رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ دی ۱۳۸۸

شماره‌های تابستانی و پائیزی فصل‌نامه‌ی باران

دفتر خاک

در روزهای آخر پائیز امسال دو شماره ۲۴ و ۲۵شماره‌های تابستانی و پائیزی فصل‌نامه‌ی باران در یک مجلد، در ۲۵۰صفحه در سوئد منتشر شد. موضوع شماره‌ی اخیر باران «نقد و پژوهش ادبی» و سردبیر آن بهروز شیدا (پژوهشگر و منتقد ادبی، سوئد) است.

در خارج از کشور به دلیل پراکندگی ایرانیان در سراسر جهان و مشکلات متعدد نشر و پخش کتاب انتشار نشریات ادبی، مخصوصاً مجله‌ها و جنگ‌هایی که بر اساس یک طرح و فکر مشخص شکل گرفته باشند یک حادثه تلقی می‌شود. نگاهی می‌اندازیم به شماره‌ی اخیر فصل‌نامه‌ی باران:

پ مثل پیشنهاد

باران در دو شماره‌ی پیوسته‌ی تابستانی و پاییزی‌اش بر مبنای یک طرح اندیشیده شده شکل گرفته است. در هر فصل بحث‌ها و نظراتی از دید منتقدان، شاعران، داستا‌‌ن‌‌نویسان و برخی نویسندگان دیگر طرح می‌شود. سه گفت‌وگو درباره‌ی نقد ادبی و یک داستان که می‌تواند موضوع نقد ادبی باشد باقی اجزاء این چیدمانِ ادبی – رسانه‌ای را می‌سازد.

بیرون از این قاب، در فصلی به نامِ «خارج از متن» چهار فعال حقوق زنان به شش پرسش پاسخ داده‌اند. در همان حال برای بحث‌هایی که نویسندگان این شماره‌ی باران طرح می‌کنند کلیدواژه ای در نظر گرفته شده که با حرف اول آن مشخص می‌شود. کلیدواژه هایی مانند «گ مثل گفتمان»، «س مثل سپیده‌دم»، «ز مثل زمان» و «س مثل سرگرمی». این شماره‌ی باران در واقع در قلمرو رسانه‌های ادبی یک پیشنهاد و پاسخی است برای این پرسش: آیا از یک جُنگ ادبی، می‌توانیم یک اثر هنری بپردازیم، چنان‌که اعتبار آن فقط به محتوا و نام نویسندگانش بستگی نداشته نباشد؟

این شماره مانند یک آلبوم خانوادگی با عکس‌هایی است که هر یک به مناسبتی گرفته شده، اما در مجموع و به رغم تفاوت کیفی عکس‌ها تصویری از اعضاء خانواده به دست می‌دهد. هر متن به یک موضوع و هر موضوع به یک کلمه و هر کلمه به یک حرف کاهش یافته و هر حرف به یک کلمه و هر کلمه به یک متن و هر متن به چندین متن و مجموعه‌ی این متن‌ها به یک نشریه افزایش پیدا کرده است.

این نخستین بار نیست که بهروز شیدا تلاش می‌کند از یک رسانه‌ی ادبی یک اثر هنری بسازد و بپردازد. شماره‌ی شانزدهم باران که به سردبیری او و با موضوع ادبیات تبعید منتشر شده بود، نشریه‌ای بود که خود نشریه هم به عنوان یک رسانه حرفی برای گفتن داشت. طراح این شماره‌ی باران جهانگیر سروری سهم چشمگیری در تحقق بخشیدن به این فکر داشته است.


ن مثل ناموزونی

مسعود مافان در آغاز این دفتر برخی مشکلات «هرتا مولر» با پلیس مخفی رومانی در زمان دیکتاتوری چائوچسکو را شرح می‌دهد، این مشکلات را با گرفتاری‌های برخی از نویسندگان ایران و درگیری‌های آنان با وزارت اطلاعات مقایسه می‌کند و سرانجام به این نتیجه می‌رسد که: «دیکتاتورها و سازمان‌های مخفی اطلاعاتی جهان شباهت‌های عمیقی به یکدیگر دارند.»

