رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ تیر ۱۳۸۹
خوانش «تبارشناسی اخلاق» - بخش چهار

مسیح واعظ اخلاق بردگی است

ترجمه‌ی حمید پرنیان

رساله‌ی نخست، بخش ۱ تا ۹

خلاصه

Download it Here!

نیچه رساله‌ی نخست خویش را با ابراز ناخرسندی از روان‌شناسان انگلیسی آغاز می‌کند؛ روان‌شناسانی که می‌کوشیدند تا خاست‌گاه اخلاق را توضیح دهند. این روان‌شناسان ادعا می‌کردند که به اخلاق نگاهی تاریخی دارند، در صورتی که کاملن فاقد بینش تاریخی بودند.

تئوری‌های آن‌ها می‌گفت که انسان اساسن کنشی را «خوب» می‌داند که خودمحورانه نباشد و دیگری آن کنش را در حق وی انجام دهد. یعنی، آن‌ها چیز خوب و چیز مفید را یکی می‌گرفتند.

این روان‌شناسان، تبارشناسی خود از امر خوب را این‌گونه ادامه می‌دهند؛ اما بعدها ما یکی‌بودن امر خوب و امر مفید را فراموش می‌کنیم و عادت می‌کنیم که اساسن کنش‌های دیگرمحورانه را «خوب» بنامیم. و همین فراموشی منجر به آن می‌شود که بگوییم کنش‌های دیگرمحورانه به‌خودی‌خود و فی‌نفسه خوب هستند.

نیچه البته با این دیدگاه مخالف است، و می‌گوید کسانی که به‌شان خوبی می‌شود امر خوب را تعریف نمی‌کنند. بل، خویشتن‌های «خوب» - یعنی نجیب و قدرتمند – است که خوبی را تعریف می‌کند.


فردریش نیچه

این آدم‌های خوب، وقتی خودشان را خوب می‌دانند که بفهمند میان خودشان و زیردستان‌شان تضاد هست: یعنی بین خودشان و مردم عامه، مردم فقیر و ضعیف. موقعیت و قدرتی که دارند شامل قدرتی می‌شود که بر واژه‌ها دارند؛ در واقع، قدرت می‌تواند تصمیم بگیرد که چه چیز را «خوب» بنامد و چه چیز را «بد».

نیچه، برای تایید بحث‌اش، بر شباهتی انگشت می‌گذارد که بین واژه‌ی آلمانی «بد» و واژه‌های آلمانی «بسیط» و «ساده» وجود دارد. وی می‌نویسد که اما در بیش‌تر زبان‌های دنیا، واژه‌ی «خوب» با واژه‌های «قدرتمند» یا «ارباب» یا «غنی» هم‌ریشه است. نیچه می‌نویسد در زبان یونان باستان، «خوب» با «حقیقت» هم‌بسته است. و واژه‌های پست و فقیر و عامه نیز با دروغ‌گویی و بزدلی هم‌بسته است.

نیچه هم‌چنین درباره‌ی این می‌نویسد که چه‌طور شد واژه‌های «تاریکی» و «سیاه» بار منفی گرفتند؛ زیرا مردم سیاه‌موی اروپا مغلوب آریایی‌های موطلایی شدند. نیچه، «خوب» را با «جنگ» و «جنگ‌دوستی» هم‌بسته می‌داند.

پس نیچه معتقد است زبان زمانی تغییر کرد که کشیشان قدرت پیدا کردند. از آن به بعد، مفاهیم «پاکی» و «ناپاکی» در تضاد قرار گرفتند و با «خوب» و «بد» هم‌ارز گشتند. این «پاکی» شامل پرهیز از سکس، جنگ، و غذاهای مخصوصی بود، در واقع «پاکی» همانا چشم‌پوشی از هرگونه صفات جنگ‌جوی نجیب بود.


با قدرت‌گرفتن روحانیون، همه‌چیز خطرناک شد؛ اراده‌ی روحانیون روز به روز قوی‌تر و شدیدتر شد. اما نیچه تاکید دارد که روح انسان برای نخستین‌بار توسط این روحانیون بود که صاحب ملکاتی شد و از حیوانات جدا گشت. زیرا روح انسان ژرفا گرفت و به موجودی شرور بدل گشت.

