رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ اردیبهشت ۱۳۸۹
زبان حزب توده، چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین لنینیست - بخش سوم

زبان لنینی: زبان نابودی

اکبر گنجی

۳- زبان نابود کننده:

هتاکی و بهتان نتیجه‌ی دشمن‌سازی و دشمن‌تراشی‌اند. این زبان به دنبال چیست؟ لنین، یکی از بهترین استفاده کنندگان از این زبان بود و از ساز و کار این زبان به خوبی آگاه بود. لنین در سال ۱۹۰۷ درباره‌ی دشنام‌های زبانی‌ای که علیه منشویک‌ها (پس از انشعاب بلشویک‌ها منشویک‌ها به دو حزب) بکار گرفته بود، به کمیته‌ی مرکزی حزب گفت:

«زبان بخش‌های نقل شده می‌باید در خواننده نسبت به کسانی که به این‌گونه اقدامات دست می‌زنند، نفرت، دل‌زدگی و خشم برانگیزاند. این زبان برای متقاعد کردن نیست، می‌خواهد صف دشمن را از هم بپاشاند؛ نمی‌خواهد خطای مخالفان را اصلاح کند، می‌خواهد آنان را نابود کند و زمین را از لوث وجودشان پاک کند. سرشت این زبان چنان است که بدترین اندیشه‌ها و بدترین شک و تردیدها نسبت به مخالفان را در خواننده بر می‌انگیزاند...

وقتی درباره‌ی رفقای حزب خودمان صحبت می‌کنیم نباید از زبانی استفاده کرد که در میان توده‌ی کارگر نسبت به رفقایی که عقاید متفاوتی دارند نفرت، دل‌زدگی و خشم برانگیزاند. ولی وقتی درباره‌ی تشکیلاتی صحبت می‌کنیم که انشعاب کرده‌اند می‌توان و باید به این لحن نوشت. چرا باید چنین کرد؟ زیرا وقتی انشعابی شکل می‌گیرد، وظیفه‌ی ماست که توده‌ها را از چنگ رهبری انشعاب کرده نجات دهیم...

آیا در مبارزه‌ای که از یک انشعاب نتیجه می‌شود، حد و مرزی باید شناخت؟ معیارهای حزبی برای این مبارزه حدودی تعیین نکرده‌اند و حدودی هم در کار نمی‌تواند بود، چون در واقع دیگر حزب وجود خارجی ندارد20

لنین در سال ۱۹۰۷ از خشونت زبانی برای نابود کردن رفقای مساله‌دار استفاده می‌کرد، اما پس از انقلاب اکتبر رقبا و مخالفان دسته‌دسته اعدام می‌شدند. ماکسیسم گورگی به خاطر اعدام گسترده‌ی روشنفکران به لنین اعتراض کرد. لنین در پاسخ او گفت:

«کارگران و دهقانان در حال تربیت کردن نیروهای روشنفکری خود برای مبارزه جهت ساقط کردن بورژوازی و میراث آن، یعنی همان روشنفکران حقیر و کاپیتالیست‌های نوکر صفتی هستند که خودشان را مغز ملت تصور می‌کنند. آنها در واقع نه مغز، بلکه غایط ملت هستند21

لنین در دولت و انقلاب می‌گوید مارکس هدف کمون را نابود ساختن پارلمانتاریسم به شمار می‌آورد. اما:

«در نتیجه‌ی سیادت سوسیال- شوینیسم و اپورتونیسم،در زمره‌ی "سخنان فراموش شده" مارکسیسم در آمده است. وزیران و پارلمان‌نشینان حرفه‌ای، این خائنین به پرولتاریا و سوسیالیست‌های "کارچاق کن" کنونی، انتقاد از پارلمانتاریسم را تماماً به عهده ی آنارشیستها گذارده[اند]... برای مارکس دیالکتیک انقلابی هیچ‌گاه آن جمله پردازی توخالی باب شده و آن سکه‌ی بدلی نبود که پلخانف، کائوتسکی و غیره از آن ساخته‌اند22

به موارد زیر در دولت و انقلاب بنگرید که لنین چگونه با متفاوت‌ها رویارو می‌شود. او منشویک‌ها و پلخانف را «مرتد روسی»23 قلمداد می‌کند که مارکسیسم را مورد «تحریف لیبرال مآبانه‌ی بی‌مقداری قرار داده‌اند24

به گفته‌ی او، «سوسیال دموکرات» یعنی «خائن کنونی نسبت به سوسیالیسم»25. می‌گوید نظرات مارکس «تیری است که درست به قلب پارلمان‌نشین‌های کنونی و توله‌دستی‌های پارلمان سوسیال دموکراسی» می‌نشیند26. بلشویک‌ها موسسات دیگری را جایگزین «پارلمانتاریسم خود فروش و پوسیده‌ی جامعه‌ی بورژوازی می‌کنند27

تأکید می‌کند که کائوتسکی در دوران بحران «دچار پریشان فکری فوق‌العاده ننگینی» شد28 و در «تازه‌ترین خیانت» خود «مهم‌ترین فرق بین مارکسیسم و اپورتونیسم» یعنی «خرد کردن ماشین دولت» را «ماست‌مالی» کرده [29] و «به شیوه‌ی کاملاً شیادانه‌ای رفتار می‌کند30

لنین در مقاله‌ی «کائوتسکی مرتد» همه‌ی دشنام ها را نثار کائوتسکی کرده است.

این زبان، زبان بالا کشیدن و زبان لجن‌مال کردن است و فقط تابع منافع سیاسی است. به رقیبان نباید رحم کرد. این نگاه، وقتی با کسی درافتاد، حکم تازه را به گذشته هم سرایت می‌دهد و کل سوابق رقیب جدید را مخدوش می‌سازد و او را از ابتدا خائن قلمداد می‌کند. در شوروی، استالین همین شیوه را از لنین آموخت و به کار بست. تاریخ مختصر حزب کمونیست - که نوشته‌ی خود اوست- وی را «جانشین فرمانده» از دوران جوانی قلمداد می‌کرد. آن دو رهبر خطاناپذیر، انقلاب اکتبر را به پیروزی رساندند و استالین تنها ادامه دهنده‌ی راه لنین بود. افرادی چون تروتسکی خائنانی بیش نبودند. استالین بقیه‌ی اعضای دفتر سیاسی را هم به جرم خیانت اعدام کرد. جعل تاریخ و دروغ‌های شاخ‌دار یکی از ارکان زبان قدرت تمامت خواهانه هستند.