در فصلِ «از چشم منتقدان» سعید هنرمند به معنای «گفتمان» به عنوان کلمه‌ای که همه جا و به هر مناسبت، درست یا نادرست به کار می‌رود پرداخته و تلاش کرده معنای «گفتمان» را از نظر میشل فوکو مشخص کند. نویسنده به این امر اشاره می‌کند که «گفتمان» در زبان اهمیت و معنای ویژه‌ای از واقعیت را طرح می‌کند و گاهی حتی ممکن است معنای واقعیت را تغییر دهد و واقعیت را به شکل حکم و حقایق مسلم نشان دهد.

علی نگهبان در مقاله‌ی «فروبستگی‌ها و گشودگی‌ها در نقد ادبی معاصر» چند و چون نقد ادبی در ایران را بررسی کرده است. شکوفه تقی در مقاله‌ای با نام «حرم بهشت، بهشت خدا» این نظریه را ارائه می‌دهد که تصویر بهشت در تورات و در قرآن از روی حرم پادشاهان ساخته شده و لذا نمایش عالمی کاملاً مردانه است. «در چنین بهشتی هر مرد خود پادشاهی است و میل جنسی او مقدس‌ترین کلمه.» کلیدواژه‌ی این بحث «م مثل مردانه» است.

بهروز شیدا در مقاله‌ی «از قاره‌های وجود تا اضلاع اثر» نظریه‌ی تازه‌ای در نقد ادبی می‌آورد. او اعتقاد دارد که انسان در تاریخ حیات خود اصولاً با پنج موضوع درگیر است: تاریخ، نوع، روان، اسطوره، قومیت – ملیت. این پژوهشگر برای اثر ادبی هم چهار سویه یا چهار «ضلع» قائل است: نویسنده، تاریخ، متن و خواننده.

او با مراجعه به بخش‌هایی از یک گفت‌وگو و بازخوانی ده جستار از خودش ثابت می‌کند که هرگاه این چهار ضلع و آن پنج موضوع (یا به تعبیر نویسنده پنج «قاره») را «به شکل‌های گوناگون در هم بیامیزیم، بخش بزرگی از تئوری‌های ادبی را در دست داریم.» کلیدواژه‌ی این بحث «ت مثل تئوری» است. گفت و گوی نازنین پایدار با پیمان وهاب‌زاده که تحت عنوان «تردید به حکم و حاکم» منتشر شده، یکی از سه گفت‌وگوهای این شماره‌ی باران است.

وهاب‌زاده بر این باور است که از استبداد فکری به جای نقد، فقط یک حکم حاصل می‌شود. وهاب‌زاده مهم‌ترین ویژگی نقد ادبی در دهه ۱۳۷۰را همین «نقد حُکمی» می‌داند که به گمان او «تلاش می‌کرد به اصولی تزلزل‌ناپذیر برای نقد ادبی برسد. او می‌گوید: «در واکنش به همین رویکرد «علمی» و پدرسالارانه بود که گونه‌ای گرته‌برداری ضعیف و گیج از پست‌مدرنیسم در ایران باب شد.»

پیمان وهاب‌زاده که جامعه‌شناس است و سال‌هاست که در کانادا زندگی می‌کند اعتقاد دارد یکی از شرط‌های جامعه‌ی آزاد این است که ادبیات آن جامعه چند گام جلوتر از اجتماع باشد. او در ادامه‌ی این بحث از ادبیات زنان و ادبیات دگرباشان یاد می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که ادبیات برون‌مرزی اصولاً چند گام جلوتر از روند کلی توسعه‌ی اجتماعی در ایران است.

این گفت و گو با کلیدواژه‌ی «ح مثل حاشیه» مشخص شده است. گفت و گو حسن زرهی با دکتر رضا براهنی از دیگر گفت و گوهای این شماره‌ی باران است. دکتر رضا براهنی در این گفت و گو تلاش می‌کند از طریق جامعه‌شناسی ادبیات تعریفی از «ناموزونی» در فرهنگ ما به دست دهد. براهنی اعتقاد دارد که «در جایی ناموزونی پیش می‌آید که اصل و استثناء با هم به رقابت برخیزند و یکی بخواهد جای دیگری را بگیرد. »

براهنی سپس به سنت‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «درست است که سنن ما سنن کهن و پوسیده‌ای است و درست است که این سنن کهن در برخورد با تجدد دچار عقده شد و مدام در حال عقب‌نشینی است [...] ولی شقوق مختلف دیدگاهی در این برخورد سنت و تجدد وجود دارد که اگر بدون بررسی دقیق مسائل و به طور سطحی صورت بگیرد، نتیجه‌ی کاملاً غیراصولی و غیرمنطقی خواهد داد. کلیدواژه‌ی این گفت و گو «ن مثل ناموزونی» است.


