رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ فروردین ۱۳۸۹
معرفی غزلیات فاطمه اختصاری و شعرخوانی او در برنامه‌ی رادیویی خاک

خزه، گوش ماهی و تشتک

دفتر خاک

اشعار خانم فاطمه اختصاری در زندگی روزانه هزاران زن شهرنشین ایرانی جریان دارد که در فاصله‌ی بین عادت‌های ماهانه با همسران‌شان به بستر می‌روند، زندگی را با پخت و پز و شست‌وشو می‌گذرانند و در خفا آرزو دارند که روزی مردی به آنها ابراز عشق کند و چه بسا پنهانی بوسه‌ای از گوشه‌ی لب‌شان بردارد. نهایت آرزوی آنها رفتن به شهربازیها و خوردن چیزبرگر در میدان امام حسین است و با این حال گاهی همین آرزوهای ساده هم برآورده نمی‌شود.

Download it Here!

امروز برنامه رادیویی خاک به فاطمه اختصاری و شعرخوانی او اختصاص دارد.


فاطمه اختصاری به ما می‌گوید:

«در خرداد ماه سال ۱۳۶۵ به دنیا آمدم و تا سال ۱۳۷۴ به همراه مادرم در شهر کاشمر (یکی از شهرهای استان خراسان) زندگی می‌کردیم. بعداٌ به خاطر ادامه تحصیل مادرم به مشهد آمدیم و در همین شهر به دانشگاه رفتم و تا مقطع لیسانس درس خواندم. اما با توجه به فضای بسته‌ی فرهنگی و اجتماعی این شهر تصمیم به کوچ به تهران گرفتم. یکی از مهم‌ترین علت‌هایی که موجب این تصمیم شد ادبیات بود.»

فاطمه اختصاری مشغول تحصیل است. می‌گوید:

«بعد از ورود به دانشگاه و از سن ۱۸ سالگی تقریباٌ سعی کردم هر چیزی را جز «ادبیات» و «در خدمت ادبیات» در زندگی کمرنگ کنم و با مطالعه و تلاش بیشتر به سوی چیزی پیش بروم که به قول «شاملو»: «شعری که زندگی ست»...

اشعار خانم اختصاری مقفی و در واقع غزل پست مدرن با محتوای اجتماعی است. فاطمه اختصاری یک شاعر خودبین نیست. او دارای گیرنده‌های عاطفی و حسی قوی است و با زندگی مردم آشناست و می‌تواند این تأثرات را در شعرش به خوبی بازتاب ‌دهد. برای مثال در یکی از غزلیاتش می‌سراید:

مکیدن ِ بچّه سینه‌های خالی را
دوباره شستن ِ یک کهنه‌ی خیالی را
نفس کشیدن ِ یک جسم خواب یا بیدار
بغل گرفتگی ِ مردِ آن ور ِ دیوار
تماس پوستی ِ چند حسّ ِ سرخورده
میان حرکتِ اجزاء نسبتاً مرده
جویدن ِ یخ‌ها روی بغض خورده شده
درون سر، ذرّاتِ به هم فشرده شده
به قدّ ِ خود، سوراخی میان گِل کندن
درست/ کردن ِ فکری برای دل کندن
شبیه آن دستی که کشیده ضامن را
که منفجر بکند هیچ ِ غیرممکن را

او درباره‌ی مفهوم مناقشه‌انگیز «غزل پست مدرن» و درباره‌ی شیوه‌‌ای که در سرودن اشعارش برگزیده، می‌گوید:

«به نظر من قالب در تعامل فرم و محتوا است که شکل می گیرد. حالا اگر من «غزل پست مدرن» را انتخاب کرده‌ام و در این مجموعه بیشتر به آن سمت گرایش دارم به جز استقبال جامعه، ریشه در وانمود وضعیت جامعه در قالب و محتوای شعر دارد. وقتی فاطمه‌ی اختصاری، زن روشنفکر جامعه (اگر بتوانم خود را روشنفکر بنامم) در جامعه‌ای توتالیتر و بسته به سر می‌برد اما تفکرش علیه این وضعیت حاکم حرکت می‌کند؛ وقتی ابزارهای مدرن جامعه را فرا‌گرفته‌اند (نمی گویم مدرن شده‌ایم) اما هنرمند، مدرنیسم را در ذهن و هنرش پشت سر می‌گذارد. این وضعیت در قالب‌های محدود کلاسیک با محتوایی اعتراضی و ساختارشکن و هنجارگریز می‌گنجد. در واقع تعارض فرم و محتوا بازنمودی از وضعیت روشنفکر امروز جهان سومی است. حالا در خیلی از جاها این قالب بسته پیروز می‌شود و در بعضی جاها محتوا کاملاٌ علیه قالب شورش کرده و قالب شعر دچار تغییر و دگرگونی می‌شود.»

