رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
زبان چپ‌های مذهبی در سال‌های نخست انقلاب - بخش چهارم

زبان مطهری - ۴

اکبر گنجی

۷-۱- مطهری و فلسفه‌ی اجتماعی غرب: مرتضی مطهری در ارزیابی اخلاق جنسی غرب می‌نویسد: «اكنون نوبت آن است كه ما اصول اساسی و اركان اصلی اين سيستم اخلاقی را كه قبلا بيان كرديم دقيقا بررسی كنيم، سپس فلسفه اخلاق جنسی اسلامی را كه‏ با اخلاق جنسی قديم و جديد غرب مغاير است توضيح دهيم، تا يك بار ديگر روشن شود يگانه مكتبی كه صلاحيت رهبری بشر را دارد اسلام است، و هم روشن‏ شود كه كار غرب در فلسفه اجتماعی به هذيان و پريشان گوئی رسيده است، وقت آن است كه غرب مانند همه زمانهای ديگر، با همه تقدمی كه در علوم‏ و صنايع دارد، فلسفه زندگی را از شرق بياموزد24

پیش فرض مرتضی مطهری این است که «غرب» هویت حقیقی دارد، نه اعتباری. پیش فرض دوم او این است که این موجود حقیقی، یک فلسفه ی اجتماعی واحد دارد. حکم کلی او این است که فلسفه‌ی اجتماعی غرب به هذیان گویی رسیده است و غرب فلسفه ی زندگی را باید از اسلام بیاموزد. اما نه موجودی حقیقی به نام غرب وجود دارد، نه غربیان (آدمیانی که در جهان غرب به دنیا آمده‌اند) از یک فلسفه‌ی اجتماعی یا اخلاق جنسی واحد دفاع می کنند. مسأله‌ی ما همچنان مسأله‌ی زبان است. زبانی که کل فلسفه‌ی اجتماعی و اخلاق جنسی غربیان را چیزی جز هذیان گویی به شمار نمی‌آورد.

مطهری برای فلسفه‌ی راسل پیامدهای نامطلوب می‌سازد، تا به راحتی بتواند آن را رد کند. می‌گوید: «اين فلسفه اخلاقی‏ بهترين توجيه كننده‌ی حق زورگوئی و ديكتاتوری است، عجب اين است كه آقای راسل شعار خود را در همه عمر آزادی‌خواهی و حمايت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه‏ای كه برای اخلاق ساخته است پايه‏های ديكتاتوری را استحكام می‌بخشد. در فلاسفه‌ی غرب از اين نمونه‏ها باز هم هست كه فيلسوفی‏ فلسفه‌‏اش يك جور حكم می‌كند و شعار زندگيش طور ديگر.25»

«كشورهای غربی در انتقال دادن كام‌يابی‌های جنسی از كانون خانوادگی به محيط اجتماعی بي‌داد كرده‏اند و جريمه‏اش را هم می‌دهند، فرياد متفكرينشان بلند است، آنها وقتی كه می‌بينند برخی كشورهای كمونيستی جلو اين كارها را گرفته و مانع هدر دادن نيروهای جوانان در اجتماع شده‏اند، به چشم غبطه به آنها می‏‌نگرند.26»

۸-۱- غرب‌شناسی مطهری: داستان غرب شناسی مطهری و نگاه ناقدانه‌ی او به فیلسوفان مغرب زمین، به زبان دشنام گویی گفته و نوشته شده است. او همه‌ی رذائل اخلاقی را به غربیان نسبت می‌دهد. به عنوان مثال می‌گوید:

«[نیچه] آخر عمر ديوانه شد و به عقيده من آثار اين جنون در همان اوايل هم ظاهر بوده است. نيچه نويسنده بسيار مقتدری است...علم اينشتين در خدمت كيست؟ در خدمت روزولت. اينشتين نوكر آقای روزولت است و نمی‌‏تواند نباشد. چه در اردوگاه امپریالیزم و چه در اردوگاه سوسیالیزم همین طور است... در ميان فرنگی‌ها مكتب‌های زيادی ظهور كرده است. خوشبختانه در ميان ما چنين مكتب‌هائی يعنی چنين وباهائی پيدا نشده است و در ميان آن‌ها اين مكتب‌ها پيدا شده است. روح اروپائی همين است. اعلاميه‌ی حقوق بشر را هم كه آن‌ها می‌‏دهند برای‏ فريب ديگران است. تربيت اروپائی و اخلاق واقعی اروپائی يعنی اخلاق‏ ماكياولی و نيچه‏ای. عملی كه استعمار در دنيا انجام می‏دهد بر همين اساس‏ است و روح فرنگی اعم از آمريكائی و اروپائی، استعمار است و همين اخلاق‏ [نيچه‏ای] است. اگر جلوی ما دم از حقوق بشر می‌‏زنند و ما بدبخت‌ها گاهی‏ آب دهان خودمان را قورت می‌‏دهيم و می‌آئيم حرف‌های آنها را بازگو می‌كنيم، به خدا قسم اشتباه می‏كنيم.