م مثل مرگ...

علیرضا زرین در فصل « ازچشم شاعران» به نوآوری در شعر ایران می‌پردازد؛ از نیما، لاهوتی و هوشنگ ایرانی یاد می‌کند و می‌نویسد: بهترین و قوام‌یافته‌ترین نوآوری در شعر ما در ارتباط و تماس با شعر و ادب سرزمین‌های دیگر پدید آمده است. کلیدواژه‌ی این بحث: «ن مثل نوآوری» است. نانام توقع و تصورش را از فرهنگ بیان می‌کند و همراه با چهار شعر ارائه می‌دهد. او اعتقاد دارد که «فرهنگ تنها وسیله‌ای در دست انسان برای تأمین نیازهایش نیست.

مکانیسمی دفاعی برای حمایت از انسان در مقابل روابط کاسبکارانه و حقیرانه نیز هست.» و در سطری از شعرش به یادمان می‌آورد که: «بهترین ناقد زندگی‌هایمان مرگ است.» قلی خیاط در فصل «از چشم نویسندگان» هم به معنی مرگ فکر می‌کند. او اعتقاد دارد که انسان به شکل‌های گوناگون با مرگ درگیر است. فیلسوفان مرگ را سبک سنگین می‌کنند و آن را می‌سنجند و سرانجام به مرگ گردن می‌دهند. برخی اما مرگ را شاعرانه زندگی می‌کنند و از آن به یک سوژه برای شعر می‌رسند.

چنین اشخاصی می‌توانند با مرگ کنار بیایند و از مرگ الهام بگیرند. کلیدواژه‌ی این نوشته «م مثل مرگ است.» شهریار دادور در مقام شاعری مهاجر که از سال‌ها پیش در دو زبان و در دو فرهنگ زندگی می‌کند به چند و چون ترجمه‌ی شعر می‌اندیشد و می‌پرسد با توجه به آن که اصولاً شعر قاعده‌مند نیست، چرا زبان ترجمه باید از زبان مترجم پیروی کند؟

... و م مثل ماندگار

در پایان این شماره‌ی باران داستانی هم از شهریار مندنی‌پور منتشر شده است. این داستان که «نگو کثافت بنویس» نام دارد در برگه‌ی بازجویی یک قاتل جنون‌زده و نابغه اتفاق می‌افتد. راوی داستان که روزنامه‌ها به او لقب «افعی شب» داده‌اند، زیر فشار بازجویان چیزهایی در برگه بازجویی می‌نویسد و حقایقی را ناگفته می‌گذارد که بعد آنها را به شکل واگویه‌های درونی برای خواننده آشکار کند.

او از این چالش لذت می‌برد تا آن حد که می‌گوید: «وقتی می‌بینم جمله‌هایم خودشان را به واقعیت تحمیل می‌کنند، با یک کیف نابی، کم کم به حالت خلسه‌ی نابی می‌رسم.» و گاهی آنقدر خشمگین می‌شود که می‌پرسد: «این همه دروغ و ظلم، این همه عاشقی، هجر احتلامی، شهوت ریخته شده توی سوراخ فاضلاب کجا می‌روند؟»

«نگو کثافت بنویس» در فصل «موضوع نقد» و با کلید واژه‌ی «ق مثل قتل» آمده است.

در میان این مطالب کتاب‌هایی هم که به تازگی در ایران و خارج از ایران منتشر شده است، همراه با عکس کتاب معرفی شده‌اند. به دو کتاب یک صفحه اختصاص دارد.

در این شماره‌ی باران، به غیر از نویسندگانی که از آنها در این گزارش یاد شد، آثاری هم از نویسندگان و شاعران و پدیدآورندگان زیر منتشر شده است:

نوشین احمدی خراسانی، مهدی استعدادی شاد، رضا اغنمی، نازنین پایدار، شاهرخ تندرو صالح، بافه جافری، جلوه جواهری، امید حبیبی­‌نیا، محسن حسام، خسرو دوامی، اکبر ذوالقرنین، محمد ربوبی، سهراب رحیمی، اسد سیف، منصوره شجاعی، علی صیامی، آزاده طاهایی، محبوبه عباسقلی، امین قضایی، آزیتا قهرمان، علی لاله­جینی، رباب محب، آذر محلوجیان.


