گفت و گو با عرفان قانعیفرد، پژوهشگر تاریخ معاصر کردستان در باره روایت تاریخ معاصر کردها
رازهای در سایه مانده تاریخ معاصر کرد
محمدرضا اسکندری با تشکر از احمد امانی
عرفان قانعیفرد، دانش آموخته زبانشناسی، گرایش فرهنگنویسی است. از جوانان فعال اهل قلم که آثار وی را میتوان در دو قسمت زبانشناسی و فرهنگنویسی، مانند: نخستین درسهای فرهنگنویسی، فرهنگ نروژی ـ فارسی، و در حوزهی تاریخ معاصر :گفتمان تاریخی کردها (مجموعه گفت و گوها)، مافیای قدرت و ناسیونالیسم نژادی کرد (نادر انتصار)، معمای ایرانی (کنت پولاک) و خاطرات جلال طالبانی تقسیم کرد. وی هم اکنون در شهر بوستون در آمریکا، در تاریخ معاصر خاورمیانه به ادامه تحصیل مشغول است.
از او که «محقق تاریخ معاصر کردها» و دارای تحقیقهای میدانی گستردهای در کشورهای خاورمیانه است؛ دعوت کردیم تا به بیان مطالعات و تحقیقات خود بپردازد.
شما در سال 1381 در مصاحبهای با روزنامه آزاد و حیات نو گفتهاید در کردستان ، روال تاریخنویسی چندان پر بار و روشمند نیست. چرا اهمیت تاریخنویسی در کردستان را گوشزد میکنید ؟
در آن هنگام و امروز هم با صدای بلند ضرورت این مساله را گفته و می گویم. در تدوین تاریخ، باید همه افراد فرهنگ و ادب کردستان کوشا باشند. صرفا یک نفر نمیتواند اینکار را انجام دهد.
از نمایندگان کرد مجلس و مقامداران هم نمیشود توقع داشت. چون جز دو کلمه ی «انشالله» و «ماشالله» وعده دیگری نخواهید شنید. آنها فقط به نام و عنوان مقام و میز مینگرند. لااقل خودشان با بهره گرفتن از آن میتوانند ـ البته اگر بخواهند ـ درست و مستند سخن بگویند. ولی چشم و گوش مقامات به تاریخ، بسته است. اگر بسته نبود این حال و روز جامعه ما نبود.
اما کسی برایش مهم نیست! عدم وجود چنین مرکزی باعث ممنوعه ماندن ورود به این بحث است و بسیار جای تاسف و دریغ دارد. در کردستان ایران در ایام پهلوی هم کسی به تدوین این امر توجه نکرد و مثلا شخصی به نام ب ـ ع، کارمند اداره قند و شکر و اتوبوسرانی زمان شاه و مخبر ساواک که به او دکتر میگویند بعد از انقلاب میشود ویراستار کتاب اماناللهخان اردلان!
شخصی مانند ع ـ ش، با گرایشهای خاص سیاسی خود در آثارشان میآیند و به کردها اشاره میکنند که در قیاس با سخن فعالان تاریخ سیاسی کردستان، کاملا مغایرت دارد و باید این اهمیت را مرتب گوشزد کرد. و البته در این راه به گرایش سیاسی فلان شخص و فلان حزب نباید توجه کرد، ذات تاریخ باید اصل باشد.
جلد کتاب زندگی و خاطرات جلال طالبانی
در اکثر جوامع شرقی و خاورمیانه تاریخنویسی بیشتر توسط مستشرقین انجام شده است. تاریخنویسی و نگاه مستشرقین را به کردستان چگونه ارزیابی میکنید؟ ایا نگاهی کاملا بیطرفانه داشتهاند؟
بسیاری از کتابها ترجمه نشدهاند. از محمد قاضی که کرد و کردستان، نوشتهی واسیلی نیکیتین را ترجمه کرد تا کتابهای ابراهیم یونسی، چند کتاب معتبر تاریخ سیاسی معاصر ترجمه شده است ؟
مطالعه محققهای ما هم آنها شده خواندن ترجمههای این آثار. در کتابخانه دانشگاه یونان حدود 450 اثر درباره تاریخ کهن کردها و مادها و آریاییها داریم. چه کسی برود و ترجمه کند؟ از این خیل مترجم و جامعهشناس و کارشناس علوم سیاسی کرد زبان که از دانشگاههای ایران فارغالتحصیل شدهاند، چند نفر دغدغه و انگیزه و حس دلسوزی و اراده چنین کاری دارند؟ چند نفر درباره تاریخ کردهای معاصر حقایق را مینویسد؟ درباره کردها، انگلیسیها و فرانسویها و جدیدا آمریکاییها گرایش جالبی پیدا کردهاند. اما بر اساس تحقیق اسناد و کتابهای دیگر است. به ندرت کتابی یافت میشود که تحقیق محلی باشد و اکثرا هم کردهای همه مناطق خاورمیانه را با هم بررسی کردهاند. خود کردهای داخلی باید به فکر خویش باشند.
کتابخانههای اروپا همیشه منبع مطالعاتی ایرانیان بوده، خود شما نیز مدت زیادی را در این کتابخانهها به مطالعه پرداختهاید، تا چه حد میتوان روی این کتابخانهها چون منبعی برای تاریخنویسی کردی حساب باز کرد؟
از روزی که از زبانشناسی و فرهنگ نویسی وارد ترجمه و تحقیق در تاریخ سیاسی معاصر کردها شدهام، مرتب به این کتابخانهها میروم. از کتابخانه کنگره امریکا که یک نقاش ایرانی کهنسال مهربان به نام استاد زمان در لسآنجلس مرا به تنها ایرانی کتابخانه کنگره در واشنگتن آشنا کرد؛ تا لندن و یونان و حتی یونان و مسکو. که البته اگر دانشگاه تامین سفر کند میتوانم بروم، وگرنه فقط حسرتش در دلم میماند .
اما به هر حال دریایی کار روی زمین مانده و شاید هر کس بتواند بخشی از آنرا به دوش بگیرد. باید خواند و دید و مقایسه کرد.
ما که در برهوت اطلاعات به سر میبریم و ادعا هم داریم. راهی دیگر جز چشم دوختن به دهان ایشان نداریم ! یک سایت خبری درست و حسابی نداریم که فعالیت برو بچههای کردستان را منعکس کند. هر چه هست داد و هوار حزبی و ننه من غریبم بازی درآوردن.
کتابخانههای کشورهایی که کردها در آن سکونت دارند چه؟ آیا وقت دسترسی به برخی وقایع تاریخی کردستان رسیده است؟
منظورتان سوئد است؟ کتابخانه در همه شهرها هست و عجب اینکه کتابهایی که آنجاست را از ایران کتاب خریداری کردهاند. از جمعیت شصت هفتاد هزار نفری مقیم کشور سوئد به تعداد انگشتان دست درباره تاریخ کردها نوشتهاند و کمتر کسی مانند رسول هاوار و دکتر برهان یاسین، و یا پرفسور انتصار به دنبال اسناد و مدارک بودهاند .
میتوان گفت: هیچ دایرهالمعارف تاریخ کردی وجود ندارد که مورد استفاده محقیقن قرار گیرد. دلیل این کمبود و ضعف را در چه میبینید؟
صرفا ادعا و بی عرضگی خودمان! اینهمه انجمن شعر را یکروزه مثل فیل هوا میکنیم، اما به تاریخ هویت و حال و روزمان که میرسیم چنین است!
