خانه > رضا جمالی > گفت و گو > «بانیان انقلاب مشروطه دگراندیشان بودند؛ نه علما» | |||
«بانیان انقلاب مشروطه دگراندیشان بودند؛ نه علما»رضا جمالیreza@radiozamaneh.comبه بهانه یکصد ویکمین سالگرد امضای فرمان مشروطیت، دکتر عباس امانت، استاد تاریخ و مطالعات بینالمللی در دانشگاه ییل در آمریکا، از نقش گروههای دگراندیش موثر در انقلاب مشروطیت با رادیو زمانه میگوید.
جامعهی ایران از دورهی مشروطه نسبت به تجدد و تجددخواهی رابطهای دوگانه داشته؛ یعنی یک قرن پیش با انقلاب مشروطه آغاز کردیم و امروز با انقلاب اسلامی در ادامهی همین راه هستیم. دامنهی این تغییرات و این حرکتها را چگونه ارزیابی میکنید؟ از یک طرف، یک جریان مداومی است. به خاطر اینکه جامعهی ایران در طول قرن بیستم متحول شده و از مراحل مختلف گذشته و تا یک اندازهای حتی جریاناتی که در انقلاب مشروطه تحول جامعهی ایران مثلاً قشر طبقهی متوسط، شهرنشینی، توسعهی قدرت دولت و دستگاه بوروکراسی و دیوان سالاری دولت؛ اینها جریاناتی است که درواقع از آغاز مشروطه باید مقدمات آن را دید تا دورهی حاضر هم کماکان ادامه دارد. جریانهای دیگری نظیر توسعهی زیربناهای اقتصادی، توسعهی رابطهی سیاست خارجی، وابستگیهای بیشتر به بازارهای بینالمللی؛ اینها همه جریاناتی است که مداومت دارد. جنبهای که متاسفانه مداومت پیدا نکرده، مسالهی رشد سیاسی و توسعهی سازمانهای سیاسی است که از اهداف انقلاب مشروطیت بوده و در دورهی بعد از مشروطه، یعنی در سالهای دورهی پهلوی به استثنای یک دههی خاصی در دههی چهل و پنجاه، این تحول مداومت پیدا نکرده و متاسفانه الان به سمتی میرود که به بنبستهای جدیدی برخورد کند. از نظر توسعهی فکر سکولار که البته انقلاب مشروطه نقش مهمی در آن جنبه هم بازی کرده، مخصوصاً در اعطای حقوق مشترک به تمام مردم. آن جنبه هم در طول جریان انقلاب اخیر، گرفتار بحران بزرگی شده. پس هم بین انقلاب مشروطه و دورهی حاضر هم تداوم و هم گسست وجود دارد. اشاره داشتید به دورهی قاجاریه. آیا ساختار جامعهی آن روز ایران با اصول مشروطه همگونی داشت؟ یعنی درواقع تغییرات بنیادی در این اصول، از جمله حق چانهزنی برای گروههای پایین دست اجتماع وجود داشت. فکر میکنید جامعه آمادگی آن تغییرات بنیادی را داشت؟ البته این قضاوتی که آیا جامعه آمادگی داشت یا نداشت، نسبی است. روی هم رفته البته جامعهی ایران در سالهای انقلاب مشروطه و در ابتدای قرن بیستم ایران جمعیت نسبتاً محدودی داشت و هنوز به مرحلهی صنعتی شدن نرسیده بود و بیشتر جمعیت ایران در روستاها ساکن بودند یا از جماعت عشایر و ایلات بودند و شهرها در نتیجه آن قدرتی که از نظر یک قدرت اجتماعی، یک توان اجتماعی را لازم بود را به آن صورت نداشتند.
