تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

گفتی‌ ز خاک‌ بيشترند، اهل‌ عشق‌ من

عرفان قانعی‌فرد

غروب‌ روز پنج‌شنبه‌ هشتم آذر ۱۳۸۰ بود، صدایی‌ آشنا از پشت‌ پنجره‌ می‌آید، صدایی‌ که‌ کردهای‌ خسته‌ای‌ چو من‌ سال‌هاست‌ با آن‌ آرمیده‌اند، به‌ داخل‌ اتاق‌ رفتم‌ چهره‌ای‌ صمیمی‌ با چشمانی‌ پر نفوذ و موهای‌ مجعد گندمی‌...

هنرمند مشهور موسیقی‌ و آواز کرد بود، کسی‌ که‌ سال‌هاست‌ همچو خورشیدی‌ تابنده‌ و فروزان‌ در آسمان‌ رفیع‌ موسیقی‌ کرد می‌درخشد و شمع‌ محفل‌ هنرمندان‌ آن‌ دیار است‌.

اما گویی‌ غبار غربت‌ بر لوح‌ دل‌ و جانش‌ نشسته‌ است‌ و تنها یاد وطن‌ سیاه‌ و رنجور، خاطرش‌ را زنده‌ نگاه‌ داشته است‌.

این‌ روز تاریخی‌ با کمک‌ فریدون‌ علیخانی‌، دوست‌ ارجمندم‌ در کمیته‌ فرهنگی‌ کردها در اسلو خاطره‌انگیز شد، اسعد سراج‌الدینی‌، پروین‌ مشیروزیری‌ و خلیل‌ رشیدیان‌ هم‌ به‌ میهمانی‌ ساده‌ من‌ آمده‌ بودند.

نمی‌دانم‌ چرا دوست‌ داشتم‌ برای‌ خالقی‌، با هزینه‌ شخصی‌ و لطف‌ دوستان‌، در مراسم‌ بزرگداشت‌ او پیشقدم‌ باشم‌ (هر‌چند روز دوشنبه‌ ۱۶ مهر ۱۳۷۵ هم‌ با علاقه‌ و عشق‌ برای‌ محمد قاضی‌ فقید، در دانشگاه‌ کردستان‌ چنین‌ کردم‌) اما گویی‌ به‌ خاطر لطف‌ها و تماس‌های ‌مکرر و تلفنی‌ خالقی‌ با من‌ در ایام‌ غربت‌ بود که‌ به‌ استقامتم‌ وا داشت‌. ازخوشحالی‌ در پوست‌ خود نمی‌گنجیدم‌.

با ادب‌ و احترام‌ از همه‌ هنرمندان‌ کُرد یاد می‌کند از «شهرام‌ ناظری‌، کیخسرو پورناظری‌، جمشید و جلیل‌ عندلیبی‌، مجتبی‌ میرزاده‌، بهرام ‌ساعد، صدیق‌ تعریف‌، حسین‌ و حسن‌ یوسف‌ زمانی‌، سعید فرجپوری‌، اسماعیل‌ صابور، حسن‌ کامکار و فرزندانش‌، عباس‌ کمندی‌، علاالدین ‌باباشهابی‌، عزیز شارخ‌، و...»، هنرمندانی‌ در سطح‌ها و جایگاهای‌مختلف‌ حرفه‌ای‌، با شهرت‌ها و اسم‌هایی‌ متفاوت، اما همه‌ را هنرمندمی‌داند.

با حسن‌ نیت‌ و نظر التفات‌ از همگان‌ نام‌ می‌برد، انگار که‌ کسی‌ را از یاد نبرده‌ است‌ حتی‌ کسانی‌ که‌ هنوز در آغاز راهند، و دوست‌ می‌دارد که‌ هنرمندان‌ کرد قدر جایگاه‌ و منزلت‌ خود را بدانند و با غرور و نخوت‌ و آزردگی‌ بر عیب‌ها انگشت‌ ننهند و همدیگر را به‌ شدت‌ و اعتلا سوق ‌دهند، زیرا که‌ با شماتت‌ و عیب‌جویی‌ هنر را میانه‌ای‌ نیست‌.

از این‌ وسعت‌ نظر و تواضع‌ گفتارش‌ سخت‌ شیفته‌ شدم‌، اما در یادم ‌سخنان‌ بسیاری‌ از کسانی‌، که‌ او چنین‌ نام‌ می‌برد، تداعی‌ می‌شد که‌ چگونه‌ گاهی‌ خودمحورانه‌ و عاجزانه‌ از رقیب‌ گله‌مند بودند و از معایب ‌همدیگر داد سخن‌ برمی‌آوردند و هیچ‌گاه‌ کسی‌ را جز خود نمی‌پذیرفتند و آن‌گاه‌ بود که‌ فهمیدم‌. «آن‌ کس‌ که‌ پخته‌ شد می‌ چون‌ ارغوان‌ گرفت‌».

کردها با نام‌ هنرمند نامدار و ستاره‌ تابناک‌ آواز کرد «مظهر خالقی‌» تنها یادگار بازمانده‌ ادبیات‌ فولکلور قدیم‌ کردستان‌ نیک‌ آشنایند. اما او سال‌هاست‌ در کنج‌ عزلت‌ نشسته‌ است‌.

متأسفانه‌ این‌ استاد برجسته‌ از گنجینه‌ گران‌‌بهای‌ قریحه‌اش‌ کمتر هدیه‌ای‌ به‌ جهان‌ فرهنگ‌ و دنیای‌ موسیقی‌ و آواز کردستان‌ تقدیم‌ کرده‌ است‌ و متأسفانه‌ ما کردها به‌قول‌ مولانا «مرده‌ پرستیم‌» و با بی‌مهری‌ قدر خویشتن‌ ندانیم‌ و بعد از مرگ‌ شخص‌ درباره‌اش‌ سخن‌ها می‌گوییم‌.

در حالی‌که‌ هنگام‌ بحث‌ از موسیقی‌کردی‌ در‌باره‌ هنر و قریحه‌ این‌ استاد مسلم‌ آواز چه‌ گفته‌هایی‌ که‌ ذکر می‌شود. حال‌ به‌ بررسی‌ مظهر خالقی‌ از چند بعد می‌پردازم‌ و با محمدرضا شجریان‌ مقایسه‌ می‌کنم‌.

