خانه > مهدی خلجی > دین و مذهب > حوزهی علمیه، شوخی و آزادی | |||
حوزهی علمیه، شوخی و آزادیمهدی خلجی
پرسش از حوزه علمیه در ایران امروز، پرسشی یکسره سیاسی و حیاتی است؛ اما سخن گفتن از حوزهی علمیه در ایران آزاد نیست و به هماهنگی با مسئولان مربوطه نیازمند است. حوزهی علمیه هنوز به امری قابل بحث در قلمرو عمومی بدل نشده است. هنوز حوزهی علمیه به انجمنی سری شبیه است که دانندگان اسرار آن با بیان اسرار خود را در مخاطرهای سهمگین میاندازند. نه کسی ساز و کار این نهاد را هنوز به خوبی میشناسد؛ نه ساختار مالی حوزه روشن است؛ نه گردش پولهای هنگفت در حوزه، تحت نظارت نهادهای اقتصادی مسئول است؛ نه دامنهی امتیازهای سیاسی و اقتصادی روحانیت شفاف است و نه منطق موازنهی نیروها در حوزه هنوز شناخته شده است. سالها پیش، غلامرضا کرباسچی که خود روزگاری طلبه بود، در بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، مدیریت گردآوری خاطرات شفاهی علما را به دست گرفت و نخستین مجلد از این مجموعه را در سال ۱۳۷۴ به چاپ رساند. کتاب چیزی نیست جز خاطرات علمایی که آن روزها عمرشان از ۶۰ گذشته بود و امروز بیشتر آنان از دنیا رفتهاند. کتاب به زودی و آرامی از کتابفروشیها جمعآوری و توقیف شد و دیگر اجازهی نشر نیافت۱. چرا سخن گفتن از حوزه، حتی برای سالخوردگان معتبر آن آزاد نیست؟ بیگمان، حوزهی علمیه در ایران یکی از تاریکخانههای اصلی قدرت سیاسی است. این نوشته تنها به یک اظهار نظر سیاسی دربارهی حوزهی علمیه میپردازد و بحث دربارهی حوزه را به مجالی دیگر حوالت میکند. آیتالله علی خامنهای در آذرماه گذشته، پرسیده است «چرا کرسیهای آزاداندیشی در قم تشکیل نمیشود؟ چه اشکالی دارد؟ حوزههای علمیهی ما همیشه مرکز و مهد آزاداندیشی علمی بوده۲.» بلافاصله پس از این سخنان، نهادهای سیاسی - حوزوی تحت نظر رهبر جمهوری اسلامی «ستاد مطالبات رهبری از حوزه» تشکیل دادند با رییس و دبیر و تشیکلات مربوطه۳. فرمان آزاداندیشی اما با فرمان نمیشود از کسی خواست کس دیگری را دوست داشته باشد یا طور خاصی دربارهی مسألهای بیندیشد. اندیشیدن و دوست داشتن از اموری هستند که علی الظاهر از فرمانی پیروی نمیکنند. صاحب قدرت نمیتواند از کسی یا نهادی بخواهد آزاداندیش باشد. تنها خدمتی که فرد دارندهی قدرت میتواند بکند، این است که قدرت خود را اعمال نکند. قدرتمندی که میخواهد آزاداندیشی در جایی رواج یابد، باید از اعمال قدرتش در آنجا چشمپوشی کند. احتمالاً بداهت نکتهای که آمد، سبب بیاعتنایی روحانیان ناوابسته به قدرت به سخنان رهبری است. سخنان آیتالله خامنهای را دربارهی آزادی حوزه کسی جدی نمیگیرد؛ اگر در سخن وی چیزی برای جدی گرفتن وجود داشته باشد، آنجاست که بوی محدودیت و اعمال قدرت از آن به مشام میرسد. جدی نگیرید یا اصلاً فرض کنید کسی مانند دکتر علی شریعتی در حوزهی علمیه، نهاد روحانیت را نقد کند و شرح دهد که چرا در اسلام چنین نهادی وجود نداشته است. یا کسی بر پایهی نظریهی عبدالکریم