تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گو با کاوه کرمانشاهی، فعال مدنی و دانشجویی:

حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی و مدنی

محمدرضا اسکندری
mreskandari@gmail.com

کاوه کرمانشاهی، دانشجوی رشته حقوق در کرمانشاه است. آقای کرمانشاهی مسوول انجمن بسته شده ژیار کرمانشاه و از فعالان مدنی کرمانشاهی در انجمن‌های مدنی دانشجویی و فرهنگی است. با ایشان در رابطه با فعالیت‌هایشان در کرمانشاه گفت و گو کرده‌ام.

خودتان را برای خوانندگان معرفی می‌کنید؟

۲۶ سال دارم و در حال پايان دوره کارشناسی رشته‌ی‌ حقوق هستم. از ۱۶ سالگی علاقه‌‌مند به مسایل سياسی و اجتماعی شدم.

هر چند در آغاز اين علاقه خود را به صورت محدود با ابراز هواداری ضمنی و بدون آگاهی از سازمانی سياسی (که بعدها به ماهيت فرقه مانند آن پی بردم) نشان ‌دادم.

بعدها نيز به صورت پراکنده در شکل همکاری با جريان‌های ملی و مرکزگرا ادامه يافت، اما با گذشت زمان و کسب تجربه و شناخت کافی از آغاز سال ۸۴ فعاليت‌های‌ خود را بيش‌تر در حوزه مناطق کردنشين و به ويژه کرمانشاه روی مسایل حقوق بشری و جامعه مدنی متمرکز کرد‌م.

چرا در کردستان حکومت از فعالیت‌های مدنی وحشت دارد و فعالان کرد را به احزاب سياسی وصل می‌کند؟

ريشه‌‌ی اين ترس و بدبينی را بايد در نوع نگاه حاکميت به فعاليت افراد و گروه‌های کرد که از همان آغاز پيروزی انقلاب و در جريان وقايع کردستان شکل گرفت، جست‌وجو کرد.

کردها اولين گروهی بودند که برای احقاق حقوق خود به ميدان آمدند و اگر در آن زمان حکومت حاضر می‌شد با نمايندگان گروه‌های کرد بر سر مصالح ملت کرد و ايران به توافق برسد ديگر آن حوادث از پس آن پيش نمی‌آمد و در کردستان جوی خون به راه نمی‌افتاد.

با وجود آن‌که در آن زمان به مطالبات کردها توجهی نشد و جنبش کردی در آن سال‌ها به شدت سرکوب گرديد و پس از آن نيز فضايی امنيتی و نظامی بر کردستان حاکم گشت، اما طی تمامی اين سال‌ها کردها همواره در صف اول حرکت‌ها و جنبش‌های اعتراض و حق‌خواهی قرار داشته‌اند.

با وجود اين‌که در اين راه بيش‌ترين هزينه‌ها را نيز متحمل شده‌اند اما همچنان به مبارزه خويش ادامه می‌دهند. اين در حالی‌ است که اين اعتراضات ديگر نه در شکل مسلحانه که بيش‌تر در اشکال مدنی و مسالمت‌آميز و نه لزوماً از جانب احزاب بلکه فعالان مدنی و خود مردم اتفاق می‌افتد.

خوشبختانه امروزه نيز اکثر احزاب کردستان با کنار گذاشتن مشی مسلحانه اين واقعيت را پذيرفته‌اند که روش نظامی مطلوب جامعه‌ی کردستان و جهان امروز نيست و نمی‌تواند ما را به آزادی و دموکراسی برساند.

بايد دريابيم ترويج گفتمان حقوق بشر و تقويت جامعه مدنی است که راه رسيدن به دموکراسی در ايران و کردستان را هموار می‌کند.

اما متأسفانه هنوز حاکميت تغييری در نوع نگاه خود به فعالان کرد نداده و هر‌گونه فعاليت مدنی در کردستان را با بدبينی تمام می‌نگرد و به جای استقبال از گفتمان انتقادی در چهارچوبی مدنی با برخوردهای نسنجيده با فعالان و نهادهای مدنی و حقوق بشری در کردستان راه را برای افراط‌گرايی باز می‌کند.