شعر فاطمه اختصاری شعر زنی است که به روابط باسمه‌ای و سخنان پوچ شورش می‌کند. شعر زنی است که فریب بحث‌های بی‌پایان زیباشناسیک را نمی‌خورد. اشعار او در متن زندگی شکل می‌گیرد و از در پیله فرورفتن‌ها و روشنفکرنمایی‌های آپارتمانی و خودبینی‌ها و خودبرترپنداری‌ها تن می‌زند. این عصیان به بهترین وجه در یکی از غزلیات او نمایان است. می‌سراید:

حیرت زده‌ام از تو و این جزء گرایی
تأویل‌پذیری زبان، چندصدایی
این چون و چرایی
هم شیوه‌ی مایی!
اصلاً تو کجایی؟!
از باغ برو ریشه‌ی خود را بکن از خاک
از لفظ و قلم حرف زدن، «شعر طربناک»
از «پیرهن چاک»
از «دیده‌ی ناپاک»
بس کن همه را...
Fuck

برخی زنان در شعر فاطمه اختصاری از زندگی روزانه رنج می‌برند. از: «صابون زدن به دست هایی بچّگانه/ دل خوش شدن به روسری و پنس و شانه/مثل عروسک توی آغوش عروسک/خوابیدن ِ هر ظهر در گرمای خانه» به ستوه آمده‌اند. اما همان‌ها با نام‌های مستعار در دنیای مجازی اینترنت به جست و جو معنایی برای زندگی‌شان سرگردان‌اند:

عبور نسبی زن در مرور اینترنت
صدای مالش دو ظرف داخل ِ کابینت

و در همان حال فاجعه‌ای در زندگی آنها به طور نامحسوس در حال روی دادن است. فاجعه‌ای مانند: «خودکشی یک پسربچه در داخل کمد».

در مجموع شعر فاطمه اختصاری یک شعر کاملاً زنانه است. می‌گوید:

«من در شعرهایم زنان زیادی را خلق کرده‌ام: از زنی که مشغول سبزی پاک کردن در حیاط است تا زنی که ملاقاتی مخفیانه با یک دکتر برای سقط جنین دارد. از زنی که مشغول پرستاری از مرد جانبازش است تا زنی که با دوست پسر بی‌تفاوتش قرار دارد. از زنی که زیر یک پشه‌بند با شوهرش احساس دوری و جدایی می کند تا زنی که به شوهرش خیانت کرده است... این‌ها شخصیت‌هایی کاملاٌ متفاوت در موقعیت‌هایی مجزا هستند اما همه از یک درد مشترک رنج می برند: زنی که در جامعه ی امروز ایران دچار مشکلات عدیده‌ای‌ست اما همیشه تنهاست. زنی که در اکثر موارد، خود نیز به این وضعیت تن داده و آن را به عنوان سرنوشت ازلی و ابدی خویش قبول کرده است.»

فاطمه اختصاری درباره‌ی تساوی زن و مرد در جامعه‌ی ما می‌گوید:

«وقتی من به دنبال مجوز کتابم می‌روم و ممیّز می‌گوید شما یک دختر جوان مجرد هستید و نباید این چیزها را بنویسید. وقتی در ادارات و شرکت‌ها زن‌ها گاهی با حقوق‌هایی بین 100 تا 200 هزار تومان مشغول کار شبانه روزی اند و بدون وابستگی به یک مرد قادر به تأمین زندگی خود نیستند. وقتی در دادگاه‌ها همیشه زن بازنده است و هیچ حقی نداشته و ندارد. وقتی من در خیابان هیچ ایمنی ندارم چه از طرف مزاحمان چه از طرف مأموران... دیگر بحث درباره‌ی انسان و تساوی انسان‌ها خنده دار می‌شود.»

از خانم فاطمه اختصاری خواهش کردیم یکی از غزلیاتش را برای ما بخواند.

جایزه، از مجموعه‌ی «بحث‌های فمینیستی قبل از پختن سیب‌زمینی‌»، سروده‌ی فاطمه اختصاری که هنوز منتشر نشده و احتمالاً با حذف پاره‌ای از اشعار شاید سرانجام مجوز بگیرد.