سروش روششناسی فقهی را از بیخ و بن بسنجد و آن را از نظر معرفتشناختی منسوخ اعلام کند. یا شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی نظریهی شهید جاویدش را پایهی درس تاریخ اسلام خود قرار دهد. یا محسن کدیور و احمد قابل دوباره به قم مهاجرت کنند و آزادانه نظریههای رایج در فقه شیعه را نقادی کنند. یا احمد شریعت، حلقهی عرفان خود را در شهر قم دوباره دایر کند. فکر میکنید چه اتفاقی بیفتد؟ اگر ادارهی آمار مرکز مدیریت حوزهی علمیهی قم، شهریهی طلبههایی که به چنین درسهای رفتند، قطع کرد، آیا جای اعتراض هست؟ اگر دادگاه ویژه روحانیت یکی از این مدرسان و نظریهپردازان را به دادگاه و زندان کشاند، آیا مجالی برای فرجامخواهی خواهد ماند؟ آیا اگر تیپ مستقل ۸۳ امام صادق به فرماندهی حجتالاسلام و المسلمین ذوالنور به خانهی مراجع یورش بردند و کتابها و نوشتههای ایشان را به یغما بردند، مقامی قانونی برای دادخواهی در ایران وجود دارد؟ تجربهی تاریخی به این پرسشها پاسخ منفی میدهد. عبرتی که از تاریخ سه دههی گذشته میتوان گرفت آن است که چندان این حرفها را جدی نگیرید. در عمل، بیشتر اهل حوزه، جز وابستگان به قدرت و متنعمان بدان، چنین میکنند. شوخی و ایدئولوژی نمونهی آن آیتالله منتظری است. در سخنان وی، همواره ارجاع به آرمانهای انقلاب است. اما ایدئولوژی خودکامه، ضرورتاً از تحقق وعدههای خود ناتوان است. این ایدئولوژی وقتی به قدرت رسید، باید تکلیف خود را با کسانی که آن وعدهها را هنوز جدی میگیرند، یکسره کند. منطق قدرت چنین ایجاب میکند. اسلاوی ژیژک، از فیلسوفان اروپای شرقی، میگوید اگر ایدئولوژی بخواهد کارآمد باشد، نباید خودش را زیاد جدی بگیرد. او از خاطرات خود در ظل نظام کمونیستی یاد میکند. برای او بسیار تکاندهنده بود دیدن اینکه نه تنها مقامات ردهبالای حزب کمونیست، ایدئولوژی رسمی خود را چندان جدی نمیگرفتند؛ که حتی کسانی که آن را خیلی جدی میگرفتند، به چشم تهدید نگریسته میشدند. هر گامی که به سوی جدی انگاشتن ایدئولوژی برداشته میشد، شخص را به مخالف بدل شدن نزدیکتر میکرد. ژیژک به یاد میآورد که یک بار یکی از مقامات بالای حزب کمونیست اسلوونی برای جوانان کمونیست سخنرانی کرد و در سخنرانی خود تأکید ورزید که جوانان باید دو جلد «سرمایه»ی کارل مارکس را بخوانند و به ویژه تز چهارم فوئر باخ را که «نباید تنها جهان را تفسیر کرد؛ بلکه باید آن را تغییر داد» سرلوحهی زندگی خود قرار دهند. ژیژک میگوید البته تفسیر خود آن مقام از این تز بسیار عوامانه بود؛ چیزی شبیه اینکه «حرف زدن و فسلفهبافی را ول کنید؛ کمی کار کنید.» ژیژک ادامه میدهد که پس از سخنرانی نزد وی رفته و از او پرسیده: «آیا میدانید که «سرمایه»ی مارکس سه جلد است نه دو جلد؛ و همینطور آنچه نقل کردید تز یازدهم است نه چهارم؟» پاسخ آن مقام معظم چنین بود «میدانم؛ ولی این پیام من بود؛ مهم نیست کسی این را میداند یا نه.» به قول ژیژک معنای این حرف بیاعتنایی بود؛ یعنی «من اهمیتی به این چیزها نمیدهم۴.» حوزهی علمیه جای آزاداندیشی است؟ آیتالله خامنهای نمونههایی را در تاریخ یاد کرده که همه از قضا، گواه خلاف مدعای اوست. به اشارت وحید بهبهانی اخباریان در عراق قتل عام شدند. نزاع میان اصولیان و اخباریان با بحث علمی به فرجام نرسید. خون، نقطهی پایانی بر این ماجرا گذاشت. ملاصدرا در حوزهی علمیه تکفیر شد و به روستای کهک قم پناه برد. حوزهی مشهد بازار پررونق تکفیر فیلسوفان بوده است. حتی خود آیتالله خمینی در پیام خود به روحانیت تصریح کرد که کاسهی فرزندش را در مدرسه فیضیه آب کشیدند؛ زیرا وی فلسفه تدریس میکرد. بسیاری از روحانیان به خاطر آرای متفاوت فقهی یا کلامی یا تفسیری خود در انزوا به سر بردند و حتی برخی در اوج فقر و فاقه زیر آوار کتابهاشان جان سپردند. حوزههای علمیه تنها زمانی جای آزاداندیشی بودند که نظریهی خاصی سلطه بر حوزه نداشته است. این وضعیت را نیز در حوزههای مستقر شیعی چندان نمیتوان سراغ کرد. برای جستوجوی چنین دورانی باید به خیلی عقبتر برگشت، سده سوم و چهارم و پنجم هجری. حوزه علمیه، قدرت سیاسی و استقلال حوزهی علمیهی شیعه در دوران صفویه با رعایت و حمایت سلاطین صفوی تأسیس و شکوفا شد و از هکتارها زمینی که سلطان صفوی به محقق کرکی بخشید تا دیگر پشتیانیهای مالی و سیاسی، در تثبیت این حوزه نقشی بنیادی بازی کردند. از دوران صفویه تا پیش از انقلاب ایران، یعنی از عصر علامه محمدباقر مجلسی تا آیتالله محمدحسین بروجردی و سپس محمدکاظم شریعتمداری، حوزه همواره در نوعی تعامل با قدرت سیاسی اداره شد و با وجود پست و بلندیها در این مناسبات، مشروعیت حکومت شیعی در ایران از قدرت علما جدا نبود. اما انقلاب ایران، این مناسبات را به راهی دیگر برد. قدرت سیاسی و قدرت مذهبی یکی شد. از زمان آیتالله خمینی، با وجود زنده بودن مراجع بزرگ، حوزههای ایران زیر مهار حکومت در آمد. قوهی قهریهی ویژهای برای سرکوب روحانیت ابداع شد و نظام مدیریت تازهای جای ادارهی سنتی حوزه را گرفت. آیتالله خامنهای؛ رهبر انحصاری حوزهی علمیه آیتالله خامنهای نظام پادگانی را در حوزه اعمال کرد. نه تنها در مدرسهای مانند مدرسه معصومیهی قم مراسمی شبیه مراسم نظامی در صبحگاه و شامگاه برگزار میشد که آیتالله خامنهای ارتش ویژهای نیز برای حوزه تدارک دید: تیپ مستقل ۸۳ امام صادق؛ روحانیانی که لباس نظامی میپوشند و به جای کلاه، عمامه بر سر میگذارند. دادگاه ویژهی روحانیت بسط پیدا کرد و زندانهای قم و نیز اوین، بندهای ویژهای برای روحانیت تدارک دیدند. دادگاه ویژه در هر استانی، شعبهای تأسیس کرد و حتی روحانیان روستاهای دورافتاده نیز از نظارت و مجازات آن مصون نماندند. ابتکار دیگر آیتالله خامنهای گسترش مرکز مدیریت حوزهی علمیهی قم و به ویژه ادارهی آمار آن بود. وظیفهی اصلی ادارهی آمار نظارت بر ذهن طلبههاست. اگر طلبهای جدا از خط مشی رسمی حوزه، طرز دیگری بیندیشد یا افکار و نوشتههای سیاسی داشته باشد، در برگهای این اداره ثبت میشود و کمترین