آمریکا را ببینید برای 130 سال تاریخ خود چه ارزشی قائل است، و یا نروژ که از واکینگها و دزدان دریایی تا امروز برای خود چه تاریخی ساختهاند. اما ما هیچ ارزشی برایش قایل نیستیم و افسوس! همیشه دنبال اسطوره ساختن، قهرمان پروردن بودهایم و اگر کسی کمی حقایق را بازگو کند «جاسوس و خود فروخته» میشود. این نوع نگاه، فرهنگ ایلیاتی و عشایری است.
هنوز هم منبع و پایه بسیاری از نوشتههای کردی روایت شفاهی (به گواه و شهادت فلانی) است. به نظر شما در دنیای امروز با این حجم عظیم اطلاعات، میتوان به چنین روش کهنهای که فقط مورد تایید فرد یا گروهی است تکیه کرد؟
برای تاریخ سیاسی کردهای معاصر راهی دیگر نداریم. باید آنها که زندهاند را ضبط کرد و سپس با سند تطبیق داد. فقط باری به هر جهت نوشتن دردی را دوا نمیکند. البته در کردستان ما تفکری سنتی هست که نقد تاریخی با فحش و ناسزا برابر است و مثلا نمیشود گفت بالای چشم قاضی محمد دو ابرو بوده است، چون آنگاه منتقد را به فضاحت میکشانند و همگی رگ گردنشان بیرون میزند.
در فضای توام با عقلانیت و آگاهی میشود منبع تهیه کرد. و این نگاه سیاسی ـ امنیتی بیسبب و علت به کردستان هم از بین خواهد رفت که گرهای دست و پا گیر است.
چندی پیش یکی از تاریخنویسان بزرگ کردستان دارفانی را وداع گفت که خبر آن با سکوت مواجه شد. آیا این نشان از بیاهمیتی جامعه کردستان به تاریخنویسی است؟ ریشه چنین بیاهمیتی را در چه می بینید؟ آیا موسسات و مراکز اموزش عالی کردها نیز چنین به تاریخنویسی بیاهمیتاند؟
منظورتان دکتر احمد صارمی است. خوشبختانه در آخرین دقایق با وی بودم. حتی کانالهای کردی از اعلام خبر مرگش ابا داشتند!
اگر خواننده جاز بود یا اگر فوتبالیست میبود همه شبکههای کردی لباس مشکی میپوشیدند! در دانشگاههای آزاد و ملی کردستان هم استادی به دنبال مطرح کردن این مساله نیست.
به اصطلاح روشنفکران ما هم وقتی کسی در این زمینه تلاشی کند، دستهجمعی مینشینند به توطئهگری این که چگونه این شخص را حذف کنند و کارهایش را به تمسخر بگیرند و یا با نقدهای جعلی و چند نفره با اسم مستعار بنویسند. در این زمینه خود دشمن خویشیم! چرا منفور عوام شد؟ چون منتقد «قدرتطلبی» رهبران کردی بود که همیشه جامعه را به عقب راندهاند.
آیا میتوان امیدوار بود با مرکزیت موسسهای خصوصی و به دور از هرگونه جناحبندیهای سیاسی، پروژه دایره التمعارفی چون «ایرانیکا» نیز در میان کردها اغاز شود؟ پروژه ای کاملا علمی که تمام اهل فضل جامعه کردی و غیر کردها در ان مقاله بنویسند؟
تا ضرورتش برای نسل جدید کردها حس نشود نمیتوان کاری کرد. ما یک لشکر هرزه زبان بیکار و غر زن و مدعی داریم و روحیه ما تخریب همدیگر است.
ملوک الطوایفی حرکت می کنیم و دسته و گروه و باند بازی داریم . با این اوصاف نمیشود کار کرد. کسی کسی را قبول ندارد، کجای این کار فضل است؟
فرض کنید امروز سازمان ملل به سنندج بیاید که یک نفر را سفیر صلح کند، چند نفر را کاندید میکنید؟ تازه اگر بختبرگشتهای را هم معرفی کنیم، یکی میآید و در نشریهای زرد ـ منظور بازاری و بیمخاطب ـ مینویسد که «در سال 1302 پدربزرگ ایشان 2 زن داشته است و لاجرم ایشان فساد اخلاقی دارد! یا فلانکس ماجرا دارد! خیر قربان! ایشان زبان کردی نمیداند، شما نمیدانید در سال 1357 میگفتند چریک است! البته به گمانم برادر ناتنی پدر شوهر دامادش، ساواکی بود و و ابسته به فلان»
شاید به این فرمایشها بخندید، اما در جامعه هست و گاه به عقده و کینه چنان آمیخته است که نگو و نپرس! در کردستان فضای چینی و مملو از تیرگی حکمفرما است، باید برای پاک کردنش بکوشیم.
کسی حوصله و عرضه انجام هیچ کاری را ندارد و فقط نشسته است به سیگار دود کردن و این و آن را پوچ کردن و تهمت ناروا زدن به همه. در موقع این فرمایشها هم، همه پاک و مخلص و بیعیب و منزه هستند البته!
مثلا من کار کامبیز کریمی و گوران و شیری را دوست داشتم که از شاعران یک مجموعه درست کرده بودند. این حرکت و فعالیتشان، جای آفرین و مرحبا دارد. اما کسی که تاجر است و در عمرش فقط یک مجموعه شعر 40 برگی با هزینه عراق و یا به پول جیبی خودش چاپ کرده که نمیتواند برای این 2 نفر خط و نشان بکشد و خودش را جریانساز شعر دهه 70 کردستان بنام! یا کسی که در عمرش 40 برگ شعر مثلا ترجمه کرده و تا آخر عمرش فقط مصاحبه میکند که تئوری ترجمه فلان و بهمان است.
در فضای روشنفکری کردستان، باید این خمودگی و رکود و ادعا و مسمومیت را پاک کرد و زدود و بعد با خرد جمعی و کار گروهی برای سامان دادن همه چیز کار جدی انجام داد.
اما شما در عراق مساله را مطرح کردید و گویا بهزودی هم افتتاح میشود
بله! با حضور دکتر برهان یاسین مطرح کردم و اولین مرکز اسناد تاریخی کردستان، باشد که در سلیمانیه رسما افتتاح شود و فعلا با 2500 کتاب و 5000 سند و 11000 عکس کار خود را آغاز کند.
من تنها شاید یک پیشنهاد دهنده برای تاسیس بودم و بس! مسئولیتش با دیگران و امیدوار بودم که سالی 2 نفر را بورس کند. کسی حرفی نزد تا کل آنها را آماده کردم و هنوز تحویل ندادهام که برای گشایش آماده شوند و مابقی را جوانها اداره کنند.
بعد از طرف یک حزب تلویحا تهدید شدیم که اگر سندی مثلا راجع به فلان یا بهمان ارائه شود خونتان ریخته است. فعلا ما هم بیخیال شدهایم. تفنگچی نیستیم. اما به گمانم بتهای عوامانه در داخل جامعه شکسته خواهد شد و این مرکز افتتاح بشود یا نشود جلوی جریان اطلاعات و نقد را نمیشود گرفت. در چند کتاب میتوان به چند زبان منتشر کرد. به هر حال اینها فعلا رازهای در سایه مانده تاریخ معاصر کردهاست .
