رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۷ خرداد ۱۳۸۹
زبان روشنفکری معاصر. بخش هفتم
انقلاب فرهنگی (۴)

ارکان انقلاب فرهنگی - ۲

اکبر گنجی

روشن است که دانشجویان انقلاب فرهنگی را پدید آوردند. زمامداران جدید هم به شدت از این حرکت استقبال کردند و به حمایت از آن برخاستند. پس از بستن دانشگاه‌ها، آیت الله خمینی طی حکمی "ستاد انقلاب فرهنگی" را پدید آورد.

ستاد پس از آغاز به کار قرار بود وظایفی که آیت الله خمینی بر دوش آنها گذارده بود را محقق سازد. در عین حال اختلاف نظر اعضای ستاد انقلاب فرهنگی با دانشجویان انقلابی به سرعت نمایان شد. اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود روند کار و اختلاف نظرها را برجسته کرده است. به دلیل اهمیت موضوع کوشش می‌کنیم تا همه‌ی مطالبی را که در خاطرات او آمده، عیناً نقل کنیم. این خاطرات متعلق به چند سال است. به این خاطرات باید به عنوان یکی از مدارک مهم انقلاب فرهنگی هم نگاه کرد.

دانشجویان حتی پس از بستن دانشگاه ها نگران بازگشایی دانشگاه‌ها به وسیله‌ی ستاد انقلاب فرهنگی بودند. به همین دلیل در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۶۰ شکایت خود را پیش هاشمی رفسنجانی طرح می کنند:

"بعدازظهر نمایندگان جهاد دانشگاهی آمدند و از خبر باز شدن دانشگاه‌ها در این سال نگران بودند. هنوز برنامه‌ی درستی برای دانشگاه‌ها تنظیم نشده است و از کم‌کاری ستاد انقلاب فرهنگی ناراحت بودند. پیشنهادهایی هم داشتند که قرار شد تنظیم کنند و بدهند. من هم قول رسیدگی دادم."63

چهار روز بعد، ۲۴ فروردین، این بار نمایندگان انجمن اسلامی دانشگاه تهران خطر را به هاشمی گوشزد می‌کنند:

"با نمایندگان انجمن‌های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران که طرحی برای انقلاب فرهنگی آورده بودند و به کم کاری ستاد انقلاب فرهنگی و برداشت ناقص آنها از انقلاب فرهنگی انتقاد داشتند. [ملاقات کردم]"64

در ۱۹ خرداد ۱۳۶۰هاشمی جلسه‌ی دیگری در این خصوص داشته:

"شب در جلسه مشورتی قوای سه گانه در نخست وزیری شرکت کردم. آقای دکتر عارفی وزیر علوم هم بود و درباره‌ی ستاد انقلاب فرهنگی و افتتاح دانشگاه‌ها بحث کردیم. آقای عارفی معتقد بود ستاد کاری اساسی نکرده و آقای باهنر هم جواب درستی نداشت. قرار شد هفته‌ی آینده با شرکت همه‌ی طرف‌ها تصمیم روشنی درباره‌ی دانشگاه‌ها بگیریم."65

در ۲۷ خرداد ۱۳۶۰ جلسه‌ی دیگری در این خصوص تشکیل می‌گردد:

"عصر و شب در نخست وزیری جلسه‌ای با ستاد انقلاب فرهنگی داشتیم. درباره‌ی برنامه‌ی دانشگاه‌ها و تعیین مسئولیت ها - که فعلاً بین ستاد انقلاب فرهنگی و جهاد دانشگاهی و وزارت علوم مشکلاتی هست و تداخل وظایف و اختیارات پیش آمده – بحث شد؛ متأسفانه ستاد هنوز برنامه‌ی مشخصی برای کار دانشگاه‌ها ندارد."66

۱۲ مرداد ۱۳۶۰ ملاقات مهمی اتفاق افتاده است. یک گروه به دنبال انحلال ستاد انقلاب فرهنگی و وزارت علوم و سپردن کار به دکتر گلشنی هستند:

"گروهی از دانشگاهیان آمدند و راجع به کارکرد ستاد انقلاب فرهنگی اعتراض داشتند و پیشنهاد انحلال آن را و وزارت علوم را برای دکتر گلشنی می‌دادند."67

ستاد انقلاب فرهنگی به دنبال بازگشایی دانشگاه‌ها بود، اما مخالفان جدی مانع این کار بودند.

۱۶ شهریور ۱۳۶۰:

"آقای دکتر [حسن] حبیبی آمد و گزارش کار ستاد انقلاب فرهنگی را داد و برنامه‌ی افتتاح دانشگاه‌ها را. بعضی از دانشگاه‌ها، امسال باز می‌شوند و بقیه به تدریج. قرار است پزشکی را توسعه دهند و از رشته‌های غیر مفید بکاهند."68

۲۱ آبان ۱۳۶۰:

"ساعت چهار در دفتر آقای خامنه‌ای با حضور نخست وزیر و اعضای ستاد انقلاب فرهنگی جلسه داشتیم، برای اطلاع از پیشرفت کار آنها. آقای دکتر حبیبی گزارش دادند. خوشحال شدیم. برای افتتاح دانشگاه‌ها برنامه‌هایی در جهت محتوای درسی و مدیریت و شرایط استاد و دانشجو تهیه کرده‌اند.

دو لایحه هم برای ادغام دانشکده‌های پزشکی و وزارت بهداری و بیمارستان‌ها و توسعه‌ی تربیت معلم به دولت داده‌اند. قرار شد لوایح مطرح شود و رفته رفته شروع کار دانشگاه‌ها اعلان شود. حجم دانشکده‌های پزشکی دو برابر و تربیت معلم چند برابر خواهد شد.

در دوره‌ی تعطیلی دانشگاه‌ها هزار تألیف و ترجمه شده و جهاد دانشگاهی خدمات زیادی کرده و نیروهای دانشگاهی اعم از استاد و دانشجو در جهت عمران و صنایع، خدمات زیادی کرده‌اند و با باز شدن دانشگاه‌ها مشکل کمبود نیرو خواهیم داشت."69

در ۲۱ بهمن ۱۳۶۰ باز هم هاشمی از فشار "جوانان انقلابی" برای اخراج اساتید چپ سخن می‌گوید:

"با ستاد انقلاب فرهنگی که به ملاقات مهمان‌ها آمده بودند در رابطه‌ با گشایش دانشگاه‌ها و پذیرفتن دانشجو و استاد بحث‌ها داشتیم. جوانان انقلابی می‌خواهند اساتید وابسته به گروه‌های چپ را اخراج کنند."70

نارضایتی از ستاد انقلاب فرهنگی، رفته رفته زمامداران را به این فکر می‌اندازد که چیز جدیدی را جایگزین آن کنند.