مجازات، امتناع از تمدید معافیت موقت سربازی یا قطع شهریه یا معرفی به دادگاه ویژه برای خلع لباس است. آیتالله خامنهای و آزاداندیشی در حوزه، عزل و نصب مدیران نهادهای عریض و طویل و تأثیرگذار، همه، به دست آیتالله خامنهای است. رابطهی آیتالله خامنهای با حوزه، چیزی شبیه رابطهی او با سپاه پاسداران یا ارتش است. حتی اجازهی اجتهاد هم تا اندازهی بسیاری به طور غیرمستقیم در انحصار رهبر جمهوری اسلامی است. شورای نگهبان، نهاد زیر نظر رهبری، به مرجع رسمی و یگانه مجتهدشناختن طلبهها بدل شده است. محمود درویش، شاعر فلسطینی، به قدرتهایی که برای فلسطین دل میسوزانند و با ادعای عشق به فلسطین در این سرزمین مداخله میکنند و البته بیشتر اوقات کار را بر فلسطینیها دشوار میسازند، در شعری میگوید: «ارحمونا بحبکم القاتل!» این عشق کشنده پیشکش، لطفاً رحم کنید و دست از سر ما بردارید. ۱- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، پیدایش و تحولات حوزهی علمیهی قم، به کوشش غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، قم، ۱۳۷۴ ۲- متن سخنان رهبر جمهوری اسلامی ۳- جزییات این ستاد ۴- ZiZek, Slavoj, Conversation with Zizek, Polity, 2004 p. 35
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
besiar jaleb omidvaram khode khameneh ee ham bekhoone ino linkesho befrestin barash va digar hozavian
-- sam ، Jan 3, 2008بسیار لذت بردم به نظر من طبیعت اخوند همین است و هر کس دیگری هم جای خامنه ای یا خمینی بود همین کار را میکرد این انقلاب فرصتی را پیش اورد تا مردم این قشر را بهتر بشناسد به امید ایرانی بدون اخوند
-- mohammad ، Jan 3, 2008afarin, afarin
-- amir ، Jan 3, 2008جناب خلجی سلام.
-- R ، Jan 3, 2008لطفا ادامه دهید.
با سپاس
من با مشکلات عاطفی یک طلبهء سرکوب شده در شهر قم از طریق کتاب شما آشنا شدم. در این جستار مختصر اما آن ژرفنگری را که انتظار داشتم متأسفانه نیافتم. آنچه که از نوشته تان دستگیرم شد این بود که ظاهراً آقای خامنه ای در این مدت موفق شده است تکثر مراجع شیعه را به نوعی همگرایی (سانترالیسم مذهبی) تبدیل کند. هرگاه دستگاه مذهبی شیعه را با کلیسای کاتولیک مقایسه کنیم، شاید به این نتیجه بتوانیم رسید که همگرایی مراجع در نوع خود نمایانگر پیشرفت در امور مذهبی ست. در این که یکی از مهم ترین سویه های مذاهب ابراهیمی و به خصوص اسلام اعمال مستقیم و غیرمستقیم قدرت سیاسی ست تردید ندارم. این امر حتی در نظام های سکولار دموکراسی لیبرال هم صادق است. کافی ست که به نفوذ واتیکان در اروپا و در آمریکای شمالی تأمل بفرمایید. مسأله اینجاست که پس از مرگ آیت الله خمینی گروهی از علمای شیعه و طرفداران ایشان از مرچعیت و رهبری سیاسی آقای خامنه ای سر باز زدند. ریشه نارضایتی ها در حوزه های علمیه را باید در این نکته جست. یکی از پیامدهای همگرایی مراجع این است که از نفوذ دیگر مراجع کاسته خواهد شد. چنانچه شما به تاریخ فرقه