رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ آبان ۱۳۸۹
برنامه‌ی رادیویی خاک ویژه‌ی جشنواره‌ی ادبی «گام اول»

گامی دیگر به‌سوی انحطاط

حسین نوش‌آذر

جشنواره‌ی ادبی «گام اول» که یک جشنواره‌ی دولتی است و به نویسندگان تازه‌کار اختصاص دارد، هفته‌ی گذشته در کرمان برگزار شد. دری اخوی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد که در واقع سیاست‌های سانسور کتاب را اجرا می‌کند، در این جشنواره سخنان قابل‌تأملی به‌زبان آورد. این شخص از قول رهبری گفت: «انقلاب زمانی می‌تواند در قالب هنر درآید که هنرمند خودی داشته باشیم [و او بتواند] با حضورش هنرش را پرورش بدهد.»

Download it Here!

کسی نپرسید این هنرمندهای غیرخودی که در سی سال گذشته با وجود این‌همه امکانات در ایران مانع از نوشته شدن رمان انقلاب شدند، چه کسانی بودند؟ یعنی نویسندگان و شاعرانی مانند گلشیری و شاملو و مختاری و پوینده و اخوان ثالث و احمد محمود و ده‌ها نویسنده و شاعر دیگر غیرخودی بودند و ما خبر نداشتیم؟

رئیس اداره‌ی سانسور در بخش دیگری از سخنانش گفت: «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نباید این نویسندگان را پس از پایان این جشنواره به حال خود رها کند و با این کار مانع بهره‌برداری دشمنان دین از این گروه از هنرمندان شود» و اعلام کرد که به این همکاران جوان اما بخت‌برگشته بیمه تأمین اجتماعی تعلق می‌گیرد و وزارت فخیمه‌ی ارشاد ۵۰۰ تا ۱۰۰۰جلد از آثار آنها را خریداری می‌‌کند. قیمت نویسندگان ما یعنی آن‌قدر پایین آمده که اگر آنها را بیمه کنند و ۵۰۰ جلد از کتاب‌هایشان را پیش‌خرید کنند، آنها به دام دشمنان دین نمی‌افتند؟

برنامه رادیویی این هفته خاک به جشنواره‌ی ادبی «گام اول» که هفته‌ی گذشته برای چهارمین بار برگزار شد، اختصاص دارد.


نویسندگان جوانی که جایزه گام اول به آنها تعلق گرفت.

تن‌ات را بیمه می‌کنیم، اما در ازایش قلم‌ات را می‌خریم

جشنواره‌ی ادبی «گام اول» نخستین گام به‌سوی انحطاط ادبی نیست، بی‌تردید آخرین گام هم نخواهد بود، چون هنوز این انحطاط کامل نشده و اگر کامل شود دیگر نشانی از ادبیات خلاق باقی نخواهد ماند که بخواهند به آن جایزه بدهند. تولستوی پیشگویی کرده بود که روزی خواهد رسید و در آن روز هر کس یک کتاب خواهد نوشت. ما به این روز نزدیک می‌شویم، و اتفاقاً دولت با سیاست‌های سلبی و تبعیض‌آمیزش به نویسندگانی نظر دارد که در سردرگمی‌ای که امروز در جهان وجود دارد، می‌خواهند جایی برای خودشان دست و پا کنند.

وقتی آقای دری اخوی می‌گوید: ارشاد نباید نویسندگان نوقلم را پس از پایان جشنواره به حال خود رها کند و با این کار مانع بهره‌برداری دشمنان دین از این گروه از هنرمندان شود؛ یک معنای سخن معاون وزیر این است که از نویسندگان جوان دعوت می‌کند که در ازای بیمه تأمین اجتماعی که البته حق مسلم هر انسانی است، قلم‌شان را در خدمت وزارت فخیمه ارشاد قرار دهند. نویسندگان اگر درمانده و بی‌پناه نبودند، هرگز دست به قلم نمی‌بردند.

