رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ آبان ۱۳۸۸

تاملی در آیه‌ای قرآنی

ح. مهراج

انَ الذین کذبوا بایاتنا و استکبروا عنها، لاتفتح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنـّه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط، و کذلک نجزی المجرمین. ﴿سوره‌ی اعراف: آیه‌ی ۴۰﴾
همانا آنان که آیات خدا را تکذیب کنند و از کبر سر بر آن فرود نیاورند، درهای آسمان بر روی آن‌ها باز نشود و به بهشت درنیایند تا آن‌که شتر در سوراخ سوزن درآید.

ریشه‌ی مضمون این آیه را می‌توان در انجیل بازجست. انجیل لوقا، باب ۱۸، آیه‌ی ۲۵: « ... عیسی گفت: چه دشوار است ورود توان‌گران به پادشاهی خدا [منظور از ملکوت خدا، آسمان است]. ردشدن شتر از سوراخ سوزن آسان‌تر است تا واردشدن توان‌گری به پادشاهی خدا.»

از مسلمانان، آنانی که با وجود اعتقاد به تحریف کتب ادیان پیشین، هم‌چنان آنان را کتابی آسمانی و فرستاده‌شده از جانب خدا می‌دانند توجیه این هم‌خوانی آسان است: هم انجیل و هم قرآن از جانب خدایی یکتا نازل شده است. اما اشکال از جایی آغاز می‌شود که ما به تفسیر این آیه‌ی قرآن بازگردیم.

از دیر باز میان مفسران برای یافتن تناسب هنری میان «جَمَل» و «خِیاط» اختلاف نظر وجود داشته است. گویی برای ایشان نیز نسبت شتر با سوراخ سوزن به قدری غریب بوده است که به دنبال توجیحاتی برای آن باشند. عده‌ی کثیری از مفسران، همان نسبت شتر به عنوان بزرگ‌ترین جثه با سوراخ سوزن به عنوان تنگ‌ترین محل عبور را برگزیده‌اند. توجیه ایشان مبتنی بر رسم اعراب است.

عرب‌ها برای آن‌که شرطی محال بگذارند، انجام فعلی را منوط به امر محالی می‌کنند. مثل این‌که بگویند اگر فلان کار محال اتفاق بیفتد، من هم فلان کار را خواهم کرد. به دو نمونه از این مثل‌ها در لسان عرب توجه کنیم:

اذا شاب الغراب، اتیت اهلی
صـــار القـــاد کاللبن الحلیب

شاعری عرب و فراری (احتمالاً از دست همسرش) چنین می‌گوید: اگر کلاغ پیر شد و قیر مانند شیر سفید شد، من هم به سوی خانواده‌ام باز می‌گردم.

یا شاعر دیگری می‌گوید:

فوجد الخیر و انتطری ایابی
اذا ما القــارظ العـنــــزی آبا

اگر قارظ عَـنـَزی (نام شخصی که رفت و دیگر باز نگشت) بازگشت، تو هم می‌توانی امید خیر و بازگشت مرا داشته باشی.

مترادف چنین ضرب‌المثلی در زبان فارسی، همان «پشت گوش را دیدن» است. اما اشکال من به این گونه توجیحات آن است که مثل‌های مذکور مبنای هنری دارند. پیرشدن کلاغ بر این تصور عامیانه است که کلاغ ۳۰۰ سال عمر می‌کند و یا بازگشت قارظ تلمیحی هنری است به داستانی معروف. میان اعراب معروف است که شخصی به نام رُهم بن عامر از قبیله‌ی عنز برای چیدن برگ درخت قـَرَظ (درختی در یمن) بیرون رفت و هرگز بازنگشت. از آن به بعد، عرب برای کنایه به عدم بازگشت، به او مثل می‌زند. اما در مورد این آیه‌ی قرآن سوال این‌جاست که مبنای هنری انتساب شتر به سوزن چیست؟ ضرب المثل یا تلمیح؟

عده‌ی دیگری از مفسران که زیبایی قرآن را به کمال می‌خواستند و ملتفت این نکته بودند، رفته‌اند و از میان معانی واژه‌ی «جمل»، معنی کم‌کاربردی را یافته‌اند؛ به معنی طناب کلفتی که برای بستن کشتی‌ها استفاده می‌شد.

این عده اشکال کرده‌اند که اگر منظور خداوند شتر بود، باید «بعیر» ـ که هر نوع شتر را شامل می‌شود ـ گفته می‌شد؛ نه «جمل» که به معنی شتر نر است و قرینه‌ی شان برای صحت تفسیرشان هم همان تناسب بیش‌تر طناب با سوزن است.

انصافاً هم تصور سوزن‌کردن یک طناب کلفت (یا طناب‌کردن یک سوزن تنگ) بسیار زیباتر از تصور عبور شتر از سوراخ سوزن می‌باشد، اما نامستعمل‌بودن این معنا از یک سو و تکرار تمثیل این شتر و سوزن در روایات از سوی دیگر، موجب گردیده که اکثر مفسران ایشان را هم‌راهی نکنند.

البته تاویل و توضیح این شتر وجوه جالب‌تر دیگری نیز یافته است: در تفاسیر شیعی می‌خوانیم که طبق روایات‌شان این شتر را منتسب به شتر عایشه می‌کنند و می‌گویند که این آیه در حق طلحه و زبیر و جمل ایشان نازل شده است (البته در معنای تاویلی، نه شان نزول).

یا امام فخر رازی در تفسیر کبیر خود می‌گوید که معتقدین به تناسخ، این آیه را دلیلی برای خود دانسته‌اند و گفته‌اند: «معنی جمله این است که ارواح گناه‌کاران پیوسته از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌شود تا از بدن شتر به بدن کرم باریکی برسند که ممکن باشد از سوراخ سوزن رد شود؛ آن‌گاه آمرزیده خواهند شد.»