ممکن است ناقدان محترم بر ما خرده بگیرند که لیبرال و بورژوا به شمار آوردن مصدق و بازرگان (به توضیحی که پس از این خواهد آمد)، تحلیل سیاسی بود، نه هتاکی. صحت این مدعا به معنای این واژه‌ها بستگی دارد. معنای واژه، چیزی جز کاربرد واژه نیست. باید دید لنینیست‌ها این واژه‌ها را به چه معنایی به کار می‌بردند.

لنین از «آغل پارلمانتاریسم بورژوازی»31 و «پارلمانتاریسم خود فروش و پوسیده‌ی جامعه‌ی بورژوازی32» سخن می‌گفت. از اینکه پس از پیروزی انقلاب، پرولتاریا باید «انگل»‌های بورژوا را «با مشت آهنین در هم بکوبد33.» بورژوازی تمامی نهادهای دولتی را «لجن‌مال» کرده است، پرولتاریا باید این لجن‌ها را نابود سازد.

لنین به‌هیچ‌وجه زیر بار فرایندهای اصلاحی و دموکراتیک نمی‌رفت. هدف انقلاب نابودی خشونت‌بار بورژوازی است: «دولت بورژوازی به دست پرولتاریا ضمن انقلاب نابود می‌گردد»34، «سرنگونی بورژوازی فقط هنگامی عملی است که پرولتاریا بدل به طبقه‌ی حاکمه‌ای بشود که قادر است مقاومت ناگزیر و تا پای جان بورژوازی را سرکوب نموده» باشد35، «پرولتاریا دولت را به عنوان سازمان مخصوصی برای اعمال قوه‌ی قهریه علیه بورژوازی لازم دارد36

لنین این جمله‌ی انگلس را در برابر سوسیال دموکرات‌ها قرار داد، که نوشته بود: «نیاز پرولتاریا به دولت از نظر مصالح آزادی نبوده بلکه برای سرکوب مخالفین خویش است37.» به گفته‌ی لنین، دیکتاتوری پرولتاریا ضرورتاً اقلیت بورژواها را سرکوب می‌کند38 و پس از آن دولتی وجود نخواهد داشت، برای این که همه‌ی بورژواها سرکوب و نابود شده‌اند39.

دیکتاتوری پرولتاریا نزد لنین معنای روشنی داشت. او می‌گفت:

«دیکتاتوری یعنی قدرت نامحدود، مبتنی به زور و نه قانون... دیکتاتوری یعنی قدرت نامحدودی که خارج از قانون است و به زور، در عریان‌ترین مفهوم آن تکیه دارد40.» در اکثریت یا اقلیت قرار داشتن اهمیتی ندارد، باید بورژوازی را به زور سرنگون و نابود ساخت:

«در زمان انقلاب کافی نیست "اراده‌ی اکثریت" را باز شناسیم- باید ثابت کنید که در لحظه‌ی تعیین کننده و در جای تعیین کننده قدرت‌مندتر هستید، باید پیروز شد. بارها دیده‌ایم که چگونه اقلیتی که تشکل و تسلیحات بهتر دارد و آگاهی سیاسی‌اش بیشتر است اراده‌ی خود را بر اکثریت تحمیل می‌کند و آن را به زانو در می‌آورد41

پاورقی‌ها:

۲۰- لنین، مجموعه‌ی آثار، جلد ۱۲، صص ۴۲۵- ۴۲۴ و ۴۲۸.

۲۱- ویتالی سنتالینسکی، روشنفکران و عالیجنابان خاکستری، دفتر ششم تا چهاردهم، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، انتشارات مازیار، ص ۴۳۲.

۲۲- لنین، دولت و انقلاب، اداره‌ی نشریات زبان‌های خارجی پکن، ص ۶۳.

۲۳- پیشین، ص ۵۰.

۲۴- پیشین، ص ۵۴.

۲۵- پیشین، ص ۶۴.

۲۶- پیشین، ص ۶۴.

۲۷- پیشین، ص ۶۶.

۲۸- پیشین، ص ۱۴۷.

۲۹- پیشین، ص ۱۴۸ و ۱۵۰.

۳۰- پیشین، ص ۱۶۰.

۳۱- پیشین، ص ۶۸.

۳۲- پیشین، ص ۶۶.

۳۳- پیشین، ص ۷۰.

۳۴- پیشین، ص ۲۳.

۳۵- پیشین، ص ۳۴.

۳۶- پیشین، ص ۳۵.

۳۷- پیشین، ص ۱۲۴.

۳۸- پیشین، ص ۱۲۵.

۳۹- پیشین، ص ۱۲۷.

۴۰- لنین، مجموعه‌ی آثار، جلد ۱۰، ص ۲۱۶ و ۲۴۴.

۴۱- لنین، «توهماتی درباره‌ی قانون اساسی» (اوت ۱۹۱۷)، در مجموعه‌ی آثار، جلد ۲۵ ، ص ۲۰۱.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین
زبان حزب توده، چریک‌های فدایی و مجاهدین لنینیست
زبان مارکسی: زبان شمشیر

نظرهای خوانندگان

مارکسیست های عزیز ایرانی!
تکلیف ما را روشن کنید. بالاخره لنین این حرف ها را زده یا نه؟ مخالفین خود را قتل عام کرده یا نه؟

-- بدون نام ، Apr 20, 2010 در ساعت 03:50 PM

من یک سوالی برام پیش اومده، حالا جدا از زبان تند چپ ، آیا چنین زبان و برخوردی در قرآن که مثلا کتاب خداست یا سخنان پیامبر، امامان و بزرگان دین دیده نمیشود؟ کجای قرآن رحمی به کفار و بیدینان شده است؟ آیا کوجکترین حقی به آنها داده شده است؟