شايد نقل قولی از آقای خليل بهراميان، وکيل فرزاد کمانگر، معلم کرد محکوم به اعدام که در مصاحبه با بی‌بی‌سی می‌گويد، جالب باشد:

«برخورد با فرزاد کمانگر ناشی از نوعی «کُردستيزی» و جريانی است که حتی درون قوه قضائيه ايران بحران آفرينی می‌کند».

این مساله از چشم تيزبين اين فعال حقوق بشر نيز دور نمانده است. در مورد اتهام وابستگی به احزاب سياسی کرد هم باور کنيد اين مورد اتهام آن‌قدر همه‌گير شده که بعضی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم بر عکس آن‌چه در قانون اساسی آمده که «اصل بر برائت است مگر خلاف آن ثابت شود» در رابطه با فعالان کرد گويا اصل بر وابستگی و هواداری آنان از احزاب است، مگر اين‌که خلاف آن ثابت شود.

در اين ميان شايد بی‌مناسب‌ترين مصداق اين اتهام در رابطه با روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق بشری نظير محمد‌صديق کبودوند و مسعود کردپور باشد که به خاطر مصاحبه با رسانه‌ها و انتشار اخباری از وضعيت زندانيان سياسی به «تبلیغ علیه نظام به نفع گروه‌‌های مخالف ‏نظام» متهم می‌شوند.

در صورتی که صرف اطلاع‌رسانی و يا درخواست رعايت حقوق انسانی و قانونی متهم يا مجرم نمی‌تواند به منزله‌ی تائيد فکر يا عمل وی باشد، بلکه اين فعاليت در چهارچوب وظايف روزنامه‌نگاری و تعهدات حقوق بشری می‌گنجد.


کاوه کرمانشاهی

چند زندانی فعال مدنی کُرد در زندان‌های سراسر کشور هستند و وضعیت آنان در چه حالی است؟

در پاسخ به اين پرسش اجازه دهيد استناد کنم به ليستی که مهر‌ماه امسال از سوی مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران منتشر شد و در آن اسامی ۵۱۷ نفر از فعالان سياسی ـ عقيدتی و مدنی که در زندان‌های ايران به سر می‌برند با ذکر اتهام، مدت محکوميت و محل نگهداری آورده شده است.

البته در توضيح اين آمار تأکيد شده که ليست مذکور در بر‌گيرنده تمامی زندانيان سياسی در ايران نيست. ولی در نگاهی به همين تعداد گردآوری شده در اين ليست متوجه می‌شويد بيش از نيمی از اين تعداد را زندانيان کردی ‌تشکيل می‌دهند.

این‌ها به حبس‌هايی از شش ماه تا ابد محکوم شده‌اند، تعدادی ديگر در بازداشت به سر می‌برند و در اين ميان چندين نفر نيز حکم اعدام دريافت کرده‌اند.

حال اگر در نظر داشته باشيم که کردها حدوداً ۱۵ درصد جمعيت ايران را تشکيل می‌دهند، اين آمار بالای زندانيان سياسی و مدنی در مقايسه با مناطق ديگر ايران شدت سرکوب و برخوردهای امنيتی در کردستان و نيز احکام سنگين قضايی در رابطه با فعالان کرد را نشان می‌دهد.

اخبار مربوط به زندانيان و صدور احکام برای فعالان، مرتباً از سوی خبرگزاری‌های وابسته به نهادهای ‌حقوق بشری در ايران از جمله خبرگزاری ديده‌بان حقوق بشر کردستان وابسته به سازمان حقوق بشر کردستان منتشر می‌شود و در مراجعه به رسانه‌های مختلف اين اخبار موجود است.

از جمله‌‌ی اين‌ها قطعيت يافتن حکم ده سال و نيم حبس برای محمدصديق کبودوند است که اتفاقاً راديو زمانه از جمله رسانه‌هايی بود که سريعاً اين خبر را بازتاب داد.