والبته ناگفته نماند سطح فرهنگی کردهای 2 منطقه با هم تفاوت دارد. خیلی از افراد ما که شرفیاب شدند به سفر به آنسو، برای کمک مالی رفتهاند! این قشون از کردهای ایران رفت، به همان میزان آنها نیامدند و زود فهمیدند که این لشکر چه کارهاند و الان ارتباطها فردی است اما مداحی و اغراق. تاریخ و ادب ماندگار نخواهد شد.
اما در ایران هم سال 1379 این مساله را عنوان کردید و حتی در دیدار با دکتر عطالله مهاجرانی، وزیر ارشاد وقت هم دیدار داشتید. آیا در ایران هم تا کنون به مانند سرزمین مادری کردها و اشتراک فرهنگی بالا پیشنهاد تشکیل گروهی منسجم و قوی برای جمع آوری و مکتوب تاریخ شفاهی کردستان شده است؟ فکر نمیکنید این فرصت مغتنمی برای مرکز و علم تاریخی نویسی ایران باشد تا قبل از کشورهای همسایه یا اروپاییان چنین مهمی را در جامعه کردی به انجام رساند؟
بله درست است! .. شادوران ادب ،چهار و نیم میلیون تومان کمک کرد و پشت سرمان قرار گرفت و چند نفر از دوستان از جمله نازنینهایی پر مهرم شهروز سامانی، توفیق رفیعی و دکتر اردلان هم آمدند و قرار شد با هم کار را انجام دهیم، کسی رییس و مرئوس نباشد و کمکم با حضور دانشجوها و کارشناسها کار توسعه یابد و با استقبال مهاجرانی، خبرش را هم نشریه کتاب هفته وزارت ارشاد اسلامی و روزنامه همشهری اعلام کرد و حتی قرار شد این مرکز با انتشار کتاب داستان کردی و شعر و رمان از نشر اقتصادی به خودکفایی مالی برسد.
اما در آن هنگام دار و دسته روزنامهنگاران کرد، پیشروتر از واشنگتنپست و نیویورکر و لوموند به تهران رفتند و در حال قال و مقال و آب و آرد و آسیاب خود بودند. ترسیدند که مبادا تاج و تختی تقسیم شود و از بزرگی طایفه بهجای بمانند.
بدبختانه به فتنه و کینه و هزار بهانه تراشیده، ادب را آزردند و مرا با تهدید و نفرین، فراری دادند و ناشر دغل ـ نشر سابق نگاه سبز ـ هم آب را گل آلود دید و کل سرمایه بر باد فنا رفت و دادگاه ارشاد اسلامی هم کاری نکرد که نکرد جز ابطال پروانه نشر فرد خاطی و حسرتش در دل همه ماند.
آخرش در سال 1382 به ایران آمدم و دیدم که ناشر سوداگر و طماع، به آلمان گریخته و اموالش را اداره بنیاد مصادره کرده بود. به کمک مهندس ادب، وکیل گرفتیم و به هزار زحمت اموال را با نامه ارشاد پس گرفتیم.
آخرش شد شش کامیون خاور کتاب کهنه که دوستی مهربان برای آنها جا و مکانی در اختیارم نهاد. ناچار جملگی را حراج کردیم و شد یک میلیون و 200 هزار تومان. عملا سرمایه بر باد فنا رفته بود. همیشه دوستانم با خنده و متلک میگفتند که: «آدام اسمیت باید از روی دست تو مشق اقتصاد بنویسد!»
یکی از برنامههایش بزرگداشت مظهر خالقی بود در تهران، میراث فرهنگی کل کشور که هزار یادش به خیر باد. در تهران، چند نفر جوان کرد هم به من صادقانه کمک میکردند که بعدا برای کسی روحیهای نماند و من هم به سفرهایم پرداختم.
امسال تابستان، دوباره همان دوستان، با لطایفالحیل و صد تزویر آمدند و دعوتمان کردند که: آقا ما برادریم و همزبان و همخون و بیایید با هم کار کنیم. صورتجلسه کردیم و مانند مرد نامریی، روحشان ناپدید شد!
اما من فرسنگها از کردستان دورم و در فضای فرهنگی و روشنفکری آنجا، کارهای نیستم. باید به کمک همین جوانهای فعال، این کار را شروع کرد و هر کسی هر کمکی از او ساخته است صادقانه و بیهیچ مزد و منتی انجام دهد.
البته در آن ایام 1377، من هم بیتجربه بودم و خوشبین مفرط. این ناشی از خامی و بیتجربگی من بود وگرنه دلیل نداشت که سبب سواستفاده و شامورتی بازی یک ناشر ورشکسته را فراهم کنم.
اما امیدوارم با همفکری همین بر و بچههای فعال و دوستان صاحبفکر و سالم و پاکدل و باتجربه بشود این مرکز را در ایران هم راهاندازی کرد. اما در کردستان، روحیه شاداب و فعال خیلی کم است و باید برای رفع این یاس، چارهای اندیشید!
آقای مسعود بارزانی و آقای عرفان قانعی فرد
چرا با وجود تحصیلاتتان در زبانشناسی، به روایت تاریخ سیاسی کردها علاقه دارید؟
شاید بهعلت اینکه پیرو خط فکری نوام چامسکی، زبانشناس معروف آمریکایی هستم؛ او در کنار زبانشناسی، منتقد سیاست و روابط بینالمللی است. اما من راوی تاریخ معاصر کردها و منتقد سیاسیون کرد؛ شدهام. بیشتر به خاطر علاقه است و پس از شغل اصلیام نوعی فعالیت و تحقیق است.
کاملا مبرهن است که دنبال سیاست، به معنای کسب قدرت و مقام و موقعیت نبوده و نیستم. کار آکادمیک و آزادی در تحقیق را به هر چیزی ترجیح میدهم. در دوره دبیرستانم هم به زبان علاقه داشتم؛ هم به تاریخ. اولی را می خواندم اما دومی را مرتب میشنیدم. پدربزرگ (پدری) من میرزا طاهر، کاتب یکی از خوانین کرد بود و دیگر پدر بزرگ (مادری)ام، فایقبیگ، گروهبان ارتش رضاخان بود. هر دو نسبت فامیلی داشتند و هر گاه در محفل یکی از افراد فامیل آن مینشستند، مرور تاریخ کرد بود.
گاه مادر بزرگ مادرم نیز اگر در جمعی بود در آن سن 107 سالگی از قاجارها میگفت تا حمله انگلیسیها و روسها به کردستان. بعد از آن دوران؛ سخنان شیرین و جذاب معلم تاریخ دبیرستان من در سنندج، غلامعلی مدرسی، و معلم جغرافیایم، هوشنگ یحیایی را بهیاد دارم که در کلاس درس آنها بود که هر روز نامهای رجال و سلسلههای تاریخ ایران در ذهنم رژه میرفتند.