۹ اردیبهشت ۱۳۶۱:

"اول شب با ستاد انقلاب فرهنگی در دفتر رئیس جمهور جلسه داشتیم که طرحی برای شورای عالی فرهنگی داشتند. تا حدودی به توافق رسیدیم که مرکب از ستاد، نمایندگان دولت و منتخبان استادان باشد."71

۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۱ :

"آقای [حسن] حبیبی آمد و نظر امام را درباره‌ی ترکیب ستاد انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش گفت. قرار شد که من با امام صحبت کنم."72

۱۹ خرداد ۱۳۶۱:

"جلسه‌ای با ستاد انقلاب فرهنگی، نخست وزیر، رئیس جمهور و وزرای ارشاد [اسلامی] و علوم و آموزش و پرورش داشتیم. قرار شد که شورای عالی انقلاب فرهنگی با ترکیبی خاص و نیرومند تشکیل شود."73

۲۸ خرداد ۱۳۶۱:

"احمد آقا آمد و نظر امام را درباره‌ی چند موضوع مورد بحث گفت. امام مایلند که غیر از این افراد موجود در ستاد انقلاب فرهنگی، نماینده‌ای در شورای عالی داشته باشند و اینها دیگر به عنوان نماینده‌ی امام نباشند."74

در ۶ مهر ۱۳۶۱ خبر جالب توجهی وجود دارد. ستاد انقلاب فرهنگی مخالف اخراج دانشجویان وابسته به گروه‌های چپ است. نامه‌ی آنها را هاشمی رفسنجانی به احمد خمینی می‌دهد تا او با آیت الله خمینی درمیان بگذارد:

"احمد آقا آمد...نامه‌ی ستاد انقلاب فرهنگی را که برای جلوگیری از اخراج دانشجویان دارای وابستگی‌های چپ، چاره‌جویی کرده بودند به ایشان دادم که با امام مطرح کنند."75

۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۲:

"گروهی از دانشکده‌ی اقتصاد آمدند. از نداشتن استاد صالح و برنامه‌ی درست شکایت داشتند و نگران فائق آمدن خط اقتصادی سرمایه‌داری از طریق همکاری حوزه و دانشگاه در کلاس‌ها بودند و از خطر بازگشت لیبرالیسم به دانشگاه اظهار نگرانی کردند."76

به هر حال نیروهای انقلابی‌ای وجود داشتند که خطر بازگشت لیبرالیسم را از طریق دانشگاه‌ها می‌دیدند.

۱۱ خرداد ۱۳۶۲:

"قرار شد آقای خامنه ای فردا با امام ملاقات کنند و درباره‌ی زمین‌ها و ستاد انقلاب فرهنگی و... با امام مذاکره نمایند."77

۱۸ خرداد ۱۳۶۲:

"به منزل امام برای ملاقات با امام رفتم. با رئیس جمهور با هم خدمتشان رفتیم...با امام راجع به ستاد انقلاب فرهنگی و شورای نگهبان صحبت کردیم."78

۲۱ مرداد ۱۳۶۲:

"احمد آقا آمد. در مورد پیشنهادی که به امام در خصوص ریاست ستاد انقلاب فرهنگی - توام با وزارت آموزش عالی - برای آقای مهدوی کنی به امام شده... صحبت شد."79

۱۰ آذر ۱۳۶۲:

"دکتر [محمد علی] نجفی وزیر علوم آمد و از طرح مدیریت دانشگاه‌ها - مصوب ستاد انقلاب فرهنگی - شکایت داشت و مخالفت روسای دانشگاه‌ها با آن را مطرح کرد."80

۱۵ آذر ۱۳۶۲:

"آقای محسن موسوی تبریزی آمد و از ضوابط جدید مدیریت دانشگاه‌ها که توسط ستاد انقلاب فرهنگی تهیه شده، گله داشت. مدعی بود که روسا و اساتید دانشگاه‌ها به این دلیل استعفا می‌دهند."81

۴ بهمن ۱۳۶۲:

"سران جامعه‌ی اسلامی دانشگاهیان آمدند و از کارشکنی‌های جهاد دانشگاهی و از سنگینی برنامه‌ی دانشگاه‌ها - که توسط ستاد انقلاب فرهنگی تصویب شده - گله داشتند؛ این اعتراض را خیلی‌ها دارند."82

۱۷ آذر ۱۳۶۳:

"در منزل بودم. اسامی جمعی از دانشگاهیان را برای عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی که مورد توافق رئیس جمهور و من بود برای امام فرستادم. احمد آقا هم تلفن کرد و درباره‌ی آن افراد و متن بیانیه‌ی امام مشورت کرد."84

۲۴ آذر ۱۳۶۳:

"در مورد شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاد کردم که امام در دستوری تصریح فرمایند که سیاست‌گذاری و تصویب برنامه‌ها با شورا، و کارهای اجرایی بر عهده‌ی مجریان باشد."84

به این ترتیب شورای عالی انقلاب فرهنگی تأسیس می‌گردد و کار خود را آغاز می‌کند:

۲۷ آذر ۱۳۶۳:

"اولین جلسه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی در دفتر رئیس جمهور تشکیل شد. آقای خامنه‌ای به عنوان رئیس انتخاب شدند. قرار شد محدوده‌ی کار شورا در سیاست‌گذاری و تصویب برنامه‌ها باشد و در مسائل اجرایی دخالت نکنیم."85

۲۵ دی ۱۳۶۳:

"در جلسه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. بحث درباره‌ی گزینش دانشجو و وظایف شورا بود که ناتمام ماند."86

۲ بهمن ۱۳۶۳:

"در شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. درباره‌ی کیفیت انتخاب روسای دانشگاه‌ها و شرایط پذیرش دانشجو بحث و تصمیم گیری شد."87

۹ بهمن ۱۳۶۳:

"در جلسه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. مقداری از ضوابط و روش‌های گزینش دانشجو تصویب شد."88

۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۴:

"شورای عالی انقلاب فرهنگی جلسه داشت. در این جلسه درباره‌ی کیفیت گزینش استاد و شورای مرکزی، بحث تکمیل شد و بر سر تعیین رئیس دانشگاه تهران به توافق نرسیدیم. وزیر علوم آقای [دکتر علی] شریعتمداری را می‌خواهد و اکثریت اعضاء دکتر [محمد] فرهادی را می‌خواهند."89

شورای عالی انقلاب فرهنگی قلمرو خود را افزایش داده و درباره‌ی لباس مردم هم سیاست‌گذاری می‌کند:

۲۶ فروردین ۱۳۶۵:

