسط چهارسوی شیرازیها و دیگر در جوی شاه در اول محلۀ لنبان و محاذی در بزرگ مسجد جامع عتیق و غیر از آن نیز هست و آنچه در بازارچه است به هر محل از شهر به وضع مختلف موجود است و در هر محل آن چاه آبی دارد که برای آن آب می‌کشند و در آن آب می‌نمایند و اکثر به همان محل یخ‌ فروشی نیز هست که به تابستان به خیرات یخ در آن می‌اندازند و غیر آن نیز سنگاب در این شهر متعارف است که بزرگ و کوچک و خوشنما بعضی روی آنها منبت است و برخی مرک‌‌‌‌دار ماهی پشت برجسته و سنگاب مدور بیضی است و مربع نیز کمی هست و در این شهر بسیار خوب و به قیمت سنگین و ارزان هر دو تمام می‌نمایند و در دهلیز و داخل مساجد و مدارس و حمامات گذارده در آن آب می‌نمایند که مردمان صرف می‌نمایند.

دیگر از جمله اجزای صناعی اصفهان یخچال است که در بطن شهر و بیرون دروازه‌های قریب شهر ساخته‌اند که در زمستان یخ وافر گرفته و در محل آن که همانجا است جمع می‌نمایند و به تابستان به شهر و بازار آورده به قیمت ارزان می‌فروشند و الحال که آبادی شهر به این درجه است تقریباً چهل یخچال بزرگ در شهر و قریب آن دایر است و در وقت کمال آبادی شهر بسیار زیاده از این بوده که الحال جهت عدم حاجت به آن بیکار و خراب افتاده‌است...

اما مساجد و مدارس و حمامات و کاروانسرا که از جمله امور عمدۀ صناعی است، در شهر اصفهان در این زمان دویست و ده باب مسجد و مدرسه و هشتاد وچهار باب کاروانسرا و یکصدو پنچاه باب حمام هست... در اصفهان چهارصد مسجد جامع بزرگ هست.»

ــ ببخشید. ببینم خواب که نیستید؟ «نه آقای راننده. خواب و بیدارم.» ــ فرمودید کشت وکشتار و خرابی در شهر اصفهان بیش از قم بوده‌است؟ «بله.» ــ اول بار چه کسانی به اصفهان حمله کردند؟ «والله درست به خاطر ندارم. یادم می‌آید که نوشته‌اند شهر در زمان حملۀ مغول بکلی ویران شد. بعد هم تیمور مردم اصفهان را قتل عام کرد. ترکمانها هم تا آنجا که توانستند شهر را در به داغان کردند. البته بعد نوبت به افغانها رسید.» ـ

ـ جای تعجب است که اهل اصفهان دوام آوردند. «بله. واقعاً جای تعجب است.» اهل اصفهان. «تمام مسلمان وشیعۀ اثنی‌عشری‌اند و در امور مذهبی نهایت مواظبت می‌نمایند و قلیلی از آنها یهودی می‌باشند که در دو محله از محلات اصفهان ساکن‌اند و طایفه مسیحی که در نیم فرسخی که جولاهیه می‌گویند مسکن دارند و مردم اصفهان در نیکویی صورت و خوش منظری متوسط‌ اند اما لطیف طبع و بذله‌گوی و حاذق در علوم و صنایع می‌باشند چنانکه در احوال اهالی آن نوشته‌ و گفته‌اند که هر چه را اهل اصفهان اختراع و تکمیل نمودند مردم سایر بلاد از اتیان به مثل و نظیر آن عاجزند. در انواع علوم سابق بر این به از زمان حال بوده و طالبان هر گونه علمی همیشه به اکتساب علوم به این شهر آمده و ترقی می‌نموده‌‌اند و لکن سالها که به جهت عدم تربیت و واگذاردن مردم را به حال خود همه چیز و همه کار روی به تنزل نهاده، صنایع و غیرها حتی مأکولات متعارفی تقلب نموده‌ شده و چیزهای خوبی که منحصر به آن بود و بسیار بلاد از اینجا می‌بردند الحال باید از جایهای دیگر به اصفهان آورند.»

ــ راستی آقا، شما که درس خوانده‌اید نمی‌دانید چرا این مغولها یا افغانها وقتی حمله می‌کردند مردم را قتل عام می‌کردند و چرا مردم که می‌دانستند بالاخره کشته می‌شوند دست روی دست می‌گذاشتند تا یک مشت وحشی بیایند و تکه پاره‌شان کنند؟

«والله چه عرض کنم آقای راننده. البته یادتان باشد فقط اقوام غریبه و وحشی این کارها را نمی‌کردند. نشنیده‌اید که مثلاً آقا محمد خان قاجار دستور داد از چشمهای مردمان کرج برج درست کنند؟» ــ چرا. شنیده‌ام. فقط نمی‌فهمم. سیگار می‌کشید. «نه متشکرم. چرت می‌زنم.» قتل عام مردم اصفهان. ویران کردن اصفهان. سوزاندن اصفهان. مثل تجاوز به زور به زنی. مثل فاحشه کردن باکره‌ای. مثل مثله کردن فاحشه‌ای.

Share/Save/Bookmark

زمانه) شیوه‌ی کتابت (رسم‌الخط) نویسنده در انتشار آن‌لاین کتاب تغییر داده نشد
بخش پیشین:
شب هول - بخش بیست و سوم