آقای کبودوند اخيراً با ارسال نامه‌ای از زندان، خطاب به وجدان‌های بيدار با انتقاد از بايکوت خبری رسانه‌ها و نهادهای حقوق بشری در رابطه با خود گفته‌اند:

«به دليل کرد بودن و مستقل بودن مورد تبعيضم». نگين شيخ‌الاسلامی هم که از ۱۴ مهر‌ماه در بازداشت به سر می‌برد، هنوز امکان ملاقات با خانواده و حتی وکيل خود را نيافته و تنها توانسته يکی دو بار با مادرش تماس بگيرد و به صورت خيلی کوتاه صحبت کند.

اين در حالی ا‌ست که خانم شيخ‌الاسلامی ماه گذشته در يکی از بيمارستان‌های کرمانشاه مورد عمل جراحی در ناحيه‌‌ی سينه قرار گرفت و در حال گذراندن دوران نقاهت خود بود.

پزشک معالج ايشان شديداً نگران وضعيت بيمارشان هستند. نگين فردای روزی که بازداشت شد قرار بود برای ويزيت بعد از عمل به پزشکشان مراجعه کند.

از سوی ديگر به دنبال انتقال هانا عبدی به زندان رزن برای گذراندن دوران محکوميت خويش که در دادگاه تجديد نظر به دو سال و نيم کاهش يافته است، طی چند روز آينده بايد منتظر انتقال زينب بايزيدی از زندان مهاباد به زندان زنجان هم باشيم.

چون حکم چهار سال حبس در تبعيد ايشان نيز در مرحله‌ی تجديد نظر مورد تائيد قرار گرفت. هر چند که مورد زينب به لحاظ شتابزدگی در صدور حکم در بين ديگر فعالان زندانی استثنا بود.

او در روندی غيرمعمول در پايان همان ماه نخست بازداشت حکم بدوی عليه وی در دادگاهی بدون حضور وکيل صادر شد و به فاصله‌ی بسيار کوتاهی در دادگاه تجديدنظر استان آذربايجان غربی نيز مورد تائيد قرار گرفت.

متأسفانه دو پزشک سرشناس بين‌المللی، دکتر آرش و کاميار علايی با گذشت چهار ماه از زمان دستگيری هم‌چنان در بازداشت به سر می‌برند.

وضعيت پرونده اين دو برادر کرمانشاهی که تير‌ماه سال جاری در تهران بازداشت شدند و از سوی دادستانی تهران اتهامشان براندازی عنوان شد، مشخص نيست.

خانواده علايی با توجه به اين‌که هيچ مدرکی دال بر اثبات اتهامات نسبت داده شده به فرزندانشان وجود ندارد و طی اين مدت نيز هيچ اتهامی عليه ايشان ثابت نشده از ادامه‌ی بازداشت فرزندان خود ابراز تعجب و نگرانی می‌کنند.

اگر بخواهم به صورت مشخص به ديگر زندانيان اشاره کنم اين گفت و گو، پاسخ‌گوی آن نخواهد بود و آن‌چنان که گفتم اين‌گونه اخبار مرتباً در سايت‌های اينترنتی و از طريق راديوها و تلويزيون‌های برون‌مرزی انتشار می‌يابد و در مراجعه به اين رسانه‌ها قابل دسترسی‌ هستند.

در عين حال فعالين بسياری در زندان‌های سراسر ايران به سر می‌برند که متأسفانه به دليل عدم ارتباط با آنان که آن‌ هم ناشی از ايجاد محدوديت‌های حکومت و نيز ترس خانواده‌ها از اطلاع‌رسانی در مورد وضعيت آنان است، کمتر خبری از آنان منتشر می‌شود.

به طور مثال زندانيانی که اکنون در زندان ديزل‌آباد کرمانشاه تحت سخت‌ترين شرايط اين زندان که احتمال بسيار می‌رود تفکيک زندانيان بر اساس جرایم نيز در آن رعايت نمی‌شود، بيش‌تر به اتهام همکاری با احزاب اپوزيسيون نظير مجاهدين، پژاک، دمکرات و کومله به سر می‌برند که اطلاعات بسيار اندکی در مورد وضعيت آنان در دست است.