ببينيد آيا كاری كه مثلا آمريكا الان در ويتنام‏ می‏كند غير از اجرای فلسفه نيچه است؟ عين همان است و هيچ چيز ديگری نيست. اين‌ها اين همه دم از انسانيت و انسان‌دوستی می‏زنند و ما می‏گوئيم‏ راسل چنين گفته است و سارتر چنين گفته است ولی هم راسل ته فكرش همين‏ است و هم سارتر. تمام فرنگي‌ها اساس فكرشان بر همين [فلسفه نيچه] است. شايد خيلی افراد استثنائی پيدا شوند كه اين طور نباشند و احتمالا در آنها هم خونی از مشرق زمين وجود دارد، لابد مادرشان اهل مشرق زمين بوده، والا نژاد اين‌ها اين نژاد نيست...اساسا عمق روحيه ی غربی‌ها قساوت است و مردمان قسی القلبی هستند . البته خود غربيها هم اين مطلب را قبول دارند و اين نوع عواطف، محبت‌ها، احسان‌ها و گذشت‌ها را خصلت‌های شرقی می‌نامند... می‏‌گويند عواطف انسانی فقط در مشرق زمين وجود دارد و زندگی در مغرب زمين بسيار خشك است.27»

باز هم تکرار می‌کنیم، غرب شناسی یا غرب ناشناسی مطهری محل نزاع نوشتار حاضر نیست، محل نزاع زبانی است که با آن درباره‌ی غرب داوری می‌شود. این زبان، تمام رذائل را به تمدن رقیب نسبت می‌دهد. غربیان قسی القلباند و مکتب‌ها و آئین‌هایی که پدید آورده اند، وباهایی بیش نیستند. مطهری رفته رفته کار را به خون و نژاد پرستی هم کشانده و شرقیان را دارای عاطفه و غربیان را فاقد عاطفه قلمداد می‌کند.

داوری مطهری در خصوص فلسفه‌ی فیلسوفان مغرب زمین هم با زبان غیر محققانه صورت می‌گیرد. او فلسفه‌ی غربیان را «مطالب مضحک»، «پیش پا افتاده»، «تصورات کودکانه و عوامانه» و «تور عوام الناس» قلمداد می‌کند. می‌نویسد:

«دومين علتی كه در مورد گرايش‌های مادی دسته جمعی در جهان غرب بسيار قابل اهميت است، نارسايی مفاهيم فلسفی غرب است. حقيقت اين است كه غرب در آنچه حكمت الهی ناميده می‏شود، بسيار عقب‏ است و شايد عده‏ای نتوانند بپذيرند كه غرب به فلسفه الهی مشرق و خصوصا فلسفه اسلامی نرسيده است. بسياری از مفاهيم فلسفی كه در اروپا سر و صدای‏ زيادی بپا می‏كند، از جمله مسائل پيش پا افتاده‌ی فلسفه اسلامی است. در ترجمه‏های فلسفه غربی به مطالب مضحكی بر می‌خوريم كه به عنوان مطالب‏ فلسفی از فيلسوفان بسيار بزرگ اروپا نقل شده است.28»

