رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ شهریور ۱۳۸۹
خرمگس آتن-۲۴

انسان و دیگر موجودات زنده

مریم اقدمی
aghdami@radiozamaneh.com

آیا استفاده از میلیون‌ها موش و جونده و حتی نخستی‌ها برای تحقیقات پزشکی یا آزمودن محصولات دارویی و بهداشتی درست است؟ آیا از بین بردن موش کور و دیگر موجوداتی که به اصطلاح "آفت" نامیده می‌شوند با سم یا روش‌های دیگر کار درستی است؟ آیا کشتن حیوانات اهلی مانند گاو و گوسفند و مرغ را برای تامین غذا درست است؟

Download it Here!

در نگاه اول ممکن است چنین بحثی بسیار فانتزی و غیرواقعی به نظر برسند. اما موضوع حقوق حیوانات و مطالعات پیرامون آن در اخلاق عملی و بحث‌های فلسفی از جمله فلسفه ذهن بحث مهمی به شمار می‌رود.

بیشتر فلاسفه موافق هستند که مسئله آگاهی و به خصوص رنج بردن از درد موضوع مهمی در تصمیم‌گیری درباره مواضع اخلاقی است که در برابر حیوانات باید اتخاذ کنیم. اگر قبول کنیم که حتی بعضی از حیوانات توانایی احساس درد دارند و اینکه باعث درد غیرضروری شدن نادرست است، باید نتیجه بگیریم که نباید به آنها دردی را تحمیل کرد. به این ترتیب چنین نتیجه‌ای به یک وظیفه دشوار اخلاقی تبدیل می‌شود.

درون ذهن حیوانات

حال سوال این است که ما درباره آنچه که در ذهن حیوانات می‌گذرد چه می‌دانیم؟ آیا حیوانات دارای حس و فکر و باور هستند؟ آیا آنها قادر به استدلال هستند؟ واقعیت آن است که ما دانش بسیار ناچیزی از آگاهی حیوانات داریم. کمبود دانش ما در این زمینه در واقع نسخه تعمیم‌ یافته‌ای از مشکل ما در مورد ذهن انسان است. به نظر می‌رسد که ما نمی‌توانیم به طور قطعی بدانیم که ایا دیگر افراد تجربه‌های حسی مشابهی با تجربه‌های ما دارند یا نه؟ حتی نمی‌دانیم آیا اصلا به طور کلی تجربه حسی دارند یا نه؟ بنابراین زیاد غیرمنتظره و عجیب نیست که در مورد حیوانات غیر از گونه انسان وضعیت بهتری نداشته باشیم.

در هر دو مورد ذهن انسان و حیوان، بهترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم استفاده از یک استدلال تشابه با مورد خودمان است. به نظر می‌رسد که پستانداران نسبت به درد واکنشی مانند انسان نشان می‌دهند، یعنی پس زدن منشا درد و فریاد و گریه و واکنش‌هایی مشابه. همچنین با اصطلاحات روانشناختی نیز یک شباهت و یکسانی پایه‌ای و ابتدایی بین سیستم‌های عصبی پستانداران وجود دارد. از لحاظ ژنتیک و مطالعات تکاملی نیز چنین شباهت‌هایی به چشم می‌خورند. با توجه به این شباهت‌ها معقول است که فرض کنیم باید شباهت‌هایی در سطح تجربه‌های ذهنی نیز وجود داشته باشد. و هرچه آن شباهت‌ها در فیزیولوژی و جنبه‌های مرتبط بیشتر باشد، این نتیجه که تجربه ذهنی مشابه وجود دارد، استنتاج معتبرتری است.

اما این استدلال تا کجا می‌توانند پیش برود؟ چقدر می‌توان این استدلال تشابه‌سازی را پیش برد و تا کدام پله در خویشاوندان نزدیک و دور انسان می‌توان از آگاهی سخن گفت. این سوال مهمی است که با سوال در مورد چگونگی کیفیت این آگاهی تجربه حسی و همین طور مسئله زبان ترکیب می‌شود و مهمترین موضوعات فلسفه ذهن معاصر را می‌سازد.

این مسئله از آن جهت مهم است که حتی در فلسفه قدیم از زمان یونان در مورد توانایی تفکر و استدلال حیوانات بحث شده است. مثال معروفش سگ کریسپو است که در یک آزمایش فکری برای یافتن شکار، فلاسفه آن را مصداق عقلانیت نمی‌دانند. بعدها دکارت حتی از این هم فراتر می‌رود و حیوانات را به ماشین‌هایی خودکار و بدون کمترین هوش یا آگاهی تشبیه می‌کند. همه این بحث‌ها بعدها در اخلاق فایده‌گرایی به این تبدیل شد که مسئله این نیست که آیا آنها می‌توانند فکر کنند یا نه؟ مسئله این است که آیا درد می‌کشند؟

به همین دلیل مسئله درد کشیدن اولین بحث در موضوع اخلاق حیوانات است که در فلسفه ذهن بحثی متافیزیکی و در اخلاق بحثی تجویزی است. حال بیایید فرض کنیم که در مورد وجود و کیفیت آگاهی و تجربه حسی همه حیوانات دانش کامل داریم و می‌دانیم فرضا کدام یک درد را تجربه می‌کنند و کدام‌یک نمی‌کنند. چنین دانشی چه تاثیری در تصمیم‌گیری اخلاقی ما در برابر آنها دارد؟ به این ترتیب مسئله حقوق حیوانات مطرح می‌شود.