-- سرگردان ، Apr 20, 2010 در ساعت 03:50 PM

آیه خوانان و پیروان میلتون فریدمن و هایک البته که باید همه ی زشتیها را به مارکس و لنین تحویل کنند و رفتار بورژوازی را با مخالفانش فراموش کنند. اکبر گنجی که سوادش را از نوع نقدش می توان دریافت، فراموش کرده است که اولین انقلاب بورژوازی در فرانسه با چه خونریزی و تروری همراه بوده است و احتمالن روبسپیر را هم یک کمونیست هتاک می داند. بسیار پسندیده است که جنایتهای سرمایه داری فرانسوی را علیه کارگران کمون و خشونت لفظی و واقعی که به آنان تفویض شد نیز گوشه ی چشم این روشنفکر تازه از گرد راه رسیده ی مار ا بگیرد و حداقل منطق خشونت را نه از سال 1907 بلکه از آغاز حکمرانی سرمایه داری حساب کند. هر جند که اکبر گنجی با پذیرفتن جایزه ی میلتون فریدمن نشان می دهد که روشنفکر اندامواره ی سرمایه داری جهانی است و انتظاری که از او می رود تخطئه ی چپ مارکسیستی است. البته در اینجا هم باید به ایشان گفت که دیر آمده اند و هنگامی که ایشان لفظ حضرت امام از دهانشان نمی افتاد چپ مارکسیستی ایران در کتابهای خاطرات و معدود نشریات خود به نقد خود نشسته بود. بهتر است آقای گنجی سوزنی نیز به خود بزند و نشریات سپاه پاسداران را در سالهای اول انقلاب تکانی بدهد تا ببیند که چه خشونت کلامی ای نصیب مخالفان می شده است. نشریاتی که افراد شاخه های ایدئلوژیک سپاه آن را منتشر می کردند و امیدوارم که اکبر گنجی نقش خود را در این شعبه انکار نکند. پس به قول مذهبیها: بسم الله آقای گنجی اول به نقد خود بپردازید که در این زمینه صلاحیتتان بیشتر از نقد لنین و مارکس است که ما چپها برای نقد خودمان به اندازه ی کافی کوشیده ایم

-- مزدک ، Apr 20, 2010 در ساعت 03:50 PM

آقای گنجی بهتر است منابع بی طرف تری از چینی ها و جمهوری اسلامی بیابند.

-- رضا ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

از نظر من اساس سوسیالیسم باید دموکراسی باشد .

-- amir ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

و حتما خود آقای گنجی از ابتدا ( بویژه در ابتدای دهه شصت) پلورالیست ، تالرنت و اهل بحث های آزاد و آکادمیک بوده اند !

-- بدون نام ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

نامه ی لنین به گورکی:
15 سپتامبر 1919
آقای آلکسی ماکسیموویچ گورکی
من حتی قبل از ملاقات شما و نامه تان ، آقای تانکوف را دیدم. ما تصمیم گرفتیم کمیته ی مرکزی بوخارین و کمنف را برای بازبینی و تایید توقیف روشنفکران بورژوای کادت منصوب کنیم تا هر کسی را که ممکن است آزاد کنند.
اما این واضح است که توقیف کادت و شبه کادتها اقدامی لازم و صحیح بود...
(دلیل گفتن این کلمات خشمگین شما) ...به این خاطر است که دهها و صدها تن از این جنتل من های کوچک کادتی و شبه کادتی چند روز را در زندان سپری کنند تا منافع توطیئه ی مشابهی مانند Krasnaia Gorka Fort شوند.(?)
به نظرتان چه تراژدی! چه بی عدالتی! روشنفکران برای چند روز یا حتی هفته در زندان باشند تا مانع قتل عام ده هزار کارگر و دهقان شوند...
...
این هم از فاکت های دقیق آقای گنجی ضد کمونیست بزرگ. این نامه نشان می دهد که روشنفکران چه قتل عام بزرگی شده اند. خودتان قضاوت کنید.

-- امین قضایی ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

نویسنده به نکات جالبی در اندیشه و کردار چپ جهانی و ایرانی اشاره دارد. اشکال کار آنجاست که ایشان تشابه بین این اندیشه (مارکسیم لنینیزم) و اندیشه دینی خودشان را نمی بیند؟

-- homayoun ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

آقای گنجی دست روی نکته ای گذاشته است که بعد از دوری به پیشانی خودش خواهد نشست. اهالی چپ ایرانی چون مثل خود گنجی مردمان دین اند همواره باید یکی باشد که هیچ گناه نداشته باشد. لنین را بیندازی "انقلاب و کسب قدرت دولت" بی بابا می شود. از قضا اگر کسی درآمده است که این "مارکس" اصیل است همان کسانی هستند که از دین دل نکنده اند و پی ستونی استوار می گردند. ستونی که در آن خدشه نیفتد. خود لنین مارکسیست های اروپایی را با واژه های دینی "ارتداد" و "بدعت" تکفیر می کند. زبان زبان دین است که: از خط خارج شده ای. هشدار. این شیوه ی دینی کهن است. دین هایی که تاب نگاه "دیگری" ندارند. در نوبرانه ی مارکسیسم شرقی که "تنها راه" و "یگانه راه" راه رستگاری دین تازه بود "نودین"ها کلیساها را خورد کرده بودند دیندارها را به دار کشیده بودند و آیکون های کلیساهای اورتودوکس از کلیسا به تجمعات کشیده شد و جای حواریون عوض شد: مارکس انگلس لنین. به جای الوهیم و جسوس و پتروس نشست. همین نشانه های دینی و ایکونیک هرچه به سوی شرق می رود تباه تر می شود. در روسیه اگر گاهی دست کم به "کتاب" نگاه می شد که آیه مناسب را باب روز جست اما به چین که می رسد دیگر تنها ایکون ها نیستند که سنگین تر شده اند: مارکس لنین مائو. این جا دیگر کتاب برای بر سر نهادن است تا تباه تر به آن بُن کامبوجیه برسد: مارکس، انگلس، لنین، استالین، مائو، هوچی مین، پل پت... که ایکون های بیرق سرخ دیگر حسابی سنگین اند و آن چه در میانه نیست کتابت است.
شما مراقب باشید که شکمبه ی لیبرته را برای آن طرف بار نزده باشید.
حالا پیام آور آخرین کی است؟
یادت باشد که مارکس از جایی آمده بود که سوس و سیس و سوسیته و این بنیادها فحش نبودند. در کنار مارکس خیلی "علما"ی دیگر هم بودند. ما فقط "گل"اش را برمی داریم. چرا آن جا که می رسد گوز می شود حرف دیگری است. باید از زمینت برآمده باشد. در غرب هیچ جا چندان نیازمند آن نیستی که بُن کمون را به دست دهی که "خلق" ازت رم نکند. تنها این نیست که "خودروهای خوب" آن طرف ها به دست اندازهای ندیده می افتند. "ماشین های اندیشه" در این راه گرفتاریشان بیشتر است.
اولش خانه داری بود. بعد شد برده داری، بعد شد زمینداری بعد شد بیگاری. بعدتر سوسیالیسم که کمی تضاد هنوز تویش بود و بعد کومونیسم که دیگر بُن اش است و هیچ کس با کسی هیچ چیز با چیزی تضاد ندارد. بهشت بابا. بعد از کومونیسم؟ آن جا دیگر بعد ندارد. به تمامش رسیده ایم. باور به آن تمام است که دین را کور می کند.