«از نظر ما ترديد و شك امثال كانت و هگل و سپنسر درباره علت نخستين‏ به دو مطلب اساسی فلسفی بستگی دارد كه هيچ‌كدام از آن‌ها در فلسفه غرب حل نشده بوده است. آن دو مسأله اساسی يكی مسأله «اصالت وجود» است‏ و ديگر مسأله «مناط احتياج به علت» است.29» «حقيقت اين است كه تصور هيوم و همه فلاسفه غرب از قديم الايام تا عصر حاضر از برهان نظم همان تصور كودكانه عوامانه است براساس اين كه خدا را صانعی مانند صانع‌های بشر فرض كرده و در اطراف نفی و اثبات چنين صانعی‏ به بحث پرداخته‏اند، و حال آن كه تنها با اثبات چنين صانعی است كه به هيچ وجه خدا را اثبات نكرده‏ا يم، مخلوقی در حد انسان اثبات كرده‏ايم. بررسی نظريه‌ی پر طمطراق هيوم در تقرير برهان نظم كه نزديك سه قرن است‏ فلسفه غرب را تحت الشعاع قرار داده است، باراسلامی در بحث «عنايت» مطرح است، در غرب خبری نبوده، تصور غربيان از اين برهان در حد تصور عوام الناس و حداكثر در حد تصور متكلمين‏ اشعری و معتزلی بوده نه در حد تصور حكما و فلاسفه اسلامی.30»

۹-۱- مطهری و تبیین مارکسیستی تاریخ: مورخان بسیاری با ماتریالیسم تاریخی مارکس مخالفت کرده و آن را ناسازگار با سیر تاریخ نشان داده‌اند. مطهری هم حق دارد با تبیین مارکسیستی تاریخ مخالف باشد. مارکس واقعاً فکر می‌کرد تاریخ به همان نحوی که او مدعی بود، اتفاق افتاده است. اگر به نکته‌ی تازه‌ای می‌رسید، نظر خود را با زدن تبصره‌ها تعدیل می‌کرد. به عنوان نمونه، او بر این باور بود که سرنگونی سرمایه داری، از طریق «انقلاب قهر آمیز» روی خواهد داد. در عین حال، ۲۴ سال پس از مانیفست نوشت، در کشورهایی چون آمریکا و انگلستان و احتمالاً هلند که دموکراسی تثبیت شده است، ممکن است کارگران «هدف خود را با شیوه‌های مسالمت‌آمیز به دست آورند.31»

اما مطهری این ایده را تبلیغ می‌کرد که تبیین مارکسیستی تاریخ «زیرکانه» برساخته شده، و یکی از «نقشه‌ها و طرح‌های طرارانه‌ی» آنان برای تنزل نقش مذهب در تاریخ است. بعد هم با اظهار تأسف می‌گوید، مذهبی‌های «نادان» گول این فریب را خورده و آن را پذیرفته‌اند.

به تعبیر دیگر، مطهری تبیین مارکسیستی تاریخ را نوعی توطئه از سوی مارکسیست‌ها علیه دین قلمداد می‌کرد. می‌گوید: «ماركسيست‌ها كوشش دارند تاريخ بشريت را سياه و ظلمانی جلوه دهند، تاريخ را تاريك معرفی كنند، آنها فقط فجر تاريخ، يعنی دوره اشتراك‏ اوليه را نورانی به حساب می‌‏آورند و همچنين نهايت تاريخ يا دوره‌ی كمون‏ ثانويه‌ی را، و تمام تاريخ بشريت را از بدو پيدايش مالكيت خصوصی، دوره‏ حكومت باطل و ظلم و فساد و شرارت و خونريزی و خدعه و نيرنگ و دروغ‏ می‌پندارند، و جريان‌های حقيقی را كه در تاريخ بشريت پيدا شده چنين توجيه می‏‌كنند: اين جريان‌ها نيرنگ بوده است، ظلمتی بوده است بر روی ظلمت‌ها، حتی اديان و پيامبران نقشی نداشته اند، اين‌ها بشر را نساخته اند، بشر اين‌ها را ساخته و اين‌ها وسيله‌ای بوده‌اند در دست بشر برای ظلم‌ها، تحميق‌ها، ترياك توده‌ها اگر كسی دم از عدالت و حق زده حتما كاسه‌ای‏ زير نيم كاسه اش بوده است مگر چنين چيزی امكان دارد كه در دوره مالكيت‏ خصوصی كسی واقعا طرفدار حق و حقيقت و عدالت باشد؟ البته گاهی‏ ماركسيست‌ها قبول می‌كنند كه در تاريخ نهضت‌هائی از طرف محرومان می‌شده، ولی اين نهضت‌ها در دوره‌ای كه توليد، مالكيت خصوصی يا برده داری و يا فئوداليسم و بورژوازی را ايجاب می‌كرده، نمی‏‌توانسته به‏ نتيجه برسد...آنچه بر كل تاريخ حاكم‏ بوده ظلم‌ها و تاريكی‏ها بوده است. اين يك نوع مبارزه زيركانه‌ی ماركسيست‌هاست كه گاهی مذهبی‏ها هم از روی‏ نادانی گول آن را می‏‌خورند. اين يكی از آن نقشه‌ها و طرح‌های طرارانه‏ آن‌هاست برای بی‏اعتبار جلوه دادن مذهب، چون آن كه در تمام طول تاريخ منادی حق و عدالت بوده، آن كه به حمايت مظلومين و اهل حق برخاسته، فقط مذهب بوده، حتی فيلسوفان قديم هم به اين قبيل مسائل فكر نمی‏‌كردند. در مذهب بوده كه عدالت مطرح شده، مبارزه با ظلم مطرح شده، راستی و درستی مطرح شده، برابری و برادری مطرح شده، و اين بزرگترين دروغ و تهمت به تاريخ است ...تاريخ نويس‌های ماترياليست كوشش می‏‌كنند صفحات تاريخ بشريت را سياه سياه جلوه دهند، چون‏ برخلاف فلسفه آن‌هاست كه زيبائی‏ها را نشان دهند اگر زيبائی‏ها را نشان‏ دهند ماترياليسم تاريخی باطل می‏‌شود...پس چه بايد كرد؟ بايد صبر كرد تا اتوبوس تاريخ، مراحل خود را بگذراند و به مقصد خودش برسد و آن، وقتی است كه ابزار توليد جبرا سوسياليسم و اشتراكيت را ايجاب كند. پس در ايجاد سوسياليسم و حق و عدالت، بشر نقشی ندارد و نمی‌تواند آن را جلو يا عقب ببرد، بايد خود به خود مانند يك جريان خود كار طبيعی پيش برود و زمانش برسد وقتی زمان‏ و دوره و تاريخش رسيد خودش به وجود می ‏آيد. نظر اسلام درست برخلاف این است.32»