اما همیشه آخر کلامشان یک حسرت بود و آهی سرد کشیدن که نمی دانستم یعنی چه؟ و یا گاه در میهمانیهای شبانه خانوادگی، خسرو ؛ دایی ارشد من که سرهنگ ژاندارمری بود خواجه تاجدار و نادر شاه را با آب و تاب بازگو می کرد و تا خواندن کتاب پرفسور نادر انتصار و آشنایی پیدا کردن با او و مهر بیدریغش در پرسشهای من و نقد آثارم و بعد هم آشنایی با صارمخان، که همیشه تصورم بر این است «مخزن تاریخ کرد» را در اختیار دارم و با مشورت میکنم و نیز برادر ارجمند ایشان «یحییخان» که بنا به بزرگی و اصالتش، به من لطفی بیش از حد دارد.
برای آشتی دادن تمایلم برای ادامه تحصیل در ابتدا زبان راانتخاب کردم، اما دومی را همیشه جستهام تا امروز که آن را هم میخوانم. شاید در لابلای اوراق در جستجوی آفرینش بودم و آزادی. اما به قول ایتالیاییها «حقیقت مرا آزار میدهد» اندیشه کمتوانی داشتم و نتوانستم آنطور که باید زبان و تاریخ را بشناسم.
در هر دو نه کلبه و آلاچیق ساختم و نه برج و آسمان خراش. اما همچنان دوست دارم در انزوای گوشه تنهایی خود در این فرایند به نحوی کنشگر و دخیل باشم ... چگونه میتوانستم تاریخ را محترم بشمارم بدون آنکه تصوری درست از زبانم داشته باشم و بدون آنکه به فراسوی هر دو نگریسته باشم؟ هر دو، جریانی مجزا و رو به پیشرفت داشتند و دارند و هنوز هم من به هر دو باور داشتم و دارم.
معتقد نیستم که تاریخ را باید به هر صورتی پذیرفت. هر انسانی بنا به سرشتش و محذورات و مقدوراتش همه واقعیات را نخواهد گفت و این مساله را در دیدار نزدیک باخیلی از افراد مطرح در تاریخ معاصر دیدم و تجربه کردم. [فرح پهلوی، رضا پهلوی، ابوالحسن بنیصدر، اردشیر زاهدی، احمد مدنی، داریوش همایون، نصرتاله امینی، شیخ عزالدین حسینی، جلال طالبانی، عبداله حسنزاده، مصطفی هجری، ابراهیم علیزاده، مسعود بارزانی، صلاح مهتدی، ابراهیم یزدی، کروبی، دکتر معین، مهاجرانی، خاتمی، علی اکبر ولایتی، محسن رضایی، فایزه و هاشمی رفسنجانی، هنری کسینجر، کالین پاول، رایس، کنت پولاک، مایکل لدین] از هر قشری و قماشی، زن و مرد ایرانی و خارجی.
در برخی از ایشان دیدم که گاه «فردیت» محورکلام است. و گفتارهای تاریخیشان گاه ساختاری ذهنی ـ فدری دارد که به اراده خویش بنیان یافته است. عین زبانشان که هر کدام به سبکی سخن میراندند. و به خاطر کتاب جلال طالبانی هم تعداد به بیش از 400 نفر رسید.
در کودکی یادم هست که همیشه همراه پدرم به پیادهروی طولانی میرفتم، ساعتهایی که در این پیادهرویها، پدرم از خیلی چیزها سخن میگفت و شرح میداد؛ او به درس خواندن علاقمند بود و کسب علم و ورد زبانش همیشه عبارات «عاقبت بهخیر باشد»، «صالح باشد»، «هر چه خیر است» و ... بود.
هر چند ذهن فلسفی و مدرن نداشت. بلکه در قالبی سنتی و مذهبی سخن میگفت. اما از ذهنش نوعی فرهنگ و اخلاقگرایی و عقیدهباوری برون میتراوید که در زبان و تاریخ نیز این مسایل را به عینی دیدم. چون به زبان و تاریخ نمیشود چیزی را تحمیل کرد، هر چیزی که هست نقل میشود و انسان که قادر به فهم است، ذهنیت میسازد و ذهن بدون فهم، پوچ است و فهم بدون زبان و ارتباط ، ناممکن.
در همان کودکی عباراتی از نقل تاریخ معاصر میشنیدم که مفهومشان «در جستجوی آزادی» و «مبارزه در راه آزادی» بود اما هرچه تاریخ کردها را میخواندم مفهومی از آزادی و دمکراسی و لیبرالی کمتر میدیدم و هر چه بود رقابت بود و حذف.
در ایام دانشگاهم به ویژه ایامی که خارج از ایران رفتم، هیچگاه رابطهام را با تاریخ نبریدم و فرصت دیدار با بعضی از چهرههای تاریخی که برایم دست داد، کمی پیرو فلسفه هگلی شدم و «فرایند نوسازی» را باور کردم که تاریخ کردها در آینده میتواند مدرن و پیشرفته باشد ولو فرایندی منسجم، اگر اراده و تمایل داشته باشند، مشارکت کنند و با نصیب بردن از فرصتهای خوب و برداشتی حقیقی از زمان و نیازها؛ جایگاه و زندگی بهتری را در تاریخ یا گذر از دمکراسی را تجربه کنند.
هر چند که بارها و بارها در خواندن تاریخ کرد دچار تناقض شدم اما باز هم به قول فرانسیس فوکویاما به «عامل رشد تاریخی دراز مدت» معتقدم؛ زیرا که از وی خواندهام که «تاریخ» به معنای «رشد تکامل انسان به سوی مدرنیته است» و دیگر از نگاههای عوامانه باید گریخت و برای شناساندن و نوسازی «هویت کردی» با عقل و فهم و ادراک و مدارا و انعطاف و نرمش میتوان به گوهر مقصود دست یافت و این شرایط موجب دمکراسی و نظم فرهنگی است.
چه بسا بنیاد فرهنگی ما کردها همین هویت و تاریخ ماست و برای مدرنیته و دمکراسی همین بنیاد را داریم که با مطالعه دقیق مناسبات تاریخی کردهای معاصر در مقایسه با جهان کنونی و جوامع دیگر آن میتوان به درک بهتری دست یافت و خود را از خود فریبی و توهم زدود. شاید بتوانیم در فرهنگ خود موانع و چالشها و نقیصهها و «کژ راهه»ها را به حوزههای محدودتری تقلیل دهیم و یا به قلمروی مشخصتر منتقل کنیم.
شاید به قول فوکویاما «زمینه ایجاد و تعادلی پایدار میان نیاز به آزادی و نیاز به جامعه قومی» در کردها فراهم نمیبینیم و با مهار و درک زمان از چنبره فقر فکری و عدم فهم سیاسی و نقصان ذهنیت تاریخی به درآییم و دیگر در مسیری متفاوت و فرایندی تکاملی بر پایه ایستار فرهنگی سیر کنیم.
به جای تقلید با هنجار و معیاری امروزی و عقل انتقادی و بهره بردن از تجربه دیگر دمکراسیهای رخ داده در گوشه و کنار جهان و فهم واقعیت نظام فرهنگی نوینی را انتظام و سامان داد و تحول و اصلاحی ریشهای بر اساس عقلانیت مدرن و پویش و غنیسازی دمکراسی مفید بنا نهاد.
تا در میان سطوح وگونههای جوامع مختلف جهان؛ به جای شخصیت و منش فرهنگی؛ هویت و ماهیت فرهنگی کردی را حفظ کنیم؛ زیرا بهقول ژیل وربونت: «برای مردمی که میخواهند شخصیت فرهنگیشان را حفظ کنند محرومیتهایی نیز ایجاد خواهد شد» و سرانجام کردها به ابزاری نیاز دارند که معرف جامعه خود باشند.
