رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ آبان ۱۳۸۶
نگاهی به فیلم «انتقال سری» (رندیشن)

رویکرد تازه در سینمای هالیوود

پرویز جاهد

فیلم رندیشن (Rendition) یا انتقال سری ساخته گوین هود فیلمساز جوان آفریقای جنوبی است. کارگردانی که فیلم قبلی‌اش تسوتسی (Tsotsi) اسکار بهترین فیلم خارجی را به دست آورد.


پوستر فیلم انتقال سری (رندیشن) ساخته گوین هود

در این فیلم گوین هود سراغ موضوعی بسیار حساس و غیرمتعارف رفته است: «آدم‌ربایی افراد مظنون به تروریسم و شکنجه آنان به دستور عوامل سازمان سیا.»

رندیشن (Rendition) که شاید انتقال سری، ترجمه دقیقی برای آن نباشد، از واژه ترکیبی انتقال سری فوق‌العاده (Extraordinary Rendition) گرفته شده و به تعریف سازمان دیده‌بان حقوق بشر، عنوانی است که برای آدم‌ربایی افراد مظنون به تروریسم و انتقال غیرقانونی آن‌ها از خاک آمریکا به کشورهای تحت نفوذ آمریکا برای شکنجه و اخذ اعتراف به وسیله سیا (CIA) به کار برده می‌شود.

این سیاست نانوشته برای نخستین بار در دوره ریاست جمهوری کلینتون اتخاذ شد؛ اما بعد از حادثه 11 سپتامبر و اعلام سیاست جنگ با ترور جرج بوش، شدت و دامنه وسیع‌تری یافته است. بر اساس گزارش سازمان دیده‌بان حقوق بشر، در ژوئن 2006 نزدیک به صد نفر از متهمان تروریسم به وسیله سیا ربوده شده و با هواپیما به کشورهای دیگر انتقال داده شده‌اند. به علاوه بر اساس گزارش ماه فوریه 2007 پارلمان اروپا، سازمان سیا 1245 پرواز مربوط به انتقال متهمان تروریسم را به کشورهای دیگر برای شکنجه سازمان داده است.

فیلم رندیشن بر اساس ماجرای واقعی یک مهندس کانادایی سوری‌تبار ساخته شده که به اتهام همدستی با تروریست‌ها در فرودگاه جی.اف.کی نیویورک دستگیر و به سوریه منتقل شد و در آن جا به مدت 10 ماه تحت بازجویی و شکنجه فیزیکی و روانی قرار گرفت؛ اما سرانجام پس از اثبات بی‌گناهی آزاد شد.

در این فیلم، انوار ابراهیمی مهندس شیمی مصری‌تبار، پس از بازگشت از یک کنفرانس آفریقایی در فرودگاه شیکاگو دستگیر شده، سرش را با گونی پوشانده و به دستور یکی از مقامات عالی‌رتبه سیا (با بازی مریل استریپ) به کشوری در جنوب آفریقای منتقل می‌کنند.

در آن جا داگلاس فریمن (با بازی جیک جیلن هال) مامور سیا به کمک عباسی رییس پلیس عرب (که شکنجه‌گر بی‌رحمی است) با توسل به انواع شکنجه‌های قرون وسطایی، سعی می‌کنند انوار را وادار به اعتراف کنند. در حالی که انوار فردی بی‌گناه است که اشتباهاً دستگیر شده و چیزی برای گفتن ندارد.


ریس ویترسپون در صحنه‌ای از فیلم انتقال سری (رندیشن)

از سوی دیگر ایزابلا (با بازی ریس ویترسپون) همسر انوار که خبری از سرنوشت شوهرش ندارد، برای یافتن او به هر دری می‌زند. او نمونه تیپیکال زن وفادار و ساده‌لوح آمریکایی است که هیچ شناختی از مکانیسم پیچیده سیاست در آمریکا ندارد و از آلن اسمیت دوست قدیمی و هم‌دانشگاهی خود و شوهرش می‌خواهد که از نفوذ خود در دستگاه سیاسی آمریکا استفاده کرده و انوار را پیدا کند.

ظاهراً آلن این کار را به خاطر عشقی که در گذشته به ایزابلا داشته، انجام می‌دهد؛ نه انسان‌دوستی یا رفاقت با انوار. اما در میانه کار از سوی مقامات بالا به او توصیه می‌شود که خود را از این پرونده کنار بکشد.

به موازات این داستان، فاطمه دختر عباسی (افسر پلیس عرب) را می‌بینیم که علی‌رغم مخالفت خانواده‌اش، به همراه جوان مسلمان تندرویی به نام خالد که عاشق اوست، از خانه می‌گریزد. خالد عضو شبکه یک نیروی جهادی مخالف حکومت است و برادرش به وسیله پلیس‌ها کشته شده. او با شرکت در یک عملیات انتحاری می‌خواهد پدر فاطمه را از بین ببرد؛ ولی موفق به انجام این کار نمی‌شود.