-- بدون نام ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

مشکل مارکسیست لنینیست ها این است که مقاله های گنجی را خوب نمی خوانند.گنجی اول نقد علیه آیتالله ها را دز زمانه و گویا چاپ کرد. در شروع آن هم احادیث شیعه را اورد که می گویند می شود علیه مخالفان دروغ گفت و به انها بهتان زد.نام مقاله اش "دشنام: زبان اسلام فقاهتی" بود. در اولین قسمت همین مقاله هم نوشته پس از چپ به زبان شریعتی و پیمان و خاتمی و مطهری و دیگر مذهبی ها می پردازد. در همان جا هم نوشته خود من هم با همین زبان نوشته ام.
او دارد یک چیزی رو که به پندارش بیماری همه روشنفکران و سیاست مداران ایران(از حاکمان تا محکومان) است را نشان می دهد.
اگر مارکسیست ها فکر می کنند در زبانشان از این آلودگی ها وجود نداشته، خوب حرف های گنجی تهمت و دروغ است. اما اگر داشته نباید ناراحت شوند. منتظر بمانیم تا گنجی که اول زبان آیت الله را نوشت، فحش های بقیه مذهبی ها را بنویسد، بعدا در مورد او قضاوت کنیم. او پیش از این یک نقد هم به محسن کدیور نوشت و نشان داد که کدیور هم از همین زبان استفاده می کند.
نقد باید با موضوع رابطه داشته باشد. گنجی می گوید همه از این زبان استفاده کرده ایم. اگر لنینی ها از این زبان استفاده نکردند،خوب نباید ناراحت شوند و باید بگویند ما اینجوری حرف نزده ایم و فقط مذهبی ها اینجوری حرف زده اند.
گنجی درباره ی انقلاب فرانسه و همه انقلاب ها گفته که خشونت و سرکوب و کشتار بوده اند. مثل انقلاب اسلامی.
اما نوشتن این که گنجی شارلان است و نوکر سرمایه داری جهانی است،طرفدار بورژوازی است، جنایتکار است،شکنجه گر بوده است، فقط حرف های گنجی را اثبات می کند که همه از این زبان استفاده می کنیم. مخالفان گنجی برای اثبات نادرست بودن حرف های او باید مودبانه حرف بزنند،تهما نزنند،فحاشی نکنند، اگر این کارها را بکنند، حرف های گنجی را اثبات کرده اند. به کامنت های زیر مقاله زبان مارکس و کامنت های مقاله زبان لنین نگاه کنید،همه آنها نشان می دهند که حق با گنجی است. زبان ما، زبان فحاشی، تهمت زنی،خارج از موضوع حرف زدن،مخفی شدن پشت اسم مستعار،لجن مال کردن مخالفان و از اینجور چیزهاست.30 سال است ما هرچه دلمان خواسته علیه مذهبی ها نوشته ایم،حالا یک مذهبی دارد مذهبی ها و غیر مذهبی ها را نقد می کنه؟ تحمل ما چقدره؟به او فحش ندهیم، به او کمک کنیم تا دیگر کسی از این نوع حرف زدن استفاده نکنه؟مارکس زبان لمپن پرولتاریا را نشان داده که چگونه زبانی است. ما نباید از زبان لمپن پرولتاریا استفاده کنیم.

-- بیژن جلالی ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

به نظر من چپ ها دارند علیه گنجی بی انصافی می کنند . گنجی چند سال پیش مقالات قرآن محمدی و امام زمان به چه کار فقها می آید را نوشت. به خاطر همان مقالات حکم ارتداد او به وسیله آیت الله مکارم شیرازی صادر شد و آیت الله احمد خاتمی و دیگر آیت الله ها او را ملحد و کافر خوانده اند. در مقالات قرآن محمدی تمامی خشونت های قرآن و خشونت های اسلام علیه مخالفان و متفاوت ها را افشا کرد. معلوم می شود که طرفداران لنین و استالین آن مقالات را نخوانده اند. استالینی ها باید زبان فحاشی را کنار بگذارند. شما هر چه بیشتر فحش بدهید، بیشتر ماهیت زبان خود را افشا می کنید.
ما که نمی خواهیم از شر این رژیم قرون وسطایی و ارتجاعی و جنایت کار آزاد شویم و خودمان را به دست لنینیست ها و استالینییست ها بسپاریم. استالینی ها هنوز جنایات رژیم توتالیتری بلشویک ها را نمی پذیرند.ما جمهوری سکولار حقوق بشری می خواهیم، نه دیکتاتوری پرولتاریا. ما حقوق بشر می خواهیم، نه سرکوب بورژوا ها و لیبرال ها. مارکس نه حقوق بشر را قبول داشت، نه دموکراسی را. حقوق بشر را ایده ای بورژوایی معرفی می کرد. ما با حکومت آخوندی و دینی مخالف هستیم. با حکومت کمونیستی هم مخالف ایم.ما نه نوکر فرهنگ عربها هستیم، نه نوکر فرهنگ بلشویک ها. ما نه جاسوسی برای آمریکا و اسرائیل را قبول داریمف نه جاسوسی برای رفیق استالین را. اسلامیست ها و لنینیست ها ایران را به این روز رساندند. بیائید خودمان را از شر این ایدئولوژی ها آزاد کنیم. به فکر ایران و مردمش باشیم، به جای آن که به فکر مارکس و لنین و استالین و محمد و علی و امام زمان باشیم.

-- هوشنگ ایرانی ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

چشمها را باید شست...جور دیگر باید دید. اگرچه گذشته چراغ راه آینده است، ولیکن باید با علم روز و شرایط امروز ایران و جهان به جلو رفت.