ولی در هر صورت انقلاب مشروطیت، از بسیاری جهات نشانهی تحول اجتماعی از دورهی قاجار و خواست برای هم اصلاحات دولتی و هم اصلاحات دینی است. یکی از افسانههایی که غالباً برای انقلاب مشروطه برخی از مورخین و عامهی مردم خیلی به آن اعتقاد دارند این است که این انقلاب شکست خورده. این مسالهی شکست، البته باز هم یک امر نسبی است. ممکن است در پیدایش سازمانهای سیاسی انقلاب مشروطیت، در دهههای بعد از انقلاب میسر که اهداف اصلی به نتیجه برسد. ولی با این حال اهداف دیگر آن، از جمله اصلاحات، توسعهی قدرت دولت، پیدایش نظام قانونی در مملکت محقق شد. اگرچه هیچگاه آن نظام قانونی بهصورت کامل و درست اجرا نشد. ولی بالاخره یک نظام قانونی بود که در دورهی مشروطه و بعد از مشروطه پیدا شد. قانون جزایی ایران، قانون تجارت ایران؛ ریشهی همهی اینها در دورهی مجلس اول و دوم و سوم است و بعدها البته در دورهی پهلوی بیشتر مدون شده؛ اینها را باید به عنوان ثمرات انقلاب مشروطه تلقی کرد. یکی دیگر از فراموشیهای عجیب مردم و مورخین درباره عوامل بهوجود آوردن مشروطه است. اینکه واقعاً چه کسانی در پیدایش انقلاب مشروطه موثر بودند. روایتی که غالباً شنیده میشود و پذیرفته میشود، روایت کسروی است که عامهی مردم خیلی به آن اعتقاد دارند و نقش علما و مجتهدان بزرگ را خیلی بزرگتر از آنی که هست جلوه میدهد و یا آن روایتی که به نقش تجار در جامعهی ایران در دورهی انقلاب مشروطه اهمیت میدهد. البته این هر دو در انقلاب مشروطه، طبقه خیلی مهم و موثری بودند. ولی این طرز فکر منجر به این شده که گروههای اجتماعی دیگری که در انقلاب مشروطه نقش بسیار موثری بازی کردند، نادیده گرفته بشود. بعدها به خاطر اینکه جامعهی ایران گرفتار یک زهدمآبی و یک ترس از دیگری شد؛ این جنبهی نگریستن و شناختن و ریشه یابی کردن علل نارضایی روشنفکران انقلاب مشروطه که غالبا از طبقهی بابی ازلی بودند، کاملاً نادیده گرفته شد. تحولات قرن نوزده در اروپا، چقدر در جنبش مشروطه تاثیر داشت؟ در این نارضاییهایی که جامعهی ایران از دورهی قاجار داشت، مخصوصاً جریانهای بابیِ مخالف نظام قاجاریه و مخالف دستگاه علما که دو ریشهی بزرگ شکلگیری جنبش جامعهی ایران بود، نقش داشتند. این جریانات دگراندیش در مقابل اینها پایداری میکردند و درواقع تز ابتدای انقلاب مشروطه متاثر از این جریانات بود. البته اینها با فکر اصلاحات اروپایی در اواخر قرن نوزدهم عجین و نزدیک شد و فکر اروپایی مخصوصاً در مورد نظام قدرتگیری دولت خیلی در انقلاب مشروطه موثر بود. شما اگر به پیامهای انقلاب مشروطه بیندیشید، بیشتر آن در مورد این است که دولت باید قدرت بیشتری داشته باشد، از جمله اینکه ما باید یک ارتش متحد داشته باشیم، بانک ملی داشته باشیم، باید بتوانیم از گمرکات خودمان بهتر استفاده بکنیم، دولت باید از منابع طبیعی بهتر استفاده کند، در مقابل دولتهای خارجی ایستادگی بهتری بکند؛ اینها همه مطالباتی بود از دولت. این مطالبات درواقع تمام نظامهای مشروطه و مشروطهی استبدادی وجود دارد. چون