و در تنوع و تعدد فرهنگهای جهان رابطهای میان فرهنگی با دیگر فرهنگها بسازد و آشتی دادن فرهنگ بومی با فرهنگ جهانی را بیاموزد. محدودیت فرهنگی خود را حذف کند و تبادل و تکاپریی دائمی و فرایندی پویا را بیاغازد و نقد پذیری را ترویج دهد تا از عقبماندگی و انحصار و افراط و تضادها رها شود.
اما برای نهادینه کردن فرهنگ انتقاد در کردها آیا فاصله بسیار است؟ آیا کردها این روند تکاملی را انتخاب خواهند کرد؟ آیا در جوهره انسان کرد این تحول و پرورش و پویایی فردی وجود دارد! (فردهایی که اجتماع کردها را ساختهاند) و همیشه در قضاوت در باره کردها محتاط بر خورد کردهام تا چیزی را به من نسبت ندهند تا درگیر دفاع و پاسخگویی و سلب آرامش شوم.
شاید مجموع این تفکرها و تصاویر ذهنی مرا به پژوهش و نوشتن دست و پا شکسته اما صادقانه درباره تاریخ معاصر کردها واداشت. بهقول «رابرت دال» همیشه دنبال تیپ ایدهآل یا نمونه مطلوب بودم تا در کنار آن مروری به وقایع داشته باشم» و بهصورتی معقول و منطقی بحث را ارائه کنم.
کردهای ایران، که شاید در میان الگوها، چالشی عجیب بهشمار آید که در 100 سال اخیر در سه حکومت «قاجار، پهلوی، جمهوری اسلامی» با وجود تجربه تحرب سیاسی از موازین نظری مدرن و ایدهآل عدول میکند؛ بهظاهر نگرش عمیق دمکرات دارند؛ اما بازتاب جامعه فقر دمکراسی است و عدم سکولاریته تفکر موهوم و بیسبب و علت «جداییطلبی» نیز چماقی در دست حکومتها شده است تا «تهدید در سایه» را همواره داشته باشند در حالی که در ذهنیت و فرهنگ مردم جدا شدن از اصل و الحاق به فرع؛ و سرگردانی میان سیاست سلطه گران وجود ندارد اما «گوش سخن شنو کجا؛ دیده اعتبار کو».
همیشه قدرت حاکم و مسلط زمانه سعی داشته است این اندیشه را تفهیم کند که ذهنیت کردها با دمکراسی ناسازگار است اندیشهای که در جهان امروز باید با بدگمانی بدان نگریست و ادامه آن نظریه جدیدترین چالش را پیریزی میکند. اما برای چارهیابی باید چه راهکاری را اندیشید؟
برای عدم تکرار تهدیدها و مخاطرات اسفانگیز چه باید کرد؟برای تنظیم روابط و مناسبات قابل قبول و مطلوب با دولت مرکزی چه ساز و کاری باید یافت؟ آیا میتوان نگاهی امیدوارانه به آینده داشت؟ که رضایت و سازگاری در میان سطحهای جامعه امکان وجود داشته باشد.
و الان هم از زبانشناسی به تاریخ سیاسی کشیده شدهاید و جالب اینکه باز هم در کلاس درس نشستهاید و اینبار به عنوان دانشجو، و نه استاد!
بله! در بوستون به این امر پرداختهام و احساس خیلی خوبی دارم. دیگر از کتاب و ترجمه دور شدهام، البته بعد از بیماریام در 1385 جز کتاب مام جلال و فرهنگ یونانی کاری دیگر نکردهام و نمیخواهم که دیگر کاری از من منتشر شود.
از فضای ایران و کردستان دوری گرفتهام و جز تلفنی با دوستان، کردی و فارسی هم حرف نمیزنم و به راستی زندگی دیگری را شروع کرده و انگار باز هم جوان شدهام. پروژه کاری من هم کتابی است درباره جلال طالبانی که با زبان انگلیسی در امریکا منتشر خواهد شد و تزم هنوز مانده. اما وقتی استادها میدانند ایرانیام. همهشان به نوعی دیگر نگاه میکنند و بحث داغ همیشه سر جایش هست. البته من میهمانم و دوست دارم وقتی به ایران عزیز باز میگردم کمی چیزی در چنته برای نسل نو داشته باشم.
درباره جلال طالبانی بگویید یا خاطره ای از وی را .
قبلا با افکار باز و هوشمندانه وی اشنا بودم ، بگذارید از یکی از نوشتههایم چند خطی را بیاورم ... «در سال 1383 دربارهاش اشارهای کردم که قبلاً او را در لندن بارها دیده بودم، در دوران دانشجوییام ... بهخاطر حرفهام.
خـانوادهاش را خوب میشناختم. پدر خانمش «ابراهیم احمد» بود، نویسندهی مشهور کرد که هنوز رمان "ژانیگل (درد زایمان ملت) او را آیینهی تمامنمای وضع کردستان میدانند، مادر خانمش "گلاویژ احمد" که او هم از زنان مشهور ادبوهنر کرد است، جمهوری در کوهستانش را ترجمه کرده بودم اما در محاق سکوت نشر فرو رفت و گذاشته ام تا روزگاری دیگر...دست دادنش گرم و تعارفش گرمتر ... با کلمات و عباراتی تعارفآمیز و گاه پُرخنده سخن میگوید ...
در لابهلای چهرهی خسته و سالخوردهاش، نوعی غرور و اعتماد به نفس و مثبت بینی نهفته است ... به حرفهای گوینده خوب گوش میدهد، و با آنگاه در نهایت ادب و سادگی حرف میزند با صدایی غرّا و رسا ... انگار اصلاً وقتی لازم نیست تا که محیط صحبت گرمتر شود و صحبت با او خیلی راحت گل میکند... غرور و تکبری هم در رفتارش نیست... می داند که همه چیز میهمان تاریخ است ..
.مدتی است که صدام رفته است، یا نه بهتر بگویم مرده است و جایی هم در قبر نیافت .. دم در راهرو به انتظار ورود نشسته است ؛ این احترام برای وزیر و فقیر از دید او یکی است . خود را موظف میداند که به همهی انسان ها حرمت بنهد ... به عربی ، به ترکی، کردی و غیره حرف میزند یا به انگلیسی گاهبهگاه هم به فارسی، متلکی میگوید... محشر است،
میگویند 7 زبان میداند!... و شاید برای ادای احترام به کرامت انسان هم بی زبانی کافی است . بعد از طارق هاشمی به دیدار می روم . با همان رنگ طوسی مورد علاقه اش ....پیری که تجربهی سالهای سفر و غربت و دربهدری، شاخه به شاخه جَستن، تبعید، فرار، کشتار و ... را در پشت سر دارد . هر چند که تا ملامصطفی فعال و سرگردان در میانه قدرت های بزرگ بود، نمود چندانی از آن رقیب سنتی نیافت؛ اما پس از حضور ژنرال حسن البکر، طالبانی همسطح با ملامصطفی پشت میز مذاکره ها می نشست ...
و آن گاه خود رهبر بخشی از کردها شد و اندک شرر قیام کردها علیه ظلم و خودکامگی صدام را را نگه داشت . امشب در حیاط ریاست جمهوری قدم می زنم . تنها جایی که در بغداد می شود لحظه ای اسوده قدم زد و هوای شب را میان نخل ها اسنشاق کرد .