شاید بتوان‌ گفت‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ عوامل‌ شور و علاقه‌ مردم‌ کرد به‌ سمت‌ موسیقی‌ و آواز اصیل‌ کردی،‌ وجود بزرگانی‌ صاحب‌ سبک‌ چون ‌سید ‌علی‌‌اصغر کردستانی‌، حسن‌ زیرک‌، محمد مامله‌، عارف‌ جزراوی‌، صالح‌ دیلان‌ بود که‌ در آن‌ میان‌ مظهر خالقی‌ با خوشه‌چینی‌ از محضر و مکتب‌ ادبیات‌ غنی‌ و فولکلور بی‌‌نظیر موسیقی‌ کردی‌ از مقام‌ و جایگاه‌ ویژه‌ای‌ برخوردار شد.

با استعداد و پشتکار به‌ فراگیری‌ سبک‌های‌ آواز گذشته‌ و معاصر پرداخت‌ و با عشق‌ و شور این‌ انس‌ و شیفتگی‌ را پیگرانه‌ ادامه‌ دارد تا خود درختی‌ تنومند شد و به‌ شیوه‌ دلنشین‌ آوازی‌ تسلط‌ یافت‌.

خالقی‌ با تکیه‌ بر نگرش‌ حفظ‌ اصالت‌ این‌ راه‌ را ادامه‌ داد و تا این‌ لحظه‌ همچنان‌ بر این‌ اندیشه‌ باقی‌ مانده‌ است‌ و روند تکاملی‌اش‌ را پیموده‌ است‌ و اندیشه‌ و افکار و نیز از محفل‌ و محضر سنت‌ اصیل‌ و فرهنگ‌ حاکم‌ بر فضای‌ ادبیات‌ و هنر موسیقی‌ استادانش‌ نُضج‌ گرفت‌ و تحول‌ها و تطورهای‌ موسیقی‌های‌ دیگر او را متزلزل‌ نساخت‌.

همچو یگانه‌ دوستش‌ محمدرضا شجریان‌، استاد مسلم‌ آواز ایرانی‌. بعد از آن‌ حضور فعال‌ و پر تکاپویش‌ در دهه‌های‌ ۳۰ تا ۵۰ در عرصه‌ موسیقی‌ کردی‌ نقش‌ خودش‌ را در شناساندن‌ ادبیات‌ و فرهنگ‌ کردی‌ به‌نیکویی‌ ایفا نمود، زیرا در راه‌ عقیده‌ و آرمانش‌ حتی‌ در بحرانی‌ترین ‌دوران‌ها نیز به‌ طور مستمر پیگیر ادامه‌ داد و ۳۰ سال‌ حضور چشمگیر او در عرصة‌ موسیقی‌ و ارائه‌ بیش‌ از ۱۷۰ آواز و تصنیف‌، روشن‌ و ملموس‌است‌.

در میان‌ چندین‌ میلیون‌ عاشق‌ شیفته‌ آواز کردی‌، به‌ همین‌ علت‌ نه‌ تنها از لحاظ‌ تنوع‌ سبکی‌ و حرفه‌ای‌ کم‌ نظیر، از کم‌کارترین‌، اما موفق‌ترین‌چهره‌های‌ موسیقی‌ ایران‌ به‌ شمار می‌رود.

حتی‌ گاهی‌ سبک‌ و سیاق‌ آوازش‌ را مانند شجریان‌ می‌دانند. و مانند او آثارش‌ را در چهارچوب‌ معین‌ محدود نکرد و انواع‌ گوناگون‌ سبک‌ در اجراها و دستگاه‌ها و گوشه‌های‌ مختلف‌ در میان‌ کاست‌هایش‌ وجود دارد.

افسوس‌ که‌ سال‌هاست‌ در کنسرت‌ و صحنه‌ عمومی‌ ظاهر نشده‌ است‌. اما هنوز هنگام‌ آواز خواندن‌، نرمشانه‌ اما ناآرام‌ و پر جوشش‌ نگه‌ در نگاه ‌حاضران‌ می‌افکند، گاه‌ به‌ سازها خیره‌ می‌ماند، گویی‌ گرهی‌ در گلو دارد و حسرتی‌ در فریاد.

از چه‌؟ از گزند و سرزنش‌ بیداد زمانه‌ یاخوشدلی‌؟ هیجان‌ و همهمه‌ای‌ در پیغامش‌ دارد. گاهی‌ او را فردی سیاسی‌ و سیاست‌ پیشه‌ می‌پندارند، خود او در این‌ باره‌ می‌گوید:

قطعاً سیاست‌ از هنر جدا نیست‌، توسط‌ هنر می‌توان‌ پیام‌ و رسالت‌ خویش‌ را بازگو کرد، وقتی‌ که‌ من‌ در جریان‌ بدبختی‌ و سیه‌روزی‌ جامعه‌ام‌، آوازی‌ می‌خوانم‌، نه‌ این‌که‌ بخواهم‌ مرهم‌ دل‌ رنجیدگان‌ باشم‌، هدفم‌ بازگو کردن‌ شرح‌ پریشانی‌ و گرفتاری‌ آن‌هاست‌، یا گاهی‌ در جریان‌ قیام‌ و عصیان‌ مردم‌ سرزمینم‌، تصنیفی‌ را می‌خوانم‌، به‌ نوعی‌ بیان‌ روحیه‌ سلحشوری‌ آنان است ‌که‌ در هدف‌ و آرمان‌ خویش‌ راسخ‌تر گام‌ بردارند و بگویم‌ من‌ به‌عنوان‌ یک‌ هنرمند، از شما مردم‌ جدا نیستم‌، نسبت‌ به‌ حرکت‌شما و اندیشه‌ شما عِرق‌ دارم‌.

در جریان‌ بمباران‌، جنگ‌، دربه‌دری‌، زنجیر و زندان‌ و بدبختی‌های‌ مردمم‌ سال‌ها سکوت‌ کردم‌، رنج‌ کشیدم‌، نمی‌دانستم‌ چه‌ بکنم‌؟ خرما بر نخیل‌ و دست‌ من‌ کوتاه‌، هر کاری‌ که‌ می‌کردیم‌ انگ‌ سیاسی‌ یا ناسیونالیستی‌ به‌ ما می‌چسباندند، و با این‌ مستمسک‌ وسیله‌ آزار و اذیت‌ جامعه ‌کردها را فراهم‌ کرده‌ بودند به‌ همین‌ خاطر به‌ نشانه اعتراض‌ آواره ‌دنیای‌ غربت‌ شدم‌.

