رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ اسفند ۱۳۸۸
نگاهی به شعرهای آرش نصرت اللهی

تنظیم دریا روی موج‌ها

سهراب رحیمی
robinmail1@yahoo.com

شعرهای این مجموعه که در کل ۴۹عدد هستند از زبانی روان و سرشار از تصاویر روشن و آهنگین برخوردارند. در همان نخستین صفحه‌ی کتاب به این پرسش پاسخ داده می شود که چرا شاعر عنوان « تو» را برای کتابش برگزیده است:

«برای هم‌سرم
که «تو»‌ترین تجربه است برایم
آرامشی روی نیم کت‌های زیستن (ص ۳)

اتصال پسوند «ترین» به «تو»، یعنی بستن نشانه‌ی صفت برترین به ضمیر از شگردهای کارگاهی ایران است. با این‌حال این شگرد دراین بند منطقی‌تر و در مجموع به‌جا به‌کار گرفته شده و حتی می‌توانیم بگوییم این امر از برخی لحاظ « یک حادثه‌ی زبانی‌« است. حادثه‌ی زبانی نه در آن معنای رایج میان برخی منتقدان که می‌خواهند ثابت کنند اگر در شعری چنین حادثه‌ای اتفاق نیفتد، آن شعر کم‌عمق و ضعیف است. در هر حال نباید فراموش کنیم که با چیدن چند کلمه در کنار هم نمی‌توان ساختمان شعر را بنیان نهاد.


تو، مجموعه شعر، آرش نصرت اللهی

اهمیت و نقش کلمه در شعر

کلمه خود، ساختمان است. زبان خاص خود را دارد. اصلاً خودش یک شکل مستقل است. این نگاه از اینجا ناشی می‌شود که ما کلمه را آن‌گونه که در نحو و دستور قدیم، «لفظ مفرد» می‌خواندند، نمی‌خوانیم. ما کلمه را لفظ واحد خطاب نمی کنیم، بلکه آن را یک موجود می دانیم. ما کلمه را انسان خطاب می کنیم. انسانی که هرگز نمی‌میرد، حرف می‌زند، نگاه می‌کند، می‌خندد، گریه می‌کند، راه می‌رود، می‌ایستد، می‌نشیند، می‌پوشد، برهنه می‌شود، می‌نوشد، می‌خورد وبالاخره می‌اندیشد. همه‌ی اینها در انسانیت کلمه هست. پس کلمه انسانی‌تر است. خداوند پیامبرش مسیح را کلمه خطاب کرده است. مسیح یک انسان است و کلمه. از آن بالاتر در انجیل یوحنا می خوانیم: «در آغاز کلمه بود، کلمه نزد خدابود و کلمه خدابود.» طبق این ایده، کلمه به مرحله‌ی الوهیت می رسد. یعنی از مرتبه‌ی خلق بیرون می‌آید، پا به آسمان هفتم می‌گذارد و بر عرش می‌نشیند. این مرتبه، مرتبه‌ای عالی از شعریت کلمه است. اینجاست که با تعریف اصلی شعر سازگاری می‌یابد. رضا براهنی در کتاب طلا در مس جلد اول صفحهء ۵۹ تعبیر جالبی را نقل می‌کند و می‌گوید: «انسان اولیه که نخستین شاعر نیز بود- الهی‌ترین خصوصیت خود- قدرت نامیدن و شعر گفتن- را آنچنان مقدس پنداشته که به خدا نسبت داده است.»

روایت تصویر و استقلال نگاه

آرش نصرت اللهی در روایت تصویرها حتی‌الامکان صادق است و گاه در رسم‌الخط شاعری خود سعی در فاصله گیری از پیشینیان و رسیدن به استقلال نگاه و زبان دارد:

افتاده است
جنگ
از کول مردم
سرزمین
از دهان خبرگزاری
چشم های تو اما
افتادنی نیست (ص ۹)

شاعر اما به این نکته آگاه است که: شعر خوب نمی‌گوید، بلکه نشان می‌دهد:

حرفی بزن
عاشقانه‌ای برای من
سربازی که
نامش بر میدان ماند
پوتین‌هایش
مد روز شدند (ص ۱۰)

دوران جنگ را به یاد می‌آورد و به یاد می‌آورد که در آن زمان که عده ای در جبهه‌ها قربانی می‌شدند، عده‌ای دیگر به فانوسقه‌ها و قمقمه‌ها و پوتین‌های قربانیان چوب حراج می زدند. آن زمان اورکت امریکایی مد روز بود.
یکی از مهمترین ویژگی‌های شعر نصرت اللهی، چگونگی ارتباطش با واقعیت است. هرچند شعر وضعیتی است بیرون از واقعیت یا فراتر از واقعیت. شعر نصرت اللهی تجربه‌ی اوست به اضافه‌ی واقعیت. از این نظر او گاه شاعری مضمون گراست با حفظ تشخص زبانی‌اش:

