رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹
زبان چپ‌های مذهبی در سال‌های نخست انقلاب - بخش نهم

زبان مهندس موسوی و آیت‌الله موسوی‌خوئینی‌‌ها

اکبر گنجی

۶- زبان میر‌حیسن‌ موسوی: مهندس میر‌حسین ‌موسوی یکی از نمادهای چپ مذهبی در دهه‌ی اول انقلاب بود. جلال‌الدین‌ فارسی درباره‌ی ورود مهندس‌ موسوی به روزنامه‌ی جمهوری اسلامی توسط آیت‌الله خامنه‌‌ای اخیراً گفته است:

[میر‌حسین موسوی]«از خویشاوندان نزدیک آقاست و آقا او را آوردند سردبیر روزنامه‌ی جمهوری اسلامی کردند که بعد این فرد با انتشار سرمقاله‌ای با عنوان «دکتر حبیب‌الله پیمان،‌ متفکر بزرگ اسلامی». در‌حالی که پیمان در نظر امام و مجتهدین یک شبه کمونیست و مارکسیست تلقی می‌‌شد مورد انتقاد شدید اعضای شورای مرکزی حزب قرار گرفت.اعضای شورای مرکزی از شهیدان بهشتی و باهنر گرفته تا آقایان اردبیلی، عسگراولادی و بادامچیان شدیداً در حضور آقا به میرحسین انتقاد کردند و تماماً حرفشان کناره‌گیری او از روزنامه بود. اما من هم که عضو شورای مرکزی حزب بودم نگذاشتم او به سطل زباله بیافتد و از اعضا خواستم اجازه دهند که جبران کند و به‌تدریج خبط خود را در روزنامه تصحیح نماید که آقایان پذیرفتند»95.

مهم‌ترین نکته در این سخنان، نزدیکی فکری مهندس موسوی با حبیب‌الله پیمان است. البته این ارتباط قطع شد، ولی سیاست‌های اقتصادی دولت موسوی، چپ و مشابه کشورهای بلوک شرق سابق و شوروی بود. موسوی هم از همان زبان رایج استفاده می‌کرد. پس از ماجرای آیت‌الله شریعتمداری و صادق قطب‌زاده، موسوی در ۵/۲/ ۱۳۶۱ در پاسخ به پرسش:«نظر شما در مورد توطئه‌ای كه توسط بيگانگان و به دست قطب‌زاده طرح‌ ريزی شده بود، چيست؟»، از همان زبان مورد بحث استفاده کرد و گفت:

«برنامه قطب‌زاده و هم‌دستان توطئه‌گرش بسيار برنامه كودكانه‌ای بود. اگر از جنبه‌های ساده‌لوحانه‌ی اين طرح خائنانه بگذريم، آن‌چه برای من تعجب‌آور است اين است كه چگونه قطب‌زاده اطمينان داشت كه در صورت موفقيت در اجرای اهداف پست خود می‌تواند بر مردم حاكم شود. ملت ما چهره‌ی امثال او را شناخته و جريانات وابسته به اغيار غيراسلامی را به خوبی شناخته است... ملت ما در اين جريان با چند روحانی‌نمای منحرف روبه‌رو می‌باشد نه با نهاد روحانيت. نهاد روحانيت نمی‌تواند در راستای سياست‌های آمريكا حركت كند و اميدی برای افراد شنا خته شده و جريانات ورشكسته چه قبل و چه بعد از انقلاب باشد، اما سيدكاظم شريعتمداری و امثالهم می‌توانند. من نوار صحبت‌های اين فرد را شنيدم و برای مردمی كه روزی مقلد ايشان بودند ناراحت شدم. چرا كه من صدها نفر از اطرافيان خود را می‌شناختم كه با عشق و علاقه از ايشان تقليد می‌كردند. چون او را مرجع می‌پنداشتند. انسان به مرجع خود علاقه‌ی قلبی هم پيدا می‌كند. خاطرم هست بعد از فوت آيت‌الله بروجردی به هر خانه هم‌شهری‌ها كه می‌رفتم، يك طرف عكس اين شخص و طرف ديگر عكس امام بود. ولی وقتی كسی در هر مقامی به اعتماد و احساس مذهبی مردم پاسخ درست نمی‌دهد، جای آن محبت را بی‌توجهی تنها نمی‌گيرد، بل‌كه نفرت سر برمی‌آورد. مردم تحمل نمی‌كنند اسلام و عقايد آن‌ها به شوخی گرفته شود. آن‌ها دوست ندارند كه اسلام پناهی، نردبام ترقی كسی قرار گيرد...[آمریکا و ایادی آن] تصور می‌نمايند كه هنوز می‌توان با تكيه بر انگيزه‌های شرك‌آلود ناسيوناليستی و ملی‌گرايی در كشور بحرانی را به‌وجود آورد، ولی ملت مسلمان ما از جمله برادران و خواهران آذربايجانی ما اگر از يك مرجع تقليد می‌كنند، بدين خاطر نيست كه هم‌شهری آن‌هاست... به هر حال هركس از ماجرای شريعتمداری خاطراتی دارد... در آرشيو محرمانه‌ی وزارت امور خارجه هنگامی كه در آن‌جا انجام وظيفه می‌نمودم اسناد زيادی درباره‌ی ايشان ديدم كه می‌توانم گواهی دهم. از جمله آن‌ها، درست در بحبوحه‌ی انقلاب و اوج گيری حركت اسلامی مردم، نماينده‌ای از طرف شاه مراكش با پادويی سفير ايران در عراق، برای ملاقات ايشان می‌آيد. خوب كسی كه اين سند را می‌بيند اگر چيز ديگری هم نباشد اين سؤال مطرح می‌شود كه نماينده‌ی مخصوص شاه حسن با يك مرجع شيعه چه كاری می‌تواند داشته باشد»96.