از طرفی‌ سرزمینم‌ را ترک‌ گفته‌ بودم‌ و به‌نوعی‌ مرا اسطوره‌ مقاومت‌ می‌نامیدند که‌ سال‌هاست‌، بر اعتراضم‌ مانده‌ام‌ و بنا به‌ آن‌ متعهد نمی‌توانستم‌ باز‌گردمم‌، از دیگر سو پژمرده‌ بودم‌، که‌ چه‌ می‌توانم‌ بکنم‌؟ برای‌ آن‌ جوان‌ که‌ با هزار امید و آرزو و در آغوش‌ مادرش‌ نشسته‌ و زخم‌ دل‌ و جریحه‌ فقر پدرش‌ را نظاره‌ می‌کند، چگونه‌ آواز «لای‌ لای‌» بخوانم‌.

با چه‌ نشاطی‌؟ با چه‌ امیدی‌؟ وقتی‌ که‌ آواز «لوی‌ لوی‌... تا اژدهای‌ سیه‌ بشنود پیامم‌ را» می‌خواندم‌، منظورم‌ از اژدها، حکام‌ ظالم‌ و خونریزی‌ است‌ که‌بنا به‌ تاج‌ و تخت‌ سلطنت‌ فانی‌ خود چنین‌ به‌ مردم‌ و جامعه‌کردها ظلم‌ روا داشته‌اند و در آن‌ شعر پیام‌ و حس‌ آزادیخواهی ‌شاعر را بازگو کردم‌.

یا در آواز «باز می‌گردم‌»، با تکرار شعر، منظورم‌ خطاب‌ به‌ نسل‌ جوان‌ است‌، که‌ دیگر مانند نسل‌های‌ قبل‌ در برابر مشکلات‌ کمر خم‌ نکند و سر تعظیم‌ به‌ زور و ستم‌ فرود نیاورند، آواره‌ جنگل‌ و کوه‌ها نشوند، بلکه‌ با پایداری‌ و مقاومت‌، سخن‌ ملتش‌ را بپروراند و به‌ گوش‌ همگان‌ برسانند، که‌ در این‌ حالت‌، ترک‌ و کرد و بلوچ‌ و لر و فارس‌ اهمیت‌ ندارد، بلکه‌ انسانیت‌ و شرافت‌ انسانی‌ آن‌ افراد جامعه‌ مهم‌ است‌.

الان‌ سال‌هاست‌ که‌ احساس‌ می‌کنم‌ چگونه‌ پیامی‌ را به‌ این‌ نسل‌ پرتکاپو برسانم‌. باور کنید شب‌ و روزم‌ در این‌ دنیای‌ بی‌رحم‌ و شفقت‌ غربت‌، این‌ نکته‌ شده‌ است‌.

در پاسخش‌ تنها یاد شعر سیمین‌ بهبهانی‌ افتادم‌:

که‌ چی‌؟
که‌ بمانم‌ ۲۰۰‌ سال‌، به‌ ظلم‌ و تباهی‌ نظر کنم
که‌ هی‌ همه‌ روزم‌ به‌ شب‌ رسد
که‌ هی‌ همه‌ شب‌ را سحر کنم
کجا؟ به‌ خیابان‌ ناکجا
میان‌ فساد و جمود و دود که‌ در غم‌ هر بود یا نبود
ز دست‌ ستم‌ شکوه‌ سر کنم
اگر چه‌ مرا خوانده‌اید باز
ولی‌ همه‌ یاران‌ به‌ محنتند
گذارمشان‌ در بلای‌ سخت‌؟
که‌ چی‌؟ که‌ نشاطی‌ دگر کنم‌.

▪ ▪ ▪

می‌توان‌ مظهر خالقی‌ را هنرمندی‌ آزادی‌خواه‌ نامید، زیرا هیچ‌گاه‌ مردم‌ میهن‌ خود را از یاد نبرده‌ و خود را از بطن‌ زندگی‌ آن‌ها و حوادث‌ زمانه‌ برکنار ندانسته‌ هر چند سال‌هاست‌ گرد و غبار غربت‌ بر سر و رویش‌ نشسته‌ است‌.

هنرمندی‌ دلسوخته‌ و روشن‌ رأی‌ که‌ بساط‌ ثناگویی‌ و ریا را تا به‌حال‌ نگسترانیده است‌. بلکه‌ با درک‌ شرایط‌ و حال‌ و هوای‌ جامعه‌اش‌ به‌ نوعی‌ آگاهانه‌ سخن‌ گفتن‌ از پیام‌ مردم‌ و موضع‌ جامعه‌اش‌ را با نوعی‌ سکوت ‌تعمدی‌ پیشه‌ مکتب‌ و مرام‌ خود ساخته‌ و خود می‌گوید که‌ آواز پیام‌ دل‌ مردمان‌ است‌ و هنرمند در میان‌ جامعه‌اش‌ معنی‌ و مفهوم‌ می‌یابد.

حال‌ در غربت‌ است‌ و دلم‌ به‌ کار نمی‌رود و همراهی‌ خالقی‌ با چند نسل‌ و حضور بی‌پروا و بی‌طرفانه‌ اما صادقانه‌اش‌ موجب‌ شد تا به‌ مثابه‌ هنرمندی ‌روشنفکر و خادم‌ شهرت‌ یابد.

او را به‌ عنوان‌ پرچمدار اشعار اجتماعی‌ و ادبی‌ بشناسی‌، اشعاری‌ که‌ مضمونشان‌ عشق‌ پاک‌، آزادی‌ و ستیز با ظلم‌ و استبداد است‌.

البته‌ بینش‌ نواندیشانه‌ و آزادمنشانه‌ خالقی‌ بهره‌مند شدن‌ از چهره‌های‌ شاخص‌ و چیره‌دست‌ فرهنگ‌ و ادبیات‌ کردستان‌ است‌ و او نیز در پی‌جویی‌ این‌ اندیشه‌ و عقیده‌ هوشیار و کوشا بود، سال‌ها چون‌ عاشقی ‌راستین‌ و وارسته‌ با معشوقش‌ نرد عشق‌ باخت‌ و سخاوتمندانه‌ جلوه‌ جلیل‌حسنات‌ فرهنگ‌ و ادب‌ کردستان‌ را شناساند و نمایاند و سراسر زندگی‌اش‌ را تا این‌ لحظه‌ بر این‌ تعهد فدا کرده‌ است‌.