۱۰-۱- مطهری و تکفیر: مرتضی مطهری در برخی از آثار خود به شدت با تکفیر و تفسیق مخالفت کرده است. تکفیر کنندگان را ادامه دهندگان راه خوارج به شمار آورده و می‌گوید تفاوت این دو در آن است که خوارج در مقابل زمام‌داران سیاسی می‌ایستادند، اما این‌ها با متفکران فاقد قدرت برخورد می‌کنند:

«خوارج با روح فرهنگ اسلامی آشنا نبودند ولی شجاع‏ بودند. چون جاهل بودند تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تكفير و تفسيق می‏‌كردند تا آنجا كه اسلام و مسلمانی را منحصر به خود می‌دانستند و ساير مسلمانان را كه اصول عقائد آنها را نمی‌پذيرفتند كافر می‌‏خواندند و چون شجاع بودند غالبا به سراغ صاحبان قدرت می‌رفتند و به خيال خود آنها را امر به معروف و نهی از منكر می‏كردند و خود كشته می‏شدند و گفتيم در دوره‏های بعد جمود و جهالت و تنسك و مقدس مابی و تنگ‌نظری آن‌ها برای‏ ديگران باقی ماند اما شجاعت و شهامت و فداكاری از ميان رفت. خوارج بی‏‌شهامت ، يعنی مقدس مابان ترسو، شمشير پولادين را به كناری گذاشتند و از امر به معروف و نهی از منكر صاحبان قدرت كه‏ برايشان خطر ايجاد می‏‌كرد صرف نظر كردند و با شمشير زبان به جان صاحبان فضيلت افتادند. هر صاحب فضيلتی را به نوعی متهم كردند به طوری كه در تاريخ اسلام كمتر صاحب فضيلتی را می‏‌توان يافت كه هدف تير تهمت اين‏ طبقه واقع نشده باشد. يكی را گفتند منكر خدا، ديگری را گفتند منكر معاد، سومی را گفتند منكر معراج جسمانی و چهارمی را گفتند صوفی، پنجمی را چيز ديگر و همين طور، به طوری كه اگر نظر اين احمقان را ملاك قرار دهيم‏ هيچ‌وقت هيچ دانشمند واقعی مسلمان نبوده است. وقتی كه علی تكفير بشود تكليف ديگران روشن است. بوعلی سينا، خواجه نصيرالدين طوسی، صدرالمتألهين شيرازی، فيض كاشانی، سيد جمال‌الدين اسد آبادی و اخيرا محمد اقبال پاكستانی از كسانی هستند كه از اين جام جرعه‏ای به كامشان‏ ريخته شده است.33»