روحانیون به ارزیابی حالت شوالیه‌ای و اشرافی پرداختند و با آن حالت‌ها مخالفت کردند، و آن حالت‌ها را دشمن خونی خویش دانستند. چون روحانیون ضعیف بودند بنابراین شروع کردند به نفرت‌ورزیدن، و نفرت‌شان بیش‌تر و بیش‌تر شد تا این‌که قدرت نفرت‌شان از قدرت روحیه‌ی جنگ‌‌‌‌آوران نیز بالاتر رفت.

نیچه، یهودیان را به‌ترین نمونه‌ی طبقه‌ی روحانیون می‌داند؛ چراکه آن‌ها نفرت‌ورزترین گروه در سراسر تاریخ بوده‌اند. یهودیان باعث شدند تا ارزش‌های اخلاقی دچار واژگونی کاملی شود. آن‌ها تعریف «انسان خوب» را - مانند خودشان - فقیر و رنجور و رام کردند و انسان شهوت‌ران و قدرتمند و نجیب را «شر و بد» نامیدند و تا ابد لعن‌اش کردند.


کتاب «تبارشناسی اخلاق»

یهودیان آن‌چنان آرام و کُند ارزش‌ها را از نو ارزش‌گذاری کردند که کسی متوجه‌اش نشد. اما بزرگ‌ترین دست‌‌‌آوردشان، علم‌کردن مسیحیت بود: عشق مسیحی، بر اساس همین نفرت جهان‌سوز ساخته شد.

نیچه، مسیح را تجسم نهایی ایده‌آل یهودی می‌داند، و مصلوب‌شدن وی را آخرین طعمه‌ی یهود. مخالفان یهود، جانب عیسی را می‌گیرند و برای مخالفت با یهود، اصول اخلاقی یهودی‌-‌مسیحی را برمی‌گزینند.

نیچه می‌گوید هم‌زمان با پیش‌رفت و جهان‌گشایی مسیحیت، روند واژگونی اصول اخلاقی کامل شد: آن‌چه زمانی «خوب» بود «شر» شد و آن‌چه زمانی «بد» بود «خوب».

نقد

نیچه در بخش‌های ۱ تا ۹ رساله‌ی نخست به معرفی تضاد میان «اخلاق اربابی» و «اخلاق بردگی» می‌پردازد. اخلاق اربابی، اخلاق اربابان و نجیب‌زادگان و جنگ‌آوران است، اخلاق کسانی است که خودشان و کنش‌های‌شان را خوب می‌دانند. از این رو، در اخلاق اربابان، نیرو و قدرت و سلامتی و ثروت و شادمانی، «خوب» دانسته می‌شوند.

این اربابان میان خودشان و کسانی که فقیر و بیمار و ضعیف و ناتوان هستند تمایز قائل می‌شوند و نیچه این تمایز را «احساس فاصله» می‌نامد. این کیفیت‌ها (یعنی فقر و بیماری و ضعف و ناتوانی) همگی نامطلوب هستند، و ارباب‌ها بر آن‌ها نام «بد» نهادند.

برده‌ها نیز، در مخالفت با اربابان، اخلاق بردگانی را بنیاد نهادند. نیچه طبقه‌ی کشیشان را نماینده‌ی اخلاق بردگان معرفی می‌کند؛ گرچه در نوشته‌های دیگر خویش، عوام و بردگان را نیز دارای اخلاق بردگانی می‌داند.

عوام و روحانیون و بردگان چون ضعیف و بیمار و فقیر و ناتوان هستند یاد می‌گیرند که نفرت بورزند و از قدرت و سلامت اربابان ابراز انزجار و نفرت کنند. آن‌ها اربابان خویش را «بد و شر» می‌نامند و خودشان را «خوب».