"در شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. ابزار و مسائل و عکس‌ها و مناظر و لباس‌های مبتذلی که از پانک‌ها و فاسدها گرفته شده دیدیم که برای مبارزه با آنها فکری بشود."90

۲۷ خرداد ۱۳۶۵:

"در جلسه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. درباره‌ی شرایط دانشجویان برای ورود به دانشگاه‌ها بحث شد."91

۲۹ مهر ۱۳۶۵:

"در جلسه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. درباره‌ی دانشجویان تعلیقی که به علل اخلاقی یا سیاسی از ادامه‌ی تحصیل محروم شده‌اند، مذاکره شد. قرار شد به فارغ التحصیلان دانشنامه بدهیم. نسبت به آنها که در ترم آخر تحصیلند و اتمام تحصیلاتشان معمولاً در ظرف یکسال یا کمتر ممکن است، اجازه اتمام تحصیل داده شود، ولی قرار شد طرح جامعی را وزیر فرهنگ و آموزش عالی تهیه نماید و در جلسه‌ی آینده بحث شود."92

۶ آبان ۱۳۶۵:

"در جلسه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. مشکل دانشجویان تعلیقی - که چند سال است بلاتکلیف مانده‌اند - حل شد. کمیسیون مأمور تشخیص، تعیین شد."93

روایت هاشمی رفسنجانی از فرایند کار، بسیار خلاصه و کم اطلاع است. اما به هر حال، بخش کوچکی از ماجرا را برملا می‌سازد. اگر دیگر زمامداران جمهوری اسلامی، خاطرات روزانه داشتند و آنها را منتشر می کردند، بسیاری از تاریکی‌ها روشن می‌شد.


پاورقی‌ها:

۶۳- کارنامه و خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۰، عبور از بحران، نشر معارف انقلاب ، ص ۵۵.

۶۴- پیشین، ص ۵۸.

۶۵- پیشین، ص ۱۲۵.

۶۶- پیشین، ص ۱۳۴.

۶۷- پیشین، ص ۱۹۰.

۶۸- پیشین، ص ۲۲۸.

۶۹- پیشین، ص ۲۹۶.

۷۰- پیشین، ص ۳۷۵.

۷۱- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۱، پس از بحران، نشر معارف انقلاب، ص ۶۶.

۷۲- پیشین، ص ۷۸.

۷۳- پیشین، ص ۹۹.

۷۴- پیشین، ص ۱۰۴.

۷۵- پیشین، ص ۱۸۹.

۷۶- کارنامه و خاطرات هاشمی، سال ۱۳۶۲، آرامش و چالش، نشر معارف انقلاب، ص ۸۸.

۷۷- پیشین، ص ۱۰۵.

۷۸- پیشین، ص ۱۱۳.

۷۹- پیشین، ص ۱۸۴.

۸۰- پیشین، ص ۳۰۰.

۸۱- پیشین، ص ۳۰۳ .

۸۲- پیشین، ص ۳۴۴.

۸۳- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۳، به سوی سرنوشت، نشر معارف انقلاب، ص ۲۸۴.

۸۴- پیشین، ص ۲۸۹.

۸۵- پیشین، ص ۲۹۱.

۸۶- پیشین، ص ۳۱۵.

۸۷- پیشین، ص ۳۲۴.

۸۸- پیشین، ص ۳۲۸.

۸۹- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۴، امید و دلواپسی، نشر معارف انقلاب، ص ۱۰۴.

۹۰- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۵، اوج دفاع، دفتر نشر معارف انقلاب، ص۶۳.

۹۱- پیشین، ص ۱۳۵.

۹۲- پیشین، ص ۳۱۳.

۹۳- پیشین، ص ۳۲۶.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین:
ارکان انقلاب فرهنگی

نظرهای خوانندگان

دکتر سروش در ترازو :
نقد اگر نقد است گو نزد من آی/ تا در اغوشش بگیرم تنگ تنگ - در اغاز سخن بد نیست که بگویم من از دوستداران دکتر سروش هستم ولی میخواهم از در همدلی با منتقدان سروش وارد شوم و بقول معروف شبهه را قوی بگیرم و فرض کنم مدعیات امثال طباطبایی و خویی وغیره، از سر غرض و مرض وحسد و ...نیست و عین واقع است. ولی ایا اینجا ختم داستان است؟ ( تمام حقیقت است؟) . ایا دکتر سروش بعد از استعفا از ستاد انقلاب فرهنگی به رحمت خدا رفت؟( دور از جان)، محو و نابودشد؟ و یا نه، بود و زندگی کرد ؟ بود و کتابها نوشت ؟ بود و سخنرانیها کرد ، غلغله ها به پاکرد ، فحشها شنید ، کتکها خورد ، تکفیر شد ، خونش مباح شد و.......؟( البته بعید نیست دکتر سروش فعلی محصول ژنتیک/ شبیه سازی شده از لابراتورهای شیطان بزرگ باشد، امتناع عقلی که ندارد).غرض اینست که بگویم محدود کردن نقد دکتر سروش به یک مقطع کوتاه ، اگر هم حظی از حقیقت داشته باشد ، تمام حقیقت نیست . باری... قرار شد من شبهه را قوی بگیرم و فرض کنم ادعاهای طباطبایی و امثال او عین واقع است، ولی انچنانکه امد برای انکه دکتر سروش را مورد داوری قرار دهیم باید کمفروشی و تقلب نکنیم، یعنی خدمات و حسنات او را در یک کفه و صدمات و سیئات او را در کفه دیگر قرار دهیم و انگاه ببینیم داستان از چه قرار است. من سعی خواهم کرد مواردی را (درحدی که بدان اگاهم و ذیربط است) لیست کنم و قضاوت نهایی بماند با ترازوی انصاف.

