رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ مرداد ۱۳۸۹
خرمگس آتن-٢٢

قانون و اخلاق

مریم اقدمی
aghdami@radiozamaneh.com

همان‌طور که تا به حال دیده‌ایم بیشتر مسائل اخلاقی در زمینه‌های مختلف بسیار بحث‌برانگیز هستند. این بحث‌ها معمولا در دو دسته به وجود می‌آیند، یکی مسائل اخلاقی در درون یک جامعه و دیگری مسائل اخلاقی یک جامعه نسبت به جوامع دیگر.

Download it Here!

در مورد اول بحث‌های احتمالی می‌توانند به طور کلی قواعد اخلاقی و به خصوص اخلاق سنتی را مورد انتقاد قرار دهند. در این موارد می‌توان ردپای زیر سوال بردن مرجعیت و قدرت را با سوال‌هایی از این دست مشاهده کرد که برای مثال چه کسی می‌گوید رفتار معینی غیراخلاقی است. در مورد پایه‌ها و مبانی متنوع اخلاق در برنامه‌های قبل زیاد حرف زده‌ایم. همان‌طور که دیدیم یکی از پایه‌های دستورهای اخلاقی در جوامع می‌تواند دین و مذهب باشد. بحث‌هایی که اخلاق را به چالش می‌کشند در واقع هر کدام به یکی از این بنیان‌های ممکن مشکل دارند و می‌خواهند مرجعیت آن مبانی را زیر سوال ببرند.

اما گروه دیگری از مباحث ممکن در مورد اخلاق به نسبی‌گرایی باز می‌گردد. در مورد نسبی‌گرایی اخلاقی قبلا حرف زده‌ایم و دیده‌ایم چقدر هنجارهای اخلاقی می‌توانند از جامعه‌ای به جامعه دیگر متفاوت باشند. چنین اختلاف‌هایی برای مردم و حتی فلاسفه و نظریه‌پردازهای اخلاق بسیار بحث‌برانگیز و مسئله‌ساز هستند.

نسبی‌گرایی در قوانین

با این حال جالب است که وقتی در همین بحث به جای اخلاق از قانون‌های متفاوت صحبت کنیم، آنقدرها مسئله‌ساز نخواهد بود. در واقع مردم به راحتی می‌پذیرند که چیزی در یک کشور قانونی باشد و در کشوری دیگر عیرقانونی. برای مثال ساده‌ترین قوانین که مردم هر روز با آن سر و کار دارند قوانین رانندگی هستند که به راحتی می‌توانند از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشند. مثلا رانندگی در بزرگ‌راه‌های آلمان محدودیت سرعت ندارد اما در کشورهای دیگر رانندگی با سرعت غیرمجاز جریمه‌های سنگینی دارد.

با بررسی این تفاوت‌های قانونی و پذیرش ساده آن از سوی مردم این نکته را می‌توان دید که از نظر مردم در موارد قانونی حقیقت پایه و یکتا و غیرقابل تغییری وجود ندارد. قوانین می‌توانند از جایی به جای دیگر یا حتی از زمانی به زمان دیگر متفاوت باشند. نسبی‌گرایی قانونی به راحتی از سوی مردم پذیرفته می‌شود. در واقع مردم عموما قوانین را قراردادهایی می‌دانند که برای زندگی در یک اجتماع لازم هستند. این قوانین، قواعد و دستورالعمل‌ها حتی به ساده‌تر شدن زندگی اجتماعی مردم کمک می‌کنند.

اما بحث‌ها و جنجال‌ها و مسائل دشوار در جایی به وجود می‌آیند خود قوانین هم زیر سوال بروند. به این معنا که مردم یک قانون یا پایه‌های آن و حتی خود قانون‌گزار را زیر سوال ببرند و نخواهند از آن پیروی کنند.

به چالش کشیدن قوانین دلایل متفاوتی می‌تواند داشته باشد. یکی از این دلایل روابط پیچیده قوانین مورد نظر با اخلاق است. اگر قانونی با اخلاق یا به زبان بهتر اخلاق پذیرفته شده در یک جامعه در تضاد باشد، آنگاه مردم به راحتی آن را زیر سوال می‌برند. در این شرایط دیگر قوانین را به شکل قراردادهایی برای زندگی بهتر نگاه نمی‌کنند.

اما آیا اینکه افراد قوانین را با قواعد اخلاقی مورد قبول خودشان متضاد بدانند، دلیل موجهی برای سرپیچی از آن قوانین است؟ آیا مهاجران به کشورهای دیگر اگر قوانین را با چارچوب‌های اخلاقی خود در تضاد ببینند می‌توانند آن قوانین را زیر پا بگذارند؟ در این‌جاست که نسبی‌گرایی اخلاقی با نسبی‌گرایی اخلاقی در تقابل قرار می‌گیرد.