-- ندا ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

واقعا چه مصیبتی برای تفکر چپ که لحن ادبی لنین به مذاق سانتی مانتالیسم تصنعی گنجی و شرکا خوش نمی آید. نکند انتظار دارید مارکسیست ها لنین را با وجود استدلال و دیدگاه ها و مواضع استراتژیکی پیچیده اش ، به خاطر لحن و سبک بیان رها کنند؟
در ثانی زبان نابودی دیگر چه صیغه ای است؟ مگر کلام باعث نابودی هم می شود؟ یعنی اگر من مطابق آزادی بیانم به شما ناسزا بگویم شما نابود می شوید؟ در مورد اینکه لنین روشنفکران را قتل عام کرده من در نامه ای که در بالا گذاشته ام این دروغ بزرگ را افشا کرده ام.
اینکه مارکسیسم مذهب باشد هم از چیزهای خنده دار ذهن بورژوازی ایرانی است. از کی تا حالا پایبندی به اصول و داشتن یک عقیده و افق عملی برای رهایی مردم از دست مفت خورهای سرمایه دار، اسمش مذهب شده است؟ نکند تعریف شما از مذهب در همین حد است؟

-- امین قضایی ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

همه کسانی که اینجا علیه گنجی نظر داده اند دقیقا از زبان لنینی استفاده کرده اند . یعنی همان زبان حزب توده . یعنی همان زبان چاپ روسی در ایران . یعنی همان چیزی که زیبا کلام صریحا گفت : از سال ۱۳۲۰ تا حالا رادیکالیسم ازحزب توده وارد سیاست و ادبیات و فرهنگ ما شد . با توهم به جهان نگاه میکنیم . حقایق مسلم را نمیبینیم . امریکا و غرب و سرمایه داری را عامل تمام ندانم کارهای خود و بی خردی خود میدانیم . هیچ وقت از خود نمیپرسم چرا ترکیه و سنگاپور و کره جنوبی و مالزی و حتا ویتنام و روسیه و چین با این امریکا و این غرب اینطوری برخورد نمیکنند و مشکلی هم که ما داریم را ندارند ؟ اگر امریکا ژاپنی و ویتنامی و عراقی و ... را کشته با ما که اینکارها را نکرده ؟ در عوض روسیه بارها به ایران حمله کرده سرزمینها و دریای ما را بلعیده از این رژیم حمایت کرده و آنرا چاپیده. لهستان و اوکراین و افغانستان و ... را مورد تجاوز قرار داده . به هیچ دلیلی روسها بهتر از آمریکائیها با ما و بقیه رفتار نکرده اند . قابل اعتماد هم نیستند . پس اقل حکم میکند ما مثل روسها منافع خودمان را بیش از آنها دوست بداریم . چپ روسی مشکل پیشرفت سیاسی و اجتمایی در ایران است . با مذهب رادیکال هم پیاله است . دشمن لیبرالیسم و دموکراسی است . بین مشروطه خواهان و جمهوریخواهان شکاف میاندازد . اپوزیسیون را صد پاره کرده با همین زبان لنینی . دستت درد نکند روشنفکر مبارز و شجاع گنجی

-- sahar azadeh ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

از این نقد شگفت زده شدم . آقای گنجی به طرز حیرت آوری در این زمینه بی سواد است !! چه جراتی دارد که بدون مطالعه کافی چنین چیزی مینویسد !!! چنین مطالبی را فقط در ایران مینویسند ، چون مشکل جای دیگری است . این هیستری ضد چپ بین لیبرال ها ی ایرانی کم کم دارد تبدیل به بیماری وخیمی میشود . من میتوانم صد ها نقد درست به لنین نشان بدهم . من از نقد به لنین ( و هر کسی ) خیلی هم استقبال میکنم ولی این مطلب نقد نیست چون متدولوژی ندارد .لیبرالیسم ایران چقدر فقیر است که مقاله نویسش کونتکست تاریخی را نمیشناسد . همه چیز را به هم میبافد تا نتیجه مطلوب را بگیرد ، چون سیاستشان عین دیانتشان است و بر عکس !!

-- فرشین ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

معلوم نیست آنهایی که در جنگ دوم و کره و وینتام و... مردم را دم تیغ گذراندند کجای این معادله ها قرار دارند. بنویسید ببنیم زبان آقای بوش چگونه است که زبان دمکراسی و حقوق بشری میشود.

-- آذر ، Apr 21, 2010 در ساعت 03:50 PM

همیهنان گرامی هوشنگ . و بیژن جانا سخن از زبان ما میگویی در جوانی به ما میگفتند که فردوسی و سعدی و دیگر سرایندگان بورژوا بودندند ما باید نوشته های لنین و پدر استالین را بخوانیم ودیگر هیچ .

-- behnam ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

منتظر مقاله آقای گنجی در مورد زبان پیامبر اسلام و قرآن نیز هستیم.

-- بدون نام ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

مثل امروز که تفکر توده ایها به صورت نقابدار در گروه های مذهبی به صورت نفی غرب و نزدیکی به شرق (روسیه و چین ) و حتا در اپوزیسیون و وب سایت ها و کانون نویسندگان و روزنامه ها (حتا رادیو فردا ) وجود دارد . کسانی چون زیبا کلام و گنجی و مهاجرانی و زید آبادی و سروش و بهنود و بهاره هدایت و توکلی و عماد به آور و هنگامه شهیدی و ... سانسور و کوبیده میشوند . اما موسوی و تاج زاده و نبوی وپیمان و آشوری و ... علیرغم مذهبی بودن مثل حلقه مارکسیست ها (دولت آبادی و ریس دانا و درویشیان و زرافشان و براهنی و ...) تمجید میشوند . حتا روشنفکران و فعالین سیاسی چپ غیر روسی (مثل نگهدار و کشتگر و فتاح پور و کاخساز و ...) مورد حمله گاردهای رسانه ای مورد حمایت چپ روسی هستند . آنکه فضای روشنفکری را در ایران با استبداد سیاه بندی مافیایی بسته نگاه داشته در ۵۷ سال اخیر تفکر مارکسیستی روسی و باندهای مافیایی محافظ آنند . به چه دلیلی دولت آبادی باید به سروش حمله کند که چرا او کروبی را انتخاب کرده ؟ زرافشان و ریس دانا چرا باید بعد از ۱۶ آذر و عاشورا به جنبش دانشجویی حمله برند و نقش آتش نشان بازی کنند تا موسوی با بیانیه ۱۷ فاتحه جنبش سبز را بخواند ؟ چرا رسانه های چپ روسی باید به بیانیه ۵ روشنفکر حمله کنند و از بیانیه ۱۷ حمایت؟ اصلا موسوی را کی به جنبش اصلاح طلبی تحمیل کرد ؟ نقش توده ای تواب شهبازی در این بازیها چیست ؟ مجاهدین انقلاب و خوئینیها بازوی اجرایی کدام حزب در حکومتند؟ اصلا لازم نیست حزبی داخل حکومت باشد تا به ایجاد و تثبیت دیکتاتوری کمک کند . حزب توده به علت وابستگی به روسیه در تمام بزنگاه ها ی تاریخ در سمت استبداد داخلی ایستاده و تامین منافع روسیه . این چریک بازها هم به علت آدم اطلاع کافی از سیاست و بی تجربگی در بستن فضای سیاست و تثبیت دیکتاتوری بسیار درخشان عمل کرده اند .