Share/Save/Bookmark

فصلنامه ادبی باران:
نشر باران، سوئد، ۲۰۰۹
برای تهیه مجله باران می توانید با نشر باران تماس بگیرید:
Baran, Box 4048,163 04, SPÅNGA, SWEDEN
email: info Att baran.st

نظرهای خوانندگان

باران این شماره قشنگ و با محتوا است. با تشکر از تمام دست اندرکاران و نویسندگان.

-- مهدی ، Jan 15, 2010 در ساعت 11:52 PM

باران از نشریه های وزین تبعید است و تداوم آن واقعآ غنیمت است. اختصاص یک شماره به یک موضوع خاص و شکل و مطالب این شماره هم جای خسته نباشید دارد.

-- شهرام ، Jan 15, 2010 در ساعت 11:52 PM

اسباب تاسف است که در روی جلد یک مجله روشنفکری عکس یک «روشنفکر» باید با سیگاری در دست چاپ شود٠

-- nickman ، Jan 15, 2010 در ساعت 11:52 PM

من هم فکر میکنم این عکس با سیگار خیلی زشت است. کمیته نوبل هم بعد از دیدن این عکس منافی عفت از هرتا مولر رسما اعلام کرده که این خانم را به هفتاد ضربه شلاق محکوم کرده و این حکم را بزودی در ملا عام به اجرا درخواهد آورد.

-- رعنا ، Jan 16, 2010 در ساعت 11:52 PM

البته باران از نشریه های وزین تبعید است و تداوم آن واقعآ غنیمت است. اختصاص یک شماره به یک موضوع خاص در دو موضوع هم بسیار وزین تر است: 1 نقد ادبی 2 فعالین زنان
البته فعالین زنان شاید نقد ادبی می شوند در شعر نوآور باران!!!

-- بدون نام ، Jan 16, 2010 در ساعت 11:52 PM

سلام
ایده و طرح باران این شماره عالی ست، با مطالبی خواندنی.

-- نیما ، Jan 17, 2010 در ساعت 11:52 PM

خانم مولر سیگار میکشد و دیده شده مشروب هم میزند و اگر لب شکرینی گیربیاید آنرا هم میگیرد و میدانید دیگر چه؟ اینها همه به هیچ در و دیاری نیامده!

اما اینجور مجلات را میگفتیم ادبیات بقالی که نقلش را میتوانید بخوانید. چشمشان روشن بهتر هم شده! به همان روال بقالی بقول یاروگفتنی، مجله میچاپیم ، بعد خودمان گزارش میدهیم بی نام، بعدش میل میزنیم زیر بازارچه، بروبچه ها بیایند کامنتهای وزین و با محتوا وعالی بگدارند! اینرا دیگر میگویند ادبیات نوچه بازی!
----------------------
آقای محترم
چندین بار توضیح داده ایم كه برخی نوشته های دفتر خاك توسط تحریریه این دفتر تهیه میشود. علاوه بر این برخی همكاران ما در ایران زندگی میكنند و به دلایلی مایل نیستند نام شان در پیشانی نوشته ها بیاید. نظر شما توهین آمیز بود با این حال آن را انتشار دادیم با این امید كه اگر سوءتفاهمی وجود دارد برطرف بشود.
حسین نوش آذر

-- کوچیک همه اصغر ، Jan 17, 2010 در ساعت 11:52 PM

در باران، گفتگوها بیشتر در باره ی نقد ادبی است. آنچه کم است، نقد کارهای ادبی است، آن هم کارهائی که به ویژه در خارج نوشته میشوند.
چرا گفتمان در باره ی نقد ادبی بیشتر است تا نوشتن نقدی بر یک کار ادبی؟

-- مارمولک ، Jan 19, 2010 در ساعت 11:52 PM

باران این شماره هم از نظر فرم و هم مطالب خیلی خوب بود. اما شاید بهتر بود مصاحبه با فعالین زنان در شماره دیگری چاپ می شد تا این شماره ویژه نقد ادبی باقی بماند.

-- سینا ، Jan 22, 2010 در ساعت 11:52 PM