قانون اخلاقی یا غیراخلاقی

در اینجا این سوال پیش می‌آید که قوانین به خودی خود از کجا می‌آیند؟ آیا جز این است که خیلی‌هایشان بر بنیان‌های اخلاقی همان جامعه استوار هستند و دلیل وجودی‌شان را از وجود چارچوب‌های اخلاقی می‌گیرند؟ شاید به همین دلیل است که مردم در یک جامعه به راحتی قوانین را می‌پذیرند.

اما با این‌ حال همه ما شرایطی را تجربه کرده‌ایم که در موقعیتی قانون و اخلاق در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. گزاره‌هایی شبیه اینکه عملی اخلاقی است، اما قانونی نیست یا برعکس عملی قانونی است، اما غیراخلاقی است؛ از چنین تضادهایی ناشی می‌شوند.

با توجه به دشوار بودن موقعیت‌های تضادبرانگیز مردم همیشه علاقه دارند از آن پرهیز کنند. به همین دلیل است که حتی برای رعایت از قوانین ساده هم نوعی الزام اخلاقی در خود می‌بینند. در واقع پیروی از قوانین را با اخلاق یا به زبان عام‌تر وجدان خود گره می‌زنند. ساده‌ترین مثال آن قوانین رانندگی است. مثلا رد نشدن عابر پیاده از چراغ قرمز در نگاه بسیاری از مردم به اخلاق و وجدان اجتماعی گره خورده است. با اینکه چنین قوانینی قراردادهایی بیش نیستند و بنیان‌های اخلاقی ندارند، اما مردم با ایجاد چنین پیوندهایی خود را از لحاظ ذهنی ملزم به رعایت آن قوانین می‌کنند. به این ترتیب مردم زیر پا گذاشتن قوانین را اخلاقا نادرست می‌دانند.

مشکل زمانی به وجود می‌آید که مردم همین قوانین را در تضاد با هنجارهای اخلاقی رایج خود می‌بینند. به این ترتیب بر سر دوراهی دشواری قرار می‌گیرند. از یک سو عدم رعایت قانون را اخلاقا نادرست می‌دانند و از سوی دیگر همان قانون را نیز در تقابل با اخلاق ارزیابی می‌کنند. این دوراهی اخلاقی دشواری است که افراد به سادگی در دام آن می‌افتند.

مثال خیلی ساده از چنین دوراهی‌هایی زیرپا گذاشتن قانون برای انجام خوب اخلاقی است. برای مثال رانندگی با سرعت غیرمجاز برای رساندن یک بیمار به بیمارستان عملی است که به سادگی در زندگی روزمره اتفاق می‌افتد. در چنین مواردی فرد معمولا وزن اخلاقی دو انتخاب موجود را می‌سنجد و با این محاسبه که کدام راه از لحاظ شهودی برایش اخلاقی‌تر است، بهای زیر پا گذاشتن قانون را می‌پردازد.

حال مسئله آن است که وزن این انتخاب‌های چقدر باید باشد تا به زیر پا گذاشتن قانون بیارزد. جواب این سوال برای شهود عام به قانونی که زیرپا گذاشته می‌شود هم مربوط است. برای مثال قانون سرعت غیرمجاز وزن کم‌تری نسبت به قانون ممنوعیت دزدی دارد. ضمن اینکه بعضی از قوانین مانند ممنوعیت دزدی یا قتل هم خود دارای بنیان‌های اخلاقی هستند. افراد اگر بخواهند اخلاقی باشند، این قوانین را رعایت می‌کنند. به این ترتیب قوانینی وجود دارند که بدون فشار حاکمیت هم مردم از آنها پیروی می‌کنند.

بنابراین رابطه قانون و اخلاق آنقدرها هم رابطه ناسازگاری نیست به شرطی که قانون‌گزار آن را بر پایه اخلاق پذیرفته شده در آن جامعه وضع کرده باشد. شاید بتوان گفت قانون در واقع همان قواعد اخلاقی است که الزام اجرایی دارد.

دو راهی شما

حال نوبت شماست که به سوال این برنامه پاسخ دهید. با توجه به مباحث مطرح شده در این برنامه به این سوال جواب دهید که آیا برای یک جامعه بهتر نیست که تک تک هنجارهای اخلاقی به شکل قانون دربیایند؟


برای مثال قانونی برای ممنوعیت لطیفه‌های نژادپرستانه وضع شود، یا قانونی که از همه افراد با درآمدی بیش از یک حد معین بخواهد به فقرا کمک کنند.

منابع:

Philosophy in Practice, Adam Morton, 1996

Share/Save/Bookmark