1- دکتر سروش طراح و عامل انقلاب فرهنگی است. البته این ادعا افراطی ترین ادعای مطرح شده است و مدعیان دیگر ادعاهایشان خفیفتر است. حال تکلیف ما چیست؟ قضاوت در مورد هر مسئله ای روش خاص خود را میطلبد و باید روش احراز صدق، معقول باشد. قضاوت در مورد چنین حادثه تاریخی ای مستلزم جمع اوری اسناد و مدارک است(اعم از مکتوب ودیداری و شنیداری وغیره) و به صرف ادعا چیزی ثابت نمیشود و مثلا اگر در کشور ما ازادی بود و قوه قضائیه بیطرفی وجود داشت و مطابق قوانین ، عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی ، مشمول احکام قضایی و کیفری بود ، امکان شفافیت کامل مسئله وجود داشت ولی در حال حاضر که چنین شرایطی ممتنع است برای کسی که این مسئله خیلی حیاتی و ضروری و اورژانسی و ناموسی و... است چاره رجوع به اسناد ومدارک است. اما نکات دیگری نیزبه ذهن بنده میرسد که ذکر انها را خالی از فایده نمیبینم. یکم: در دوران انقلاب رادیکالیزم و افراطیگری مرضی بود که همه به ان مبتلا بودند اعم از حزب اللهی و مجاهد و فدایی و....و مختصرانکه: ناکرده گنه در جهان کیست بگو؟. دوم: فرض کنیم فردی بنام دکتر سروش همچون همه ایرانیان از این مرض افراطیگری در امان نبوده ولی سریعا بهبودی حاصل میکند و قلما و قدما سعی مردانه ای در مهار افراطیگری و اشاعه پلورالیسم ، سکولاریسم ، دمکراسی و....داشته است؟حال باید به او گفت بارک الله و یا نه باید به او گفت تو که بد بودی چرا خوب شدی؟ چرا به اشتباهاتت پی بردی؟ نه اقای سروش باید روز به روز بدتر بشوی!! چرا خوب شدی و پدر بی پدر روحانیت جنایتکار را در آوردی. برو و بد باش!!!؟ سوم: منتقدین سروش چرا فقط به سروش گیر میدهند؟ مثلا طباطبایی چرا فقط به سروش گیر میدهد؟ مگر ستاد انقلاب فرهنگی یک عضو داشته؟عجب داستانی یه ها! اینجاست که ادمی شک میکند که این انتقادات نیشدار ، انتقادات غرض و مرضی است و حسادت است که در قالب عبارات زهرآگین رخ مینماید. چهارم: دکتر سروش اولا و بالذات فیلسوف و متکلم است و صاحب دعاوی فراوان در عرصه های مختلف است . حال منتقدان سروش چرا به نظریات او گیر نمیدهند ؟ گیر هم که میدهند اکثرا این است که نظریات سروش کپی برداری است و از این قبیل...، اگر گیر درستی هم بود زهی سعادت، ولی دریغ از نقدهای درست و حسابی. دکتر سروش قائل و مدافع سکولاریسم ، پلورالیسم، دمکراسی، لیبرالیسم ، رئالیزم پیچیده(عقلانیت انتقادی)،نظریه انسجامگرایی معرفتشناختی، بسط تجربه نبوی، قران را امیزه وسع محمد و تجلی امربیصورت دانستن، نظریات مختلف در حوزه فلسفه اخلاق، متافیزیک ، معرفتشناسی، کلام و....است . خب بابام جان! اگر نقد دارید بسم الله ... پنجم : حال فرض کنیم دکتر سروش در جریان انقلاب فرهنگی خطاکار بوده ، سلمنا، عیبی ندارد ، این را همین الان میگذاریم در یک کفه ترازو و خدمات و حسنات را هم میگذاریم در کفه دیگر. برویم ببینیم داستان چه جوری یاس....

2 - دکتر سروش را پدر تئوریک اصلاح طلبان خوانده اند و دوست و دشمن( جنایتکاران و قلمفروشان فاسد واحمق ولایت پیشه، سکولارها، چپ ها و...) بر این امر متفق القولند . دکتر سروش را لوتر ایران نیز خوانده اند و این دومی عنوانی است که برخی از مجامع و رسانه ها برای توصیف او بکار برده اند( سروش لوتر ایران است) و پر بیراه هم نیست . اما چرایی این القاب از چه روست؟ پدر تئوریک اصلاح طلبی از انرو سزاوارسروش است که با خوانشی معقول از دین (در جامعه ای دیندار) راه را برای ورود مفاهیمی چون سکولاریسم، پلورالیسم ، دمکراسی و لیبرالیزم میگشاید و صدالبته با چنین خوانشی دین نیز جایگاهی درخور وعادلانه مییابد ( و نه مثل وضعیت فعلی که حکومت خونریز و فاسد همه را از دین بیزار کرده). سبب دیگر،آنست که بواسطه زحمات و رشادتهای بیشمارش در کیهان فرهنگی وکیان و تالیفات و سخنرانیهای متعدد و نیز دروس دانشگاهی ، بر طیف وسیعی از نخبگان، دانشجویان ، حوزویان ، اهل مطالعه و ...تاثیر گذاشته و بحقیقت پدر تئوریک اصلاح اندیشه ها و اصلاح طلبی است. و اما سرّ تشابه اوبه لوتر از انروست که: مارتین لوتر با نهاد ملاتاریای کاتولیک درافتاد ودکتر سروش با ملاتاریای شیعی ، هر دو خوانشی جدید از دین عرضه میکنند و با سنت ستبر ماقبل خود در میافتند ، هر دو برجنبه باطنی دین( ونه قشری و فقهی) تاکید دارند ، هر دو( هریک به گونه ای) خوانشی دارند که وجود نهاد رسمی دین و اتوریته ( ولایت فقیه - روحانیت / پاپ- دستگاه کلیسا) را بر نمیتابد. هر دو نفی کلی دین نمیکنند، بل فهمی از دین را جانشین فهم دیگری از دین میکنند و بجای ستیز با مردمان دیندار و سنن هزاران ساله خوانشی روزآمد (روشنفکری دینی) عرضه میکنند. و در پایان ناگفته نماند نه سروش لوتر است و نه لوتر سروش ، ولی علی ای حال نقاط اشتراکی بین ایندو یافت میشود.