زمانی حکومت عراق، نمایندهی کردها را به درون این ساختمان راه نمی دادند و کسی را به حضور رسمی نمیپذیرفت، هیچکدام از کردها را به شغلهای کلیدی نمیگمارد، در هیچ ردهی حکومتی جایگاهی نمیداد و تا می توانست خونشان بزمین می ریخت .
اما امروز روز، پس از 5 سال چرخ گردون قصه ای دیگر ساز کرده است ، در اتاق کار رییسجمهوری کرد، میتوان مقابلش نشست و تا پاسی از نیمه شب گفتوگو کرد ...یا که نه ، شنید و از اعجاب حافظه و اراده انگشت حیرت به دهان گزید!....
و امشب هم که برای ضبط اخرین بخش های خاطراتش – که مدتها است به ان مشغولم - به دیدارش رفته بودم ، که سیگار برگش را می کشید و می گفت : دوست دارم که نقد من و خطاهایم را هم در کتاب بنویسید ، در گفتن و نوشتن خاطرات باید راست گفت و دیگر تاریخ باید قضاوت کند .
بعد از حذف من از صحنه روزگار این تاریخ است که بی مهابا برای جستن راستی و واقعیت کنکاش می کند . آزادی قلم و بیان و اندیشه حق انسانی است و هیچ غلام قدرتی نمی تواند این حق از صاحب قلمی بستاند!.غلامان می روندو صاحبان می مانند و نقد و نفرین و طعنه به صاحب قلم هم کف روی اب است و می رود ...در طی این 2 سال " کتاب خوانی – مردم داری و مثبت اندیشی – جستن و کاویدن و مناظره " خصلت های بارزی است که در وی دیدم و از همه طرفه تر کتاب باز بودن اوست از ریاضی و انالیز تا تاریخ چین....
و دیگر اندک اندک در فرا رسیدن فصل خزان دیدارهایم با او و دیگر چهره ها به پایان می رسد تا در پایان زمستان این کتاب هم متولد شود که اگر عمری بماند و در میانه لطف پروردگار نصیب ... کتابی دیگر و سالی دیگر از رفتن عمر . اما به این تفاوت که 1000 برگ از سیاست پیشه مشهور کرد به همه تقدیم می کنم .... بی هیچ غرور یا تواضعی ، فقط از انتشارش هراس دارم! و دغدغه اش سراسر وجودم را روز به روز بیشتر می گیرد.... راوی بودن برای کهن دیاری مانند کردها دشوار است »....
غیر از طالبانی ، از میان چهره های تاریخ معاصر کردها در برخورد نزدیک ، تحت تاثیر چه کسانی قرار گرفته اید ؟
بی هیچ توجهی به گذشته و پیشینه ایشان : صارم الدین صادق وزیری و نوشیروان مصطفی و ابراهیم احمد .
اولین شخصیت سیاسی خارجی که دیدید ، چه کسی بود ؟
مایکل ارتور لدین Michael Arthur Ledeen که خود عضو ارشد این موسسه نئومحافظه کاران امریکا !.. درست در روز دو شنبه 10 آوریل برابر با 21 فروردین ماه سال 1384 در موسسه واشنگتن اینتر پرایز ؛ به بهانه کار ترجمه ای از مطلب او با مایکل لدین دیدار و گفتگو کردم و تصادفی بحثی چالشی آغاز شد و در خصوص آخرین مواضع و دیدگاه های مقامات آمریکایی . او دارای دکتری تاریخ و فلسفه از دانشگاه Wisconsin می باشد.
موقعیت نقد در کردستان برای شخص فعال، تا چه اندازه مهم است ؟
هیچ !... همیشه گفته ام که نقد عقلانی و سالم و سازنده در کردستان ما دوران طفولیت خود را می گذراند و جز فحش و متلک و استهزا نه من و نه کردها به گمانم چیزی نخوانده اند [تازگی ها هم با وجود اینترنت و سواستفاده از معنای ازادی بیان با اسم جعلی نوشتن هم بدون انکه تفکری انسانی و درست پشت قضیه باشد ، دارد شکل می گیرد .
با اسم مستعار نوشتن عین دوران گشتاپو یا روسیه قدیم و یا سیاست چینی که گاه چند نقد با یک انشا و محتوی و منظوری از پیش تعیین شده ، با چند اسم که به هر حال از یک ابشخور داخلی تغذیه شده - برای دامن زدن و هدف قرار دادن چیزی است که منافع گروهی و یا شخصی مشخصی را به خطر می اندازد. و با تحریک کسانی که البته همگی از یک طیف اند از دور و نزدیک هزار گله بی جهت و غیر مستند داشته ؛ گاه چنین تند و کودکانه می نویسند که انسان از عقب ماندگی فکری در اعجاب می ماند . به دروغ و اتهام پناه بردن و رگ گردن بیرون زدن و افسار اختیار از کف دادن!
پناه بر خدا از دریای سیاه اتهام در میان کردها ، که ناگهان بهمنی از اتهام بر روی شخص فرو می ریزد ..دکتر احمد صارمی می گفت که گاه حرفهای به اصطلاخ دوستانش را از زبان بازجویان ساواک در همین سنندج می شنید
من در ان اوایل می شنیدم ، خنده ام می گرفت! اما شادوران صارمی را همین برخوردها از سرزمین کردها راند و به دیار غربت روانه کرد. تاریخ دوباره دارد تکرار می شود . نسل قبل از ما را نگاه کنید؛ بخواهند کسی را به تهمت بندند می گویند ساواکی بود ؛ دست راستی خلخالی بود، با حکومت بود، جاش بود ، در همین سنندج 20 کس را کشت، بورس اداره امنیت بود و . .
باورکنید در هیچ ملتی اینچنین بی رحمانه کسی را به تهمت و برچسب نمی بندند. کسانی که خود را پاک و بی عیب می بینند و براحتی سوظن نسبت به دیگران را روا می دارند و چه استعدادهای کردها که درگیر این فرمایشات و فحش ها و ناسزاها شد و تباه گشت و چه خونهایی که به ناحق در حیاط همین اداره ساواک کردستان در ایام شاه به دست خود کردها ریخته شد بدون هیچ مدرک و سندی ؛ و دکتر صارمی را با بغض برایم تعریف می کرد!
اما کردها درنسل نو امید است که چنین در دام حسادت و بخل و تنگ نظری و سیه دلی نباشند . و به جای ان به شهامت و صداقت ، سازندگی و باز نعریف هویت اصلی خود بپردازند . اما شخص خودم با صداقت و صراحت همیشه تشویق یا تهدید را پشت گوش انداخته و به کار خویش پرداخته ام . و بدون هیچ محافظه و ملاحظه کاری هر چه گفته اند ، حلالشان باد . هنوز هم علت این پرونده سازی وشایعه سازی و پرخاش های سادیسمی این قورباقه های هفت تیر کش را نمی دانم !