حقوق حیوانات یا وظیفه انسان‌ها

بر چه مبنایی می‌توان گفت حیوانات دارای حقوق هستند؟ یک استدلال معمول می‌تواند از نوع فایده‌گرایانه باشد به این ترتیب که : اولا، حیوانات توانایی احساس درد دارند. ثانیا، دنیا جای بهتری است اگر درد به طور غیرضروری تحمیل نشود. بنابراین درد غیرضروری نباید بر حیوانات تحمیل شود.

در مورد مقدمه اول و درد به قدر کافی بحث کرده‌ایم. اما همانطور که دیدیم مشکل زمانی آغاز می‌شود که باید بین حیواناتی که تجربه آگاهانه دارند و آنهایی که ندارند خط بکشیم. و مانند همه موارد کشیدن مرز اجتناب از تصمیم‌گیری دلخواهانه بسیار سخت است.

در مورد مقدمه دوم هم به نظر می‌رسد چندان قابل اعتراض نباشد. اما برخی تلاش کرده‌اند بین درد و رنج تمایز قائل شوند. از نظر این عده رنج کشیدن یک ترکیب عاطفی پیچیده است که می‌تواند به دردی در گذشته و حال ارجاع داشته باشد. اما درد تنها یک تجربه حسی متعلق به زمان حال است. از این نظر تنها رنج است که ملاحظات اخلاقی به دنبال دارد. اما حیوانات تنها قادر به درک درد هستند و رنج کشیدن در مورد آنها مصداق ندارد. با اینحال حتی اگر این تمایز را بپذیریم، همچنان قابل قبول نیست که درد چیز بدی نباشد و مجاز باشد، حتی اگر رنج از آن بدتر باشد.

اما مشکل اصلی این استدلال در قید غیرضروری است که در مورد درد در مقدمه دوم به کار می‌رود. با وجود چنین قیدی دیگر نمی‌توان کسی را که در مقابل این استدلال می‌گوید بعضی دردها ضروری هستند زیرا برای سلامتی انسان باید هزینه داد، متوقف کرد. البته فایده‌گرایی قطعا چنین محاسباتی را در مورد میزان دردی که تحمیل می‌شود به همراه دارد. اما وقتی حتی در مورد محاسبه درد انسانی هم فایده‌گرایی با مشکل مواجه می‌شود، چگونه می‌تواند در مورد محاسبه درد حیوان در برابر انسان موفق باشد؟

به این ترتیب حقوق حیوانات به حق گروه اندکی از حیوانات تقلیل می‌یابد که نباید درد بکشند مگر اینکه این درد کشیدن فایده‌ای برای انسان داشته باشد. اما این نتیجه‌ای نیست که هیچ کدام از مدافعین حقوق حیوانات از آن راضی باشند.

در حالیکه پیتر سینگر سردمدار این رویکرد فایده‌گرایانه در این بحث است، خط استدلال فریضه‌گرایانه هم که توسط تام رگان فیلسوف آمریکایی مطرح شده، بسیار تاثیرگذار بوده است. مطابق این استدلال حیوانات یا حداقل حیواناتی بالاتر از سطحی از پیچیدگی، دارای حق حیات هستند و این حقوق اولیه مشخصی به انها اعطا می‌کند که وقتی با حیوانات به عنوان منبع گوشت، یا سوژه آزمایشگاهی رفتار شود، این حقوق نقض می‌شوند.

در مقابل هر دوی این استدلال‌ها فلاسفه‌ای هستند که در کل حقوق حیوانات را زیر سوال می‌برند. در مقایسه با حقوق انسانی هر حقی وظیفه‌ای به دنبال دارد و به این ترتیب استدلال می‌شود که وقتی وظیفه‌ای نمی‌توان از حیوان انتظار داشت، حق هم معنا ندارد. در مقابل این استدلال و در دفاع از حیوانات، ادعا می‌شود که باید از رفتار انسان صحبت کرد و به اشتباه این بحث را در لباس حقوق حیوانات نباید مطرح کرد.

به همین دلیل است که عده‌ای همین بحث را به اخلاق محیط زیست نیز تعمیم می‌دهند و معتقدند انسان برای منافع خودش باید رفتار درستی با محیط پیرامون خود و موجودات زنده دیگر داشته باشد. حتی اگر توسل به این رویکرد انسان‌محور باعث رفتار درست بشر در مقابل محیط زیست شود، می‌توان گفت اخلاق حیوانات و محیط زیست به هدف خود رسیده است.