ضدیت بین اخلاق اربابان و اخلاق بردگان، یکی از جنبه‌های مشهور اندیشه‌ی نیچه است، و همین‌طور یکی از آن مواردی است که مورد بدفهمی فراوان قرار می‌گیرد. خیلی راحت می‌توان دید که نیچه اخلاق اربابی را می‌ستاید و اخلاق بردگانیِ یهودی-مسیحی را که در روزگار خود نیچه (و البته خود ما) اخلاق غالب بوده است خوار می‌شمارد. و خیلی ساده‌اندیشانه هم می‌توان نیچه را محکوم به یهودی‌ستیزی و نژادپرستی و طرف‌داری از «اربابان» آریایی کرد.

اجازه بدهید برای گشودن راز این مساله، دوباره همان نقدی را مطرح کنیم که نیچه به روان‌شناسان انگلیسی داشت و می‌گفت که آن‌ها فاقد بینش تاریخی هستند. فایده‌گرایی بر فلسفه‌ی معاصر انگلیسی مستولی بود و این روان‌شناسان نیز کل تاریخ اخلاق را بر حسب فایده و فایده‌گرایی تفسیر کرده بودند: یعنی «خوب» و «مفید» را یکی گرفته بودند و همسان‌شان می‌پنداشتند.

نیچه آن روان‌شناس‌ها را فاقد بینش تاریخی می‌دانست چون آن‌ها نمی‌توانستند فراتر از تعصبات اخلاقی زمان خویش بروند: آن‌ها تاریخ را از چشم اخلاق خودشان می‌دیدند. وقتی آن‌ها فاقد این چشم‌انداز هستند، پس بررسی‌شان از تاریخ مساله‌دار است و تفسیری که از تاریخ اخلاق به دست می‌دهند نیز خطرناک است.

نیچه ما را تشویق می‌کند که وقتی داریم تاریخ را می‌خوانیم تا آن‌جا که ممکن است فارغ از ارزش‌گذاری های اخلاقی عمل کنیم. البته همان‌طور که قبلن گفته شد، خود نیچه چندان پای‌بند این آموزه نیست و کینه‌توزی و دشمنی سرسختانه‌ای با اخلاق بردگان دارد.

حالا چون نیچه اخلاق بردگانی را زاییده‌ی نفرت‌ورزی یهود می‌داند ما نباید بگوییم نیچه دارد علیه اخلاق بردگانی یا یهودیان یا حتی خود نفرت حرف می‌زند. بل مساله‌ی نیچه صرفن این است که مشخص کند چه چیزهایی «خوب» هستند و چه چیزهایی «بد». از این گذشته، نیچه در درجه‌ی نخست تلاش می‌کند تا مفاهیمی را نقد کند که ما از «خوب» و «بد» داریم.

یهودی‌ستیزی مردم آلمان به این خاطر بود که مسیح با یهودیان مخالف بود، و آن‌ها در این یهودی‌ستیزی تا جایی پیش می‌روند که می‌گویند مسیح نه یهودی که آریایی بوده است. اما نیچه فراتر از جنبش یهودی‌ستیزی مردم آلمان می‌رود؛ نیچه باور دارد که عشق مسیحی، پاستوریزه‌شده‌ی نفرت‌ورزی یهود است و خود مسیح نیز واعظ اخلاق بردگی است.

در واقع نیچه هراندیشه‌ای که درباره‌ی یهودیت دارد درباره‌ی مسیحیت نیز همان اندیشه را دارد.

Share/Save/Bookmark

http://www.sparknotes.com/philosophy/genealogyofmorals


بخش پیشین
اخلاق را شادمانه بنگریم

نظرهای خوانندگان

سپاس از تلاشتان ولی زبان شما فهمیدن متن را بسیار دشوار کرده است. لازم است بویژه ما که درخارج زندگی می کنیم قواعد بنیادین زبانمان را رعایت کنیم

-- بدون نام ، Jul 1, 2010 در ساعت 09:59 PM

بله، و نیچه بعد از ۵۰ سال به هیتلر منتهی گشت. 

-- بدون نام ، Jul 1, 2010 در ساعت 09:59 PM