۷- زبان آیت‌الله موسوی خوئینی‌ها: آیت‌الله موسوی خوئینی‌ها یکی از اعضای مجمع روحانیون مبارز، صاحب امتیاز روزنامه‌ی سلام، دادستان پیشین کل کشور در زمان آیت‌الله خمینی و از روحانیون خوش‌فکری است که بسیاری از اصلاح طلبان از نزدیک با او کار کرده‌اند. میان اصلاح طلبان از احترام ویژه‌ای برخوردار است. زمانی که سفارت آمریکا به وسیله‌ی دانشجویان خط امام اشغال شد، وی تنها روحانی آن جمع و رابط با آیت‌الله خمینی بود. زمانی که مجلس شورای اسلامی در حال رسیدگی به عدم کفایت بنی‌صدر بود، مهم‌ترین نطق را او ایراد کرد. بخش‌های مهمی از سخنان او در آن جلسه را در این‌جا نقل خواهیم کرد. هدف نشان دادن استفاده‌ی از زبان دشنام و اتهام زنی است. هدف درک روح زمانه‌ای است که این سخنان در آن بیان می‌شد. ما به صلاحیت یا عدم صلاحیت بنی‌صدر کاری نداریم. ما به درست بودن یا نادرست بودن مدعیات علیه بنی صدر کاری نداریم. ما به عمل‌کرد درست یا نادرست بنی‌صدر کاری نداریم. ما درصدد نشان دادن زبان خاصی هستیم که علیه یکدیگر به کار می‌بردیم و می‌بریم. این سخنان به کار می‌رفت، چون خریدار داشت. این کالا تولید می‌شد، چون بازار به آن نیاز داشت.

آیت‌الهم موسوی خوئینی‌ها می‌گوید:

«دليل اين‌جانب برای اثبات عدم كفايت سياسی آقای بنی‌صدر فقدان تقوای سياسی ايشان و حتی وجود خصلت‌های شيطانی از قبيل روحيه‌ی استكباری و خودخواهی و خودمحوری و ميل به تشخصات شاهنشاهی ايشان نيست...[بنی صدر می‌گفت]مردم بايد به نمايندگانی رأی بدهند كه هماهنگ با رئيس‌جمهور باشند، يعنی مجلس شورای شاهنشاهی ، يعنی يك نهاد قانون‌گذاری در اختيار رئيس قوه مجريه، يعنی شكل گرفتن نيمی از پيكره‌ی منحوس ديكتاتوری...[در]واقعه‌ی چهارده اسفند دانشگاه تهران [بنی صدر]در مقام فرمانده‌ی چماقداران خلق به مقام رياست جمهوری كه عالي‌ترین مقام رسمی كشور پس از مقام رهبری است بدترين و فجيع‌ترين اهانت‌ها را روا داشت...اين‌ها همه ميوه‌های تلخ شجره‌ی خبيثه‌ای است كه بايد نمايندگان محترم و مهم‌تر ملت ايران بدان توجه اكيد نمايد...اين‌جا بحث از يك جريان است جريان آمريكايی ضداسلامی امروز در اين‌جا تنها بحث عدم كفايت سياسی آقای بنی‌صدر نيست بحث عدم صلاحيت حاكميت خط امريكا بر كشور جمهوری اسلامی ايران است زيرا كه دشمن اصلی و شماره‌ی يك اين انقلاب است، نمايندگان محترم به شكست جريان امريكايی ضد اسلامی در اين‌جا رأی می‌دهند نه به عدم كفايت سياسی فقط آقای بنی‌صدر...امام به آقای بنی‌صدر می‌فرمايند توجه داشته باش كه ملت ايران سخت ضدآمريكا هستند قلوب ملت ايران پر است از خشم مقدس عليه آمريكا، نكند كاری بكنی كه ملت احساس كند تمايل به امريكا پيدا كرده‌ای و الا عليه تو قيام و سرنگونت می‌كند...آيا امام اين اقدام انقلابی[اشغال سفارت آمریکا] را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نخواند و آيا امام نگفتند كه تمام ملت اين اقدام را تأييد كرد جز آن‌ها كه آمريكايی بودند...چرا آقای بنی‌صدر از اولين مخالفين اين حركت بود و از هر وسيله‌ای برای درهم شكستن اين حركت استفاده می‌كرد آيا فكر كرده‌ايد كه چرا آقای بنی‌صدر به دانشجويان پيرو خط امام می‌گفت كه شماها از چريك‌های فدائی خطرناك‌تر هستيد؟ آيا هرگز فكر كرده‌ايد كه چرا آقای بنی‌صدر تمام تلاش خود را برای آزادی گروگان‌های جاسوس به‌كار می‌برد...آيا هيچ فكر كرده‌ايد كه چرا از زمانی كه آقای بنی‌صدر به مقام رياست جمهوری دست می‌يابند به تدريج شعار مرگ بر آمريكا فراموش شده است هيچ تاكنون فكر كرده‌ايد اگر شما منحنی اين شعارهای مرگ بر آمريكا را درايران از زمان شروع رياست جمهوری ايشان تعقيب كنيد می‌بينيد كه دقيقاً آقای بنی‌‌صدر در اين خط عمل كرده است كه شعار مرگ بر آمريكا را از زبان‌ها انداخته است...اين گروهك‌های چپ‌نما چرا بر اثر سخنرانی‌های آقای بنی صدر ناگهان فرياد مرگ بر آمريكا از حلقومشان بيرون نمی‌آيد؟...چرا آقای بنی‌صدر با سياست مزورانه سعی كرد كه اين شعار مقدس را از زبان‌ها بيندازد؟ اين عدم كفايت سياسی رئيس‌جمهور جمهوری اسلامی ايران نيست؟...اين بدعت زشت آقای بنی‌‌صدر را كنار بگذاريد و در اجتماعات فرياد مرگ بر آمريكا را سر دهيد. ملت ايران يقين بداند كه اگر شعار مرگ بر آمريكا را هر روز و در هر كجا و درهر اجتماعی زنده كند جريان خط امريكا ماهيت خود را سريع‌تر آشكار می‌كند و خود را رسوا می‌سازد و باز تكرار می‌كنم كه بحث يك فرد نيست بحث عدم صلاحيت خط آمريكا برای حاكميت بر جمهوری اسلامی ايران است زيرا كه آمريكا دشمن اصلی و دشمن شماره يك اين انقلاب است بحث بر سر عدم كفايت سياسی رئيس‌جمهوری است كه درمتن خط گرايش به آمريكا خواسته و يا ناخواسته قرار گرفته است. برای ملت ايران اين مهم نيست كه آقای بنی‌صدر آگاهانه انتخاب كرده است كه در متن جريان آمريكايی ضد امام و ضد خط امام قرار گرفته باشد و يا ناآگاهانه در اين منجلاب افتاده باشد...بحث بر سر عدم كفايت سياسی رئيس جمهوری است كه در متن خط جريان گرايش به آمريكا و خواسته و يا ناخواسته قرار گرفته است خطی كه از جبهه ملی آمريكايی شروع می‌شود و تا چپ‌های آمريكايی ختم می‌شود و آقای بنی‌صدر در نوك اين خط و نوك پيكان قرار گرفته است... اگر آقای بنی‌صدر درخط آمريكا قرار نگرفته است ، پس اين پيام آقای بنی‌صدر برای امام چيست؟... آقای بنی‌صدر...از مخفيگاهش برای امام پيام می‌فرستد: اگر مجلس رأی به عدم كفايت سياسی من بدهد، صدام به آبادان حمله می‌كند و آبادان را می‌گيرد...آيا رئيس‌جمهوری كه دل‌سوز به حال كشورش باشد آيا امام را و مجلس را با يك حربه‌ی صد در صد آمريكايی تهديد می‌كند؟...قاطعانه رأی خود را به شكست جريان آمريكايی بدهيد و مطمئن باشيد به كلام آمريكاشكن امام كه فرمود «آمريكا هيچ غلطی نمی‌تواند بكند».