مثلاً اخبار دقيقی از وضعيت و اتهام احمد جواهری که صاحب يکی از بهترين قنادی‌های شهر کرمانشاه بود و از نه ماه پيش که به همراه اعضای خانواده خود بازداشت شد، منتشر نشد.

گويا تعدادی از اعضای خانواده از جمله همسر ايشان در زمان بازداشت آن‌قدر تحت آزار و اذيت قرار گرفته‌اند که پس از آزادی حاضر به اطلاع‌رسانی در مورد وضعيت همسرشان نيستند.

يا ستاره ارکوازی که با حکم ۱۰ سال حبس در زندان ديزل‌آباد به سر می‌برد و چند وقت پيش هم‌زمان با اعتصاب سراسری زندانيان سياسی و مدنی کُرد خبری مبنی بر اعتصاب غذای ايشان به دست ما رسيد. اما تلاش‌ها برای اطلاع از صحت آن به دليل عدم ارتباط با خانواده ايشان بی‌نتيجه ماند.

اکبر سنجابی، هوشيار بشابادی، خبات پرويزی، ستار پرويزی، پيمان خنجری، علی صالحی، محمدسعيد عبدالهی، حميد عزکل، خليل فاتحی، محمد مرادی و محمد ويضی از ديگر زندانيان سياسی با احکام سنگين حبس ابد و شش تا ۲۷ سال حبس در زندان کرمانشاه هستند.

طی چند روز گذشته حکم ۵۴ سال حبس تعزيری برای چهار تن از اين افراد در دادگاه تجديدنظر استان کرمانشاه مورد تائيد قرار گرفت، بدون اين‌که از حق داشتن وکيل برخوردار باشند.

در حال حاضر چند تشکل مدنی در کرمانشاه فعال است، می‌توانید در این رابطه توضیح دهید؟

نمی‌توانم آمار دقيقی به شما ارائه دهم، اما می‌دانم تعداد زيادی انجمن در کرمانشاه به ثبت رسيده‌اند که بيش‌ترشان هم در زمان دولت آقای خاتمی مجوز فعاليتشان را گرفتند، ولی متأسفانه تعداد بسيار کمی از اين تعداد امروز فعال هستند.

تعداد زيادی با قطع يا کاهش کمک‌های مالی به سازمان‌های غیردولتی (NGO)ها در دولت آقای احمدی‌نژاد و عدم توانايی‌شان در تأمين هزينه‌های جاری تشکل عملاً تعطيل شدند. شماری ديگر به دليل ايجاد محدوديت‌ها و ترس از پرداخت هزينه، خودشان کرکره‌ها را پایين کشيدند.

تعداد کمی هم که با اتکا به حق عضويت اعضاء به خودگردانی ‌مالی رسيده و توانسته بودند در برابر فشارها ايستادگی کنند نهايتاً با حکم توقيف فعاليت مواجه شدند و به بهانه‌های واهی توسط مراجع دولتی لغو مجوز شدند که می‌توان به انجمن ژيار و گلاويژ اشاره کرد.

موسسه‌ی هاوار و خانه‌ی تشکل‌های غيردولتی کرمانشاه در نتيجه‌‌ی اعمال فشارهای بسيار از سوی نهادهای امنيتی نهايتاً خود مجبور به اعلام انحلال شد.

حکم انحلال کانون صنفی معلمان کرمانشاه نيز شهريور ماه سال پيش از سوی فرمانداری به مسوولين اين تشکل که پيش از آن در جريان اعتراضات صنفی سال ۸۵ بازداشت و دادگاهی شده بودند ابلاغ گرديد.

هرچند اين حکم غيرقانونی مورد قبول کانون قرار نگرفت اما به هر حال اجرا گرديد. می‌بينيد که بسياری از نهادهای مدنی در کرمانشاه به اين صورت تعطيل يا غيرفعال شده‌اند.

