خانه > رضا جمالی > گفت و گو > اعترافاتی که دوباره انکار میشوند | |||
اعترافاتی که دوباره انکار میشوندرضا جمالیreza@radiozamaneh.comپروژه اعترافگیری در ایران پدیدهای است که از ابتدای انقلاب تا به امروز کمابیش صورت میگیرد. در این میان میتوان به اعترافات افراد وابسته به حکومت گذشته، اعضای احزاب چپ مطرود شده پس از دهه شصت و حتی توبهنامه منسوب به مرحوم آیتالله سید کاظم شریعتمداری را که پس از قضیه کودتای نوژه منتشر شد از انواع اینگونه اعترافات برشمرد. در این شیوه اعترافگیری فرد بازداشتی به خطاهایش اعتراف میکند همراه با طلب بخشش و گاه حتی اشد مجازات برای خود میخواهد سپس با نظر قاضی پرونده گاهی حتی فرد معترف پس از اعتراف آزاد میگردد. گفته میشود که شیوههای مختلفی برای اعترافگیری در بازداشتگاههای ایران حاکم است، اظهاراتی که بر اساس این شیوهها ابراز میشود اساساً هیچ ریشهای در واقعیت ندارند و صرفاً دیدگاهها و داستانهای خواسته شده بازجویان بازتاب داده میشود. قربانیان این اعترافات که تحت فشارهای شدید روحی و روانی اقدام به اقرار میکنند اغلب پس از آزادی از دروغ بودن اعترافات خود میگویند. اگرچه این روش در سالهای اخیر به شدت مورد انتقاد افراد، احزاب و سازمانهای مستقل مدنی بوده ولی همچنان در سیستم امنیتی حکومت ایران به ویژه در پروندههای سیاسی ادامه دارد و قربانیان تازهای میگیرد. پس از دستگیریهای گسترده فعالان سیاسی كه گاه با تندی و خشونت همراه بوده، بر اساس یک روش همیشگی میبایستی انتظار شنیدن اعترافاتی بود که پیشتر از سوی دهها شخصیت شناخته شده در سالهای متمادی در نظام جمهوری اسلامی شنیده شدهاند. ابراهیم نبوی که قبلاً در سالهای ۷۷ و ۷۹ خورشیدی به اتهام همکاری در روزنامههای اصلاحطلب و اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شده بود از کسانی است که در پروژه اعترافگیری دستگاه امنیتی مطالبی را ابراز کرد ولی پس از آزادی گفت که اظهارات مربوطه را تحت فشار در بازداشتگاه گفته است. در پی، گفت و گو با ابراهیم نبوی درباره پروژه اعترافگیری در دستگاه امنیتی ایران میآید.
آقای نبوی، چندی است که رسانههای دولتی ایران، همچنین وزیر اطلاعات، محسنی اژهای، از اعترافات گروهی از دستگیرشدگان حوادث اخیر ایران سخن میگویند. به طور کلی، اعترافگیری از بازداشتشدگان در سیستم قضایی ـ امنیتی ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ اعترافگیری یک سنت روسی است که از دورهی استالین به جا مانده است. اساس آن هم این بوده که حکومت میداند هرچه بگوید مردم قبول نمیکنند. پس سعی میکند همین حرفها را از زبان خود متهم که معمولاً، آدم خوشنامی است، بگوید. منتها شیوهی روسی، شیوهی نسبتاً قابل قبولی بود؛ آنها یک نفر را زندانی میکردند، از او اعتراف میگرفتند (مثلاً ایزاک بابل یا بولگاکف). بعد از اعتراف، چهار سال در زندان میماند. بعد یا او را میکشتند یا بعد از چهار پنج سال آزاد میشد و به سراغ زندگیاش میرفت. در ایران، فرد را دستگیر میکنند، به زندان میاندازند. بعد از چهار هفته اعتراف میکند که این یا آن کار را کرده است. هفتهی بعد او را آزاد میکنند. مدتی بعد از آن، یا از ایران بیرون میرود یا در همان ایران میماند و میگوید: «همهی آنچه گفته بودم، دروغ بود.» بعد دوباره این کار در مورد دیگران تکرار میشود. یعنی، شما یک اعتراف کننده را در تاریخ ایران پیدا نمیکنید که اقراری کرده باشد و بعداً نگفته باشد که دروغ بوده است.