انشالله نوبل ادبی بگیرند و ما هم دسته گلی تقدیم کنیم . وقتی پیمودن راه شرافت و انسانیت و مردانگی دشوار باشد ، راه جعل باز می شود و سعی دارند به هر وسیله ای سنگ بیاندازند و جامعه تیز هوش را گوسفند تصور کنند . اما برای اتمام حجت به این اقایان می گویم که از این به بعد اصلا جال و حوصله جواب دادن و برخورد محترمانه و با گذشت ندارم ، مستقیما در دادگاه به طور رسمی از ایشان شکایت می کنم ، تا نسل بعد هم اینچنین از حیثیت خود دفاع کنند و تعارفی هم با کسی نداشته باشند ! و به کلی این سیاه بازی و کینه توزی از فضای روشنفکری بیمار کردستان رخت بربندد.
من منکر ضعف در کار نیستم و بشر همزاد نقصان وخطا است و در حین کار هم امری عادی است و کار نکردن و مردن و مجسمه بودن از من بر نمی اید ! ... در غیر از کردستان برخوردهای انسانی بهتری دیده ام بالطبع . که بعضی از انها بسیار اموزنده بوده است.
اما من جز در زمینه فرهنگ نگاری ، کسی را نقد نکرده ام وصلاحیت و مشروعیت قضاوت را در خود نمی بینم . اما تشنه شنیدن نقدم و صیقل می دهد فکر و قلم و نگاهم را . ولی براستی در کردستان نقدی درست و جسابی نشنیده ام و از قبرستان صدایی در امده از کسی جز این نق و نوق که گفتم ، صدایی از کسی نیامد . باید کار کرد دریایی کار نیمه ناتمام روی زمین مانده کمر همت بست و برخواست و کار کرد . همین !
بله ! زرتشت در خاورمیانه همیشه تنها و تک بوده مقابل لشکر غم، هرزگی و کینه شتری این وسط بری کفتار هم دور و برش... همین قد بس برای زرتشت که دشمنانش هیچکدام جرات این را ندارند با اسم واقعی خویش به میدان بیایند...
آنها در نبرد با زرتشت ناچار از زدن نقابی بر صورت اند چون جرات چشم در چشم شدن با زرتشت را ندارند چون چنان نحیف و بزدل اند که جرات دمی چشم دوختن به اعماق عمیق و خطرناک زرتشت را ندارند.
گویا 2 کتاب تاریخ سیاسی هم ترجمه کرده اید که هر دو در وزارت ارشاد اسلامی است ؟
بله. 1. انقلاب ناممکن (سیرتاریخ انقلاب ایران) نوشته چارلز کورزمن - 2. معمای ایرانی ( روابط و نزاع های سیاسی ایران و امریکا ) نوشته کنت م. پولاک . که اتفاقا در بهار 1385 در کارولینای شمالی در شهر شارلوت 4 روز میهمان کورزمن بودم تا با هم ترجمه را بررسی کنیم و متاسفانه تاکنون وزارت ارشاد مجوز نداده است . دیگر فعلا به درس و مشقم می رسم و توان و حوصله ترجمه برای انبار وزارت ارشاد ندارم ... عجولم دوست دارم که کارم زود منتشر شود ، صبوری هم بلد نیستم.
با توجه به اینکه کرد ایران هستی چرا برای بیان تاریخ شفاهی کردها آقای جلال طالبانی را انتخاب کرده اید؟
چون تاریخ شفاهی کردها فعلا دوران طفولیت خود را می گذراند . و باید مثل عرب ها و ترک ها ما هم در این زمینه تلاش کنیم.
با چه مشکلاتی در شروع کار روبرو شدی و چکونه آنها را حل نمودی؟
راز دل همان به نگفته ماند / گفتنش چو نتوان نگفته ماند.
تنها از یک رفیق و یار عزیز - استاد ناظم دباغ – صمیمانه سپاسگزارم که از روز اول ؛ سنگ صبورمن بود در کل کار کنارم ایستاد و شاید او بهتر بتواند که مثنوی 70 من " قصه پریشانی و کافرماجرایی ها " را در طی این 5/2 سال شرح بدهد و خودم فقط در دفتر خاطراتم نوشته ام . و در اینجا سر تعظیم فرود می اورم به همراهی دوستانه پرفسور نادر انتصار .
کتاب به چند زبان ترجمه شده و یا می شود و استقبال از کتاب های چاپ شده تا به حال چگونه بوده است؟
فارسی ( 5500 نسخه نشر ماهی ایران ) و ترکی ( 30000 نسخه استانبول ) و کردی ( 20000 نسخه چاپ در ارمنستان ) و عربی ( 40000 نسخه در مصر ) و انگلیسی ( 80000 نسخه در نیویورک ).
همانطور که ایسنا و افتاب و العربیه و الجزیره اشاره کردند فعلا منتظر سفر اقای طالبانی به ایران هستیم که دراین هفته افتتاح شود و بعد ببنیم که چه می شود.
مهمترین قسمت جلد اول کتاب به نظر شما کدام است؟
رابطه ساواک ایران و کردها و روسیه . که در دیدار من با عیسی پژمان و سمکو علی یار و پریماکوف علنی شده است
با توجه به تحقق شما که در رابطه با تاریخ معاصر کردها ست در حکومتهای گذشته و حال و حتی بعضی از گروهها، سازمانها، احزاب و افراد اپوزسیون ، روشنفکران و مردم کرد که برای رشد فرهنگ و زبان خود تلاش می کنند مارک تجزیه طلبی نثار انان میکنند آیا شما نیز در این کار چندین ساله ات، مدارک و اطلاعات زیادی را در کشورهای مختلف دیده و مطالعه کرده اید آیا این نظر را تائید می کنید که کردها تجزیه طلب هستند؟
در هچ ارشیویی ما مدرکی مستند دال بر تجزیه خواهی کردها نداشته و نداریم . و این فقط و فقط پتکی است که حکومت های مرکزی از ان استفاده کرده اند برای ارام کردن کردها و این سیاست در 100 سال اخیر در سوریه و ترکیه و عراق و ایران یکسان بوده است و خود کردها باید بهانه ای به حکومت مرکزی ندهند تا این برچسب و تهمت بیات شده مورد استفاده قرار نگیرد .
همیشه بهترین راه حل این است که از مقام های ان کشورها که برای حفظ امنیت ارام کردن کردها چنین می گویند را به چالش کشید که چه مدرک محکمه پسندی دارند. قاضی محمد ایران دوست و روحانی در ایران هنوز ممنوعه است و پیشه وری جدایی خواه خاطرات و یادداشت هایش در ایران منتشر می شود روزگار غریبی است نازنین.
مطلقا مدرکی درباره جدایی خواهی کردها در لندن و امریکا و پاریس و تهران و مسکو وجود ندارد و هیچ کشوری هم به کردها وعده جدایی خواهی نداده اند.در ایران حزب توده، پهلوی ها را حساس کرد و درعراق هم کمونیست ها و این تهمت کمونیست ها هنوز در ادبیات سیاسی معاصر گاها علیه کردها استفاده می شود و تنها راه حل ان شاید مشارکت سیاسی کردها در حکومت مرکزی باشد.
در ایام پهلوی اول ؛ اگر باور کنیم که مثلا دروغ است که " نمی گذاشتند کردها درایام پهلوی در ارتش ایران به مقام و رده های بالا برسند " و این خبر چندان درست و منطقی نیست و این بیشتر تبلیغات چپ بود و سرتیپ محمد امین بیگلری ، سپهبد فریدون فرح نیا ، سرلشکر معتمدی کردستانی در ارتش حضور داشتند و..