۱۱-۱- مطهری و اقبال لاهوری: مطهری دعوت کننده‌ی علی شریعتی به حسینیه‌ی ارشاد بود34 و در همان زمان از اقبال لاهوری دفاع و تمجید می‌کرد و مدعیات اقبال درباره‌ی خاتمیت را «سخنان لطیف» به شمار می‌آورد. اما بعدها، شریعتی را ضد اسلام به شمار آورد و مدعیات اقبال را به معنای «پایان دیانت»، فارغ التحصیل شدن آدمیان در مدرسه‌ی انبیأ و «خودکفایی» از دین قلمداد کرد. مطهری در این خصوص می‌نویسد، اقبال:

«با فرهنگ اسلامی عميقا آشنا نيست. با اين كه به مفهوم غربی واقعا يك فيلسوف است‏، از فلسفه اسلامی چيز درستی نمی‌داند. اظهارنظرهای اقبال درباره براهين‏ فلسفی اثبات واجب و درباره علم قبل الايجاد، كه از مسائل مهم الهيات است و همچنين فلسفه او در باره ختم نبوت كه به جای آن كه ختم‏ نبوت را اثبات كند به ختم ديانت منتهی می‌‏شود كه خلاف منظور و مدعای‏ خود اقبال است دليل ناآگاهی اقبال از فلسفه اسلامی است، هم چنان‌كه در زمينه‌ی ساير علوم و معارف اسلامی نيز مطالعاتش سطحی است. اقبال با آنكه‏ سخت شيفته عرفان است و روحش روح هندی و اشراقی است و به علاوه سخت‏ مريد مولانا است ، عرفان اسلامی را در سطح بالا نمی‏‌شناسد و با انديشه‌های‏ غامض عرفان بيگانه است.35»

در جای دیگری همین مدعا را تکرار کرده است: «فلسفه‌ای که او برای ختم نبوت ذکر کرده مستلزم این است که نه تنها به وحی جدید و رسالت جدید بل‌که نیاز به راهنمایی وحی پایان پذیرد و در حقیقت دیانت پایان می‌یابد نه نبوت...ختم نبوت یعنی رسیدن بشر به مرحله‌ی خودکفایی.36»

مطهری هم انسانی جایزالخطا بود. او هم از زبانی استفاده کرده که اخلاقاً قابل دفاع نیست. این زبان، زبان یک نسل از روشن‌فکران ایران و مخالفان رژیم شاه بود. اما نه تنها بازماندگانی از نسل گذشته هم‌چنان از آن زبان استفاده می‌کنند، بلکه گروهی از نسل جوان هم از این زبان استفاده می‌کند و شاید آن را راه ساده ای برای نقد و طرد به شمار آورد.


پاورقی‌ها:

۲۴- مرتضی مطهری، اخلاق جنسی، انتشارات صدرا، ص ۳۶.

۲۵- مرتضی مطهری، اخلاق جنسی، ص ۴۳.

۲۶- مرتضی مطهری، اخلاق جنسی، ص ۴۵.

واکنش مطهری به فروید هم قابل توجه است. می‌گوید:

«فرويد اصلا به انسانيت اصيل اعتقاد ندارد. می‌گويد آنچه كه شما آن را انسانيت و تعالی انسانيت می‏‌ناميد ذاتش حيوانيت است، حيوانيت رانده‏ شده از روان ناخودآگاه و «رفته در درون» بدون اين كه ماهيت و ذاتش تغيير كرده باشد، [فقط] چهره و شناسنامه و گذرنامه و لباس عوض كرده و [بيرون] آمده است . [لذا] نظريه‌ی فرويد يكی از آن نظريه‏های غربی‏ است كه توجيه و تفسير انسانيت، زير پای آن به كلی روبيده می‏‌گردد و فاتحه‌ی انسانيت خوانده می‌شود.. اين نظريه‌ی جناب فرويد است. شما هر كاری كنيد و بگوئيد آقای فرويد ما ابوذر داريم، معاويه هم داريم، لومومبا داريم، موسی چومبه هم داريم، می‌گويد از نظر ماهيتی هيچ فرقی ميان ابوذر و معاويه، ميان لومومبا و چومبه و ميان موسی و فرعون - العياذ بالله – نيست. چرا؟ همه يك چيز است. چيزی را كه معاويه می‌خواهد ابوذر هم می‌خواهد، آن را كه چومبه می‏‌خواهد لومومبا هم می‏‌خواهد، لومومبا همان چومبه‏ای است كه تمايلات‏ حيوانی او اجازه ظهور و بروز پيدا نكرده و بعد به روان ناخودآگاه رانده‏ شده و از آنجا در لباس آزادي‌خواهی، عدالت‌خواهی، انسان‌دوستی، آزادگی‏ و انصاف بيرون آمده است. ابوذر هم نسبت به معاويه يك چنين آدمی است.» (مرتضی مطهری ، مسأله‌ی شناخت، انتشارات صدرا، ص ۱۵۷-۱۵۸)