زندانیان را به چه شکلی تحت فشار میگذارند و این اعترافات را چگونه از آنان میگیرند؟ شما را در انفرادی نگاه میدارند. بعد از ده روز انفرادی بودن، حالت مرگ برایت به وجود میآید؛ در انفرادی به تو میگویند: «کودتا شده». میگویند: «اعدامت میکنیم.» مثلاً شما را به عنوان یکی از اعضای دفتر تحکیم یا کسی که روی دیوار شعار نوشته، قصد داشته تظاهراتی راه بیاندازد و یا به هر علت دیگری، دستگیر میکنند. تمام کامپیوترت را میگردند. اگر مثلاً دوست دختر داشته باشی، رابطهات را با آن دختر پیدا میکنند. بعد تحت فشارت میگذارند که آن دختر را هم دستگیر خواهند کرد. عملاً تو را به جایی میرسانند که بگویی: «هرچه شما بخواهید میگویم، فقط با آن دختر کاری نداشته باشید.» روش دیگری که به خصوص مرتضوی از آن استفاده میکند، این است که اگر بداند پدر و مادر زندانی مریض هستند، فرد را در شرایطی قرار میدهد که به خاطر اینکه پدر یا مادرش سکته نکنند، هر چیزی را حاضر است بگوید. یادمان باشد، آقای ایزاک بابل، بزرگترین نمایشنامهنویس روسیه در دههی سی میلادی و آقای میخاییل بولگاکف، یکی دیگر از شخصیتهای بزرگ ادبی روسیه، اعتراف کردند. دو نویسندهی بزرگ، در تلویزیوین روسیه اعتراف کردند که میخواستهاند نقشههای فرودگاه مسکو را به آندره مالرو، وزیر فرهنگ فرانسه، یکی از بزرگترین شخصیتهای فرانسه که اتفاقاً طرفدار روسیه هم بود، بدهند. وقتی کسی چنین فکر حقیری داشته باشد، آدمها را زیر فشار به اعترافهای عجیب وادار میکند. فردی هم که زیر فشار است، دیگر برایش فرقی نمیکند اعتراف کند که با فلان آدم رابطه داشته یا میخواسته فلان جا را منفجر کند. چون، اتفاقی که میافتد این نیست که وقتی فردی اعتراف میکند که میخواسته پتروشیمی را منفجر کند، به خاطر انفجار پتروشیمی اعدامش نمیکنند، آزادش میکنند. اگر اعتراف نکند، زندانی میشود. برخلاف همه جای دنیا که آدمها وقتی اعتراف نمیکنند، آزاد میشوند و وقتی اعتراف میکنند زندانی میشوند، در ایران کسانی که اعتراف میکنند، آزاد میشوند و کسانی که اعتراف نمیکنند، مثل اکبر گنجی شش سال در زندان میمانند. برای خود شما چطور گذشت؟ زمانی که در زندان بودید چگونه از شما اعتراف گرفتند؟ واقعیت این است که تکلیف من معلوم بود. چیزی وجود نداشت که بخواهم اعتراف کنم. برای اینکه تمام جرایم من، همهی آن چیزهایی بود که نوشته بودم و چاپ شده بود. به همین دلیل، در پروسهای که بیشتر مربوط به دادگاه دوم من که چهار ماه و نیم طول کشید هست، قرار نبود به چیزی اعتراف کنم. در دادگاه اول، برنامهی اعترافگیری در مورد همهی بچهها وجود داشت. گفتند که «تعریف کن. از اول زندگیات بگو که چهکارهایی کردهای، با چه کسانی ارتباط داشتهای، رابطهات با حزب مشارکت چگونه بوده است و…» انگار از همان موقع، به مصطفی تاجزاده و رضا خاتمی علاقهی خاصی داشتند. چون از من میخواستند که بگویم چه رابطهای با این دو داشتهام. یکی از مسایل ما این بود که میگفتم: شما به من میگویید که با ابراهیم یزدی رابطه داشتهام. او آزاد است و من را به خاطر رابطه با کسی که آزاد است، زندانی کردهاید. اینها هم یک طرف قضیه بود. برای کسانی که اولین بار به زندان میروند، معمولاً روند پروژهی اعترافگیری اینگونه است که شما را به سلول انفرادی میاندازند. در آنجا فضایی را برای شما فراهم میکنند که گویی بیرون همه چیز به هم