3- دکتر سروش واضع نظریه تفکیک ذاتیات و عرضیات در دین است. دکتر سروش معتقد است مانباید اسیر عرضیات شویم و باید ذات دین را بجوییم که البته این جستجوی ذات هم در تغیر و تکامل است. عرضیات یعنی اینکه: حضرت محمد برای بیان مافی الضمیرش به ناچار مجبور بوده در دایره واژگانی زبان قومش( که مشتی عرب بدوی بودند) صحبت کند، زبان خصوصی و یکنفره هم که بیمعناست( زبان یعنی ابزاری جمعی) ، بنابراین حضرت محمد مجبور بوده از الفاظی استفاده کند که قبلا از ان الفاظ معانی خاصی مراد میشده است. دایره عرضیات فراوانند (ر.ک بسط تجربه نبوی) ولی شاید مهمترین انها فرهنگ قوم عرب و سبک زندگی(لایف استیل) انها باشد ، توضیحا اینکه، حضرت محمد نمیتوانسته از مخاطبینش بخواهد که یکشبه و بالکل عوض شوند و اساسا این امر قریب به محال است . نتیجتا ایات قران لامحاله مقدورشده به قدر طاقت مخاطبین محمد، زبان عرب ، فرهنگ عرب و......- البته تمام کشورهای اسلامی عملا پیرو نظریه تفکیک ذاتیات و عرضیات هستند( البته دیوانه هم بالاخره پیدا میشود ، مثل بن لادن و کمی خفیفتر از او خامنه ایِ ِ روانی ِ جنایتکارِ دچارعقده حقارت). مثلا در زمان حاضر کدام آدم عاقلی بریدن دست دزد را تایید می کند؟(مائده/38) و یا کدام حیوان صفتی تجاوز به زن شوهردارو تصاحبش در زمان جنگ را تایید میکند؟ ( نساء/24 - جالب انست که من وقتی به تفاسیر ایت الله!!!!!!!ها رجوع کردم، دیدم همگی این مسئله را بالصراحه تایید کرده اند. ر.ک به تفسیر نمونه مکارم- تفسیر نور قرائتی- تفسیر رهنما- اسباب النزول واحدی و.....) و یا کدام دیوانه ای هوس میکند مطابق ایات عدیده برود دنبال جنگ با اهل کتاب( توبه/29 - قابل توجه اتئیستها و دئیستها: اهل کتاب هم داخل ادم نیستند ، دیگه شماها حساب دستتون بیاد) و یا کدام آدم با وجدانی است که با آیات موید برده داری همدلی داشته باشد؟( بقره/221- نساء/25و 36- مومنان/5- نحل/71- معرج/30- و الی ماشاءالله ایات دیگر) و یا کدام ادم عاقلی است که ایات رختخوابی و پرایوت حضرت محمد را مفید فایده بداند( احزاب/51)؟ . البته تعداد ایاتی که فطرت الهی هیچ بشری ( به شرط عدم جزمیت) انها را تایید نمیکند بسیار است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل(ر.ک قران). نتیجه قهری تفکیک ذاتیات و عرضیات سکولاریسم است. سکولاریسم به این معنا که ما انسانها برای تمشیت امور زندگی ضرورتا باید بر اساس عقل و فطرت الهی تنظیم مناسبات کنیم ، و آموزه های انتولوژیک و تئولوژیک قران هم در جای خودش رهگشا و بصیرت اموز است.

5- دکتر سروش را بسیارانی بحق پدر فلسفه علم خوانده اند . تالیفات و ترجمه های گرانسنگ او در حوزه فلسفه علم ، فلسفه علم جامعه شناسی ، فلسفه اخلاق ، معرفتشناسی و هرمنوتیک موجب همه گیر شدن و بالا رفتن عقلانیت عمومی جامعه شده است( یکی از علل همه گیری این مباحث انست که دکتر سروش انهارا بصورت انضمامی و در مواجهه با دین بکار برد) . یک قلم از اثار دکتر سروش ،قبض و تئوریک شریعت است که عصاره ای است از بصیرتهای فلسفه علم ، معرفتشناسی ، هرمنوتیک و....که در قالب نثری شیرین و سحرانگیز وبه زبانی مفهوم و اسان یاب عرضه گشته و مملو است از جواهر معرفت ، و همین یک قلم ،اهل انصاف و قدرشناسان را بس است . حوزوی ها هم به او مدیونند، حوزه علمیه کجا و مباحث هرمنتیک و فلسفه تحلیلی و معرفتشناسی و فلسفه علم و فلسفه اخلاق و ...کجا؟ اینها همه از برکات وجود استاد سروش است و هر چقدر سطح تعامل حوزوی ها با مباحث مدرن بیشتر شود جزمیت انان کمتر و پروسه هدایشان تسریع خواهد شد و این مسئله هم بنفع جامعه است و هم بنفع دنیا وآخرت خودشان ( جهت اطلاع بدانید بسیاری از روحانیون معمم در راهپیماییهای جنبش سبز در قم و تهران شرکت داشته اند) . خلاصه انکه هم "علم و معرفت" و هم "سیاست و اجتماع" و هم" اینده" ما به استاد سروش بدهکار است. یک بدهی جدی و اساسی .

6- دکتر سروش احیاگرنثرموزون و اهنگین فارسی است و گویی استاد سخن "سعدی" است که در زبان سروش جلوه گر میشود. دکتر سروش فیلسوف- ادیبی است که مدرنترین آموزه های معرفتی را در جامه ای سحرانگیز و دلربا عرضه میکند و یقینا منثورات وی جزء اثار وزین وماندگارادب پارسی است و هماره ادب دوستان را مایه حظ و انبساط خاطر خواهد بود . تاثیر سبک نبشتاری دکتر سروش بر نثرمعاصر و نویسندگان براحتی قابل استشمام است و از سوی دیگر متون غبار گرفته ادب پارسی نیز جانی و رونقی تازه یافته است(بعلت مراجعه علاقمندان) . نثر دکتر سروش آنقدر تحسین برانگیز است که حتا وقتی عمله جهل و جور وستم میخواهند سب( بدگویی) او کنند ، بناچار به والایی نثر او اعتراف میکنند. لابد خوانده اید که اخیرا سفاهت مسلکان نالیده اند که : سروش نثر فاخر فارسی را در خدمت اهداف ننگین خود گرفته(شگفتا از وقاحت و پررویی این سفاهت پیشگان). حافظ در مورد خودش بیتی دارد که با اندکی تغییر میتواند وصف الحال دکترسروش باشد که گویی دانش بوعلی و فصاحت سعدی را یکجا در خود جمع کرده است: زفلسفی نویسان،کس چو سروش جمع نکرد /لطايف نثری و نکات برهانی ( در اصل: زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد /لطايف حکمي با نکات قرآني )

7- دکتر سروش یک نظریه پرداز تاثیر گذار است. نویسنده ای است پر کار و پر محصول ، انهم محصولاتی پر مغز و سرشار از جواهر معرفت ، ونیز سیاسیترین روشنفکر ستم ستیز چند دهه اخیر است. کافی است به نشریات و کتب منتشره در طول این بیست و پنج سال اخیر مراجعه کنید تا ببینید چه کسی منحصرا، اماجگاه حملات و انتقادات بوده است. بلی آماجگاه حملات جزم پیشگان و عمله جهل و جور دکتر سروش بوده است و البته کسی را توان مقابله با این پهلوان عرصه معرفت ( ونظریات بحق و عالمانه) نبوده است و معدود کسانی هم که به مقابله رو در رو با او پرداختند ، روسیاهانه معرکه را ترک گفتند. ذکر نکته ای برای پرهیز از سوء تفاهم خالی از فایده نیست: بنده منکر آثار مثبت نویسندگان، روشنفکران، اساتید دانشگاهها و ... نیستم و در برابر تمامی انان سر تعظیم فرو میاورم و اصلا بنده در برابر هر کسی که چیزی از او آموخته ام سر تعظیم فرو میاورم، ولی مسئله اینجاست که دکتر سروش مبدع نظریات فراوانی بوده که پی امدها و تاثیرات درازدامنی در جامعه ما داشته و دارد. قبض و بسط ، صراطهای مستقیم ، ذاتیات و عرضیات ، دین اقلی و اکثری، بسط تجربه نبوی و....،که هر کدام از این اثار به تنهایی پتک سهمگینی است برای در هم پیچیدن بساط استبداد دینی و بسترسازی دمکراسی و جامعه ای عادلانه .