اما با اين وجود هستند هنوز تشکل‌هايی که حداقل توانسته‌اند موجوديت خود را در حد يک نام هم که شده حفظ کنند و در اين ميان تعداد انگشت شماری مانند شعبه‌ی کرمانشاه سازمان دانش‌آموختگان ايران (ادوار تحکيم وحدت)، مجموعه فعالان کمپين يک ميليون امضاء در کرمانشاه، جامعه دانشجويان و دانش‌آموختگان کرمانشاهی، سازمان مدافعين آزادی، کانون مهر و... با وجود تمامی مشکلات به فعاليت خود ادامه می‌دهند.

لازم به ذکر است از زمان روی کار آمدن دولت نهم شرايط اخذ مجوز تأسيس «ان‌جی‌او» بسيار سخت‌تر شده است.

مثلاً چند نفر از فعالان فرهنگی در کرمانشاه که از يک سال پيش درخواست ثبت يک تشکل فرهنگی را به استانداری ارائه داده‌اند، بعد از کلی دوندگی و پيگيری هنوز موفق به دريافت پروانه‌‌ی فعاليت نشده‌اند.

فعاليت‌های دانشجويی در دانشگاه‌های کرمانشاه به چه صورتی است؟

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه رازی مهر‌ماه ۸۴ با شکايت بسيج و رأی هيأت نظارت دانشگاه با حکم چهار ماه تعليق فعاليت بسته شد.

اما با وجود پايان اين دوره و گذشت سه سال، مسوولين مربوطه در دانشگاه، بی‌توجه به درخواست‌های مکرر دانشجويان به بهانه‌های مختلف از بازگشايی دفتر و فعاليت دوباره آن جلوگيری می‌کنند.

گروهی از دانشجويان با گرايش چپ در دانشگاه‌‌های کرمانشاه فعالند که آذر‌ماه سال پيش در فضای به شدت بسته‌‌ی دانشگاه آزاد توانستند مراسمی را به مناسبت روز دانشجو برگزار کنند.

به دنبال آن بود که ‌پارسا کرمانجيان و علیرضا حيدری دو تن از فعالان دانشجويی بازداشت و مدت يک هفته را در زندان اداره اطلاعات کرمانشاه به سر بردند.

حکم بدوی عليه آنان مبنی بر یک سال حبس صادر شده که در اعتراض به آن درخواست تجديدنظر خواهی داده‌اند و در اين مرحله دکتر محمدعلی دادخواه وکالت آنان را بر عهده دارد.

در اين ميان هفته‌ی گذشته اولين مجمع عمومی اتحاديه دمکراتيک دانشجويان کرد در کرمانشاه برگزار گرديد. اين تشکل دانشجويی ارديبهشت‌ماه ۸۴ در سنندج تأسيس و تمامی اقدامات لازم برای کسب مجوز از مراجع قانونی و فعاليت آن در سطح دانشگاه‌های ايران از سوی هيأت مؤسس اوليه اتحاديه صورت گرفته است.

ولی متأسفانه تا‌کنون پاسخی در تائيد يا رد اين درخواست از سوی مراجع ذی‌صلاح داده نشده و طی اين سه سال اتحاديه با استفاده از ظرفيت‌های موجود در قوانين مربوطه، به صورت قانونی و نه رسمی به فعاليت خود ادامه داده است.

ما همچنان منتظر اقدام لازم از سوی مراجع ذی‌صلاح در صدور مجوز رسمی برای فعاليت اتحاديه در دانشگاه‌های ايران هستيم.

وضعيت مطبوعات محلی به لحاظ کمی و کيفی در چه سطحی است؟

از نظر تعداد فکر می‌کنم حدود ۳۰ نشريه که بيش‌تر به صورت هفتگی منتشر می‌شوند در کرمانشاه داريم. ولی اين‌که چه تعداد از اين نشريات مستقل هستند و به صورت حرفه‌ای و منظم منتشر می‌شوند متأسفانه رقمی بسيار پایين‌تر از اين را بايد عنوان کرد.