معاون وزیر گمان می‌کند از بی‌پناهی و درماندگی نویسندگان می‌تواند به‌سادگی استفاده کند. غافل از آنکه ادبیات دیکته‌شده هرگز چیز دندان‌گیری از کار درنخواهد آمد. به جرأت می‌توانیم بگوییم که در طول تاریخ انقلاب جز محسن مخملباف و رضا امیرخانی حکومت نتوانسته نویسنده‌ای شاخص تربیت کند.

مخملباف به‌زودی به راه دیگری افتاد و امیرخانی هم بیش از آنکه خودش باشد، می‌خواهد آل‌احمد روزگار ما باشد و با این حال هوش تخیل او در همین حد است که در «بی‌وتن» از شخصیت رمانش در قلب آمریکا یک قصاب مسلمان بسازد که به خون‌ریزی در جنگ عادت کرده و از دیدن خون لذت می‌برد و با این حال رساندن گوشت حلال به مسلمانان مهاجر را بهانه می‌کند و آخر سر، پس از آن ادعاها و فریاد و فغان‌ها که در دایره‌ی واژگانی «بسیجی»‌های از جنگ‌برگشته، گوش را آزار می‌دهد، رسالت تاریخی و اجتماعی و مذهبی‌اش را در ذبح گوسفندان بیچاره می‌بیند. اگر اسامه بن‌لادن یا یک مرد استشهادی از روی ناچاری رمان‌نویس می‌شد، حداکثر می‌توانست با مرکب خشم از دیدن آقایی و مکنت دیگران از عشق به خون بنویسد.

سامورایی‌های بی‌ارباب

می‌گویند سامورایی‌ها وقتی ارباب‌شان می‌مرد، برای هر کس که پولی به آنها می‌پرداخت شمشیر می‌زدند. وضعیت گروهی از نویسندگان نزدیک به حکومت بی‌شباهت به سامورایی‌های بی‌ارباب نیست. آنها در این مدت به لطف کلاس‌های داستان‌نویسی به‌خوبی با فوت و فن داستان‌نویسی آشنا شده‌اند، اما نمی‌دانند این مهارت‌ها را چگونه به‌کار بگیرند. نفس نوشتن به‌تنهایی چیز مهمی نیست.

هر کسی می‌تواند در زندگی‌اش حداقل یک داستان و حداکثر یک کتاب بنویسد. مهم این است که بدانیم چرا می‌نویسیم. این امر به آگاهی از تاریخ نیاز دارد. حکومت دقیقاً این خودآگاهی تاریخی را نشانه رفته است. کارگزاران فرهنگی حکومت به‌خوبی می‌دانند که ادبیات داستانی نوعی تاریخ غیررسمی است که بعدها بارها به آن استناد خواهد شد. آنها که خود از براندازان حرفه‌ای هستند، می‌دانند که ادبیات مستقل ذاتاً شورشی و برانداز است.

نومیدی هدایت در برابر نظم و تاریخ مسلط قرار دارد و برای همین هم، همیشه، چه پیش از انقلاب و چه در سه دهه‌ی گذشته او را سانسور کرده‌اند. قلم بی‌پروای صادق چوبک، پرده‌ها را از پیش چشمان ما کنار می‌زند، و تاریخ اجتماعی ما را در گستره‌ی سه دهه در متن فقر و فلاکت و فحشا و دزدی و عوام‌فریبی و تحمیق مذهبی برملا می‌کند. برای همین بهترین داستان‌های او در ایران قابل انتشار نیست. گلشیری در جن‌نامه و در بره گمشده راعی، وسوسه‌ ذهن‌های به حقارت خوگرفته را به‌خوبی می‌شناسد و با آیین‌های مردمی ما آشناست.