8- دکتر سروش محبوب العقول و والقلوب است و این آسان به دست نیامده. محبوب العقول بودن او حاصل مجاهدات تحصیلی، مطالعات فراوان، تاملات جانکاه و تالیفات گرانسنگ اوست و محبوب القلوب بودن او به جهت رشادتهای بیشمار او. در زمانیکه کسی جرات کمترین انتقادی نداشت ،دکتر سروش سهمگینترین انتقادات و نظریات را متوجه روحانیت و تلقیات ارتدکس انان و استبداد دینی میکند . از باب مثال فقط عنوان یکی از مقالات او آنقدر گویاست که هر توضیحی بیمورد است: " سقف معیشت بر ستون شریعت ".

9- خلاصه: دکتر سروش بزرگتر ومحبوبتر و شناخته شده تراز انست که کوچکی چون من قصد مدافعه از او داشته باشم ، این وجیزه هم صرفا حرکتی احساسی ومنبعث از تعلق خاطر من به آن بزرگ است.وصد البته دکترسروش هرچقدرهم که محبوب باشد معصوم نیست( وچه کسی هست؟)، ولی شرط عقل و انصاف آنست که محاسن و معایب را با هم ببینیم. میدانم که قلیلی هستند که مغرضند و حاسد و بر صیت و شهرت او، بر کاریزمای او، بر قلم جادویی او و بر دانش و مکتوبات گرانسنگ اوحسد میبرند و تخمینا این وجیزه دوای مرض انان نخواهد بود. البته دکتر سروش، ما را از انگیزه خوانی حذر داده و آگاهیم که شرط عقل نقد کلام است و نه متکلم . ولی آخر ازحمله های زهراگین و تمسخرآکند و نقدهای توخالی و جانب انصاف را فرو گذاشتن و در کنار آن خطای فرضی ( در زمانه ای که همه بر سبیل خطا بودند) اینهمه محاسن و خدمات را ندیدن چه نتیجه ای میتوان گرفت، جزغرض و مرض منتقدان. این زبان زهرآگین بعضی ها خود گویای خیلی از مسائل است (....گفت خود پیداست از زانوی( زبان) تو) . باری ، این وجیزه (شاید) به کار اندک کسانی بیاید که غافلند تا مگر منصفانه به داوری بنشینند ومحاسن و معایب را با هم در ترازو بگذارند.
---------------------------------------------------

-- منوچهر ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

آقای گنجی
لطفا به این سوال جواب بدهید:

نوشته شما با این حکم مطلق و جزمی شروع شده است. «روشن است که دانشجویان انقلاب فرهنگی را پدید آوردند. زمامداران جدید هم به شدت از این حرکت استقبال کردند»آقای گنجی برای کی روشن است؟چگونه و بر اساس چه مدارکی یا دلایلی روشن شد؟

شما می خواهید گناه انقلاب فرهنگی را به گردن دانشجویان بایندازید و حکومت ، و بیش تر آقای سروش و خودتان را تبرئه کنید، اما به این سادگی نیست و با عبارات« روشن است» هم کار راست نمی شود. با عبارت «روشن است» هیچ چیز روشن نمی شود. خوانندگان نیز می توانند فکر کنند. نه آقای گنجی روشن نیست که حکومت طرح تعطیل کردن دانشگاه ها و.. . را نداشت.شهادت رفسنجانی در این مورد ارزشی ندارد چون از طراحان انقلاب فرهنگی بود. وقتی روشن می شود که شما مدر ک و دلیل ارائه دهید.

-- فرهاد نظری ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

اکبر هاشمی می تواند نام گروه اندکی چماقدار و دانشجوی حزب الهی و انقلاب شده های پس از انقلاب را (دانشجویان انقلابی) بگذارد. چون خودش از سازندگان این گروه های فشار بوده است. اما شما چرا صفت انقلابی به این افراد می دهید؟ انقلابی یعنی چی؟ یک گروه فرصت طلب که پشت عقب مانده ترین بینش های مذهبی پنهان شده اند انقلابی هستند؟ بهتر نیست پیش از نوشتن خودمان را کمی تکان بدهیم تا خس و خاشاکی که به لباسمان چسبیده و خودمان هم از آنها خبر نداریم از ما جدا بشوند؟

-- بدون نام ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

به کامنت گذار اول که یک مقاله بعنوان کامنت نوشته اند و از اقای سروش تعریف کرده ان د بهتر است یاداور شد که مشک ان است که خود ببوید نه که عطار بگوید.

-- بدون نام ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

جناب نظری، فکر کنم سما بخسهای قبلی مقاله را نخوانده اید، این قسمت سومین بخس از مقالات گنجی دراین باره است. در قسمت قبلی شواهد نقش دانشجوها آورده شده است.

-- رها ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

آقای " فرهاد نظری"، مدرک از این روشن تر که اسم اش «سروش» است؟؟؟

ن.آ. ک

-- بدون نام ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

از خلال مطالب جناب گنجی من کم کم در مییابم که سروش نه یکی از اصلاح طلبان که پدر فکری آنان است. اگر براستی خاتمی , حجاریان , گنجی و دیگران همان نسبتی را با سروش دارند که احمدی نژاد ‎، محصولی و شرکا با مصباح یزدی آنوقت باید تایید کنیم که نقش آقای سروش از دیگر روشنفکرا ن دین باور برجسته تر و ارزشمند تر است. این برای من موجب ارادت بیشتر به آقای سروش شد.

در جواب دوستی که پرسیده اند چرا ما به سروش روشنفکر گیرمیدهیم و نه مثلا جلا ا لدین فارسی باید عرض کنم که دقیقا به همین دلیل که روشنفکر است. احمدی نژاد که گیر دادن ندارد. من تغییر در سروش روشنفکر را بسیار ارزمند میدانم. همچنانکه تغییر در روشنفکران دین ناباوری همچون آقای خویی که صراحتا میگوید "ما شانس آوردیم قدرت به دست ما نیفتاد و الا چه بسی از اینها هم بدتر میکردیم" !..... شاید آنروزها همه به تعبیری "حزب الهی" بودند حتی دین ناباوران.