پس از ذکر این مقدمات، آیت الله موسوی خوئینی‌ها به اسناد سفارت آمریکا اشاره می‌کند. او یکی از آن اسناد را ارائه می‌کند تا «ناشی‌گری سیاسی» بنی‌صدر و عدم صلاحیت او را نشان دهد. می‌گوید:

«نامه‌ای است كه از طرف يكی از سياست‌مداران برجسته‌ی آمريكايی برای آقای صادق قطب‌زاده در زمانی كه وزير امور خارجه بوده فرستاده شده، ولی گويا به دست ايشان هم نرسيده...اين نامه را شخصی به نام ويليامز می‌نويسد: "آقای رئيس‌جمهور (يعنی كارتر) به دليل علاقه‌ی بسيار به راه حلی سريع تمايل داشت در ازاء گروگان‌ها شاه را برگرداند، اما تحت تأثير برژينسكی و سخنان عجولانه‌ی بنی ‌صدر مبنی بر اين كه ممكن است گروگان‌ها به‌زودی آزاد شوند، كارتر از تصميم خود صرف‌نظر كرد.»
سپس نوبت به باورهای دینی بنی‌صدر می‌رسد.

گویا بنی‌صدر به اسلام فقاهتی باور ندارد و اسلامی من درآوردی برای خود درست کرده است. می‌گوید:
«نمايندگان محترم، آقای بنی‌صدر مسلمان است، ولی نه اسلام مبتنی بر فقاهت اسلامی، بل‌كه اسلامی از پيش خود ساخته و اين مطلب را هم من از ديگران نقل نمی‌كنم. مطلبی است بين بنده و آقای بنی‌‌صدر، و دليل بنده بر اين مطلب سخنی است كه اين‌جانب از خود آقای بنی‌صدر شنيده‌ام. در جلسه‌ای كه در همين ساختمان، در زمانی كه خبرگان مشغول تدوين قانون اساسی بودند، در آن جلسه كه به دعوت تنی چند از دانشجويان، جهت وحدت دانشگاه و حوزه تشكيل شده بود، مدعوين بنده بودم و آقای بنی‌‌صدر و آقای رحيمی و آقای خامنه‌ای كه شايد در آن جلسه به احتمال زياد حضور نداشتند و آقای محمد مجتهد شبستری، و بر حسب اتفاق برادرم آقای حاج سيد احمد خمينی در اين جلسه حضور داشتند...من عرض كردم چرا خط امام برای شما مبهم است؟ خط امام ابعاد مختلفی دارد. بعد سياست خارجی ، در خط امام اگر كسی بگويد كه سياست خارجی جمهوری اسلامی ايران، در رابطه با خط امام مشخص نيست، مثل اين است كه بديهی‌ترين بديهيات را انكار كند، مگر اين‌كه آمريكا را دشمن شماره يك نداند...در آن‌جا بعد مسائل اجتماعی، مسائل اقتصادی، مسائل اخلاقی ، مسائل عبادی مطرح شد و من در آن‌جا گفتم كه در بعد مسائل اقتصادی. مسائل عبادی خط امام ، احكام و قوانين اسلام را كه مبتنی بر مبانی استنباط فقه شيعی است، امام قبول دارد نه چيزی ديگر. در اين هنگام كه آقای بنی‌صدر در حالی كه سرش را به طرف من خم می‌كرد و دستش را سپر دهانش كرده بود، به من گفت «اگر خط امام اين است، من هم اين فقاهت را قبول ندارم» . كه بنده بلافاصله با صدای بلند گفتم، پس چرا مخفی می‌كنيد؟ رسماً بگوييد كه من قبول ندارم ولی نگوييد خط امام معلوم نيست. بگوييد تا ديگران تكليف خود را بدانند، بله، نمايندگان محترم و ملت ايران، آقای بنی‌‌صدر احكام و مقررات اسلامی مبتنی بر فقاهت فقهای شيعه را قبول ندارد. ميراث امام صادق امام عليه‌السلام را كه دست به‌دست توسط فقهای بزرگ اسلام به‌دست اين نسل رسيده است كه امام يكی از بهترين وارثان اين فقه است ، قبول ندارد و اين اتفاقی نيست كه آقای بنی‌صدر با خط آمريكايی جبهه‌ی ملی هماهنگ می‌شود كه لايحه‌ی قصاص را يك حكم غيرانسانی می‌داند و با اين وقاحت بی‌سابقه جبهه‌ی ملی و هم سنگران‌شان دل امام را به‌درد می‌آورند...ما مبارزه با امپرياليسم را از يك مسلمان بدون تعبد به احكام نورانی اسلام هرگز نمی‌پذيرم.»