براهنی از مثله شدن انسان ایرانی در طول تاریخ و در مناسبات انسان‌کش سخن می‌گوید. آثاری که این نویسندگان آفریدند، هرگز به‌کار جعل تاریخ رسمی نمی‌آید. برای همین هم آنها «خودی» به‌شمار نمی‌آیند. نوجوان‌هایی که انقلاب کردند، بیش از آن‌که از روی آگاهی به خیابان‌ها بیایند، تحت تأثیر رمان‌های انقلابی مثل خرمگس نوشته‌ی اتل لیلیان وینیچ بودند. من حتی یک نویسنده را نمی‌شناسم که به وضع موجود رضایت داده باشد.

نویسنده اگر حاکمیت‌گریز نباشد، نویسنده نیست؛ اعلامیه‌نویس و بیانیه‌نویس هم حتی نیست. او یک موجود اخته شده، افسرده و ناراحت است؛ توابی است که شهامتش را از او گرفته‌اند، و در مقابل، چیزی برای او فراهم کرده‌اند در حد مسکن مناسب یا بیمه درمان و در همان حال غرورش و قلمش را از او گرفته‌اند. اگر از نویسنده‌ای غرورش را بگیری، قلم او را ناتوان کرده‌ای.

بی‌جهت نیست که در این چند سال گذشته، محور مناسبات ما را بر تحقیر یکدیگر قرار داده‌اند. آیا می‌توانیم بگوییم نویسنده‌ای که تحقیر شده و دیگری را تحقیر می‌کند، مزدور یا خودفروخته است؟ نه. او حداکثر یک سامورایی بی‌ارباب است که نمی‌داند برای کی شمشیر می‌زند. او فقط می‌خواهد باشد و بماند. غافل از آنکه خیلی‌ها بودند، زیر سایه نوشتند و ماندند، سهمی هم برداشتند و بردند، اما در تاریخ نقشی نداشتند. نبود این آگاهی تاریخی از بدبختی‌های بزرگ فرهنگی ماست.

دری اخوی گفته است: «دشمنان دین و دیانت درصدد جذب نویسندگان ما هستند، اما وزارت ارشاد مصمم است با حمایت از کسانی که به سیاست‌های کلان نظام مقدس جمهوری اسلامی نزدیک‌اند، این توطئه و ترفند دشمنان را خنثی کند.» او با این گفته‌ تلاش می‌کند در متن دشمن‌پنداری و دشمن‌سازی تاریخی، سایه‌ی نظم و تاریخ رسمی را بر سر نویسندگان جوان بیندازد. می‌دانیم که در تاریکی فقط از تاریکی و زیر سایه فقط از سایه‌ها می‌توان نوشت.

شگفت‌آور است که جایزه‌ی گام اول شاید نخستین جایزه‌ی ادبی در جهان باشد که منطق آن یکسر غیرادبی است. کار به آنجا رسیده که آقایان مسئولان دیگر حتی تلاش نمی‌کنند ظاهرسازی کنند. با صراحت خواسته‌ی خود را به زبان می‌آورند: زیر سایه ما باشید و از دنیای سایه‌ها بنویسید، در مقابل ما تن شما را بیمه می‌کنیم و در ازایش در کمتر از ده سال از شما یک موجود ناراضی، اما بی‌شهامت می‌سازیم. پیشنهاد مفیستو به فاوست دست‌کم وسوسه‌انگیز بود. اینها حتی این وسوسه را هم نمی‌توانند به دل انسان‌ها بیندازند.