در حال حاضر هفته‌نامه‌های آوای کرمانشاه، صدای آزادی، ندای جامعه، نقد حال، نوای وقت و غرب از جمله نشريات فعالی هستند که در سطح کرمانشاه و بعضاً استان‌های همجوار توزيع می‌شوند.

ئه‌ژين، ايرانشهر، بيستون، تاق‌بستان و عبور هم چند نشريه‌ی دانشجويی بودند که در دانشگاه‌های آزاد و رازی کرمانشاه منتشر می‌شدند و طی اين مدت يکی پس از ديگری توقيف و تعطيل شدند. البته هنوز نشريات دانشجويی مثل دالاهو، گزينگ، ماژين و چرو در دانشگاه‌های کرمانشاه فعال هستند.

شما با سایر استان‌های کردنشین رابطه و فعالیت مدنی و فرهنگی دارید؟

بله، خوشبختانه پس از سال‌ها که تلاش می‌شد به بهانه‌‌های گوناگون از جمله اختلافات مذهبی يا تفاوت گويش ديوار جدايی بين کردها کشيده شود و آنان را نسبت به هم بيگانه يا حتی بدبين کنند، در اين سال‌های اخير با قوی‌تر شدن بحث هويت‌خواهی بين فعالان جوان در جنوب مناطق کردنشين (ايلام و کرمانشاه و لکستان) و کم‌رنگ شدن تعصبات گويشی و مذهبی در مناطق مرکزی کردستان (مردم سوران زبانِ سنی مذهب) اين ارتباطات نيز بين فعالان کرد در شهرهای کردنشين برقرار شد.

امروز کمتر برنامه‌ و مراسمی ا‌ست که در سطح کردستان يا به نام کُرد برگزار شود و حضور مؤثر فعالان کرمانشاهی و ايلامی را در آن مشاهده نکنيد.

از جمله مراسم مشترک اتحاديه دانشجويان کرد و دفتر تحکيم وحدت در ۱۶ آذر سال پيش که در دانشگاه تهران با حضور چشم‌گير دانشجويان کُرد برگزار شد و هر دو سخنران کُُرد اين برنامه از ايلام و کرمانشاه بودند.

دوستان عزيزم فرشاد دوستی‌پور و سهراب کريمی بعد از آن مراسم نيز بازداشت و پس از دو ماه با قرار وثيقه آزاد شدند.

همچنين سه ماه پيش بود که به دعوت دوستان مريوانی نشستی دو روزه با حضور فعالان و نمايندگان تشکل‌های مدنی از چهار استان کردنشين در اين شهر برگزار شد.

اتفاقاً يکی از محورهای بحث در اين نشست مساله‌ی ايلام و کرمانشاه بود و موضوع اصلی نيز آسيب‌شناسی جامعه مدنی در کردستان و پيشنهاد تشکيل يک شبکه‌ ارتباطی بين فعالان و نهادهای مدنی در مناطق کردنشين ايران بود.

اميدوارم به همت دوستانی که مسوول پيگيری اين مساله شدند شبکه ارتباطی هر چه زودتر تشکيل و فعال گردد.

بين فعالان کُرد کمپين يک ميليون امضاء نيز در شهرهای کرمانشاه، سنندج، کامياران، مريوان، جوانرود و اسلام‌آباد غرب ارتباط و همکاری وجود دارد و هر از چند گاهی جلسات مشترکی برگزار می‌شود.

اين ارتباط و همکاری را می‌توانيد در زمينه‌های ديگر نيز مشاهده کنيد، از جمله حضور دکتر فرهاد پيربال، نويسنده و استاد دانشگاه هه‌ولير در کرمانشاه که به همت فعالان ادبی کرمانشاهی و هماهنگی دوستان سردشتی در شهريور‌ماه امسال صورت گرفت و يا حضور گروهی از فعالان ادبی گوران (کلهر) و لک در کنگره بزرگداشت «مصباح الديوان ادب» که طی اين روزها در شهر بوکان در حال برگزاری ا‌ست.