شیخیه و به مجموع وقایعی که به شهادت شهید ثالث انجامید مراجعه فرمایید، به اهمیت این همگرایی که الحق پدیده تازه ای در تاریخ شیعه است پی خواهید برد. البته بهتر و درست تر این است که این همگرایی از راه تفکر و چالش اندیشه ها و توافق بر سر اصول پیش می آمد. در حالی که از طریق نفوذ دولت و با سرکوب و اعمال زور پیش آمده است. انتقاد شما به حاکمیت از این نظر کاملاً وارد است. اما، با این حال همان طور که عرض کردم همگرایی در ذات خود به خصوص در قلمرو دین و به ویژه در مذهب شیعه پیشرفت فرحنده ای ست. امیدوارم شما با شناختی که از حوزه دارید، به تدریج خلاصه ای از اختلافات علما را از صفویه به این سو به دست دهید و علاوه بر این ساختار شیعه را با ساختار کلیسا و نقش کلیسا در نظام های دموکراسی لیبرال مقایسه بفرمایید.
-- دوستدار ، Jan 3, 2008آقا خلج شما حرفای آسد علی رو جدی نگير! حرفای شيخ علی تهرانی رو در باره آ سد علی يادت میآد؟ به قول خيام : رو می خور و خود حقيقت از من بشنو**باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی!
-- معصومه از تهران ، Jan 3, 2008بسیار بسیار عالی بود و تا آنجا که من در جریانم، ماجرا حوزه بسی غم انگیزتر از اینست.
-- م ، Jan 3, 2008نظرات آقای خلجی به خاطر تجربه نزدیکی که داشته اند بسیار بسیار ارزشمند است. امیدوارم رادیو زمانه در نشر مطالب ایشان بیشتر کوشش کند.
You seem to be so packed with hatred and xenophobia that your intellectual work reproduces the same terrifying effects that the violent actions of dictators does. Why are you -just like the ones you oppose- incapable of seeing even a grain of truth or good in those who are subject to your critique ? Can't this be a sign of how people like you would treat their opposition when they have access to power?
-- Shahab ، Jan 3, 2008That was awesome!
-- Babak ، Jan 4, 2008مرسی ... بسیار تفکر بر انگیز بود
-- دیده بان ، Jan 4, 2008آقای خلجی عزیز
-- شاهین رضایی ، Jan 4, 2008مقاله شما برای من غیر حوزوی حاوی مطالب کاملا تازه و جالبی بود. بینهایت از شما متشکرم و خواهش می کنم بیشتر و مبسوط تر به این موضوعات بپردازید. کم هستند کسانی که مانند شما حوزه و نهاد روحانیت را از درون بشناسند و بتوانند با فاصله و نگاه علمی در باره آن بنویسند.
با تشکر مجدد
شاهین
جناب خلجی!
-- R ، Jan 5, 2008لطفا به این نورفشانی ها بازهم ادامه دهید، چه در زمینه ی ادبیات قرآنی و چه در باب سلسله مراتب و نهاد های دینی ی اسلامی- شیعی.
فرصتی است مغتنم.
پیروز باشید.
Jaleb bood. estefadeh kardam, mamnoon
-- pympa@yahoo.com ، Jan 5, 2008ba salam.chera ta be in had dir be dir maghaleh midahid?
-- akbar ، Jan 8, 2008می شه در مورد ضدیت آن سه نهاد با آزاداندیشی بیشتر توضیح بدین البته چند مثال واقعی نیز از این ضدیت نقل کنین
-- حجت عارفی ، Jan 16, 2008با تشکر