اگر حال‌ خاموش ‌مانده‌ لیکن‌ به‌ شیوه‌ استادی‌ و غایب‌ شیوایی‌، پیام‌ و هنرش‌ را به‌ نسل‌ها بازگفته است‌. متأسفانه‌ آنچنان‌ که‌ می‌بایست‌، تا به‌ حال‌ تجلیلش‌ نکرده‌ایم‌، سکوتی‌ تعمدی‌ و امتناع‌ ورزیدنی‌ در عین‌ فرو نهادن‌ رسم‌ مروت‌.

به‌ راستی‌ جای ‌بسی‌ افسوس‌ و دریغ‌ و درد، که‌ در حق‌ پیر آواز کرد - که‌ چند دهه‌ عمرش‌ را صادقانه‌ خدمت‌ کرده‌ - چنین‌ رفتاری‌ صورت‌ گیرد، هر چند شخصیت‌، آثار و افکارش‌ را نمی‌توان‌ مستور نمود، و اندیشه‌ و مرتبت‌ هنری‌ این‌ رادمرد بزرگ‌ برای‌ همگان‌ شناخته‌ شده‌ است‌.

او مجاهدتی‌ عظیم‌ ورزیده‌ تا درهای‌ اندیشه‌ آزادیخواهی‌ را حفظ‌ کند و اصالت‌فرهنگی‌ را روی‌ چند نسل‌ جامعه‌اش‌ بگشاید، همتی‌ که‌ محصول ‌سلوک‌ عاشقی‌ است‌.

به راستی‌ خالقی‌ سرمایه‌ هنر آواز موسیقی‌ کردی ‌است‌ و از مایه‌های‌ افتخار ادب‌ و فرهنگ‌ کرد. امید است‌ که‌ عمرش ‌همچو نوح‌ بپاید و باز هم‌ ناله‌ سر دهد و نغمه‌ای‌ بسُراید.

بار نخست‌ اشعاری‌ را از هنرمند برجسته‌ و ارجمند «حسین‌ یوسف‌زمانی‌» گرفتم‌، که‌ جوانی‌ عاشق‌ و دلپاک‌ از کردستان‌ عراق‌ به‌ نام‌ «بوارنوره‌دین‌» آن‌ها را گردآوردی‌ نموده‌ بود، با اشتیاق‌، اشعار را دیدم‌ و درحسرت‌ نمی‌دانستم‌ چرا در اختیار همگان‌ در ایران‌ نیست‌.

پیر آهنگساز، بیمار و رنجور، در پاسخم‌ به‌ شعر زمستان‌ مهدی‌ اخوان‌ثالث‌ اشاره‌ کرد و گفت‌: «دیگر در این‌ دور و زمانه‌ کسی‌ هنرمند را حمایتی‌ نمی‌کند. سلام‌ ما را هم‌ پاسخ‌ نمی‌گویند، سرها در گریبان‌ و کسی‌ سر بر نمی‌آورد تا حتی‌ با اکراه‌ دیدار ما یاران‌ و میهمانان‌ سال‌ و ماه‌ مجلس ‌عشرت‌ و صفای‌ آنان‌ را پاسخ‌ گویند، نگه‌ جز پیش‌ پای‌ خود نمی‌بیند، انگار که‌ راه‌ بس‌ تاریک‌ و لغزان‌ است‌».

او گفت: «سرمای‌ زمستان‌ زمانه‌ سخت‌ سوزان‌ و ابرهای‌ آسمان‌ تاریک‌ با دیوارهای‌ بلند و حصارهای‌ کشیده ‌فرنگی‌ پیرامون، دیگر نمی‌توان‌ بی‌رنگ‌ و لولی‌وش‌ کنان‌ دست‌ به‌ سازیازید، چون‌ نفس‌ دیگر نه‌ از گرمگاه‌ سینه‌ بیرون‌ می‌آید، همه‌ حسرت‌ و کینه‌ است»‌.

آن پیر ادامه داد: «اگر هم‌ ما را به‌ جایی‌ فراخوانند و صباحی‌ ما را یاد کنند آن‌ اهل‌ سیاست‌ قدرت‌ طلبند و مدعی‌ که‌ هنر و فرهنگ‌ را برای‌ رسیدن‌ به‌ قدرت‌ و اعمال‌ خود هدف‌ می‌کنند، فریبمان‌ می‌دهند و بعد از رسیدن‌، نه‌یاد ما کمتر و نه‌ اسم‌ ما برند، بلکه‌ حقمان‌ را نیز پایمال‌ می‌کنند».

او گفت: «دیگر چه ‌داری‌ چشم‌ از مردمان‌ کرد و همشهریان‌ دور یا نزدیک‌، که‌ یا با اکراه‌ آیند و یا بی‌خبر از راه‌ و رسم‌ زمانه‌ و خون‌ و دل‌های‌ ما، به‌ بدنامی‌مان‌ کشند و بسازند محمل‌ها، دیگر حق‌شناسی‌ کدام‌؟!... انگار این‌ درِ زنگی‌ دیگر گشودنی‌ نیست‌، همه‌ دلتنگ‌ و رنجور شده‌ایم‌ و از ساز مغبون‌ ما هم‌ دیگرنمانده‌، جز نغمه‌ای‌ ناجور».

آن پید ادامه داد: «در این‌ دنیای‌ مادی‌ و سیاهی‌، دیگر هنر غریبه‌ است‌، حمایت‌ وفداکاری‌ نیز هم‌... همگان‌ دلمرده‌ و بی‌اعتنا شده‌اند و...»

آن‌ سخنان ‌آمیخته‌ به‌ شعر خوان‌، در دلم‌ رسوخ‌ کرد و صبورانه‌ شنیدم‌ هم‌ از او و هم ‌از دیگران‌، نمی‌دانستم‌ چگونه‌ در حد وسع‌ و توان‌ می‌توان‌ یاران‌ را یادی‌کرد و هنرشان‌ را یاری‌ نمود.

شاید جمع‌آوری‌ و تدوین‌ مجدد این‌ اثر بهانه‌ای‌ برای‌ آغاز این‌ هدف‌ باشد. سال‌ها پیش‌، محیط‌ هنری‌ کردستان ‌شاهد شاهکاری‌های‌ زیبا از موسیقی‌دانان‌ بزرگ‌ کرد بود، البته‌ امروز نیز است‌، شاهکارهایی‌ زیبا، که‌ از زمان‌ خلق‌ آن‌ تاکنون‌ تأثیرات‌ ژرف‌ و حیرت‌انگیز در فرهنگ‌ و ادبیات‌ کردستان‌ و روحیه‌ مردمان‌ کرد زبان‌ داشته‌ است‌.