با توجه به اين‌که شما از مسوولين انجمن ژيار بوديد که چند ماه پيش لغو مجوز شد فضای فعاليت مدنی را در کرمانشاه چگونه می‌بينيد؟

مسلماً فضای عمومی حاکم بر کرمانشاه نمی‌تواند متفاوت از فضای بسته‌ی کل ايران و ديگر شهرهای کردنشين باشد.

اما آن‌چه تا حدودی فضای فعاليت در کرمانشاه را با بقيه‌ی جاها متفاوت می‌کند به فضای فرهنگی و اجتماعی اين شهر و منطقه باز می‌گردد.

نمی‌دانم خوانندگان محترم‌تان تا چه اندازه با وضعيت فرهنگی و اجتماعی شهر کرمانشاه آشنايی دارند ولی لازم می‌دانم در پاسخ به اين پرسش شما تصويری کلی از فضای شهر کرمانشاه ارائه دهم تا درک محدوديت‌های ما برایتان آسان‌تر شود.

شهر کرمانشاه از يک سو بزرگ‌ترين شهر کردنشين در ايران است و از سوی ديگر مردم اين شهر در نتيجه‌ی آسميلاسيون فرهنگی که از ۷۰ ـ ۸۰ سال پيش تا همين امروز بر آنان اعمال گرديده، کم‌ترين آگاهی را نسبت به فرهنگ و زبان خويش و بيش‌ترين گريز را از هويت خود به عنوان يک کُرد دارند.

هر چند اين ديد در تمام مردم کرمانشاه وجود ندارد اما مطمئناً فراگيریش به ميزانی هست که بشود از آن به عنوان يک بحران نام برد.

بحران از اين جهت که بسياری از اين مردم از سر ناآگاهی و تحت تأثير تبليغات آشکار و پنهانی که طی اين سال‌ها متاسفانه از سوی‌ حاکميت‌های پيش و پس از انقلاب از طريق رسانه‌های دولتی و سيستم آموزشی و‌... در معرفی فرهنگ و زبان کردی به عنوان فرهنگی عقب‌‌مانده و زبانی متعلق به مردم بی‌سواد و روستايی و از طرف ديگر نشاندن فرهنگ و زبان فارسی در جايگاه فرهنگی پيشرفته و متعلق به طبقه‌ی شهری و افراد باسواد صورت گرفته، به نوعی از خود تهی شده و در فرار از تحقير و قرار گرفتن در زمره بی‌سوادان و روستایيان تحت تأثير همان تبليغات چاره را در تغيير زبان خويش از کُردی به فارسی يافته‌اند.

فکر می‌کنند با پاک کردن هويت خويش به عنوان يک کُرد و ساختن هويتی جعلی به نام فارس کرمانشاهی، برای ‌خود و فرزندانشان آينده‌ای درخشان به انتظارشان نشسته که تجربه‌ی دهه‌های گذشته و نگاهی به آمار بالای آسيب‌های اجتماعی در اين شهر که به نظر من اين عدم اعتماد به نفس و بيگانگی از خود نيز در به وجود آمدن آن‌ها بی‌تأثير نبوده، توهم اين خيال واهی در رسيدن به پيشرفت آن هم به واسطه‌ی آويزان شدن بر فرهنگ ديگران و تغيير زبان را بر ما نمايان ساخته است.

حال در چنين شرايطی است که فعاليت گروهی از جوانان اين شهر برخواسته از طبقه‌ی متوسط شهری و دارای مدارک بالای تحصيلی با دغدغه‌ی کمک به بهبود شرايط فرهنگی شهرشان و تأثيرگزاری مثبت در تقويت جامعه‌ مدنی و تلاش در جهت ترويج گفتمان حقوق بشری که بر کُرد بودن خويش نه از ديدگاهی ناسيوناليستی که به جهت هويتی تأکيد دارند، بسيار مورد توجه قرار می‌گيرد.