اما این موضوع، مسئله‌ی اساسی نیست. به گفته‌ی موسوی خوئینی‌ها، مسئله مهم این است که بنی‌صدر در خط آمریکاست و از پایگاه آمریکا به مقابله‌ی با نهادهای جمهوری اسلامی می‌پردازد. می‌گوید:

«از پايگاه خط آمريكا به سپاه پاسدار حمله می‌كند. آقای بنی‌‌صدر از پايگاه خط آمريكا به مخالفت با سپاه پاسدار برمی‌خيزد و آن را تحقير می‌كند. سپاه پاسداری كه اسناد لانه‌ی جاسوسی نشان می‌دهد كه آمريكا از بدو تأسيس سپاه سخت به فكر متلاشی كردن آن است، آقای بنی‌‌صدر از پايگاه خط آمريكاست كه با دادگاه‌های انقلاب به مخالفت برمی‌خيزد و تأسف می‌خورد. اين عين سخن آقای بنی‌صدر است كه چرا ما از روز اول از حقوق انسانی آن محكومين دفاع نكرديم تا كار به اين‌جا رسيد. اين حرف آقای بنی‌صدر است. كه چرا در هنگامی كه دادگاه‌های انقلاب آقای هويدا و نمی‌دانم نصيری و خسروداد و امثال اين جانورها را محكوم به اعدام می‌كرد واعدام می‌كرد. می‌گويد چرا از حق‌ انسانی آن‌ها ما دفاع نكرديم كه كار دادگاه‌ها به اين‌جا كشيد ، به كجا كشيد كار دادگاه‌ها...آقای بنی‌صدر از پايگاه خط آمريكا با اشغال لانه‌ی جاسوسی و با دانشجويان خط امام به مخالفت برمی‌خيزد...اولين چيزی كه بعد از رياست جمهوری مورد حمله‌ی آقای بنی‌صدر قرار گرفت. مسئله اشغال لانه‌ی جاسوسی بود و اين كه اين‌ها دولت در دولت تأسيس كرده‌اند. خودكامه هستند. خودسر...آقای بنی‌‌صدر در يك مصاحبه با مطبوعات خارجی می‌گويد، «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از چريك فدائی بدترند.اين‌ها توده‌ای و كمونيست هستند كه به اين‌جا ريختند»، رئيس‌جمهور از يك چنين حركت عظيم انقلابی اين‌طور ياد می‌كند. اين‌قدر انقلاب را تخفيف می‌كند. اين معنی عدم كفايت سياسی نيست؟ عدم كفايت سياسی دو تا شاخ لازم دارد

با همه‌ی این‌ها، آیت‌الله موسوی خوئینی‌ها آن‌قدر بی انصاف نیست که بنی‌صدر را به جاسوسی یا هم‌کاری با آمریکا متهم کند. به همین دلیل برای رفع سوء‌تفاهم، می‌گوید:

«اين اسناد به هيچ وجه دلالتی بر اين كه آقای بنی‌صدر با آمريكا هم‌کاری می‌كرده است ندارد...[اما]مگر تمام مصيبت و اشكال اين است كه يك‌نفر جاسوس باشد؟ همه‌ی اين‌ها كه در خط گرايش به آمريكا و به غرب در ايران عمل می‌كنند، مگر اين‌ها جاسوسند؟ مگر همه‌‌شان غيرمسلمانند؟ بين اين‌ها مسلمانان فراوانی هست، مسلمان‌های متعبد، اما از اين تعبد به اسلام، خط مبارزه‌ ی با آمريكا را نيافته‌اند، هم‌چنان كه امام يافته است...من به اين آقای خلخالی... گفتم گمان من اين است كه در دفتر رياست جمهوری به نحوی خط سيا عمل می‌كند...اين كه من هم آن روز عرض كردم نه از اين اسناد بود ، خدا می‌داند كم‌ترين اطلاعی از اين اسناد نداشتم ولی می‌ديدم خطی كه آقای بنی‌صدر و دفتر رئيس‌جمهور تعقيب می‌كند، خطی آمريكايی است، من با بينش سياسی خودم اين نكته را فهميدم و امروز می‌‌بينم كه درست فهميده بودم...بدانيد امروز تنها مسئله رأی به عدم كفايت سياسی آقای بنی‌صدر نيست. امروز رأی به شكست خط آمريكا است...مجلس شورای اسلامی بداند همان‌گونه كه امام به آقای بنی‌صدر توصيه كرد، مجلس بداند كه اين ملت شديداً ضد آمريكا است و اگر احساس كند كه اين مجلس خدای نخواسته يك روزی تمايل به خط آمريكا نشان داده است ، همين مردم خواهند ريخت و اين مجلس را نابود خواهند كرد.»97

اکثر نمایندگان مخالف، وقت خود را به موسوی خوئینی‌ها دادند تا او مهم‌ترین مسائل را مطرح سازد. مهم‌ترین مسئله آن بود که بنی‌صدر در خط آمریکاست. در زمانه‌ی چپ زده‌ای که مهم‌ترین مسئله مبارزه‌ی با امپریالیسم آمریکا بود، این سخن خریدار بسیار داشت. زبان ما، زبان ضد آمریکایی بود. زبانی که با متهم ساختن این و آن به هم‌جهت شدن با آمریکا، کار او را یک‌سره می‌کرد. این زبان هم‌چنان در کار است. گروهی به ارتباط با آمریکا متهم می‌شوند، گروه دیگری هم به رابطه‌ی با جمهوری اسلامی.

پانوشت‌ها:

۹۵- رجوع شود به اینجا.

۹۶- کیهان، ۱۴/۲/ ۱۳۸۹، ص ۲.

۹۷- مشروح مذاکرات اولین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی، جلسه‌ی : ۱۶۸ ، مورخ ۳۱/۳/۱۳۶۰ ، روزنامه‌ی رسمی، شماره‌ی ۱۰۶۲۷.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
زبان مطهری - ۴
زبان مطهری - ۳
زبان مطهری - ۲
زبان شریعتی ١؛ شریعتی و روحانیت
شریعتی: غرب و سکولاریسم
شریعتی: سرمایه‌داری و سوسیالیسم
زبان پیمان، هاشمی رفسنجانی و چپ‌های مجلس

نظرهای خوانندگان

ما واقعاً از آقاي گنجي ممنونيم. مردم ايران الآن در مبارزات خود به هيچ‌چيز به‌اندازة آگاهي از زبان آقايان مارکس و موسوي خوئينيها و فيروز کريمي نياز ندارند. اگر کمي هم راجع به زبان امير ارسلان نامدار و حسين کرد شبستري و جنيفر لوپز بگويد که ديگر کار تمام است.

-- بدون نام ، May 14, 2010 در ساعت 03:54 PM

این که هنر نشد آقای گنجی! بریده ای از صحبتهای کسی رو بیاری و بگی این زبان اون فرده! اونم مال سی سال پیش رو. با این حساب میشه گشت از صحبتهای 30 سال پیش خود شما هم زبان شما را کشف کرد. این مغلطه است و عنصر زمان و تغییر عقاید افراد توش حذف شده.

-- محمد ، May 14, 2010 در ساعت 03:54 PM

همانطور که آقای گنجی خیلی‌ عوض شدند ، شاید این ... دین‌باور دیروز هم کمی‌ عوض شده باشند !؟؟ (=:

-- ایراندوست ، May 14, 2010 در ساعت 03:54 PM

واقعا آقای گنجی. زیان خودتون اون موقع چطوری بود؟

-- مریم ، May 14, 2010 در ساعت 03:54 PM

جالب است که گذشته خودمان را بشناسیم. بت نسازیم از گذشته ها و آدمها.