اما می توان گفت که اعتماد زیادی به کردها توسط حکومت مرکزی نبوده . البته گاهی می گویند : اردلان ها و جاف ها که با سناتوری و وزارت و سفارت هم رسیدند و یا در 1 هفته قبل از انقلاب 1357 یحیی صادق وزیری وزیر دادگستری کابینه بختیار شد که می توان صادقانه گفت که البته شاید پهلوی اول و دوم به کردها مدیون بودند.
در ایامی رضا ماکسیم که در سنندج ، نگهبان در خانه میرزا علی نقی خان آصف بود سر سفره خان گاهی رنگ پلو و نان داغ می دید و کسی نمی دانست که روزی این سرباز بی نان و آب قزاق ؛ رضا شاه ایران خواهد شد و یا در دشت زنجان شکست خورد ، شبانه به خانه " اسماعیل ئاغا سمکو ( سمیتقو ) پناه برد که اگر کاری که خود در برابر سمکو کرد برعکس می شد ؛ هرگز سلسله ای به نام پهلوی در تاریخ پدید نمی امد .
و یا روزگاری که تیمور بختیار هوس کودتا داشت این سالار جاف بود که دراردن با عوامل نفوذی عشیره اش او را کنترل می کرد و پهلوی دوم بدین خاطر بدو مدیون بود.
نظرتان درباره این رادیو کردی ژیار که با همکاری رادیو زمانه برنامه پخش می کند چیست ؟
از نحله گرایی و مکتب گروی فارغ و در دام پیش داوری و نظام بسته توهم و تعصب غرق نشوند ، و نشریه را ابزاری برانگیزاننده اندیشه و مبتکر گفتگو مبدل کنند که خوانندگانش همواره پرسشگرباشند و فعال ، چشم بسته و با جزمیت سفسطه بافی نکرد ، بلکه به اقتضای نیاز نوین اندیشه ، به ارزشیابی مجدد میراث فکری ، خود پرداخت ، برخوردی نقادانه و آمیخته به شک وهمراه با معرفت داشت...
در حد وسعشان ، در دایره و دور بسته و محفل چند نفر انسان متحجر و خشک اندیش نمانند ، بلکه به جستجوی تفکر جهانی بروند ، تا با تحلیل و تاویل و تفکر و جستجو به رفع نابسامانی و آشفتگی و گسست معرفتی پرداخت...جای خوشحالی دارد .... گذشت زمان همه چیز را معرفی و نقد خواهد کرد ... ما ایرانی ها نمی دانم چرا اینقدر عجله در نقد دیگران داریم !.... داوران بی رحمی مانند تاریخ ، قضاوت می کند... که بی رحمانه نقدشان خواهد کرد....
انچه که راز تاریخ اقتضا می کند آن است که دنباله روزگاران امروز ، تاریخ فردا است ...به حکم ضرورت باید در برابر تاریخ تسلیم شد و پذیرفت که دیدن وشناختن تاریخ ، روشنگر راه آینده است و به عبارتی چراغی فراسوی آینده ...اوج کج اندیشی و جنون طبعی است اگر این واقعیت انکار شود ...
تجربه اعصار است که ذهن انسان را می پروراند.تاریخ تکرار نشدنی است ،اما استمرار دارد ،پیوسته انسان شیفته تجربه است و غرق درتوهمات آرمانشهر خویش و آن آنست که خطاهای گذشتگان را می آزماید و بی خبرانه می پندارد که تاریخ تکرار می شود!در کنار آموختن فلسفه ،باید تاریخ را هم با دقت خواند ؛تا افکارمان را مسخ نکنند ... در تاریکی نگاهمان ندارند به خفتن وادارمان نکنند.
نشریات امروزه روز در کردستان می توانند مدارهای بسته فکری را بگشایند . شما هم به کار خود باور داشته باشید و به خوانندگان معرفی کنید قضاوت را گذشت زمان خواهد کرد از نامرادی ها نهراسید .
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
نظرهای خوانندگان
درود بر دوستان رادیو ژیار
با مطالعه ی متن مصاحبه ی دکتر قانعی فرد متوجه شدم که ما کردها در حال گذار به مرحله ی نوینی هستیم که مطلوب جامعه ی جهانی امروز است. به راستی لازم است ما کردها جعبه ی بسته ی جناحی و حزبی را پاره کنیم و به منظور پیشرفت جامعه فضای آزاد اندیشی را آباد کنیم. از شما و آقای دکتر متشکرم.
سیما از بانه
-- سیما ، Sep 11, 2008از شما درخواست ارسال اطلاعات مفید دارم برایم لطفا مطلب ارسال کنید با سپاس
-- ... ، Sep 11, 2008اگر قاضی محمد خواهان جدایی نبود پس چرا
-- حسین ، Sep 12, 2008جمهوری کردستان را تاسیس کرد همچنین
نقشه کردستان بزرگ-سرود ملی کردستان-
مجلس کردستان-ستاد مشترک کردستان-
قاضی محمد در یک گردهمایی با حضور رهبران
ایلات کرد به عنوان رئیس جمهور کردستان
انتخاب شد-پایین کشیدن پرچم شیر و خورشید
از فراز ادارات دولتی مهاباد به دستور قاضی
محمد و پرچمی با سه رنگ تغیر محل یافته
و علامت وسط متفاوت به نام و تحت عنوان
پرچم استقلال کردستان بر افراشته شدن .
آیا دلایل کافی برای اثبات جدایی طلب بودن
قاضی محمد و حزب دموکرات کردستان نیستند.
متاسفانه کردها هیچ وقت شفاف نبوده اند و نگفته اند که چه می خواهند . من کاملا با نظریات اقای قانعی فرد موافقم . همیشه کردها دنبال زنده باد و مرده باد بوده اند . با تشکر از سایت رادیو زمانه و برنامه جالب انها درباره اقوام
-- رسولی ، Sep 12, 2008با عرض سلام و احترام
-- ع .ح .ز ، Sep 12, 2008مصاحبهی بسیار جامع و جالب دکتر عزیز بامحمدرضا اسکندری را خواندم . صمیمانه تبریک و دست مریزاد می گویم و برایتان موفقیت باز هم بیشتر آرزو می کنم.
بامید دیدار / ع . ح . ز
دوستان عزیز ژیار
-- سایه ، Sep 14, 2008سلام
لطفاً بیشتر آقای دکتر قانعی فرد را به ما معرفی کنید.
با تشکر سایه از مشهد
مجریان محترم رادیو ژیار
-- جعفر ، Oct 17, 2008خواهشمندم این حرفهای مربوط به به اصطلاح تجزیه طلبی را منعکس نکنید زیرا این مزخرفات فقط از طرف عوامل جمهوری اسلامی تبلیغ می شود که مابین مردم ایران اختلاف بیاندازند و دشمنی ایجاد کنند. مگر در سال های 57 تا 59 تمام احزاب چپ در کردستان علیه جمهوری اسلامی نمی جنگیدند؟ چرا آن زمان تجزیه طلب نبودند اما حالا هستند؟ چرا خود سلطنت طلب ها با حمایت و تسلیح گروه رزگاری علیه جمهوری اسلامی می جنگیدند، در آن زمان کردها تجزیه طلب نبودند اما الآن هستند؟ پس خواهش میکنم این حرفهای بیهوده را پخش نکنید. با تشکر
جعفر از بوکان