دو راهی شما

حال نوبت شماست که به سوال این برنامه پاسخ دهید. با توجه به بحث‌های مطرح شده در این برنامه به این سوال پاسخ دهید که آیا با استفاده از حیوانات در هر سطحی از تکامل و پیچیدگی، در آزمایش‌های پزشکی و صنعتی موافق هستید؟


منابع:

101 ethical dilemmas, Martin Cohen, 2007

50 Philosophy Ideas You Really Need to Know, Ben Dupré, 2007

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خانم اقدمی
ممنون از طرح این گونه مباحث از سوی شما

در این نوشته پس از کنار هم گذاشتن نظرات موافقان و مخالفان حقوق حیوانات در آخر با بیان اینکه : «توسل به این رویکرد انسان‌محور باعث رفتار درست بشر در مقابل محیط زیست شود، می‌توان گفت اخلاق حیوانات و محیط زیست به هدف خود رسیده است. »
نوشته را به پایان بردید و پرسش دو گزینه ای خود را هم فقط به استفاده حیوانات« در آزمایش‌های پزشکی و صنعتی » محدود کردید.
منظورم این است که در نهایت مشخص نشد کشتن حیوانات و استفاده انسان از آنها به عنوان منبع گوشت با رویکرد انسان محور و رفتار درست با محیط زیست و دیگر موجودات و اخلاق حیوانات مطابقت دارد یا خیر؟! اگر پاسخ خود را بفرمایید ممنون می شوم.

//
داخل پرانتز عرض کنم که من چند سال هست وجترین هستم و به رغم دشواریها و تردیدهایی که در این مدت داشتم، تنها عاملی که باعث شده راضی به خوردن گوشت نشوم همین حق حیات حیوانهاست و این جمله مهاتما گاندی که "اصل اخلاقی گیاهخواری این است که حیواناتی که دوستان ما هستند را نباید بکشیم و بخوریم."
متن سخنرانی گاندی با عنوان "اصل اخلاقی گیاهخواری" در این آدرس موجود است:
ssahraei.blogspot.com/2007/12/blog-post.

-
«انسان انسان است و حیوان حیوان و مقام انسانی بسیار برتر از مقام حیوانی است؛ لیکن این برتری او را مجاز نمی کند که با حیوانات بدرفتاری کند یا آنها را بکشد. بلکه برعکس از آنجا که مقامی فراتر از حیوانات دارد موظف به محبت و توجه به حیوانات است. انسان اشرف مخلوقات است و شریفان باید شریف رفتار کنند. هیچ انسان بزرگی نسبت به حیوانات بی رحم نبوده یا آنها را به عنوان وسیله فایده رسانی ننگریسته است...»
کوچک زیباست، ای.اف. شوماخر، ص83

-
«تا زمانی که احساسات طبیعی و بی آلایش قلب خودمان را به زور خفه نکرده ایم، واضح است که در نهاد انسان یک احساس تنفر و اکراه از کشتار و درد سایر جانوران وجود دارد و نیز آشکار است که هرگاه همه مردم وادار می شدند حیواناتی را که می خورند با دست خودشان بکشند، بیشتر آنان از گوشت خواری دست می کشیدند. نباید احساسات طبیعی خودمان را پست شمرده، دلیل بر رقت قلب بدانیم. هیچ چیز به این اندازه طبیعی نیست که حس تنفر و انزجار انسان از کشتار.
ستمگری و کشتار نسبت به حیوانات، دشنام و ناسزا به شرافت و مقام انسانیت است. پیدایش آنان، به دنیا آمدن و بازی و شادی کردن و درد کشیدن و مهربانی مادری و ترس از مرگ و هوی و هوس اعضای بدن و همچنین مرگ و سرنوشت حیوانات، همه شبیه و مانند انسان می باشد. می گویند روح آنان پست تر است. باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادی می کنند، پستی آنها برای ما تکلیف برادر بزرگتر را معین می کند نه حق دژخیمی و ستمگری را. این گوشتی که مردم می خورند، درد و شکنجه جانوران بی گناه و بی آزار است که نمی توانند از خودشان دفاع بنمایند. »
صادق هدایت، فوائد گیاهخواری، ص 11 و 12

-
بابت طولانی شدن کامنت معذرت خواهی می کنم.

-- سعید ، Aug 29, 2010 در ساعت 10:30 PM

سوالات من چنين است:
ايا انسان حق دارد حيوانات را براي استفاده بكشيد؟
اگر اري با چه استدلالي اين حق را به خود داده است؟
اگر اين حق همان تازع بقاست كه به لباس فايده گرايي اراسته شده ايا جايي براي انسانيتي كه انسان خود را با آن تعريف مي كند و در فقدان آن توحش چهره مي نمايد باقي مي ماند؟

-- مهيار ، Aug 30, 2010 در ساعت 10:30 PM

انسان به گیاه خواران بیشتر شباهت دارد تا گوشتخواران ومیتواند بدون گوشتخواری زندگی کند . حتی برخی معتقدند خوی وحشی انسان ، نتیجه گوشتخواری است

-- نسيم ، Aug 31, 2010 در ساعت 10:30 PM

مباحث مشابهی نیز در اینجا مطرح شده
http://www.arashnaraghi.org/articles/vegetarianism.htm

-- مهران ش ، Sep 2, 2010 در ساعت 10:30 PM