-- ممدآقا ، May 14, 2010 در ساعت 03:54 PM

موضوع اینجاست که اینها با این زبان تند زمینه را برای تندروی در تمام مملکت فراهم کردندو دمار از روزگار کشور ومردم دراوردند.اینها که افراد عادی نبودند.این اقایان در بالاترین ارکان کشور بودند و با این تندرویها باعث نابودی کشور و تعدادبیشماری انسان شدند.لطفا نگویید که الان وقت این حرفها نیست.اول باید تاریخ این سی سال را خوب بدانیم تا دوباره اشتباه غیر قابل جبران نکنیم.حتی فکر کردن در باره جو سیاه سرشار از کینه و نفرت سالهای اول انقلاب که بر زندگی همه ما سایه انداخته بود انسان را افسرده میکند.حداقل از میان اصلاح طلبان گنجی شهامت گفتن حرف های ممنوعه که به مذاق اکثریت قریب به اتفاق اصلاح طلبان خوش نمی اید رادارد.

-- بدون نام ، May 14, 2010 در ساعت 03:54 PM

دوستان برآشفتند !
شاه پرستي ومسعود پرستي ومصدق پرستي کم بود "موسوي پرستي "هم اضافه شده

-- کاوه ، May 15, 2010 در ساعت 03:54 PM

من نمیدانم که آیا آقای گنجی متوجه هستند، که نقل سخنرانی آقای خوئینی ها که در آن بنی صدر را ضد ولایت فقیه، اسلام فقاهتی، گروگانگیری، ایجاد سپاه پاسداران، بیدادگاههای انقلاب، محکوک کردن اعدام افرادی مانند هویدا و خسرو داد، و....به این معنی است که بنی صدر مردمسالار ترین، شجاعترین و صادقترین فرد در سطح رهبری بوده است و اگر اینگونه است، اول وظیفه همه ما از جمله شما، اینست که از این پیرمرد- که هنوز من در فهم قلمش بوکس باد میزنم- نه فقط قدر دانی در خور را به عمل بیاوریم، بلکه به مردم بگوییم که این انقلاب نبود که این بلا را بر سر ما آورد، بلکه خیانت در انقلاب بود و بنا بر این لازم است که برای پیروزی، صدای کسانی را به مردم برسانیم که به هدفهای مردمسالارانه انقلاب هم آنروز و هم الان باورمندند.


-- البرز ، May 15, 2010 در ساعت 03:54 PM

امریکا و انگلیس قطعا در ساقط کردن دولت مصدق اشتباه کردند . این بنیاد گرایی در منطقه که حاصل انقلاب اسلامی به انحراف رفته توسط حزب توده و لابی روسها در ایران (مارکسیست های روسی ) است حاصل همان اشتباه تاریخی است . چون اسلام سیاسی قبل از ان در کشور های سنی به عنوان قدرت سیاسی مطرح نبود . آنچه اهمیت دارد تلاش وسیع لابی روسها برای کمرنگ نشان دادن نقش روسیه و حزب توده در ان ماجراست . شوروی چرا در مقابل کودتا تسلیم شد اما استالین آذربایجان را بعد از جنگ اشغال کرد ؟ چرا شوروی به افغانستان حمله کرد اما طلاها را به دولت مصدق نداد ولی تسلیم دولت کودتا کرد ؟ چرا ک گ ب تا ۳ روز به کودتا مانده از طریق حزب توده به مصدق اطلاع نداد ؟ چرا حزب توده انقدر به مصدق حمله برد برای نفت شمال ؟ چرا همین خط در زمان بازرگان تکرار شد ؟ و بنی صدر ؟ خط امامی ها به دنبا ل حمله چریک ها به سفارت امریکا و به دستور خوئینی ها به سفارت حمله بردند . هنوز توده ایها موسوی را به لیبرال ها ترجیح می دهند . مشکل مارکسیست های روسی با احمدی نژاد فقط به خاطر امکان سازش او با آمریکاست. کاملا نقش روسها و چپهای روسی باید در کودتای ۲۸ مرداد و حاکمیت خط امامی ها بر لیبرال ها مشخص شود . رادیو فردا هنوز به همان اشتباه ادامه میدهد و عده ای مارکسیست روسی در ان نفوز کرده و علیه سلطنت طلبان و ملیون و لیبرال ها دائم مقاله مینویسند ولی نقش روسها و فراماسونری چپ را ندیده میگیرند .