حتی‌ کثیری‌ از هنرمندان‌، ادبا و سرایندگان‌ در آثار خود از آن‌ الهام‌ گرفته‌اند. افزون‌ بر این‌، روح‌ والای‌ ساری‌ و جاری‌ در این‌ آوازهای‌ فولکلور و دلنواز در رگ‌های‌ فرهنگ‌ عامیانه‌ جریان‌ دارد و به‌ صورت‌ نوعی‌ ورد زبان ‌یا آواز تک‌بیتی‌ در حالات‌ مختلف‌ بروز می‌نماید.

اما شاهکار صدای‌ خالقی‌ که‌ بر اساس‌ این‌ فولکلور و احساسات‌عمیق‌ و پرشور مبتنی‌ است‌، رنگ‌ و بوی‌ دیگری‌ به‌ آن‌ ادبیات‌ و فولکلور غنی‌ دارد که‌ تا به‌ حال‌ در آهنگ‌سازی‌ و موسیقی‌ مرز و بوم‌ کردستان ‌سابقه‌ نداشته‌ است‌.

مظهر خالقی‌، این‌ هنرمند برجسته‌ کرد که‌ هم‌ در موسیقی‌ کلاسیک‌ و پر‌شکوه‌ فارسی‌ کم‌نظیر است‌ و هم‌ دل‌ و جانش‌ با زیر و بم‌ها و گوشه‌ها و پرده‌های‌ پرسوز و گداز و دل‌آویز موسیقی‌ و فرهنگ‌ فخیم‌ و متعالی‌ این‌گوشه‌ از کره‌ زمین‌ آشناست‌، در آثار دلربا و شورانگیزش‌ نشان‌ می‌دهد که‌ روحش‌ والا، زیبا و پر جوش‌ و خروش‌ است‌.

گر‌چه‌ سال‌هاست‌ دور از وطن‌ به‌ سر برده‌ و در دیار غربت‌ هفت‌ شهر عشق‌ را در‌می‌نوردد، اما همواره‌ دلش‌ بسان‌ هنرمندی‌ متعهد، در گرو وطن‌ و فرهنگ‌ غنی‌ این‌ مرزو بوم‌ سیه‌روز و پایمال‌ شده‌ تاریخ‌ بوده‌ است‌.

خالقی‌ از غنای‌ ادب‌ و موسیقی‌ کردستان‌ جانش‌ پرتلاطم‌ است‌ و پیوسته‌ در پی‌ ابراز و ایجاد و ثبت‌ حالات‌ پرسوز و گداز و شوق‌ درونی‌خویش‌ است‌.

یکی‌ از جلوه‌های‌ این‌ تب‌ و تاب‌ و جوش‌ و خروش‌ وجودی‌ او آثاری‌است‌ از شاعران‌ برجسته‌ کرد، در مورد داستان‌ پرشور دلدادگی‌ و دلبردگی‌ شیرین‌ و فرهاد و دیگر دختران‌ و پسران‌ است‌، که‌ مهر و شور و سوز و گداز و جور و جفا و نیز فنای‌ دوست‌ را به‌ کمک‌ آهنگ‌سازانش‌ در قالب‌ نغمات‌ و ملودی‌های‌ اصیل‌ آفریده‌، بازسازی‌ کرده‌ و با درهم آمیختگی‌ کلام‌ و دکلمه‌ ابیاتی‌ برگزیده‌ از آن‌ اثرهای‌ جاودان‌، دست‌ به‌ابتکاری‌ بدیع‌ زد، که‌ بی‌تردید آغاز شیوه‌ای‌ نوین‌ در تعالی‌ موسیقی‌ کردی ‌و فرهنگ‌ این‌ دیار به‌ شمار می‌رود.

او راهی‌ را ابداع‌ کرده‌ است‌ که‌ می‌تواند به‌ خلق‌ آثاری‌ عظیم‌ و پرشور در زمینه‌ موسیقی‌ و هم‌ در عرصه‌ادبیات‌ بینجامد. برخلاف‌ روش‌های‌ سنتی‌ که‌ موسیقی‌ با آواز و یا نمایش‌به‌ صحنه‌ می‌آمد و دیگر جای‌ چندانی‌ برای‌ رشد و نوآوری‌ ندارد، حتی‌ با اندکی‌ اغراق‌ می‌توان‌ گفت‌، ابداع‌ پرشکوه‌ او دریچه‌ای‌ جدید برای‌ عرصه ‌فرهنگ‌ و موسیقی‌ کردستان‌ به‌ جهانیان‌ باز کرده‌ است‌.

تأثیر زیبایی‌ها و غنا و شور و احساس‌ آثار ادبی‌ و سحر نوا و توانایی ‌قرائت‌ خواننده‌ شیرین‌ بیان‌ و خوش‌ لحن‌ منظومه‌ آهنگین‌ شاعران‌ در لابلای‌ اجرای‌ ارکسترال‌ ملودی‌های‌ زیبا، پرشور و حال‌ و دلنشین‌ ارکستر کردی‌ بر جان‌ و روح‌ شنونده‌ آن‌، نه‌ تنها از آثار مشابهی‌ که‌ در اپراها و دیگر اشکال‌ موسیقی‌ کلاسیک‌ که‌ به‌ وسیله‌ هنرپیشگان‌ و نوازندگان‌ و بازیگران‌ زبردست‌ اجرا می‌گردد کمتر نیست‌ بلکه‌ شور و شعفی‌ مضاعف ‌و دیگرگون‌ در پی‌ می‌آورد.

آهنگ‌ و بیان‌ به‌ نوعی‌ جلوه‌ می‌کند که‌ شنونده همه‌ صحنه‌ها را در کارگاه‌ خیال‌ خود می‌بیند و می‌شنود و با قهرمانان ‌داستان‌ اشعار هم‌ احساس‌ می‌شود.

