رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ مهر ۱۳۸۵

وقایع وبلاگیه

 میرزا محمودخان فرجامی  قارجاری

بعد حمد وثنای بی پایان حضرت رحمان، خلاصه عرض شود که تقدیر بر آن قرار گرفت که این حقیر، میرزا محمود فرجمی که قبل از این هم مسبوق به سابقه خفیه نویسی بودم من بعد در جوار میرزا نیکان صاحب دیوان هفته ای دو مرتبه اهم وقایع وبلاگستان را بجهت اطلاع خاطر مبارک عالیجاه موذن الخاقان میرزا مهدی خان جامی مختصرا راپرت کنم تا ان شاالله بعد آنکه مقبول طبع مشکل پسند آن والا مقام قرار گرفت به سمع شریف سایر بزرگواران و اکابر اهل زمانه نیز برسد. بعون الله

شنیدن فایل صدا

وقایع وبلاگیه از تاریخ روز شنبه، اول مهرمطابق 25سپتامبر سال 2006 مسیحی

بلوای قشون کشی حضرات بلاگرها، بر سر ماجرای میرزا کورش آقای ضیابری در ایام اخیر خیلی بالاگرفت و هنوز هم دوام دارد. از قرار، این میرزا کورش آقا که یک نوجوان تازه بالغ خیلی فعال و با معلوماتی از طایفه گیل است ، یک مقداری از محاسن و مفاخر خود را منضم به تمثالی از خود کرده در سردر وبلاگ خود –مسمی به ایمان امروز- نصب نموده، تا هر کس به آن عمارت مشرف می‌شود و نمی‌داند که این میرزا کورش  اصغر ژورنالیست های عالم و مسلط به السنه متعدده و راپرتر جراید متنوعه و عضو انجمن‌های بين‌المللي معتبر و کاتب چندکرور رساله است، بداند.

سوای این، گویا مشار الیه در طلب لینک و کامنت و این جور روابط، زیاد دق الباب حضرات را می کرده که همه اینها جمع می شود و یک مطلب مبسوطی را حاج حسین آقای منصور صاحب شرح می نویسد در طعن این کارهای میرزا کورش و تمسخراً وی را کورش کبیر خوانده، هجو زیادی بابت افعال وی مذکور می دارد. متعاقبا زد و خورد مختصری هم بین این دو درمی‌گیرد که البته غریب نبود.

تا اینکه میرزا جلال‌الدین سمیعی صاحب جونمی به معاونت و مشارکت آقا رضای ساکی که از مشاهیر الوار است، بر‌می‌دارند یک سیاهه‌ای از افتخارات خودشان را از روی مسخرگی نشر می دهند که فی‌المثل اینجانب رفیق طفلان محل بوده‌ام در بچگی  و یک بار با فلان آکتور در یک صف ایستادم و مسلطم به زبان مادری و در آتیه شاید چیز مهمی به رشته تحریر درآورم و از این قبیل. بعد از بقیه هم می خواهند تا این کار را تعقیب کنند که به طرفه‌العینی کثیری از جنابان بلاگرها به آنها لبیک می گویند و خیلی ها برمی دارند افتخارات خود را هزلا و هجوا، منتشر می کنند.

این‌طور که می‌شود بعضی‌ها بنای اعتراض را می گذارند و اظهار می دارند که این قبیل اعمال با میرزا کورش‌در هر حال غلط و از معرفت بدور است. مثلا جناب حكيم باشی صاحب گوشزد که آقازاده‌ای هم‌سال میرزا کورش هم دارد، اول هندوانه مبسوطی زیر بغل آقازده خود داد و همه را فهماند كه افتخارات اين میرزا کورش در مقابل افتخارات شازده من پشه‌ايست مقابل فيل! و بعد گوشزد کرد به اعاظم و اهالی وبلاگستان که حکما این راه معقولانه‌ای نیست که یک عده جوان و میان سال به آمال یك طفل تازه‌بالغ، بخندند و این راه تادیب نیست.

بعضی هم گفتند که این میرزا کورش خیلی روی اعصاب آنها اَستَر رانده و حقش همین است که مسخره خاص و عام شود تا هم ادب شود و هم آیینه عبرت سایرین. البته خیلی‌ها هم اصلا اصل جریان را مهم ندانسته و به همین که یک چند روزی هزل و هجو و لاجرم خنده بر اوضاع حاکم بوده راضی‌اند. بعضی‌ها اما تا قصه را فهمیدند پشیمان شدند مثل علی اصغرخان سیدی‌آبادی که بعد کشف اصل و ریشه ماجرا، سیاهه افتخارات خود را مثل عرفا نابود کرد و از قرار شایعات سر به بیابان هم گذاشته‌است.

علی ایحال میرزا کورش، سیاهه و تمثال خود را از مکان مذکور برداشته که این موجب سرور خیلی ها حتی از هواخواهان ایشان هم شد، منتها سفت و محکم همچنان سنگر ایمان امروز را حفظ می کند و گاها چیزهایی هم تقریر می کند که خیلی‌ها متفق‌القولند که صد رحمت به همان سیاهه و تمثال!

فعلا بلوا به حد زیادی خوابیده هر چند که بازار سیاهه افتخارات و من اینم و من آنم هنوز گرم است و گويا به اهل طرب هم اين حرف‌ها رسيده!