-- shirin ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

متأسفانه لنینیست ها اصلا حاضر نیستند به موضوع مقاله توجه کنند. موضوع مقاله نقد چپ نیست، نقد لیبرالیسم و اسلام هم نیست. گنجی خیلی ساده می گوید همه ما از زبان دشنام و اتهام علیه یکدیگر استفاده می کنیم. این کل ادعای اوست.او برای تایید مدعایش از همه گروه ها و نحله ها و افراد شاهد ارائه می کند. حالا اگر فرد یا نحله ای می خواهد بگوید گنجی درست نمی گوید، باید نشان دهد که نحله و گروه او از فحاشی و اتهام زنی علیه این و آن استفاده نکرده است. یعنی باید نشان دهد که مستنداتی که گنجی ارائه می کنند، جعلی است و آیت الله ها، رشونفکران دینی و سکولار، مارکسیست- لنینیست ها، لیبرال ها فحش نداده اند و کسی را بی جهت متهم نکرده اند.مابقی بحث ها زائد و اضافی است.نوشته های چپ ها بیش از آن که به سودشان باشد، به درد اثبات ادعای گنجی می خورد. آنها با فحاشی و متهم کردن او، ادعاهایش را اثبات می کنند.گنجی مارکسیست ها و لیبرال ها،مذهبی ها و غیر مذهبی ها،راست و چپ و همه را به تیغ نقد گرفته است.یکی نوشته چرا به قران اشاره نمی کند. شما در همین سایت زمانه به چهار مقاله او رجوع کنید که مفصلا اثبات کرده است که قرآن متفاوت ها و مخالفان را حیوان می خواند و آنها را به قتل می رساند.آن نوشته های یکی از رادیکال ترین نقدهای بر قرآن و اسلام است.لنینیست ها هنوز در عصر استالین زندگی می کنند. گنجی را نخوانده متهم می کنند و انواع و اقسام فحس نثار او می کنند.کمی صبر کنید، او گفته است پس از آیت الله ها و مارکسیست ها، زبان شریعتی و مطهری و خاتمی و پیمان و بقیه ی مذهبی ها و لیبرال ها را هم ارائه می کند تا نشان دهد همه اسیر و زندانی فحاشی و اتهام زنی هستند

-- بیژن جلالی ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

مقاله ی بسیار جالب و مستندی بود. با تشکر از شما آقای گنجی!
متاسفانه ندیده ام که مخالفان وقتی بگذارند و مقالات شما را دنبال کنند ، و تازه مخالفت در این حد می ماند که بگویند چرا اسلام و زبان پیامبر اسلام را نقد نمیکند و چه و چه ها.
انگار هر کسی که بخواهد چیزی را نقد کند ،
باید برود همه چیز دیگر را هم نقد کند .
هر چند که به نظر من نقدی که گنجی به اسلام داشت را متاسفانه بسیاری از دوستان چپ ـ بیشتر به این دلیل که نمیخوانند ـ هرگز به اسلام نداشته اند.
متاسفم که مخالفت افراد با این نوشته ، مخالفت شخصی با گنجی است و نه نقدی بر نوشته اش.
شاید به این دلیل که با نوشته ای اینچنین مستند نمیشود برخورد کرد.
گنجی به مقدسات چپ توهین کرده است. به قول دوستی لنین ولی فقیه چپ است و مسلم است که توهین به ولی فقیه ، بی چواب نخواهد ماند

-- مهشید راستی ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

دوست عزیز امین قضایی. متاسف شدم که شما را هم در این دسته ی یک سو نگران دیدم.
واقعیت این است که لنین خودش یک ولی فقیه برای چپ بود.
فاکت هایی که گنجی از کتابهای لنین آورده است. در کتابهای او موجود است. گنجی حتی اگر به قول شما دشمنی هم با کمونیست داشته باشد ، فاکت های مستندی آورده است. شما از همه ی آدمها ، به جای آنکه نقد را به نقد بگیرید ، برخورد را شخصی میکنید و گنجی را به نقد میگیرید . چرا دوست ِ خوبم ؟
این شیوه را ما در سالهای 56/ 57. به این سوی در تمام سازمانهای چپ دیده ایم. شما را حقیقتا روشن تر از اینها می دانم.