معانی‌ نهفته‌ در این‌ اثر برجسته‌، در اجراهای‌ یوسف ‌زمانی‌ و میرزاده‌ به‌ اوج‌ خود می‌رسد. هم‌ آهنگی‌ و توازن‌ موسیقی‌ و شعر و نیز طنین‌ اصوات‌ سازها و صدای‌ دلنشین‌ گوینده‌ اشعار به‌ حدی‌ است‌ که‌ از یک‌ طرف‌ هر کدام‌ به‌ تنهایی‌ روح‌ بلند نهفته‌ در داستان‌ را به‌ گوش‌ جان‌ شنونده‌ نزدیک‌ و قابل‌ لمس‌ می‌نمایند و درون‌ را به‌ جولان‌ در‌می‌آورند و از طرف‌ دیگر هر کدام‌ مکمل‌ یکدیگر گشته‌ و تأثیر این‌ ارکستر کم‌ عمر را صد چندان‌ می‌کنند.

به‌ راستی‌ که‌ این‌ آثار را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ بارزی‌ از گفت‌ و گوی‌ فرهنگ‌ها و تنوع‌ و چند گونگی ‌پدیده‌ها و امکان‌ هماهنگی‌ و وحدت‌ آن‌ها به‌ حساب‌ آورد.

ملودی‌ها از یک‌سو جنب‌ و جوش‌ حیات‌ آدمی‌، پستی‌ و بلندی‌ها و اندوه‌ و شادی‌ها را نمایشگرند و از طرف‌ دیگر گذرا بودن‌ زندگی‌ و سیر مستمر، تاریخ‌ مردمان‌ کرد از مرحله‌ای‌ به‌ مرحله‌ دیگر را نشان‌ می‌دهند.

به‌ راستی‌ که‌ منظومه‌های‌ شاعران‌ کرد، نماد تلاش‌ انسان‌ به‌ سوی‌ خویشتن‌خویش‌ است‌ و آن‌ آثار با صدای‌ خالقی‌ به‌ خوبی‌ حق‌ این‌ مطلب‌ را ادا کرده‌ است‌.

به‌ این‌ معناست‌ که‌ داستان‌ پس‌ از آهنگ‌های‌ دلنشین‌ و روح‌نواز با وصف‌ زیبایی‌های‌ دلبر و معشوق‌ یا راوی‌ زجر کشیده‌ آغازمی‌شود و این‌ اوصاف‌، شنونده‌ را واله‌ و شیدا می‌گرداند.

انسان‌ طالب‌ زیبایی‌ها و شیرینی‌های‌ زندگی‌ است‌ و اگر دارای‌ فطرتی‌ سالم‌ باشد، مستمراً مطلوب‌ او فراتر می‌رود و از وصلی‌ به‌ وصلی‌ والاتر می‌شتابد.

پرواضح‌ است‌ که‌ بشر گرچه‌ میل‌ به‌ حفظ‌ مطلوب‌های‌ مورد علاقه‌اش‌ دارد ولی‌ تعالی‌ تمنیات‌ و امیال‌ او در صورتی‌ میسر است‌ که‌ فراتر رفتن‌ و فنا شدن‌ را پیوسته‌ مد نظر داشته‌ باشد.

آرشه‌های‌ سازهای‌ زهی‌ با هم‌آوایی‌ باس‌ها بعد از مرگ‌ و فنای‌ آن‌ روزگاران‌ خوشی‌ مردمان‌ رنجور و زجر کشیده‌ کردستان‌، سوز دل‌ سر می‌دهند، می‌گدازند و می‌گدازانند و در عین‌ حال‌ آورنده‌ این‌ بشارتند که‌ می‌توان‌ خلیل‌وار از آتش‌ نمرودیان ‌نهفته‌ در جان‌ و دل‌ جان‌ به‌ در برد و مطمئن‌ بود که‌ مظهر لطف‌ ازلی‌ پوینده‌ و جوینده‌ راه‌ کمال‌ را سالم‌ و پیروز در مسیر رهایی‌ از آتش‌ نفس‌ به‌ سوی‌ خود می‌کشاند.

گاه‌ آهنگ‌های‌ عارفانه‌ و صدای‌ پرسوزش‌ همه‌ را به‌ حضور در این‌ سوز و گداز رهایی‌بخش‌ و آمادگی‌ برای‌ گریستن‌ به‌ احوال‌ خویش ‌فرا می‌خواند. کسی‌ جز خود کردها به‌ حال‌ خود این‌ چنین‌ زار نتوانند گریست‌. که‌ کجاست‌ آن‌ روزگاران‌ که‌ اخوان‌ ثالث‌ می‌گفت‌:

هان‌ کجاست‌؟ پایتخت‌ این‌ دژ آئین‌ قرن‌ پرآشوب‌
قرن‌ شکلک‌ چهر
قرن‌ خون‌آشام‌
قرن‌ وحشتناک‌تر پیام‌...
هان‌ کجاست‌؟
پایتخت‌ این‌بی‌آزرم‌ و بی‌آئین‌ قرن‌
کاندر آن‌ بی‌گونه‌ای‌ مهلت‌
هر شکوفه‌ تازه‌ روبازیچه‌ باد است‌...
هان‌ کجاست‌؟ پایتخت‌ قرن‌
ما برای‌ فتح‌ می‌آئیم‌
تا که‌ هیچستانش‌ بگشائیم‌...

و بنا به‌ این‌ حسن‌ها بود، که‌ از دوران‌ کودکی‌ به‌ صدای‌ خالقی‌ عشق ‌می‌ورزیدم‌ و با صدای‌ شجریان‌ صبوری‌ می‌یافتم‌، تا آن‌که‌ پس‌ از چند سال ‌فرصت‌ دیدار هر دو فراهم‌ شد و هر چند رشته‌ و تحصیل‌ و حرفه‌ام‌ موسیقی‌ نیست‌، اما حاصل‌ آن‌ همنشینی‌ را، صادقانه‌ و عاشقانه‌، بازگوکردم‌، هرچند مدتی‌ پیش‌ نیز در «سروش‌ مردم‌» برای‌ شجریان‌ چنین‌ کردم‌.

هرچند رابطه‌ عاشقانه‌ و صادقانه‌ مرا با هر دو حسودان‌ اغیار و مدعیان‌ کینه‌توز بهم‌ زدند و فتنه‌ها کردند، اما جامعه‌ عاقبت‌ بعد از گذشت ‌زمان‌، قضاوت‌ درست‌ را خواهد کرد.