هم از سوی جوانان غالباً دانشجو و علاقه‌مند به فعاليت‌های اجتماعی و فرهنگی که ردپای هويت گمشده خويش را نيز در قالب اين‌گونه تشکل‌ها می‌يابند و هم از سوی آنانی که نه تحمل شنيدن صدايی ناهمگون با گفتمان رسمی دولت را دارند و نه توقع به ميدان آمدن چنين جوانان هويت‌گرايی که از خاکستر نسل هويت باخته پيش از خود سر برآورده‌اند.

اين‌گونه می‌شود که انجمن ژيار در انجام فعاليت‌های خود تحت فشاری مضاعف قرار می‌گيرد تا آن‌جا که حتی سال گذشته اجازه برگزاری همايشی را به مناسبت روز جهانی زبان مادری به ما ندادند.

امسال نيز که در پنجمين مجمع عمومی ژيار با توجه به نام‌گذاری سال ۲۰۰۸ از سوی يونسکو به نام سال زبان‌های مادری اعضای انجمن با تأکيد بر توجه ويژه به زبان کُردی به عنوان زبان مادری مردم شهرشان برگزاری مراسمی در گرامی‌داشت سال زبان مادری را در اولويت برنامه‌های انجمن در سال پنجم فعاليت خود قرار دادند، متأسفانه هفته‌ای پس از برگزاری پنجمين مجمع عمومی در ارديبهشت‌‌ماه امسال صدور حکم انحلال انجمن مانع از اجرايی شدن اين برنامه گشت.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

خوشبختانه کردهای شیعه مذهب تحت تاثیر
افکار حزب دموکرات کردستان قرار
ندارند.
داریوش از کرمانشاه

-- داریوش ، Oct 31, 2008

امید وارم آقای کاوه کرمانشاهی جواب مرقوم فرمایند.
من بدنیا آمده سمنان هستم واکنون چند سالی است که در تبریز همراه همسرم که ایشان بدنیا آمده تبریز هستند زندگی میکنم. یک فرزند داریم که در تبریز بدنیا آمده. مادرم کرمانشاهی ودایی من نیز در کرمانشاه زندگی میکند. پدرم بازنشسته و بدنیا آمده سمنان است
که بیست سال اول خدمتش را در کرمانشاه گذرانده و سربازی را نیز( اداره قند وشکر و یک مغازه که الان پسر داییم آنرا اداره میکند). نگران هویت فرزندمان هستیم. ایا به نظر شماو با توجه به دانش حقوقی و هویت طلبی شما فرزند دیگری هم با توجه به جوشش جنبش مترقی هویت طلبی داشته باشیم. آیا در آینده پیروزی هویت طلبی دفترچه بسیج و کوپن به وی تعلق خواهد گرفت.

-- بهرام ، Oct 31, 2008

داریوش عزیز
برای کردها شیعه یا سنی مهم نیست
مهم روحیه کرد بودن است که یک روحیه انسانی و شرافتمندانه است
ما به همه عقاید و مذهب ها احترام می گذاریم و انسان بودن برایمان مهم است نه شیعه یا سنی.
سیامند از اشنویه

-- بدون نام ، Oct 31, 2008

das khoshi le barnamkdan kam w spas le rewbran radyo jeyar

-- milkan ، Nov 2, 2008

يك نكته به مصاحبه دوست خوبم كاوه اضافه كنم كه تنها حزبي كه در كرمانشاه افكار و انديشه هاي كوردي دارد و در اين راه گامهاي اساسي برداشته است مانند برگزاري اولين كنگره ادبيات كوردي جنوب و همچنين اختصاص سه الي چهار صفحه از نشريه نداي جامعه به زبان كوردي حزب فرداي كرمانشاه يا همان جامعه دانش جويان و دانش آموختگان مي باشد.

-- رضا جمشيدي ، Nov 8, 2008

کردها بر طبق منابع معتبر حدود ۹ درصد از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند نه آن‌گونه که مصاحبه‌شوندهٔ این گزارش اظهار داشته (۱۵ درصد). دستکاری آمار و ارقام، بدون بررسی و تنها بر پایه آرزوهای شخصی در میان ایرانیان رواج عجیبی پیدا کرده.

-- بدون نام ، Nov 17, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)



موضوعات