متن نوشته طولانی‌تر از برنامه‌ی شنیداری است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای نوش آذر
نظام فرهنگ و ارشاد ایران بدنبال سلاخی فرهنگ ، اندیشه ، هنر و ادبیات ایران ما است . این پروژه را با مستولی ساختن فضای پاستوریزه در ادبیات و فرهنگ و اندیشه و پرو بال دادن به انشانویسان خودفروش و دیگرفروش و متن فروش آغاز کرده و با تخطئه و ترور شخصیت نویسندگان مستقل ادامه داده و همینطوری پیش می آید . کار ادبیات امروز ایران وحشت شکنی است .
امید که متن های شما حوصله واکاوی واقعیت فضای ادبی امروز را آنچنان که بایسته است داشته باشد . شما یک گوشه از این پرده منحوس را کنار زده اید . خوب است این را نیز اضافه کنید که بسیاری برای گرفتن امتیاز هایی ( از جمله جایزه ) چه حقارت هایی را متحمل نمی شوند .آنهایی که بر جوایز دولتی بوسه می زنند یک جور این سایه نحس وحشت را کشدار می کنند و آنهایی که در پشت صحنه برخی جوایز خصوصی با دولت و دولتیان لاس می زنند یک جور . به قول معروف : همه در سعی فنا پیشتر از یکدگرند !!!
روشنگری کاری سخت و جگر خون کننده است .
زمانه می تواند به خوبی و در شان ادبیات و هنر واندیشه و نویسندگان استبداد ستیز و مقابله کننده با خباثت های نظام توتالیتاریستی - پوپولیستی که بر ایران امروز ترکتازی می کند روشنگری نماید .
برای شما و قلمتان روشن بینی و روشنگری آرزومندم
با احترام
مهرزاد حافظی
________________
دوست عزیز، آقای مهرزاد حافظی گرامی
از سال‌های دهه‌ی هفتاد مشکلی که در محیط فرهنگی ما وجود داشت و بزرگ‌ترین چالش تاریخی نویسندگان ایرانی این بود که چگونه سانسور را دور بزنند و ادبیات ایران را از این مهلکه نجات دهند. چنان‌که می‌دانید این کشش و کوشش تاریخی در نهایت به قتل‌های زنجیره ای انجامید، مطبوعات مستقل در محاق توقیف افتاد و همزمان بخشی از بدنه جوان ادبیات مستقل ما در روزنامه‌های کثیرالانتشار جذب شد. این سیاست را می‌توانیم سیاست «سلب و ایجاب توأمان» بنامیم. در هشت سال گذشته، آن سویه ایجابی را با توقیف مطبوعات اصلاح‌طلب و زمینگیر کردن آنها که مانده‌اند به یک سویه‌ی یکسر سلبی تبدیل کرده‌اند. یا بمیر یا بمان. اگر می‌خواهی بمانی با ما باش. نویسندگان جوان در این میان هیچ گناهی ندارند. آنها جوانان بااستعداد و پرشوری هستند که فقط یک خواسته از زندگی دارند: ما می‌خواهیم بمانیم و بنویسیم. پرسش این است: چه باید کرد؟ آیا با محک‌ها و ملاک‌های موجود، ملاک‌هایی مانند چگونگی رویکرد نویسندگان المانی در دوران امپراطوری سوم می‌توان مشکلات فرهنگی خودمان را در مقابله با این سیاست مخرب سنجید؟ گمان نمی‌کنم. ما بیش از هر چیز به ملاک و معیار نیاز داریم. مشکل ما از وقتی شروع شد که معیارها را از دست دادیم.
سپاسگزارم از همفکری.
دوست دیگری هم خطای تایپی مرا تذکر داده بود که برطرف کردم. ممنونم

-- hafezi.mehrzad@gmail.com ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:45 PM

آقای نوش آذر گرامی
تشکر
من حرف شما را قبول دارم . در هر حال آنچه به نظر من می آید و بر آن هستم و خواهم بود این است که تا می توانیم روشنگر باشیم و از چهره پلید و تروریست پرور این نظام لایه برداری کنیم و مواظب باشیم که دور نخوریم و تباهی آور نباشیم و نشویم .
موفق باشید
با احترام
حافظی

-- مهرزاد حافظی ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:45 PM

این عکس در تاریخ ثبت می شود.

-- مهسا ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:45 PM