▪ ▪ ▪

نگاهی‌ به‌ تأثیر آثار و جایگاه‌ مظهر خالقی‌ و محمدرضا شجریان‌

پیداست‌ که‌ فعالیت‌ چشمگیر و اندیشه‌ و مرتبت‌ این‌ دو شخصیت‌ هنری‌ را در موسیقی‌ و ادبیات‌ معاصر نمی‌توان‌ پنهان‌کرد.

و حال‌ به‌ بهانه‌ انتشار کتاب‌ «کاروان‌ مهر» این‌ مقاله‌ در چند بعد به‌ نقد و بررسی‌ وجه‌های‌ تشابه‌ و جایگاه‌ دو استاد مسلم ‌آواز ایران‌ «محمدرضا شجریان‌» و «مظهر خالقی‌» آواز فولکلورکردی‌ ـ در اندیشه‌ حاکم‌ بر فضایی‌ جامعه‌ معاصر ایران‌ می‌پردازد.

درباره‌ شجریان‌ و خالقی‌ و جایگاه‌ آنان‌ در موسیقی‌ ایران‌، نیازی‌ به‌ شرح‌ و سخن‌ اضافی‌ نیست‌ و حتی‌ ضرورت‌ هرگونه ‌تمجیدی‌ را نفی‌ می‌سازد.

حضور فعال‌ و پرتکاپوی‌ شجریان‌ دردهه‌ ۴۰ تا ۷۰ در عرصه‌ موسیقی‌ ایران‌ غیر قابل‌ انکار است‌ و نقش‌ خود را در شناساندن‌ ادبیات‌ و فرهنگ‌ ایران‌ به‌ نیکویی‌ ایفا نمود و خالقی‌ نیز با ایده‌ نواندیشانه‌ و ابتکار خود توانست‌ در ساخت‌ و صورت‌ ادبیات‌ و موسیقی‌ کردستان‌ تغییر بنیادی‌ برجای‌ بگذارد و حاصل‌ ۴۵ سال‌ فعالیت‌ مستمر هنری‌ او در رشد و اعتلای‌ موسیقی‌ فولکلور تصانیف‌ و آوازهایی‌ است‌ که‌گنجینه‌ غنی‌ موسیقی‌ و فولکلور ادبیات‌ کهن‌ کردستان‌ را تشکیل ‌داده‌ و شجریان‌، هنرمندی‌ پرتوان‌ و پیگیر، صدها آواز خاطره‌انگیز از پرشورترین‌ ترانه‌ها و قطعات‌ اجرا نموده‌ است‌.

این‌ وجه‌ تشابه‌ شجریان‌ و خالقی‌ و حضور چشمگیر آنان‌، حتی‌ در بحرانی‌ترین‌ دوران‌ها، روشن‌ و ملموس‌ است‌، به‌ همین ‌علت‌ هر دو از لحاظ‌ تنوع‌ سبکی‌ و حرفه‌ای‌ کم‌نظیر و از پرکارترین‌ و موفق‌ترین‌ چهره‌های‌ موسیقی‌ ایران‌ به‌ شمار می‌روند.

حتی‌ گاهی‌ سبک‌ و سیاق‌ آواز آنان‌ را مانند هم‌، اما به ‌دو زبان‌ مختلف‌، می‌دانند. هر دو آثارشان‌ را در چارچوب‌ معین‌ محدود نکردند و انواع ‌گوناگون‌ سبک‌ها در اجراها و دستگاه‌های‌ مختلف‌ گواه‌ این ‌مدعاست‌.

شنیدن‌ صدای‌ دلنشین‌ خالقی‌، دل‌ و جان‌ هر شنونده‌ای‌ را می‌رباید و ذهن‌ شخص‌ چون‌ پروانه‌ای‌ سبکبال‌ به ‌حرکت‌ و سیری‌ دلپذیر در خاطرات‌ کهن‌ در‌می‌آید، از صدای ‌پایکوبی‌ گروهی‌ نوباوگان‌ دلداده‌ در چمن‌های‌ سرسبز و خرم ‌کردستان‌، رقص‌ حماسی‌ مردان‌ غیور در پیچ ‌و خم‌ شاخساران‌، دستمال‌ دستان‌ زنان‌ و دختران‌ پرشور در ایامی‌ نه‌ چندان‌ دور... تا محفل‌ عروسی‌ها و حجله‌گاه‌ عاشقانه‌ پاک‌دل‌ و هی‌هی‌ چوپان‌ فرودست‌ کوه‌گرد و زن‌ شیردوش‌ رنجور و برزگر مظلوم‌ دشت‌ها، شنیدن‌ آن‌ ترانه‌ها همه‌ این‌ صحنه‌ها را در برابر ذهن‌ مجسم‌ می‌کند.

شجریان‌ نیز با صحنه‌پردازی‌ مشابه‌، همه‌ را به‌ گذشته‌ فرامی‌خواند و به‌ گوشه‌ و کنار وطن‌ می‌کشاند، به‌ گستره‌ دشت‌های ‌فراخ‌ و خرم‌، آسمان‌ آبی‌ و ابر سفید و کوه‌های‌ سرسبز و رقص ‌گل‌ها با نسیم‌ صبحگاهی‌ بهار که‌ جای‌ عشق‌ و دلدادگی‌ بود، روزگاری‌ که‌ همگان‌ آسوده‌ و فارغ‌ از غم‌ ایام‌ در کنار هم‌، همدوش‌ و همخانه‌ بودند. شنیدن‌ آواز شجریان‌، همه‌ شور و حال‌ و احساس‌ لطیف‌ است‌.

تحریر دلفریب‌ شجریان‌ و ترانه‌های‌ شورانگیز خالقی‌، هرکدام‌ به‌ گونه‌ای‌ ادبیات‌ غنی‌ و فراموش‌ شده‌ را در خاطره‌های ‌مردمان‌ این‌ دیار زنده‌ می‌کنند و ایشان‌ را با شادی‌های‌ از یاد رفته ‌پیوندی‌ دگر می‌دهند، مردمانی‌ که‌ با شنیدن‌ ترانه‌ها و تصنیف‌ها، با یاد روزگاران‌ گذشته‌ و سال‌های‌ دور به‌ شور عشق‌ و صفای ‌زندگی‌ آینده‌ می‌اندیشند.

شجریان‌، خسته‌ از کهولت‌ و خالقی‌ مانده‌ در اندوه‌ غربت‌، اما گویی‌ آینه‌ بی‌زنگار و چهره‌ راستین‌ مهر و انس‌ با هنر را از یاد نبرده‌اند و همچنان‌ به‌ خلق‌ آثار غنی‌ می‌پردازند تا آوازشان‌ را بااصالت‌ روح ‌آمیزند و به‌ آن‌ مقامی‌ جاودانه‌ دهند و بدون‌ هیچ ‌انتظار و پاداشی‌، نثار یاران‌ مشتاق‌ کنند.