به زودی در دفتر خاک مشروح گفت‌وگو با فاطمه اختصاری، همراه با غزلیاتی از مجموعه «بحث‌های فمینیستی قبل از پختن سیب‌زمینی‌» در دو نوبت به طور جداگانه منتشر می‌شود. اکنون توجه شما را به «جایزه» سروده‌ی فاطمه اختصاری جلب می‌کنیم1:

جایزه
فاطمه اختصاری

چهار بطری ِ اِس اُ اِس ِ (S.O.S) گِلی از تو
چهار سال نشستن «در انتظار گودو»
به آب دادن ِ یک مشت حرف بی‌هیجان
ادامه دادن با آدم بدون زبان
میان این همه خشکی، دو تا جزیره شدن
به چند بطری خالی مدام خیره شدن
زنی که در بغلت بودم و حواسم نیست
به شکل هیچ کسی را که می شناسم نیست
شبیه رابطه‌ای نصفه... خسته‌ام، سردم
بدون تو به کدامین شروع برگردم؟!
میان ما خزه و گوش ماهی و تشتک
و بی‌اهمّـیّتی ِ دو قایق کوچک
چهار سال فقط پشت دوربین هستم
مدام دست تکان می‌دهم، ببین! هستم!
و دست‌های بلندی برای چنگ زدن ↓
به مردِ/ غار نشین ِ سر ِ تو زنگ زدن
[       ]
[    ]
[اُ ما اُ را اُ هُ ما با اُ ما هُ با ها را]
[در این زبان تو بلد نیستی هجاها را!]
سکوت گیجی در ارتباط یک نفره
مدام دُور سرم چرخش دو تا حشره
صدای قطع شده توی موج‌های بلند
شب ِ به تنهایی گریه زیرِ یک پشه بند
چهار بطری ِ اِس اُ اِس (S.O.S) از تو زیر لحاف
و حرکت ِ دو جزیره به سمت چند شکاف
و توی خوابِ... ته ِ چشم‌ها سفید شدن
[کنار هم وسط ِ آب ناپدید شدن]

Share/Save/Bookmark

۱- متن مفصل‌تر از گفتار رادیویی است. این شعر را می‌توانید با صدای شاعر در برنامه رادیویی بشنوید

نظرهای خوانندگان

طنز و در عین حال واقعیت خیلی خوب و با صداقت بیان شده بود. اما نمیدانم چرا بنظر من هماهنگی با فرم نداشت. شاید که من این فرم را دوست ندارم و شاید این محتوا میبایست با فرم مدرن بیان میشد.

-- بدون نام ، Apr 12, 2010 در ساعت 11:59 PM

«... هزاران زن شهرنشین ایرانی جریان دارد که در فاصله‌ی بین عادت‌های ماهانه با همسران‌شان به بستر می‌روند،» این یعنی که طی مدت عادت ماهانه همخوابه نمی‌شوند؟ اسیر بودن در کلیشه‌ی فرهنگی است آیا؟ یا بی‌خبری از زندگی روزانه‌ی زنان؟
----------------------------
ًًپرستو خانم عزیز
با توجه به غزلیات خانم اختصاری در مجموعه بحث های فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی آن مقدمه را نوشتم. بحث من و موضوع این نوشتار این نیست كه آیا خانم های ایرانی یا پاره ای از خانم های ایرانی هنگام عادت ماهانه هم با همسران شان به بستر می روند یا نمی روند. شما در واقع باید به ما بگویید كه نظرتان چیست. حتماً درین چند خط چیزی بوده كه شما را به نوشتن این چند خط واداشته. شما چی فكر می كنید؟
ح.ن

-- پرستو ، Apr 12, 2010 در ساعت 11:59 PM

مطلب رو با دقت و اشتیاق خوندم
و در این زبان صمیمی و شفاف
قشنگ ترین معنی التذاذ ادبی رو تجربه کردم
منتظر کتاب این شاعر بزرگ هستم

-- الهام ، Apr 13, 2010 در ساعت 11:59 PM

سلام
قبلا گفتم که چقدر از خوندن این مطلب
و این اشعار ناب لذت بردم
از شما که این فرصت رو ایجاد می کنین صمیمانه سپاس گزارم
ولی به نظرم مطالبی که با فونت تیره تر نوشته شده می تونست بهتر از این باشه
مثلا پاراگراف اول: به قول خودمون شیوه ی بیانش رو بود!
این شیوه به نوعیه که ممکنه کسی مثل خانم پرستو برداشتی غیر از نظر مولف بکنه
یا فکر بکنه که محتوای این اشعار کمبودهای زنان رو در حد سکس و آرزوهاشون رو در حد شهربازی پایین آورده
در حالی که ابدا این طور نیست
پیشنهاد می کنم زبان آکادمیک تری برای این قسمت انتخاب بشه
بازم متشکرم
و برای شما و شاعر عزیز آرزوی موفقیت می کنم

-- لهام حیدری ، Apr 13, 2010 در ساعت 11:59 PM

به راستی چه می شود گفت؟
حقیقتی که سلسله وار در ما تکرار می شود...

-- سایه ای زمروزها...دروزها... ، Apr 13, 2010 در ساعت 11:59 PM