ریخته، هیچکس از شما حمایت نمیکند و کاری میکنند که شما احساس تنهایی مطلق کنید، بعد فضا را چنان به شما مینمایانند که فکر میکنید شرایط عوض شده و همه چیز به هم ریخته، تصمیم میگیرید، بیایید بیرون و شروع میکنید به گفتن مسایلی. در جریان گفتن این چیزها، مسایل را تغییر میدهند. بار اولی که میروید اعتراف کنید، میگویند: «نه این قسمتش خوب نشد، دوباره بنشین و فلان مسأله را بگو» و مرتب به این اعترافات اضافه میکنند. بعد از گرفتن اعتراف چه اتفاقی میافتد؟ اعترافها با دو هدف صورت میگیرد؛ یک هدف آن است که آن را بعداً پخش کنند. مثل اعترافاتی که صدها ساعت از فرج سرکوهی گرفته شده است. یا من جلوی دوربین نشستهام، نیم ساعت حرف زدهام. میدانم اکثر دوستان من جلوی دوربین نشستهاند و حرف زدهاند. ولی اینها هیچوقت پخش نشده است. البته در خیلی موارد، چیزی هم نبوده است. این اعترافات برای آنها آرشیوی است که برای روز مبادا نگاه داشتهاند. نمیدانم این روز مبادا، چه روزی است. در یک دورهای اعتراف گرفتن و پخش اعتراف از سوی وزارت اطلاعات کنار گذاشته شد. تنها موردی که این اتفاق افتاد و بدون نظر دولت هم بود، در زمان آقای خاتمی و در مورد ماجرای هیجده تیر بود. غیر از آن، «اعتراف بازی» مدتی در کشور متوقف شده بود. ولی بعد از ماجرای وبلاگنویسها، دوباره شروع شد. اینگونه اعترافات چیزهای بیپایهای است. چرا که فردی را که اصلاً نمیداند شرایط بیرون چیست، وادار به گفتن یک مسألهای میکنند که دروغ بودن آن مشهود است. به خاطر اینکه هنوز، حتا یک مورد وجود ندارد، حتا یک مورد، که اعتراف کننده از زندان بیرون آمده باشد و زیر اعترافاش نزده باشد.
با توجه به اینکه آنها میدانند اگر متهم از بازداشتگاه بیرون بیاید، همه آنچه را که اعتراف کرده انکار خواهد کرد چرا باز هم در پی اعتراف گرفتن از متهم هستند؟ این اعترافات برای عدهی خاصی، برای جمعیت سادهدلی که تلویزیون ایران را میبینند، پخش میشوند. کسانی که اعلام میکنند این اعترافات را نکردهاند، مثل خانم رکسانا صابری در گفت و گو با سیانان این کار را میکنند. مخاطبی که اعتراف را میبیند با مخاطبی که متوجه میشود این اعتراف دروغ بوده، یکی نیست. یعنی ممکن است خیلی از مردم در شهرستانها و روستاهای ایران، ندانند که رکسانا صابری از زندان آزاد شده و بعد هم در سیانان اعترافات خود را تکذیب کرده است. دوم، تصور اینکه چرا این آقایان کاری را که میدانند غلط است انجام میدهند، تکلیف یا وضعیتی است که در کل کشور وجود دارد. یعنی کارهایی در کشور به وسیلهی مسئولین درجه یک دارد انجام میشود که خود آنها میدانند و هر عقلی اقتضا میکند که کار غلطی است ولی بازهم انجامش میدهند. صحبت از مردم عادی کردید که با دیدن این تصاویر ممکن است تحت تاثیر قرار گیرند، چگونه میتوان پرده از این عمل غیراخلاقی برداشت و در این زمینه روشنگری بیشتری کرد؟ یک کار، همانی است که مردم آمریکای لاتینی میکنند و آن اینکه وقتی کسی پشت تلویزیون اعترافی میکند، مردم همه میدانند که واقعی نیست و از همان اول هم بنایشان این است که این اعترافات زیر فشار بوده است. بنابراین، اصلاً برایشان فرقی نمیکند، هر کسی که اعتراف کند با احترام با او برخورد میکنند و خیلی هم هوای او را دارند. در ایران، متأسفانه اینطور نیست. بعضی اوقات میبینیم که وقتی یک نفر اعترافی میکند، مردم با وجود این که میدانند فرد زیر فشار بوده، انتظار دارند مثل گلادیاتورها مقاومت کند، تا آخرین لحظه بجنگد و به خاطرش کشته هم بشود. وقتی چنین باوری وجود داشته باشد گروهی میگویند «خاک بر سرش، رفت اعتراف کرد»، معلوم است که شلاق شکنجهگر تیزتر میشود. ما باید کاملاً مشخص و روشن این باور را داشته باشیم و این را بگوییم و علیه آن موضع بگیریم که اعترافات تحت فشار گرفته میشود و این فشار، فشاری غیراخلاقی است و این اعترافات ارزشی ندارد. وقتی به این ترتیب برخورد کنیم و به جای اینکه اعتراف را منتشر کنیم، اعترافگیری را به شکلهای مختلف مورد انتقاد قرار دهیم، آن وقت نتایج بهتری خواهد داشت.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
بدین ترتیب، اینجانب معترف مجبورزاده، به گناهان ناکرده خویش اعتراف می کنم و از مقامات محترم که همگی نمایندگان برحق خدای غایب بر روی زمین هستند، انتظار اشد مجازات از قبیل قطع عضو و شکنجه با کابل و قپانی و جوجه کباب و در آوردن چشم با مسمار و امثال آن را بر طبق آخرین متد تدریس شده توسط شکنجه گران مبتکر و متعهد اسرائیلی و آمریکایی و روسی و عرب و ایرانی و ژاپنی و ... را دارم و خواهشمندم این مجازاتها به بی رحمانه ترین شکل ممکن و در طولانی ترین زمان بر من اعمال شود. با امضای این سند، اینجانب معترف مجبورزاده، همچنین قبول دارم که پس از اعمال این مجازات بر من و اعدام نهایی در ملاء عام، روح کثیف و فاجر و فاسق و فائق اینجانب حتماً به جهنم خواهد رفت. از برادران مسئول و دست اندرکار و همچنین از فقه شریعه و شریفه اسلامی و از خدا و پیغمبر و نمایندگان برحقشان بر روی زمین که همانا حضرت رهبری و آقای احمدی نژاد رئیس جمهور و سایر وابستگان سببی و نسبی و غیر منقول و معقول و مشعور و معمول ایشان باشند، نهایت تشکر و امتنان را دارم و بهترین اجر الهی را در دنبا برای همگی ایشان آرزومندم!
چاکر و جان نثار حکومت برحق اسلامی و دشمن آزادی و آزادی خواهی و مردمسالاری و انتخابات بر حق،
معترف مجبورزاده
-- معترف مجبورزاده ، Jun 30, 2009vazir farhang faransavi,vazir De Gaulle,reis jomhoor faranse,baad az jang jahani ,esmash André Malraux, ast ke choma marlo! neveshtid.
------------
با تشکر از شما
-- بدون نام ، Jun 30, 2009اسم مورد نظر تصیح شد
رادیو زمانه
از حرف آقای نبوی اینگونه فهمیده می شود که روش استالین یعنی حبس طولانی و کشتن اعتراف کننده کارایی داشته ولی روش جمهوری اسلامی که زود آزاد می کند و زنده می گذارد خوب نیست, دست مریزاد که خوب به این دیو ها راه نشان می دهید.
-- ایرانی ، Jul 2, 2009اینجانب مزدور مجبورزاده، برادر آقای معترف مجبورزاده، ضمن تأیید تمامی اعترافات اجباری برادرم سوگند می خورم که هر چه در توان دارم انجام دهم تا تمامی آمال و آرزوهای او را برآورده کنم و در این راه از همه نفوذ و موقعیت مزدوری ام استفاده خواهم کرد تا سخت ترین شکنجه ها و مرگ ها را برای برادرم تهیه ببینم.
-- مزدور مجبورزاده ، Jul 2, 2009اگه کار استالین کار آمد داشت که حکومتش هیچوقت سرنگون نمیشد.
-- بدون نام ، Jul 3, 2009آقای جمالی لطفا یه مصاحبه هم با آقای گنجی انجام بدید. بی صبرانه منتظرم.
-- ایراندخت ، Jul 3, 2009آقای نبوی ای کاش بیشتر از اون چه در زندان بر شما رفت میگفتید. با سپاس.
-- ایرانی ، Jul 3, 2009