رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ مرداد ۱۳۸۹

روح غنایی و تمامیت‌خواهی

بابک مینا

تا همین چند دهه پیش شاعران جایگاهی مرکزی در فرهنگ ما داشتند. آنان دست‌کم در نظر بسیاری از مردم قهرمانان اصلی فرهنگ بودند. در مقابل رمان‌نویسان از اهمیت کم‌تری برخوردار بودند. گرچه صادق هدایت به دلایل مختلف شهرت و محبوبیتی بی‌نظیر کسب کرده بود، اما شخصیت‌های اصلی فرهنگ ما بیش‌تر اخوان، شاملو، فرخزاد و سپهری بودند.

اگر چه در سال‌های اخیر رمان جای‌گاه مهم‌تری پیدا کرده است، اما هنوز هم می‌توان گفت شعر ژانر اصلی فرهنگ ماست. هنوز هم مهم‌ترین مرثیه شکست شعر «زمستان» اخوان است و نه رمان‌هایی که درباره سال‌های کودتا نوشته شده‌اند. چرا شعر چنین جای‌گاهی در فرهنگ ما دارد؟ پی‌آمد این شعرمرکزی در فرهنگ چیست؟

نخستین پاسخی که به ذهن می‌آید، بی‌شک اهمیت والای شعر در میراث ادبی و فرهنگی زبان فارسی ست. شعر در طول تاریخ به مهم‌ترین ژانر ادبی در زبان فارسی بدل شده است. اما آیا می‌توان اهمیت آن را در دوران معاصر صرفا تداوم سنت ادبی قدیم دانست؟

واقعیت این است که کارکردهای شعر در جامعه معاصر تفاوت‌هایی اساسی با جامعه پیشامدرن دارد. شکی نیست که بخشی از اهمیت و مرکزیت شعر در فرهنگ ادامه همان شعرمرکزی فرهنگ سنتی ماست. اما باید دید که معنا و کارکرد جدید شعر در فرهنگ مدرن ایرانی چیست؟ این‌جاست که دیگر نمی‌توان همه‌چیز را تنها به سنت فروکاست.

شعرمرکزی دوران مدرن ویژگی‌ها و خصلت‌هایی دارد که خاص دوران مدرن است. بنابراین می‌بایست تفکیکی قائل شد میان شعرمرکزی عصر جدید با آن‌چه در سنت هزارو اندی ساله ادبیات فارسی وجود داشته است.

شعر معاصر در زیست‌جهان (monde vécu) جدیدی پدید می‌آید که تفاوتی بنیادین با زیست جهان سنتی دارد. شعر معاصر البته خود سهمی هم در شکل‌یافتن این زیست‌جهان دارد. بنابراین رابطه‌ای دوری میان زیست‌جهان و شعر وجود دارد. ما باید وارد این دور شویم تا بتوانیم به‌تدریج روح شاعرانه فرهنگ معاصر را بفهمیم.

شعر معاصر فارسی خصلتی به‌شدت غنایی (lyrique) دارد. البته با کمی مسامحه می‌توان گفت به هر حال در هر شعری می‌توان نوعی وجه غنایی پیدا کرد. اما می‌توان شعری را که خصلت غنایی‌بودن وجه غالب و مرکزی آن است، از بقیه نمونه‌ها تفکیک کرد.

شعر اروپا در قرن بیستم به‌تدریج به طرف زدودن و کاهش خصلت‌های غنایی حرکت کرد. استیونس در شعر انگلیسی، شار در حوزه زبان فرانسه و سلان در شعر آلمانی نمونه‌های برجسته این گرایش هستند. اما شعر فارسی هنوز به‌شدت خصلت‌های غنایی و تغزلی خود را حفظ کرده است.

این روح غنایی را باید با تحلیلی پدیدارشناسانه واکاوی کرد. روح غنایی چیست؟ هسته اصلی روح غنایی، خودشیفتگی است. ذهن خودشیفته تنها می‌تواند خود را در زبانی به‌شدت غنایی، تغزلی و گاه رمانتیک بیان کند. خودشیفتگی یعنی برقرای رابطه‌ای مطلقا زیبایی‌شناسانه با خود.

این عبارت گاستون باشلار در کتاب «آب و رویاها» به‌خوبی نشان‌دهنده ذهن خودشیفته غنایی است: «من زیبا هستم چرا که طبیعت زیباست و طبیعت زیباست چرا که من زیبا هستم.» خودشیفته جهان را بخشی از خود زیبایش می‌داند و خود را بخشی از جهان زیبا. یا به‌گونه‌ای افراطی‌تر: او از تشخیص هر گونه مرزی میان خود و جهان عاجز است.


جهان زیبا همان خود زیبای اوست. بنابراین می‌توان سه ویژگی را در خودشیفتگی تشخیص داد: اول گرایش به یگانه‌کردن خود و جهان، گریز رمانتیک از واقعیت بیرونی و ذهنی‌کردن همه‌چیز. دوم زیبایی‌شناسانه‌کردن خود و شیفتگی به خود و تصورات زیبای خود. و سوم زیبایی‌شناسانه‌کردن جهان.