-- zendeh bad ganji ، May 16, 2010 در ساعت 03:54 PM

با سلام
آقاي گنجي مي گويد كه سخن بر سر دفاع و يا رد بني صدر نيست، سخن بر سر زباني است كه در آن ايام استفاده مي‌شد و خريدار هم داشت. بايد گفت:
اولا اين زبان در آن ايام به غير از اقليت حاكميت در استبداد كسي باور نداشت. به غير از روش‌هاي مختلف براي اثبات خلاف آن، اما به دليل استبداد فراگير و تك صدايي شدن جامعه، جز آنچه كه رسانه هاي رسمي به دروغ و سانسور پوشش مي دادند، راه و روشي براي اثبات آن وجود ندارد.
ثانياً، مجموعه دعاوي آقاي موسوي خوئيني ها به غير از آنچه كه وي به دروغ با عنوان خط آمريكايي ياد مي كند، همه دال بر اثبات حقانيت بني صدر داشت. مخالفت با اسلام فقاهتي (كه امروز به درستي روشن شده است كه اسلام قدرت است) مخالفت با روش هاي غير عادلانه اعدام ها، دفاع از حقوق انساني محكومين، مخالفت با گروگانگيري، سست شدن روش هاي تخريبي و عوام فريبانه‌اي كه اسباب گسترش استبداد مي شد، از جمله شعار مرگ بر آمريكا، اينها همه دلايل كافي و آشكار بر حقانيت بني صدر بود. خصائلي هم كه آقاي خوئيني ها از بني صدر ياد مي كند، همه بدان دليل بودند كه رژيم جمهوري اسلامي در آستانه تكوين يك توتاليتاريزم بود، و اين توتاليتاريسم تنها به يمن مطلق كردن كاريزماي خميني حاصل مي شد و بني صدر تنها كسي بود كه در برابر اين جريان مطلق توتاليتر مي‌گفت من هم نظر خودم را دارم.
ثالثاً، از فريبهايي كه در آن ايام امثال آقاي خويئيني ها عليه بني صدر بكار بردند، در حالي كه امروز اغلب همان جريان كودكانه و دجاليت چپ اسلامي (آقاي گنجي به جاي استفاده از اصطلاح چپ اسلامي بهتر است، از واژه دجاليت چپ اسلامي استفاده كند)، همه به وادي آمريكا ستايي و ليبراليزم ستايي افتاده‌اند و يا حداقل آنكه نقد جدي‌اي به آن ندارند، بني صدر از جمله از استثناء روشنفكران و منتقديني است كه نه تنها در ايران، بلكه در دنياي امروز، هم در تنزه گرايي استقلال زيستن و هم در انديشه انتقادي، نسبت به مناسبات سلطه در جهان سرسختانه ايستاده و لحظه اي كوتاه نيامده است. و استقامت او در استقلال، در بيان آزادي و در نفي روابط قدرت، بزرگترين سرمشق زندگي انساني است.
آيا چرا آقاي گنجي صرفنظر از صورت زباني‌اي كه آقاي خوئيني ها بكار بسته است (و افشاء اين صورت از ناحيه آقاي گنجي در جاي خود با ارزش است) نمي‌خواهد در محتواي دعاوي قضاوت داشته باشد؟

-- فرشيد ، May 16, 2010 در ساعت 03:54 PM

درود بر گنجی که حقیقت را بر هر نوع مصلحت تر جیح میدهد. راستی جرا انقلابیون روسوفیل یک کلمه از جبرویها عذرخواهی نمیکنند ؟  

-- emrani moghadam ، May 16, 2010 در ساعت 03:54 PM

نگارنده می‌گوید «مهمترین نکته»‌ در نقل قولش از جلال‌الدین فارسی در مورد میرحسین موسوی این است که نشان می‌دهد او نزدیک به حبیب‌الله پیمانِ چپ بوده است. اما به نظر من مهمترین نکته اش (مخصوصا برای برندگان جایزهء میلتون فریدمن، اقتصاددان راستگرای مشاوره‌دهنده به امثال پینوشه) این است که ببینیم اگر موسوی چپ نبود باید انتظار می داشتیم شبیه چه کسانی می‌شد:
جلال‌الدین فارسیِ قاتل، حبیب عسگر اولادی، اسد بادامچیان، علی خامنه ای، اکبر رفسنجانی، و محمد بهشتی.
یعنی بنیادگراترین و مرتجع‌ترین عناصر جمهوری اسلامی.

-- یاشار ، May 17, 2010 در ساعت 03:54 PM