۲۷- مرتضی مطهری، انسان کامل، انتشارات صدرا، صص ۲۹۹ - ۲۴۹.

مطهری در ضمن طرح نظرات نیچه درباره‌ی قدرت، می‌گوید اسلام هم قدرت را یکی از ابعاد انسان می‌داند، اما نه تنها صفت کمالی او. سپس در همان بخش می‌گوید: «آيه قرآن درباره زانی و زانيه است، درباره مرد و زنی كه زنا می‏كنند. اگر مرد زن‏داری زنا كند، مجازات او در اسلام سنگ‌سار كردن است و اگر زن‏ شوهرداری زنا كند، مجازات او نيز سنگ‌سار كردن است. قرآن می‌گويد اين‌ها را مجازات كنيد و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين حتما گروهی از مؤمنين حاضر باشند و در مراسم اعدام آنان شركت كنند. اين‌جا جائی است كه نفوس ضعيف كه مصالح عاليه‏ اجتماع را در نظر نمی‏گيرند، چه بسا وقتی ببينند دو انسان دارند اعدام‏ می‏شوند، عواطفشان تحريك شود و بگويند چه خوب است به اينها رحم كنيد و اين كار را نكنيد. قرآن می‏گويد : و لا تأخذكم بهما رأفة فی دين الله‏ اين‌جا موقع مجازات الهی است و قانون الهی براساس مصالح‏ عالی و كلی بشريت تنظيم شده است و جای رأفت و دل‌رحمی نيست. اين‏ رأفت، قساوت نسبت به اجتماع است ...اگر مجازات دزد در جای خودش صورت گيرد و دزد مطمئن باشد و يقين داشته باشد كه اگر دزدی‏ كند و به چنگال پليس و قانون بيفتد، اين چهار انگشتش را قطع می‏كنند و تا آخر عمر داغ اين جنايت روی بدنش هست [هرگز دزدی نمی‏ كند]. به خدا اگر چند دزد و بلكه يك دزد اين گونه مجازات شود ، اصلا در دزدی بسته‏ می‌‏شود.»

۲۸- مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، انتشارات صدرا، ص ۷۳.

۲۹- مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص ۷۹.

۳۰- مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، صص ۱۵۳-۱۵۴.

۳۱- مارکس گفته است: «ما می دانیم که باید به نهادها، عادات و رسوم کشورهای مختلف توجه نشان دهیم و انکار نمی‌کنیم که کشورهایی وجود دارند مانند آمریکا و انگلستان و بعضاً هلند، تا جایی که من از نهادهای آن کشور اطلاع دارم، که شاید کارگران در آن‌ها با شیوه‌های مسالمت آمیز به اهداف خود دست یابند. علی رغم این موضوع، باید این امر را تشخیص دهیم که در اکثر کشورهای قاره، انقلاب امری قهری است، روزی توسل جستن به قهر برای برقرار کردن حکومت کارگری ضروری خواهد شد.»
سخنرانی در کنگره ی لاهه، در کتاب دیوید فرنباخ با عنوان:

Marx: The First Juternational and After
هارموندورث، انتشارات پنگوئن، ۱۹۷۴، صفحه ی ۳۲۲.

۳۲- مرتضی مطهری، حق و باطل، انتشارات صدرا، ص ۳۱-۳۴.

۳۳- مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه‌ی علی السلام، انتشارات صدرا، ص ۱۵۸-۱۵۹.