شاید بتوان‌ گفت‌ که‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ شور و علاقه‌ مردم‌ به ‌موسیقی‌ و آواز اصیل‌ وجود بزرگانی‌ صاحب‌ سبک‌ و اندیشمندان است‌ که‌ در آن‌ میان‌ خالقی‌ و شجریان‌ گرچه‌ با خوشه‌چینی‌ از سنت‌ و مکتب‌ فرهنگی‌ و فضای‌ ادبیات‌ غنی‌ و فولکلور روند تکاملی‌شان‌ را پیموده‌اند، اما هنوز با عشق‌ و شور و تکیه‌ بر نگرش‌ حفظ‌ اصالت‌، و آزادمنشی‌، این‌ انس‌ و شیفتگی‌ را پیگیرانه‌ ادامه‌ می‌دهند و همچنان‌ بر این‌ اندیشه‌ و تعهد مانده‌اند.

تا در برابر قضاوت‌ همگان‌، پیام‌ و هنرشان‌ را برای‌ نسل‌ها بازگو کنند. از نظر محتوا و پیام‌، خالقی‌ و شجریان‌ در آوازهایشان ‌اشعار را در عین‌ اختیار و ابتکار و قریحه‌ فطری‌ برمی‌گزینند و با ذوق‌ عیان‌ و خلاقیت‌ خویش‌ زمزمه‌ می‌کنند، اشعاری‌ که‌مضمونشان‌ عشق‌ پاک‌، آزادی‌ و ستیز با سیاهی‌ است‌.

از شاعرانی‌ که‌ در فضای‌ پریشان‌ ذهنی‌ به‌ درون‌ جامعه‌ خویش ‌نگریسته‌ و گاه‌ به‌ حال‌ نیرنگ‌ زمانه‌ گریسته‌اند تا دگرباره‌ غلغله ‌عشق‌ و آزادی‌ در زندگی‌ را در باورها زنده‌ کنند و انتخاب‌ نیکویی ‌اشعار آواز، شنونده‌ را به‌ تأمل‌ و درنگی‌ ـ ولو کوتاه‌ ـ در تصویر اندیشه‌های‌ شاعران‌ وا می‌دارد.

تردیدی‌ نیست‌ موفقیت‌ شجریان‌ در خیل‌ عظیم‌ شنوندگانش‌ و خالقی‌ در میان‌ مردمان‌ کرد زبان‌، مرهون‌ تغییر دوران‌ تاریخی‌ ملت‌ ماست‌ و نیز انطباق‌ انتشار آثارایشان‌ با وقایع‌ مختلف‌ در برهه‌های‌ تاریخ‌ معاصر ما که‌ جامعه‌ در نشیب‌ و فراز و اوج‌ و غلیان‌ بود و سوق‌ یافتن‌ به‌ معنویت‌گریزناپذیر و در این‌ حالت‌ بانگ‌ آواز ایشان‌، به‌ پیغامی‌ مملو ازهیجان‌ و همهمه‌ تبدیل‌ می‌گردد، که‌ رسالت‌ پیام‌ و فراخنای‌ اندیشه‌ اشعار نکته‌ها و گفته‌ها دارد.

اشعاری‌ که‌ پرده‌ مهر را روی‌ پندار می‌گشاید تا ذره‌ای‌ از آفتاب‌ عشق‌ بیدار و آزادی‌ را حس‌ گردد و همگان‌ را از خوف‌ و خیال‌ برهاند و در باورها تمرکز و اراده‌ رشد را زنده‌ کند و گاه‌ اشک‌ شوقی‌ به‌ چشمان‌ آورد.

آواز خالقی‌ و شجریان‌ زمزمه‌ راه‌ دریاست‌، دریایی‌ از عقیده‌، خاطره‌ و مرام‌، دریایی‌ از عصیان‌، نو جستن‌، رهایی‌ و دریایی‌آکنده‌ از شور و نشاط‌ و زیبایی‌.

شجریان‌ و خالقی‌ را می‌توان‌ هنرمندانی‌ متعهد نامید، زیرا هیچ‌گاه‌ مردم‌ میهن‌ خود را از یاد نبرده‌ و خود را از بطن‌ زندگی ‌آن‌ها و حوادث‌ زمانه‌ برکنار ندانسته‌اند، چون‌ هنرمند در میان‌ جامعه‌اش‌ معنی‌ و مفهوم‌ می‌یابد.

هنرمندانی‌ دلسوخته‌ و روشن‌رأی‌ که‌ بساط‌ ثان‌گویی‌ و ریا را نگسترانیده‌اند. بلکه‌ با درک‌ شرایط‌ و حال‌ و هوای‌ جامعه‌ به‌ نوعی‌ آگاهانه‌ سخن‌ گفتن‌ از نهاد مردم‌ جامعه‌ را مرام‌ خود ساخته‌اند تا سروش‌ برخاسته‌ از نهاد ملت‌ را بازگو کنند و این‌ همتی‌ است‌ که‌ محصول‌ سلوک‌ عاشقی ‌ایشان‌ است‌ و افسوس‌ و حسرتا که‌ یاران‌ دیار مرده ‌پرستند وگویی‌ قدر و مرتبت‌ این‌ خنیاگران‌ نگارستان‌ هنر را ندانسته‌ و نمی‌دانند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

درود بر نگارنده این مقاله.
هم زیبا نگاشته شده است، هم محتوی و محور بحث ارزشمند است و هم حقیقتاً استاد خالقی را باید بیشتر شناخت و ارج نهاد.

-- حمید ، Nov 7, 2008

با تشکر از دکتر عرفان که گاهگاهی با مقالات زیبایش در سایت ژیار خاطراتی را در ذهن ما زنده میکند. زنده باشی پسرم و سپاس بیکران از دست اندر کاران رادیو ژیار

-- غلامعلی از کرمانشاه ، Nov 7, 2008

آقایان سلامی،اسکندری و قانعی فرد
سئوال من این است که آقای خالقی در حال حاضر در کجا و مشغول چه فعالیتی هستند؟
با تشکر

-- اردلان از سنندج ، Nov 7, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)



موضوعات