مشروطه، همیشه الزاماً مشروطهی دموکراتیک نیست، بلکه مشروطهی نیمه استبدادی مثل نظام روسیه تزاری هم البته وجود داشت و ایرانیها هم خیلی به آنها فکر میکردند برای موقعیت ایران، آن طرز فکر هم مناسب است. ولی مثل هر انقلاب دیگری، جریانات متعدد در آن تاثیر داشت. برای اینکه گروههای مختلف اجتماعی در آن به تدریج وارد شدند. لذا شکلی که قانون اساسی ایران گرفت، به قانونهای اساسی کشورهای اروپایی فرانسه، بلژیک یا بلغارستان خیلی نزدیک بود و بسیاری از مادههای آن از آنجا گرفته شد و براساس زبان و براساس خواستهای جامعهی ایران و انطباق با وضعیت ایران در اینها یک تغییراتی داده شد. ولی در بسیاری از موارد مثلاً در حفظ حقوق شهروندان، در مسالهی برابری در برابر قانون از این جریانات اروپایی تاثیر گرفت. گروهی معتقدند که انقلاب مشروطه به انحراف کشیده شد و دستهای دیگر به ناکام ماندن آن معتقدند. نظر شما را چیست؟ هیچ جریانی را در طول تاریخ نمیتوانیم بگوییم به انحراف کشیده شده. برای اینکه اگر بگوییم انحراف، یعنی اینکه شما در ذهن خودتان یک مدل کاملی از یک ایدهآلی که وجود خواهد داشت، دارید و میبینید از آن جریان منحرف شده. مثل اینکه بگوییم انقلاب اسلامی ایران از جریان اصلیاش منحرف شده. انقلاب، یک جریان است و نمیشود گفت چه جریانی انحرافی است و چه جریانی اصلی است. به این ترتیب هم در مورد انقلاب مشروطه نمیتوانیم بگوییم که این انقلاب منحرف شده. نیروهای اجتماعی آن را به جانب دیگری کشیدند. ناکام شدن هم افسانه است. ناکامی یعنی چه؟ یعنی اینکه به اهدافش نرسید؟ خب، اگر به اهداف انقلاب مشروطه نگاه کنیم، بخش اعظم آن در دورهی رضاشاه تحقق پیدا کرد. نمیشود گفت که این انقلاب، ناکام بود. اگر فقط به اهداف اختصاصی سیاسی انقلاب مشروطه نگاه کنیم، بله، این هدف اصلی که پیدایش نظام دموکراتیک به معنی کامل بود، به آن شکل به نتیجهی کامل نرسید. نقش روشنفکران در آن دوره، در به تحقق رسیدن و نرسیدن اهداف انقلاب مشروطه را چطور ارزیابی میکنید؟ همانطور که گفتم عدهی زیادی از آنها در دورهی اول دگراندیشان بابی بودند. مثل دولتآبادی، صور اسرافیل، جمالالدین اصفهانی، ملکالمتکلمین؛ همه بابی بودند. اینها را در دورهی اول انقلاب مشروطه یا کنار گذاشته شدند و یا در دورهی محمدعلی شاه در باغ شاه کشتند و بقیهی آنها هم در دورهی بعد از ۱۹۰۹ یعنی شکست محمدعلی شاه، بعد از استبداد صغیر کم کم کنار گذاشته شدند و طیف جدیدی از روشنفکران متاثر از عقاید چپی، مخصوصاً جریانات سوسیالیست پیدا شدند. آنها در مجلس دوم، گروه دموکراتها را تشکیل دادند و در شکل گیری دورهی دوم مشروطه خیلی مهم بودند. ولی جریان مهمی که اتفاق افتاد این است که بسیاری از آنها جذب دستگاه دیوانسالاری بعد از مشروطه شدند و به مقامات بالا رسیدند و متدرجاً آن صدا و ندایی را که در ابتدای انقلاب عرضه میکردند از دست دادند یا اینکه به کلی کنار گذاشته شدند یا به خودی خود دیگر نتوانستند نقش مهمی بازی کنند. ملک الشعرای بهار خیلی نمونه خوبی است. او از کسانی است که به عنوان یک روزنامهنگار، نقش خیلی موثری در انقلاب مشروطه در دورهی اول داشت. ولی به تدریج، این نسل عوض شد و ملکالشعرا بیشتر به یک استاد دانشگاه و یک فاضل ومحقق خیلی عالی تحول پیدا کرد و نقش سیاسی او ضعیف شد. به خاطر اینکه درواقع قدرتگیری نظام مطلقه در دورهی پهلوی، اجازهی رشد به این طبقهی روشنفکر داده نشد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