۳۴- علی شریعتی در بازجویی‌های ساواک نوشته است: «از طریق آقای مطهری که خراسانی هستند و با آثار و افکار من آشنا...از من برای ایراد سخنرانی دعوت کنند...همان طور که عرض کردم اولین بار حسینیه‌ی ارشاد به توصیه‌ی آقای مطهری یک جلسه سخنرانی در مراسم جشن مبعث...برای من ترتیب داد.» (سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، جلد سوم، ص ۳۵۴)

شریعتی در بازجویی‌های سال ۱۳۵۱ توضیح داده است که بعدها روحانیونی چون مطهری به دلائل مختلف حسینیه‌ی ارشاد را ترک گفتند:

«شروع این برنامه‌ها با مخالفت روحانیون و از جمله مخالفت شدید و دسته جمعی مبلغان و روحانیون حسینیه‌ی ارشاد مواجه شد و علت مخالفت را هم این می‌گفتند که درس‌های من میان مذهبی‌ها و روشن‌فکران با جامعه‌ی روحانی شکاف ایجاد می‌کند و آنان چون با این امر مخالف بودند همگی از آقای فلسفی گرفته تا آقای باهنر و رفسنجانی و مطهری و نوری و خزعلی و غیره کنار رفتند و قصدشان این بود که با ادامه‌ی کار من خود را در برابر روحانیون و مذهبی‌های ایران که این گونه فکر می‌کنند قرار ندهند.» (سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، جلد سوم، ص ۳۱۰)

۳۵- مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله‌ی اخیر، انتشارات صدرا، ص ۵۲.

۳۶- مرتضی مطهری، وحی و نبوت، انتشارات صدرا، ص ۵۹.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
از خشونت زبانی تا خشونت فیزیکی
زبان مطهری - ۲
زبان مطهری - ۳

نظرهای خوانندگان

آقای گنجی لطفن ادامه بدهید. ضمنا یک سوال هم دارم، این تاکید بر چیزهایی که شریعتی در بازجوی هایش گفته و تکرارشان برای چیست؟ اینکه راز دربسته ایی نیست که شریعتی را مطهری به حسینیه ارشاد برده. خود شریعتی هم گفته مطهری هم گفته دهها آدم دیگر هم گفته اند. چرا باید برای اثبات این رویداد که لزومی هم به اثباتش نیست به بازجویی های ساواک رجوع کرد؟ در ضمن، این سید حمید روحانی همان کسی نیست که بخاطر افترا به شریعتی و دستکاری در نوشته های بازجویی هایش حکومت از کار برکنارش کرد؟

-- بدون نام ، May 5, 2010 در ساعت 03:05 PM

از اکبر گنجی عاجزانه در خواست دارم تا جواب دندان شکنی به مقاله چرا نباید لائیک بود(نوشته محمد قوچانی در مهر نامه) بدهد.
منتظرم

-- shapur ، May 5, 2010 در ساعت 03:05 PM

آقای گنجی، زبان اخلاقی رو شما از خودتون درآوردید، کسی مثل مطهری و یا کمونیستها یا ملی گراها، لیبرال ها و هر گروه دیگه ای اصلا از در نفی عقاید متفاوت با عقاید خودشون وارد می شوند، اینکه زبان، زبان اخلاقی نیست، اصلا مهم نیست، شما در نقدهای کشورهایی مثل فرانسه و انگلیس، آیا به "زبان غیراخلاقی" برخورد نمی کنید؟ در مورد مطهری فقدان زبان اخلاقیش مهم نیست، این .. که بدون ارائه شاهد و سند به عنوان واقعیت قطار می کنه، مهمه، اصولا کسی که احتیاجی به ارائه مستندات و شواهد برای اثبات حرفش نمی بینه، قابل نقد نیست، چون داره قصه حسین کرد شبستری می گه، نه ارائه دلیل و منطق برای اثبات یا رد یه نظریه، اصلا کسی که می گه "
اساسا عمق روحيه ی غربی‌ها قساوت است و مردمان قسی القلبی هستند . البته خود غربيها هم اين مطلب را قبول دارند " بدون اینکه روشن کنه، کدوم غربیها قبول دارند که اونها اصلا قسی القلب هستند؟ اصلا به همچین کسی می شه گفت متفکر؟ کسی که شروع بحثش با برتری و یگانه بودن اسلام بر همه چیز دیگر است و هرکلام و واقعه رو به نحوی تفسیر می کنه که با هدفش (یعنی اثبات برتری و یگانه بودن اسلام در تمام زمانها) اصلا متفکر نیست، اصلا خوراکی برای بحث نداره، اصلا بحثی نداره، می گه من بهترینم و این کلام ها بهترین هستند و لزومی هم نداره چیزی رو اثبات کنم، شما رو هم نفی می کنم، چون عقلم نمی رسه شما ها رو بفهمم، تو فرهنگ بسته مذهبی خودم بزرگ شدم که برهنه بودن سینه زن رو بالاترین مصیبت بشر می دونه و بی بند و باری جنسی رو بزرگترین مشکل جامعه بشری.