روح غنایی عبارت است از یک منِ فربه و خودبزرگ‌بین که رابطه‌ای زیبایی‌شناسانه با خود ـ جهان برقرار می‌کند. او از هر گونه واقعیت و محدودیتی بیزار است. درست همین‌جاست که روح غنایی با روح تمامیت‌خواه پیوند می‌یابد: نفرت از انشقاق، تفاوت و عدم انطباق و رفتن به‌سوی جهانی یگانه و یک‌دست‌شده.

همه رژیم‌های تمامیت‌خواه حکومت‌هایی غنایی و تغزلی هستند بدین معنا که از تفاوت، محدودیت، و سختی و سردی واقعیت بیزار هستند. آن‌ها همواره در جستجوی جهانی یک‌دست، بی‌نقصان و بدون شکافند.

روح رمان درست در نقطه مقابل روح غنایی‌ست. رمان ژانر شکاف، نقصان، چندگونگی، و تفاوت‌هاست. رمان سرگذشت فردیت مدرن در عصر جدید است. این فردیت دیگر از جامعه نسبتا همگون و ارگانیک رها شده و در جامعه‌ای زندگی می‌کند که حوزه‌های اجتماعی از یک‌دیگر تفکیک شده است. او به محدودیت‌ها و مرزهای خود واقف است و یا در جریان حوادث به‌تدریج از این محدودیت‌ها آگاهی می‌یابد.

ریچارد رورتی در مقاله‌ای با عنوان «هایدگر، کوندرا و دیکنز» از رمان به‌عنوان ژانر دموکراسی نام می‌برد. او از هایدگر به‌خاطر اهمیت مرکزی که به شعر غنایی می‌دهد، انتقاد می‌کند. هنر برتر از نظر هایدگر شعر است. در شعر است که می‌توان به‌راستی به رابطه‌ای گشوده با وجود دست یافت.

از نظر رورتی آرمان‌شهر هایدگر دهکده‌ای کوهستانی‌ست که زندگی فرهنگی مردمش بر پایه عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و آتش بنا شده است. آنان سفت و سخت به سنت‌ها و آداب رسوم خود چسبیده‌اند و در جامعه یک‌دست و همگون زندگی می‌کنند.

او سپس به کوندرا و ستایش او از خصلت دموکراتیک رمان اشاره می‌کند. رمان ژانریست که همه در آن حق حرف‌زدن دارند: قاتل، دیوانه، فاحشه، همجنس‌گرا و پول‌دار، فقیر و غیره. او در پایان مقاله خود دیکنز و «خشم رحیمانه» او را نسبت به بی‌عدالتی جامعه انگلستان قرن نوزدهم می‌ستاید. در واقع رورتی آرزو می‌کند رمان به جای فلسفه و شعر غنایی جای‌گاهی مرکزی در فرهنگ داشته باشد.

در فرهنگ ما رمان بسیار بی‌اعتبارتر از غرب است. روح غنایی و فرهنگ معاصر تنها محدود به شعر نمی‌شود. در ما میلی عجیب هست به شاعرانه‌کردن همه‌چیز. چنان‌که گفته شد این میل شاعرانه‌کردن پیوندی نزدیک دارد با روح تمامیت‌خواهی. بی‌جهت نیست که بسیاری از بیانیه‌های ایدئولوژیک حکومت سرشار از زبانی غنایی است.

در عرصه اندیشه هم فیلسوفانی که به این روح غنایی نزدیک هستند، محبوب می‌شوند. نمونه اعلای آن هایدگر است. جالب این‌جاست که در ایران بیشتر وجوه انتقادی فلسفه هایدگر که بالقوه می‌تواند اثری مثبت و رادیکال داشته باشد، نادیده گرفته می‌شود و معمولا او را تا سر حد حکیمی شاعر مسالک پایین می‌آورند.

در روح غنایی و شعرمرکز فرهنگ ما عناصری خطرناک نهفته است. و رمان یکی از موثرترین پادزهرهای این بیماری فرهنگی‌ست. رمان ژانر واقعیت، زندگی روزمره، محدودیت، نقصان و گفتگوست. در رمان است که فرد می‌تواند بحران‌ها و آشفتگی‌های زندگی مدرن را بشناسد و با بصیرت و خردی که به دست می‌آورد آن‌ها را پشت سر گذارد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

یکی از دلایل اهمیت شعر در ایران، ویژگیهای زبان پارسی است. آهنگ، ایجاز، روانی، سادگی، سلاست، فصاحت، قدرت بینظیر تلفیق با موسیقی، انعطاف پذیری و ... همه و همه زمینه را برای بالندگی شعر حتا در خارج از محدودۀ جغرافیایی آن مثلا دربارهای عثمانی و گورکانیان هند، آماده کرده است.
همین نصفی زبان تنها ثروت ماست که از دکتر تا آخوند، اینهمه به آن جفا کرده و میکنیم. گوییا لیاقت زبان خویش را هم نداریم.

-- اورینب ، Aug 3, 2010 در ساعت 11:55 PM

جناب بابک مینا,این یکی از بهترین مقاله های است که در این اواخر خوانده ام. کاملا با تحلیتان موافق هستم.
امیدوارم به این بحث باز هم ادامه دهید.
موفق باشید 

-- مهدی ، Aug 3, 2010 در ساعت 11:55 PM