دیگر آنکه یکی از مخدرات به اسم انوشه بانوی انصاری که از اغنیای مسکون در مملكت امریکا بود از کره ارض خارج و اول ایرانی شد که مفتخر به این کار گردید و الان هم هنوز مراجعت نکرده. خیلی‌ از بلاگرها این را خیلی افتخار بزرگی دانستند اما بعضی‌ها هم معتقدند به اینکه این ماجرا از سر مال‌داری بسیار بوده و مهم نیست. در اين خصوص، یک ماجرایی هم پیش آمد بر سر بیرق ایران که مشار الیها به تقارن بيرق امریکا به بازو بسته بود ولی در آنات آخر شلیک وی به فضا، به اصرار مقامات روس و امریکا نقش بيرق موطن از روی بازوی انوشه بانو محو می شود، لابدا از سر دلسوزی به خاطر آنکه موضوع سیاسی نشود.

البته سر این بیرق هم حرف زیاد بود من‌جمله آنکه میرزا پارسا خان متعرض شده‌بود به شمایل بدعت آمیز آن بیرق که الله وسط را فاقد بود ولی 22 الله اکبر دور داشت. و اين ميرزا پارسا خان همان صاحب پارسا نوشت معروف است كه تعمدا كانتور ندارد و نظرات ديگران را هم نمي‌پذيرد ولی نظر خوب می دهد.

مشارالیه گفته که با اين بيرق محكوما ما نه بيرق داريم كه يكي همين بيرق رسمي باشد و ديگري بيرق شيرو‌خورشيدى که شيرش شمشير منحنى به‌ كف دارد و ديگري بيرق شيرو‌خورشيدى که شيرش شمشير رومى غير منحنى و بلانسبت راست به كف دارد و ديگري بيرق شيرو‌خورشيدى که شيرش اصلاً شمشير به‌كف ندارد و بيرقي كه اخيراً بعضى از طفلان نسل دومى فرنگ باب کرده‌اند و به جاى نقش وسط، به انگریزی نوشته‌اند ايران و قس علي هذا.

 
علی ایحال اين عليا‌مخدره فعلا ساكن آسمان هفتم بوده، و از قرار اخبار از آنجا پيغام كرده كه از اينجا كره ارض در كمال صلح و آرامش رويت مي‌شود. كه اين لااقل با آنچه اين خفيه‌نفيس مخلص از وبلاگستان مشاهده مي كند كه قيل و قال آن تا آسمان هفتم گوش فلك را هم كر كرده، مغاير مي‌نمايد. والله اعلم.
 

ديگر آنكه اظهارات موهني كه عاليجناب پاپ در مورد مسلمان‌ها و نبي اسلام گفت، بعضي جنابان بلاگر‌ها را تحريك كرد و كم مانده بود آشوبي هم در وبلاگستان به‌پا شود كه به‌خير گذشت هر چند كه هيچ استبعادي ندارد كه بعدا بشود. خيلي‌ها من جمله آقا داريوش صاحب ارض ملكوت و عبدالقادرخان بلوچ خيلي خوب و وجيه غیرت كردند و كم مانده بود كه كفن‌پوشان عازم ارض واتيكان هم بشوند، و  لاكن بودند معدودي از زنادقه كه نعوذبالله اظهار مسرت هم از اظهارات پاپ مي كردند.

از اين بين آقا سيد ياسر ميردامادي صاحب حباب هم كه فضلاي جليل‌القدر مشهدي است؛ خدمت حكيم اعظم عبدالكريم سروش شرفياب شده كه معزي‌اليه هم مي‌فرمايد كه من خود مرتبا به وبلاگستان سركشي كرده و حباب شما را هم منظور نظر دارم و بعد هم از اظهارات اخير پاپ كمال نارضايتي را اظهار داشته و فرموده كه پاپ قدیم جنس مرغوب‌تري داشت و بلكه فيلسوف هم بود و من اين پاپ جديد را نمي‌پسندم.

حتي از قرار شايعات نامه مفصلي هم آن حكيم مي‌خواسته بنويسد به جناب پاپ كه مريدان التماس مي‌كنند و تضرع مي كنند كه  اگر شما به آن لحن كه به حكمايي چون فرديد و داوري و وحيد نامه نوشتيد به جناب پاپ بنويسي حتما ايشان تحمل آنهمه طعنه و كنايه و ناسزا را نخواهد داشت، استبعادی ندارد جنگ صليبي دربگیرد. ايشان هم كرها منصرف مي شود!

تمت. میرزا محمود، خفیه نویس دارالصوت زمانه

. Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خوشمان آمد! از آن طنزهای بی‌مزه‌ای که در وبلاگت می‌نويسی خيلی بهتر بود!!! داری پيشرفت می‌کنی ها! بارک الله! صدا هم که ماشاء الله حسابی زنگ دار است. البته شباهت غريبی دارد به يکی از اعاظم سياست که اتفاقاً مشهدی هم هست. نمی‌گويم تا خودت کشف کنی!

-- داريوش ، Sep 27, 2006 در ساعت 12:44 PM

سبک جدید را نمی پسندم.

-- hadi farnoud ، Sep 27, 2006 در ساعت 12:44 PM