متاسفانه آقای سروش خوش شانسی آقای خویی را نداشت. در دایره قدرت قرار گرفت و پرچم خمینی را در عرصه جنگ فکری به دست گرفت و بر دوش حمل کرد. به گمان من خدمات امروزش بیشتر بیاد خواهد ماند تا موضعگیریهای دوران جوانیش. ولی ما ایرانیها اصولا مشکل داریم در پس گرفتن حرفها ی گذشته مان. خیلی نادر است کسی به صراحت آقای خویی گذشته ا ش را نقد کند. شاید تا دیروز میشد اینرا تا حدودی به حساب تقیه گذاشت اما امروز که ولی فقیه شمشیر را از رو بسته آیا باز هم پوشیده گویی ضرورت دارد؟

پرسش این است که آیا امروز میتوانیم همدیگر را تحمل کنیم و با هم زندگی کنیم یا شرایط موجود این را به ما تحمیل کرده است و فقط در ظاهر دموکرات شده ا یم؟ چند ماه پیش من با یکی از خویشا وندان نزدیک که تحصیل کرده و دین باوراست و سی سال است نماز جمعه میرود و اخیرا طرفدار موسوی شده گفتگو کردم. من به ایشان گفتم این چیزها که شما میگویید اول انقلاب هم بود، از حمله به راهپیمایی و زندان و تجاوز و شکنجه و اعدام و گروه فشار و انحصار طلبی همه و همه در همان ده سال اول هم بود و شما نمیدیدی! ا و هم به من گفت که چون خارج از ایران زندگی میکنم حق اظهار نظر ندارم. من پشتیبان موسوی و کروبی هستم نه مخالف آنها ولی ماستمالی کردن جنایات ده سال اول را از سوی رهبران نمیپسندم مگربرای آن باشد که این عزیزی که گفتم چشمش کم کم باز شود !!

من گمان میکنم که بخش دین مدار بدنه این جنبش سبز (و بخش دین نا باور آن هم ) هنوز عناصر مهمی از فرهنگ "حزب الهی " را در خود دارد و روشنفکران دینمدار هم به شهادت همین نامه ها و پاسخنامه هایی که دیدیم (نگاه کنید به پاسخ سروش به دولت آبادی ) هنوز آن عناصر را در خود دارند و هیچ چیز برای خلاصی از ویروس "فرهنگ حزب الهی" بیش از انتقاد بی رو در بایستی ضرورت ندارد.

-- omid ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

«روشن است که دانشجویان انقلاب فرهنگی را پدید آوردند»! باشه به حکم آقای گنجی روشن است که چنین است! قلب واقعیت‌های ناشیانهء اخیر از جانب گنجی بسیار مایهء تاسف است.  
حرفهای هاشمی رفسنجانی که خود طرفی از ماجراست، هیچ چیزی را ثابت نمی‌کند. در ضمن اسناد بسیاری وجود دارد از جمله از گفته‌های افراد خودی در نظام مقدس جمهوری اسلامی که نشان میدهد نقشهء تعطیلی دانشگاه‌ها در سطوح بالای حزب جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته بوده و بانی اصلی آن جناح راست این حزب بوده است (امثال حسن آیت و خامنه‌ای و غیره).
در این زمینه افشاگری روزنامهء انقلاب اسلامی در همان دوران در مورد سخنرانی مخفی حسن آیت شخصیت مرموز و از رهبران حزب جمهوری اسلامی در جلسات این حزب در مورد نقشه‌هایش برای بستن دانشگاه‌ها از مهمترین اسناد است. همین طور اعترافات ابراهیم اسرافیلیان، از فاشیستهای اسلامگرای حلقهء علم و صنعت و از دوستان احمدی‌نژاد، حسن آیت و هاشمی ثمره، در مصاحبه با نشریهء شهروند امروز (کار ارزشمند رضا خجسته رحیمی در این مجله شایان تقدیر بسیار است) نشان می‌دهد که چگونه او و آیت لاتها (حزب الله)‌ را در مساجد جنوب شهر در وانت بار می‌زده اند و به دانشگاه می اورده اند تا به سرکوب دانشجویان بپردازند. او که در آن زمان سرپرست دانشگاه علم و صنعت (و نه دانشجو) بوده می‌گوید:
«وقتی من مدیر دانشگاه شدم، دیدم كه برخی كارمندان در اتاق‌هایشان می‌نشینند و علیه جمهوری اسلامی توطئه می‌كنند. من هم به عنوان نیروی مازاد، حكم اخراج آنها را صادر كردم. در آن زمان مجاهدین خلق آمدند و روی خوابگاه دانشجویان تیربار گذاشتند. خدا رحمت كند مرحوم اسدالله لاجوردی را كه دادستان انقلاب بود. به او تلفن زدم و گفتم یا الان نیرو می‌فرستی تا آنها را بیرون كنند یا اگر نفرستادی من خودم برخورد می‌كنم و شما هم حق نداری اعتراض كنی كه تداخل وظایف صورت گرفته است. گفت ما یك اخطار 48 ساعته به آنها می‌دهیم. گفتم یعنی من 48 ساعت به آنها وقت بدهم تا هر كار خواستند انجام دهند و هر چه چپ و لوچ است بیاورند و دانشگاه را جمع كنند؟ گفتم یا همین الان یا هیچ وقت. لاجوردی هم فردی را فرستاد تا با آنها برخورد كند. او نامه‌ای آورد تا من امضا كنم و آنها را اخراج كند. اما زورش نرسید. ما هم آمدیم و از مسجد نیرو جمع كردیم و دو تا اتوبوس هم آوردیم تا آنها را جمع كنیم. به رئیس خدمات دانشگاه دستور دادم كه در را از پایین تا بالا جوش بدهد. بعد آنها به ساختمان 15 خرداد رفتند. ما رفتیم و آنها را دوباره محاصره كردیم تا اینكه در نهایت خودشان دیدند فایده‌ای ندارد و دانشگاه را ترك كردند. چون از آن طرف هم بچه‌مسلمان‌ها از بیرون دانشگاه را به محاصره درآورده بودند. اما بچه‌های مجاهد آمدند و از در دانشگاه تا در خانه ما فرش پهن كردند و به صف نشستند و تحصن كردند. یك شب كه من داشتم به خانه می‌آمدم،‌ آنها تیراندازی كردند و تیری به جیب كت من خورد. اما ما روی این ماجرا فضاسازی راه انداختیم و بر این مبنا، خلع سلاح‌شان كردیم و تسلیحات‌شان را روی زمین دانشگاه چیدیم تا عكس بگیرند و آنها را هو كنیم. با آنها مثل خودشان رفتار كردیم.»
در جای دیگر: «ما بیشتر در فعالیت‌های دانشگاهی حضور داشتیم و دانشگاهیان را بسیج می‌كردیم. در خود دانشگاه علم و صنعت یك روز دیدیم كه بچه‌های مجاهدین قصد دارند روز بعد، دانشگاه را اشغال كنند. ما به یكی از دانشجویان گفتیم كه بچه‌ها را جمع كند تا فردا مراقب ساختمان‌های دانشگاه باشند. روز بعد مجاهدین آمدند و سردر دانشگاه را گرفتند. ما هم سریع یك وانت‌بار گرفتیم و رفتیم میدان امام حسین با بلندگو فریاد زدیم كه در دانشگاه، پرچم سرخ بالا برده‌اند و پرچم اسلام را پایین آورده‌اند. مردم هم ریختند سمت دانشگاه و آنها فرار كردند. اما شب مجددا چپی‌ها وارد دانشگاه شدند و ساختمان 15 خرداد را گرفتند.»