و دیگر اینکه ، آیا واقعا برای شما سوال است که با زبان هم میشود حذف کرد ؟ که زبان نابود کننده وچود دارد ؟ یا چون گنجی این حرف را زده است برایتان سوال پیش آمده ؟
آیا فریاد های آن خانمی که در لندن و در پشت تلویزیونش نشسته بود و داد میزد آی نوشین ترسو ، چرا تو تظاهرات پارک لاله روسری ات را بر نمیداری ، استفاده از آزادی است ؟ انتقاد است ؟ یا بلاهت انسانی که خود را چپ مینامد و از این رو به خودش حق میدهد که آنها که خودی نیستند را به نحوی که مایل است حذف کند ؟
امین عزیز ، شما را از مقالاتتان ، بخصوص از نگاه زن ورانه تان خوب می شناسم.
ما زنانی که در سازمانهای چپ ایرانی بودیم در این سازمانها جنسیت زدائی شدیم. این کار با زبان صورت گرفت و نه چیز دیگر. عطر ، لباس شاد ، یک دستمال گردن ، یک خنده ، یک روژ لب ، یک نگاه حتی ، خورده بورژوازی تعبیر میشد و به شدت با آن مقابله می شد. این بلا فقط سر زنان نیامد. مردان هم چنین شدند. همه ما از زن و مرد به " رفیق " مبدل شدیم. و من هرگز نارفیقانی این چنین ندیدم که در جمع رفقا دیدم...
این کارها نه به زور اسلحه ، که با زبان انجام شد.
تربچه های پوک ، جوجه چریک ، اپورتونیست ، روزیزونیست ،خصلت های بورژوازی ...
و الان ، اصلاح طلب ، جاسوس ، مزدور ،
اینها کمی از حرفها ، برچسب هاست که آدمها به همدیگر میزدند تا بتوانند همدیگر را سرجایشان بنشانند.
من در آن زمان هم در تشکیلات عنصر نامطلوب خطاب شدم. و در زمان سرکوب ها رها شدم تا خود را حفظ کنم. من و خیلی دیگر از " عنصران نامطلوب " ، من به نوعی خود را حفظ کردم . ولی همه نتوانستند. و آری ، آن عزیزانم به دست حکومتی نابود شدند که آقای گنجی در آن زمان حامی اش بود. ولی امروز نیست.
آیا انسان ها حق ندارند تغییر کنند ؟ آیا بهتر می دانستی که کسی که با این دقت و مستند نقد میکند در صف دشمن ما قرار میگرفت ؟
من امروز از اینکه گنجی را در صف مردم می بینم خوشحالم. این را به خودشان در استکهلم گفتم. ( والا من چند جمله گفتم ، ولی همه جا پخش شد و چاپ هم شد :)) و نوشته ام. ولی فکر میکنم اینجا مسئله اصلا گنجی نیست. مسئله نقدی است که کرده ، در حالی که تو نقدش را نقد نمیکنی ، مثل هم نسلان چپ متعصب من که به قول بازیگر اول سوته دلان شنبه شنبه ی آقاشون است و یک شنبه ، یک شنبه ی آقاشون ، داری گنجی را نقد میکنی.
دوست خوبم ، امین عزیز ،من به خاطر اینکه یکی از خوانندگان نوشته های تو هستم، به خودم این حق را میدهم که از تو توقع بیشتری داشته باشم.

-- مهشید راستی ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

خو د مارکسیستها نسبت به بعضی از نطرات لنین انتقادهای علمی نموده اند اما هیچکس نمیگوید اسپارتاکوس چون در بعضی تصمیمات اشتباهات بزرگ هم انجام داده از ارزشهایش کاسته می شود آقای گنجی باید بداند که طبقه ی کارگر روسیه و بطور کلی مردم روسیه یک تلاش بی نطیر برای رهایی از شرایط ناعادلانه ی سرمایه داری و استبداد تزاری نموده اند و اولین شرط دموکراسی هم احترام به آرای مردم است نه فحاشی به آرای مردم در سال ٢٠٠٦ هم استالین بعنوان محبوب ترین چهره ی روسیه از طرف مردم روسیه انتخاب شد اگر چه من هم حودم هم به لنین واستالین انتقادهایی دارم اما در مورد انتقادهای شما به دولت و انقلاب لنین هم بایذ بگویم دیکتاتوری پرولتاریا را باید حداکثر دموکراسی برای حداکثر دانست که در همان دولت و انقلاب بارها تکرار شده است اما شما آنها را مشاهده نمی کنید انتقاد از پارلمانتاریسم تنها بدین دلیل است که انتخاب مردم و تصمیمات مردم با واسطه انجام می گیرد نه مستقیم . البته این ها بحثهایی فنی اند که حتی اگر من برای شما توپضیح دهم هم متوجه نمی شوید . مثلا دیکتاتوری پرولتاریا : در فصل ابتدایی کاپیتال مارکس ثابت می کند که ارزش در کالا رو به کاهش است از اینرو ست که می شود نتیجه گرفت که نقش دولتها نیز رو به کاهش خواهد گذاشت ما در مورد دیکتاتوری آن هم با یک مثال زنده توضیح می دهم رسسشن یا بحران مازادا تولید را شاید بارها شنیده اید این همان مطلبی ست که مارکس ١٣٠ سال پیش ثابت کرد و اکنون شما می توانید آنرا عملا ببینید . و در آن زمان مارکس را امثال شما سگ مرده ی یهودی لقب داده بودند . اما مثال زنده در مورد مازاد تولید دولت ژاپن است که نه مارکسیست است و نه انقلابی بلکه یک دولت لیبرال و درست هم فکر شماست که به صاحبان کالاها با فشار دستور داده است برای رونق تجارت کالاهای خود را ارزان بفروشند . همین نکته برای مرد عاقل کافی ست که بداند مارکسیستها همه ی افکار خود را صادقانه و علنی بیان میکنند که در دورانهایی نظیر فعلی صاحبان کالا در یک سو کالاهای خود را عرضه نمی کنند و از سویی مردم پولی برای خرید کالا ندارند . زیرا سرمایه داران همیشه بخشی از کار آنها را به زور و خدعه قبلا تصاحب کرده اند اما شما باید بدانید که بحران بعدی از این هم شدیدتر و شدیدتر خواهد بود آقای گنجی شما در چنین مواردی چه تصمیمی اتخاذ می کنید ؟ انسان نباید هر حرفی و هر چیزی را بدون تحقیق بیان کند کلیه ی مطالب شما وانمود می شود که نقد فحاشی ست اما به دلیل بی محتوا بودن می شود عین فحاشی . من بیش از این نمی گویم چون شما انگشت روی مطالبی می گدارید که کاملا تکنیکی هستند و ارزش واقعی آنها را شما نمی شناسید و به همین دلیل کار عالمانه نمی کنید .

-- farhad-faryad ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

كلا اين خاصيت ايدئولوژي‌هايي است كه در دنياي نسبي آدمهاي معمولي، نگاه مطلق حق و باطل به هستي دارند نه نسبي.
زندگي مسالمت آميز بدون توجه به اصل عدم قطعيت مقدور نيست. اين حقيقتي است كه مكاتبي كه بر مبناي جهان بيني ماترياليستي و يا ديني بنا شده است از آن غافلند.
نگاه مطلق‌گرا يا خودي را مي‌شناسد يا غيرخودي را. همه چيز را سياه و سپيد مي‌بيند و از طيف رنگها و نسبيت غافل است. چنين نگاهي مربوط به خدايان است و ربطي به بشر نابالغ ندارد. اين‌كه حقيقت چيست يك بحث است( غير قابل وصول و ادراك براي كل اجتماع) و اينكه اين حقيقت خيالي و غير قابل اثبات را بخواهيم در مديريت جامعه و حكومت دخالت دهيم يك چيز ديگر. نبايد اين دو را با هم مخلوط كرد. اشتباه مدعيان حكومت بر اساس جهان‌بيني قطعي همين است.
http://sinajami.blogspot.com