degar andishi yek vajeye siasiye jadid ast;movarrekhane mashroote ,bena be asliyate tabaghatiye khish,do dasteh hastand;yek dasteh naghshe rohaniyat ra va digari,mesle Adamiyat,naghshe rochanfekran ra barjasteh mikonanad.haghighat in ast ke in babiha va azaliha,ke dar beyne onha yahoodi va armani ham dashtim,bishtar az rohaniyat hastand ke be naghshe reform dar eslam motaghed boodand;az jomle seyyed jamal.pish az inha niz ,kesani chon agha khan kermani va akhoond zade ham be noyi az mazhabiyoon boodand.ke be nal o be mikh zadand;motassefane hadafe onha faghat taghire regime siasi bood;kesani chon taghizade ke akhoond bood niz ba pahlaviha hamkar shodand.in jaryane reform dra hale hazer niz dar nazde bakhshi az rohaniyat hazer ast va jaleb.inha mikhahand eslam tekani bekhorad.mozoo in ast ke irani amighan mazhabist,hatta agar zedde aslam bashad va in kar ra pichide mikonad.bayad saboor bood.rah deraz ast
-- Doctor Nikfam ، Aug 8, 2008دیگر نمی شود مثل قبل تاریخ سازی کرد وبدونه رفرانس حرف زد. دولتآبادی، صور اسرافیل، جمالالدین اصفهانی، ملکالمتکلمین؛ یک عده پاچه خوار نظام پادشاهی بودند. مشروطه مثل هر انقلابی در اثر تاثیر ملل به همدیگر اتفاق افتد.که در مورد ممالک محروسه قاجار ایده مشروطه از طریق قفقاز و ترکیه وارد شده است .
-- arman ، Aug 9, 2008نفهمیدم منظور آرمان از اینکه "دولت آبادی و....یک عده پاچه خوار بودند" یعنی چه؟ چرا
-- بزرگ نوری ، Oct 18, 2008یک مشت وازه های لمپنی- کیهانی را وارد بحث های جدی سیاسی -تاریخی می کنید؟
ایشان معلوم نیست خودش کیست و چه اتوریته ای دارد، آن وقت آقای دکتر امانت را که یک استاد شناخته شده ی علوم سیاسی است و جندین وچند کتاب و پژوهش تاریخی
دارد، متهم به تاریخ سازی و بدون رفرانس حرف زدن می کند. پیشگامی بابی ها در انقلاب مشروطه از سوی دیگر محققان هم تایید شده
است و این گفته ی دکتر امانت بیراه نیست.
میرزا آقاخان کرمانی که از پدران فکری انقلاب مشروطه است، خود یک بابی- ازلی بود. جمال الدین واعظ( اصفهانی) هم همینطور. اینکه در نوشته های رسمی کمتر از نقش بابی ها در انقلاب مشروطه گفته و نوشته شده است به دلیل سلطه ی روحانیت شیعه و مخالفت شدید آن با بابی ها و بعدها بهایی بوده است که آن ها را دشمن خود و کسب وکار دین فروشی اش می دانسته است. بابیت و بهاییت در واقع همان مذهب شیعه ی مدنی
شده است و لذا آخوندها سخت با آن مخالفت نشان می دهند.
بزرگ