من و تمام من
می‌توانیم قیر باشیم
لای سقف و گونی
برای مردی که از باران می‌ترسد

نصرت اللهی خوب توانسته پلی بزند بین واقعیت و خیال، طوری که نه این یکی برآن غلبه کند و نه آن دیگری براین یکی سایه بیندازد:

کافه‌ها
لب جاده را گرفته‌اند
کلمه‌ها
لب تو را
کوه‌ها
دورهای درگذر
بازی بدی ست
نه اتوبوس کنار می‌کشد
نه تو حرفی می‌زنی ( ص ۲۱)

اصولاً من این نوع تقطیع را نمی‌پسندم چون خوانش شعر را دچار اشکال می‌کند و همواره این خطر را دارد که شعر را به نثر ( نثر روایی ) نزدیک کند. و البته این هم شکلی از آیین نگارش است که مد روز شده است و جوانان ظاهراً به این نوع تقطیع علاقه دارند. شعر اما مقوله‌ای دیگر است:

دریا را
روی موج‌ها
تنظیم کرده ام
ماهیان سفید
آب‌های دست نخورده
مخابره می‌کنند
آب‌های دست نخورده
برای من و تیر و بید
دکتر
چیزی از مهر من و ماه تو
نداند
این تورم نام تو در گلوی من است (ص ۳۳)


ذهن خلاق هوشیار است

تنظیم دریا روی موج‌ها تصویری زیبا و تعبیری نوست که خبر از ذهن فعال و هوشیار شاعر می‌دهد. همچنین «ماهیان سفید» که آب های دست نخورده مخابره می‌کنند شکل جدیدی از خلق شعر است وقتی که می‌دانیم آب را نمی‌شود مخابره کرد و نمی‌شود آب دریا دست نخورده باشد. ارتباط ارگانیک «تیروئید» و «تورم نام در گلو» ربطی معنایی پیدا می کند با «دکتر»ی که چیزی از «مهر من و ماه او» نمی‌داند.
روی هم رفته راوی کنجکاو است و بازیگوش و این نشان بلوغ اوست که در ابتدای شاعرانگی‌اش دست به خطر می‌زند و اگر این راه را ادامه دهد می‌تواند به موفقیت‌های درخور دست پیدا کند:

هم‌راه روزنامه‌های عصر
توی فکرهای تو
راه می روم تاشب
خبری نیست
نه آبی یرگردان
نه بادی در راه
رسیده ام به نیم کتی که دست بزنم به تو
دست بزنم به عصر
خبرها بوزند (ص ۳۸)

وزیدن خبرها که از دست زدن به عصر حاصل می‌شود وقتی که در فکر او هستی و تا شب راه می‌روی همراه روزنامه‌های عصر، حاکی از خیالی شاعرانه است شاعرانگی روان که احتیاج به کمی ایجاز و اندکی استعاره و حذف بسیاری از کلمات و مطالعه در وزن و آهنگ کلمه‌ها دارد. زیرا واژه‌ها ابزار اند و حامل فکر هستند و هر فکری واژه‌ای را شایسته است:

هوا
ایستاده
روی بالکن
بالکن
ایستاده
روی هوا
نیوتن عاشق نبود (ص ۴۳)

نقض قانون جاذبه باظرافتی شاعرانه در کمترین لغات ممکن، بدون اینکه مجبور شوی به بازی زبانی تن دهی، از عهده ی هر کسی برنمی‌آید. «بادبادک»، بار عاطفی دارد و یادآور دوران کودکی و همچنین نمایانگر سبکی و پرواز و آزادی هم هست. شاعر تازه در شروع کار است و اگر چشمانش را روی جهان خیال نبندد، می‌تواند ادامه‌ی خوبی داشته باشد:

خاک را از خواب کوچه
برمی داریم
برمی‌داریم بادبادکی
که رابطه‌ای ست میان ایوان و ابر
شب شروع می شود (ص ۹۱)

تو/تهران/۱۳۸۵
آرش نصرت اللهی
برگزیده کنفرانس شعر صلح؛ برنده جایزه بنی مجیدی
نشر ثالث، تهران، ۱۳۸۷
۹۲ صفحه، ۱۵۰۰ تومان

Share/Save/Bookmark