-- شروین ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

این هم قسمتهای از سخنرانی حسن آیت که توسط رضا خجسته در شهروند امروز چاپ شده است: آیت می گوید: «تصمیمی گرفته‌ایم كه اخیرا می‌خواهد پیاده شود. این چیزی است كه اگر بخواهد به دانشجویی خبر داده شود و زمزمه شود، فوری حریف می‌فهمد و آنكه باید بزند رویش، یك دفعه می‌زند. یعنی باید یك‌مرتبه اعلام شود و بعد دانشجوها و اینها رویش شروع كنند به تبلیغات كردن و سروصدا راه‌انداختن. گاهی اوقات عكس‌اش است؛ بالا زمینه ندارد و باید از پایین [شروع كرد].»

سیدحسن آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری آنگاهی كه این سخنان را در جلسه‌ای خصوصی مطرح كرد، گمان نمی‌برد كه ضبط و ثبتی در كار باشد و مخاطب سخن او در آن جلسه خصوصی، به قصد افشا، با اسبابی در آستین، در جلسه نشسته باشد. بدین ترتیب سیاستمداری كه تكیه كلامش بود «برای ثبت در تاریخ می‌گویم» و همیشه نیز برای ثبت در تاریخ، اسناد بسیاری در پرده داشت، این بار به مثال «خیاطی فتاده در كوزه» نوار سخنش به دست اهالی مطبوعات رقیب افتاد و آنچه در پرده باید می‌ماند، در آفتاب افتاد و اسباب زحمت آفرید.
سیدحسن آیت یك چندی پیش از تعطیلی دانشگاه‌ها و وقوع انقلاب فرهنگی، در آن گفت‌وگوی خصوصی، از چنان قصدی سخن گفته و تاكید كرده بود كه برای تصفیه اساتید غیرمسلمان در انقلاب فرهنگی باید از پایین اقدام شود و براین اساس، وعده تعطیلی دانشگاه‌ها در زمان قریب را داده بود: «بگذارید تا چهارده خرداد [59] همه چیز روشن می‌شود. البته شاید زودتر از آن روشن كنیم... مطمئن باشید كه نقشه آماده است و اصلا زیر و رو می‌شود... دانشگاه تعطیل خواهد شد.»

-- شروین ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

این هم منابع:
مصاحبه با اسرافیلیان:
http://www.shahrvandemrouz.com/content/337/default.aspx

سخنرانی آیت در ۱۳۵۹:
http://www.shahrvandemrouz.com/content/334/default.aspx

این هم کل مقالات آن ویژه‌نامهء ارزشمند:
http://www.shahrvandemrouz.com/59/TarikhIranVaJahan/default.aspx

ببینیم آقای گنجی چه جوابی دارد بدهد. آیا باز خواهد گفت «روشن است که قضیه کار دانشجویان بوده است»..

-- شروین ، Jun 5, 2010 در ساعت 04:01 PM

من دانشجوی آنوقت بودم
البته شما راست میگویید من دلم میخواست دانشگاه را تعطیل کنم و سه سال شاگرد مغازه شوم البته من دلم میخواست دوستانم را به کشتن بدهم و شما نبودید که میخواستید عطر محمدی را به دانشگاهها بیآورید بلکه من بودم و بنی صدر نبود که مثلا" مردم را به دانشگاهها آورد ما بودیم .
آقای سروش یا بهتر بگویم آقای حسین حاج فرج دبّاغ خودشیفتگی شما از تغییر نامتان پیداست ، برو زندگیت را بکن آش انقلاب فرهنگی دیگر احتیاج به هم زدن ندارد

-- رضا ، Jun 6, 2010 در ساعت 04:01 PM

--روشن است که دانشجویان انقلاب فرهنگی را پدید آوردند--
با خواندن این جمله تمامی فریب موجود در مقاله گنجی به یکباره آشکار شد.
پرستندگان اسطوره‌های عربی با خواندن نماز و دعا دچار خودشیفتگی می‌شوند و با اتوهیپنوتیزم حاصل از آن به نوشتن مقالات این چنینی و کامنتهایی که میبینید دست می‌زنند.

-- محسن ، Jun 7, 2010 در ساعت 04:01 PM

اقای گنجی واقا متاسفم
در زبان المانی مثلی هست که نقل به معنی در را بطه با شرایطی که برای حلش انسان باید از محدوده افکار و تمایلات شخصیش خارج بشود به این صورت هست
انسان باید بتواند از رویه سایه خودش بپرد
متاسفانه شما با این مقالتان بجای اینکه از روی سایه خود بپرید پریدید درون سیاهی گذشته انقلابیتان
تنها جیزی که از این مقاله روشن است اینه که هنوز در پی توجیه گذشته هستید بجای نقد صادقانه
روشن است دانشجویان شما همان منطق روشن است که مردمه احمدی نژاد و خامنه ای را دارد
این خواست را حداکثر دانشجویان اسلامی-انقلابی ان روزها داشتند نه دانشجویانه چپ و ملی و لیبراله اسلطنتطلب ان زمان
دانشجویان اسلامی-انقلابی بخشی از دانشجویان بودند همانطور که افراد حزباللهی /اسلامی ... بخشی از مردمند نه همه مردم
اتانس

-- Otanes ، Jun 7, 2010 در ساعت 04:01 PM

من دارم کم کم به دیدگاه شما نردیک میشوم، مگر در مورد آنکه چه کسی انقلاب فرهنگی را پدید آورد ، که به نظر من دست مقامات بالا و حزب جمهوری اسلامی در کار بود. ممنون از زحمات شما!

-- omid ، Jun 7, 2010 در ساعت 04:01 PM