فیلمساز تلویحاً به ما می‌گوید که عباسی، سوراخ دعا را گم کرده و در حالی که تروریست‌ها بیخ گوش او حرکت می‌کنند، فرد بی‌گناهی را شکنجه کرده و به زور از او اقرار می‌گیرد. در واقع این آمریکایی‌ها هستند که عباسی را به مسیر انحرافی هدایت کرده و با درگیر کردن او در ماجرای انوار، باعث شده‌اند از آن چه در خانه و اطراف او می‌گذرد، غافل باشد.

شخصیت‌های فیلم، ساده، کم‌عمق و تک‌بعدی‌اند. جیک جیلن هال در نقش مأمور سیا منفعل‌ترین شخصیت فیلم است. او که بازی تأثیرگذاری در فیلم زودیاک ارائه کرده بود، در این فیلم بازی ضعیفی دارد. او در تمام صحنه‌های شکنجه حضور دارد؛ اما صرفاً نظاره‌گری خاموش و منفعل است و هنگاهی که در پایان فیلم، تصمیم به آزاد کردن خودسرانه انوار می‌گیرد، انگیزه قوی و محکمی برای عملش ندارد.

خالد نیز معلوم نیست واقعاً چه هدفی دارد. عاشق است؟ دنبال انتقام شخصی است؟ یا مسلمانی بنیادگراست که بر اساس اعتقادات ایدئولوژیکش دست به عملیات انتحاری می‌زند؟


مریل استریپ در نمایی از فیلم انتقال سری (رندیشن)

مریل استریپ نیز هیچ گاه در نقشی چنین کم‌اهمیت ظاهر نشده است. او سیاست‌مداری یک‌بعدی، جزم‌اندیش و مطلق‌نگر است؛ آدم «عصا قورت داده» و بی‌احساسی است که فاقد کمترین خصوصیت انسانی است و با خونسردی، دستور آدم‌ربایی و شکنجه آدم‌های بی‌گناه را می‌دهد؛ چون معتقد است که وقتی شکنجه یک نفر می‌تواند جان هزاران انسان را نجات دهد، پس به‌کارگیری آن الزامی است.

مشکل اصلی فیلم این است که شخصیت‌های زیادی با انگیزه‌ها و اهداف سیاسی مختلف در فیلم وجود دارند و فیلمساز در زمان کمتر از دو ساعت فیلم، فرصت کافی برای پرداختن درست همه آن‌ها پیدا نمی‌کند. آن‌ها می‌آیند و می‌روند؛ بدون این که تأثیری جدی بر تماشاگر بگذارند.

پایان فیلم نیز کلیشه فیلم‌های «هپی اند» هالیوودی است. انوار همچون همه قهرمانان فیلم‌های ملودراماتیک آمریکایی، انسان شریف و درستکاری است که باید به آغوش خانواده برگردد. خانواده سمبل نظم و انسجام جامعه آمریکایی است و هر گونه شکاف و اختلال در آن نشانه ای از بروز اختلال در سیستم آمریکاست. بنابراین بازگشت انوار به آغوش خانواده، نشانه‌ای از امید به ترمیم این سیستم، علی‌رغم تمام نارسایی‌ها و ضعف‌ها است.

ساختار روایتی فیلم تا سکانس ماقبل آخر، کاملاً خطی است. اما فیلمساز در پایان ناگهان با یک چرخش داستانی، تماشاگر را مبهوت و غافل‌گیر می‌سازد و نشان می‌دهد که بخش مهمی از آن چه تا آن لحظه دیده، در فلاش‌بک اتفاق افتاده است. به‌کارگیری این شگرد روایتی، تا حد زیادی ناشیانه و تحمیلی به نظر می‌رسد و نه تنها کمکی به عمیق‌تر شدن معنای فیلم نمی‌کند؛ بلکه بی‌دلیل آن را پیچیده و گنگ می‌سازد.

با این حال رندیشن، فیلم شجاعانه و جسورانه‌ای است و نشان می‌دهد که چگونه آمریکا می‌تواند به بهانه مبارزه با تروریسم، هرگونه عمل وحشیانه و ضدانسانی را توجیه کرده و آدم‌های ساده و بی‌گناه را به اتهام وابستگی به تروریسم بازداشت، زندانی و شکنجه کند. آن هم برای کشوری که همیشه به این سیاست خود افتخار کرده که هر شهروندی بی‌گناه است، مگر خلاف آن ثابت شود.

به نظر می‌رسد هالیوود در رویکرد جدید خود به مسائل سیاسی اندکی احتیاط را کنار گذاشته و با بی‌پروایی، سیاست‌های خارجی آمریکا را مورد حمله قرار می‌دهد. ساخته شدن فیلم‌هایی چون رندیشن، حذف شده (Redacted) و «شیرها برای بره‌ها» نشانگر رویکرد جدید در سینمای هالیوود است.

Share/Save/Bookmark