-- سينا جامي ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

دوستان عزیز گنجی نقدی نوشته یا صحیح و مستدل است یاتهمت و افتراست,اگر دلیلی دارید بفرمائید, اگر گنجی اشکالی دارد حتمن هم دارد موضوع دیگریست و از ارزش نقداو کم نمیکند,مثلن اگر تمام اتهاماتی که به او زده اید راراست فرض کنیم باز سوال ایا این زبان لنین بوده یا نه باقیست. میشود ان را به شرایط و ادبیات اندوره ربط داد وپذیرفت که لنین و مارکس و چپیها هم انسان بوده اند واحتمال خطا واشتباه دور از زهن نیست.
دوستان توضیح داده اند که گنجی از خود و مکتب خود شروع کرده(قران محمدی)
تا این عصبانیتها وجود دارد اقای احمدی نزادازسرمان هم زیادیست هرچند کمونیست نیست ولی دوستان کمونیست گردن کلفتی مانند کره شمالی, چین و اوگوچاوز خودمان را دارد.

-- maarouf ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

كلا اين خاصيت ايدئولوژي‌هايي است كه در دنياي نسبي آدمهاي معمولي، نگاه مطلق حق و باطل به هستي دارند نه نسبي.
زندگي مسالمت آميز بدون توجه به اصل عدم قطعيت مقدور نيست. اين حقيقتي است كه مكاتبي كه بر مبناي جهان بيني ماترياليستي و يا ديني بنا شده است از آن غافلند.
نگاه مطلق‌گرا يا خودي را مي‌شناسد يا غيرخودي را. همه چيز را سياه و سپيد مي‌بيند و از طيف رنگها و نسبيت غافل است. چنين نگاهي مربوط به خدايان است و ربطي به بشر نابالغ ندارد. اين‌كه حقيقت چيست يك بحث است( غير قابل وصول و ادراك براي كل اجتماع) و اينكه اين حقيقت خيالي و غير قابل اثبات را بخواهيم در مديريت جامعه و حكومت دخالت دهيم يك چيز ديگر. نبايد اين دو را با هم مخلوط كرد. اشتباه مدعيان حكومت بر اساس جهان‌بيني قطعي همين است.
http://sinajami.blogspot.com

-- سينا جامي ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

مقاله به لحاظ ساختار بسیار ضعیف بود! محتوا نیز یک سویه. داشتم فکر می کردم اگر قائد می خواست همین را بنویسد چه معرکه ای از آب در می آمد... از تصورش هم لذت می برم.

-- بهرام ، Apr 22, 2010 در ساعت 03:50 PM

...البته این ها بحثهایی فنی اند که حتی اگر من برای شما توپضیح دهم هم متوجه نمی شوید...
بیچاره این بابا.
استاد فرهاد میشه باز کنید؟ این همان زبانی است که فکر می کند مارکس عموزاده اش بوده است و "حق برداشت" را فقط به ایشان داده است. این زبان شما نبوده است؟ رفتار شما به عنوان چپ این نبوده است که بر سر یک نقد ساده بچه ها را با یک قرار یک طرفه رها می کردید در خیابان ها؟ نیست؟ بابای من در کم جاهای مارکسیست های لنینیست به قدرت نرسیده اند که. نقشه را ببین تا کجا سرخ بوده است. این ها هیچ کدامشان مارکس را نشناخته است مگر کمونیست های کارگری کردستان که لابد می خواهد به خیابان مارکس نشان دهد مارکسیست کی هست و سوس چی هست و کمون به کجا می گویند. این چیزها ریشه دارد اما تو به گلچینی و میوه بری به باغ این و آن می آیی. زمین مارکس را نگاه نکرده ای. بعله کوبا خیلی بالابلند ایستاده است و انشالله ایران هم بیاید دیگر قشنگ است. مشکل اینجاست که تو اگر مسلمان شدی عربی ندانسته ادعا می کنی که تنها اسلام ناب مال تو است و هیچ غش ندارد. چه فرق می کند چه کتابی را بر سر بگیری برای شفا؟ شاید سرخ اگر باشد بیشتر اثر کند!

-- بدون نام ، Apr 23, 2010 در ساعت 03:50 PM

ما مارکسیست ها همچنان از زبان لنینیستی استفاده می کنیم تا طرف را نابود کنیم. یکی از دوستان پرسیده مگر با زبان هم می شود نابود کرد؟ به متن نگاه کنید که لنین گفته است از این زبان برای نابودی مخالفان استفاده می کند.
یکی از شگردهایی که ما همیشه علیه مخالفان خود به کار می بردیم و می بریم این است که او بی سواد است، نمی فهمد. به کامنت ها نگاه کنید می گویند گنجی بی سواد است، حتی اگر توضیح دهیم باز هم نیم فهمد. همه اینها بخشی از زبان فحاشی به منظور نابود کردن نقد کننده ماست.
ایا ما مارکسیست ها به چیزی به نام "ربط" باور داریم یا نه؟ یعنی بین علت و معلوم، و مقدمه و نتیجه باید ارتباطی وجود داشته باشد، یا نه؟
گنجی می گوید همه از زبان اهانت استفاده کرده ایم. اگر ما چپ ها نکرده ایم باید اثبات کنیم که نکرده ایم. بقیه چیزی های که گفته شده است، "هیچ ربطی" به ادعای او ندارد.
ما داریم حرف های بی ربط می زنیم.
یادتان هست وقتی در اول انقلاب زنان در تهران علیه حجاب اجباری آخوند ها تظاهرات راه انداختند ما لنینیست ها گفته ایم و نوشتیم آنها فاحشه های طرفدار اشرف پهلوی هستند؟
او فحاشی ها اگر برای نابودی آنها نبود، پس برای چه بود؟
اخر اعتراض به تبعیض علیه زنان چه ربطی به خودفروشی و اشرف پهلوی داشت و دارد؟
اشتباه کردیم. دروغ گفتیم. حالا هم می خواهیم همان راه ترکستان را دوباره برویم

-- شهلا ، Apr 23, 2010 در ساعت 03:50 PM

اینکه مالیات دهنده هلندی دارد پول همه این بحث ها را می دهد، اندکی تامل برانگیز است! توصیه می کنم این مقاله را ببینید، کمک می کند: http://www.mghaed.com/books/Injustice/pdf/chap3.pdf

-- بهرام ، Apr 24, 2010 در ساعت 03:50 PM