-- بردیا معتقد ، May 5, 2010 در ساعت 03:05 PM

نظرات اغلب روحانیون و روشنفکران ضد غرب مشابه هم بوده‌اند. مطهری، طالقانی، شریعتی، آل‌احمد، فردید و دیگران همه از غرب متنفر بوده‌اند و بازگشت به خود، به زندگی ساده روستائی و بومی را تجویز میکرده‌اند. بنظر میرسد پس از رفتاری که پهلوی با کاشانی و اسلامی‌ها کرد، امثال خمینی و مطهری و غیره که مایه‌‌ای جز اسلام نداشتند با کمی عاریت گرفتن از اندیشه‌های مبارزاتی چپها برای خود یک جهانبینی انقلابی اسلامی درست کردند که برای ساقط کردن شاه موثر بود. هنوز این انقلابی‌گری و پرخاش به غرب در سخنان خامنه‌ای وجود دارد. ولی دیگر شاهی نیست. چپگرائی حداقل بطور موفت از صحنه کنار رفته و در عرصه عمل هم مردم هم چندان رغبتی به فلسفه مطهری و امثالهم ندارند. آقای گنجی با نوشتن این مقالات سعی در هموار کردن یک بستر فکری برای نسل جدید دارد که هنوز هم وقتی میخواهند کتابی دست بگیرند و کسی را الگوی خود قرار دهند بدام کتابهای شریعتی و امثالهم می‌افتند. مبارزه ما با نادانی‌های خودمان است و نویسندگان دیگر هم لازم است به گنجی در بسترسازی برای هزاران هزار بچه مسلمانی که میخواهند الگویی برای زندگی داشته باشند کمک کنند.

-- بهلول ، May 5, 2010 در ساعت 03:05 PM

ممنون.امیدوارم باز هم نوشته های اکبر گنجی را منتشر کنید

-- ضد ولایت ، May 5, 2010 در ساعت 03:05 PM

در حدیثی که کلینی آورده است، امامِ صادق برای ابوحمزه سوگند خورده که هرکه شیعۀ جعفری نیست حرام‌زاده و پدیدۀ زنا است:
«والله، يا أبا حمزة! إن الناس كلهم أولاد بغایا ما خلا شيعتنا (ای ابوحمزه! به‌الله سوگند که مردمْ همگی‌شان حرام‌زاده‌اند مگر شیعیانِ ما)» [روضۀ کافی، چاپ اسلامیه، صفحه ۲۸۵].
و در حدیث دیگری که هم از امام صادق صادق است و شیخ مفید و شیخ طوسی آورده‌اند، گفته شده که پیامبر به‌علی گفت به‌جز شیعیان، همۀ مردم جهان حرامزاده هستند:
«روز قیامت همۀ مردم را با نام مادرانشان صدا می‌زنند جز شیعیان تو که با نام پدرانشان صدا شان‌می‌زنند زیرا حلال‌زاده‌اند» [امالی شیخ مفید، صفحه ۳۱۱. امالی شیخ طوسی، صفحه ۷۷].
و در حدیثی که عیاشی آورده، امام باقر چنین گفته است:
«هر نوزادی که به‌دنیا می‌آید یکی از ابلیسها بر سرش حاضر است. اگر الله بداند که از شیعیان ما است او را از چشم آن شیطان می‌پوشانَد، و اگر از شیعیانِ ما نباشد شیطان انگشت شهاده‌اش را در …نِ او می‌گرداند و او آبنه‌یی می‌شود، و اگر زن باشد انگشتش را در فرجش می‌گردانَد و او فاجره می‌شود» [تفسیر عیاشی، جلد ۲ صفحۀ ۲۱۸].
مطهری و امثال او برای اثبات خود از راه نفی دیگران از همین «زبان» استفاده می‌کنند، منتها نه به این برهنگی.

-- ذوالفقار ، May 6, 2010 در ساعت 03:05 PM

merci aghaye ganji aziz.

-- unique ، May 6, 2010 در ساعت 03:05 PM