به نظر من آن‌چه مجال ارایه‌ی این همه آراء مختلف را داده، کوشش برای توجیه تناسب شتر با سوزن، در ذهن مخاطبان این آیه است. این کوشش در جهت توجیه، حتی در مثنوی معنوی مولانا (دفتر ششم) هم مشاهده می‌شود که شاعر برای بی‌تناسبی شتر و سوزن از تاویلات بعید ویژه‌ی خود استفاده می‌کند و برای معقول جلوه‌دادن تاویل‌اش، بی‌تناسبی این دو را متذکر می‌شود:

رشتــه را با ســـوزن آمــــد ارتباط
نیست در خور با شتر سم الخیاط

اما من می‌خواهم از زاویه‌ی دیگری این آیه را مورد بررسی قرار دهم. درباره‌ی ماهیت زبان وحی و این‌که آیا محتوا و لفظ هر دو از جانب خداوند است و یا محتوا از جانب خدا و گزینش الفاظ از جانب شخص پیامبر می‌باشد، آرای مختلفی در میان فرقه‌های فکری مسلمان وجود دارد.

آن‌چه این اختلاف نظر را ایجاد کرده است، شاید این مطلب باشد که تصور تکلم خداوند – آن هم به زبان عربی – برای برخی از اندیشمندان مسلمان چندان آسان نبود.

موضوع دیگر، بحث قدیم یا حادث بودن قرآن است. اگر قرآن فعل گفتاری خداوند و مانند باقی افعال او قدیم و غیر مخلوق است و بی‌کم‌وکاست یک لفظ عربی، از ازل در «لوح محفوظ» موجود بوده، بحث تکامل تدریجی زبان چه می‌شود؟

البته برای کسانی که معتقد به علم ازلی و قدرت لایتناهی خداوند هستند این اشکال قابل حل کلامی است، اما اشکال اصلی در همان تبیین ماهیت سخن گفتن خداوند است، آن هم به زبانی خاص.


در این میان، برخی از مسلمین هستند که معتقد به مضمون الهی (← سخن نفسی) و زبان بشری قرآنند، یعنی خداوند معنی آیات را به قلب پیامبر الهام کرده و شخص نبی این معانی را در الفاظ زبانی گنجانده است؛ دقیقاً مانند آن‌چه که در احادیث قدسی شاهدیم.

اگر این نظر را بپذیریم، این‌که پیامبر این تمثیل را از انجیل اقتباس کرده و در جهت مضمون قرآنی خداوند به کار برده است دیگر دشوار نیست. مسلماً پیامبر هم مانند هر انسانی در فراگیری و به‌کارگیری الفاظ زبانی تحت تاثیر محیط خود خواهد بود.

مثال معروف این‌گونه استعمال نبی را آقای دکتر سروش در مورد زنان سیاه‌چشم بهشتی (حور العین) بیان داشته است. یعنی این مطلب که در محیط اطراف پیامبر (منطقه‌ی گرم عربستان)، زنان سیاه چشم بودند، در توصیف قرآنی زنان بهشتی تاثیر گذاشته است و موجب گردیده که در بهشت شاهد زنان چشم‌آبی یا زاغ – که چه بسا برای دیگران زیباتر و جذاب‌تر باشند - نباشیم:

وَ حورُ العِین. ﴿سوره‌ی واقعه: آیه‌ی ۲۲﴾
حورٌ مقصوراتٌ فی الخِیام. ﴿سوره‌ی الرحمن: آیه‌ی ۷۲)

ایراد کرده‌اند که حورالعین به سفیدی چشم اطلاق می‌شود، نه سیاهی چشم. اولاً دلالت معنایی حورالعین مبتنی بر فهم و کاربرد عامه‌ی عرب است، یعنی حجت ما فهم عرب از این آیات قرآنی است.

ثانیاً طبق معنای لغوی، حورالعین برای زنانی مصطلح است که سفیدی چشم آن‌ها بسیار سفید و سیاهی آن بسیار سیاه باشد.

ثالثاً اگر چه اصل معنای حور مبتنی بر سفیدی است (حَوّرَ: سفید کرد)، اما باید دقت داشت که سفیدی چشم تنها در برابر سیاهی آن جلوه و جمال خود را می‌یابد، نه در کنار رنگ آبی، سبز یا غیره.

رابعاً آن‌چه مشهور است اصولاً حورالعین برای چشم انسان به کار نمی‌رفت، بل‌که آن را برای توصیف چشمان آهو یا گاو سیاه به کار می‌بردند که جلوه‌ی چشمان سیاه و درشت این‌گونه جانوران در شعر عرب و عجم معروف است.

اما پذیرش زبان بشری قرآن اشکالات دیگری را ایجاد خواهد کرد؛ مانند چگونگی جدایی لفظ بشری از معنای الهی؛ چرا که به اعتقاد اغلب نظریات ادبی مدرن، تفکیک لفظ از معنا محال است و اساساً قابل تصور نیست.

هم‌چنین در این صورت، تشابه بسیار وحی و شعر به یک‌دیگر نیز مطرح می‌شود؛ چرا که علاوه بر شباهت زبانی بسیار زیاد وحی و شعر، طبیعی‌ست که احتمال دهیم محتوای هر دو آن‌ها نیز شبیه باشد؛ یعنی فرضاً هر دو از ناخودآگاه (← منبعی نامشخص و غیر ارادی) سر چشمه گرفته باشند.

اما موضوع مد نظر من آن است که این اقتباس لفظی از آیه‌ی انجیل، چه الهی باشد و چه بشری، نکته‌ایی را در خود نهفته داشته است. برای کشف این نکته، نگاهی به تفسیر آیه‌ی انجیل می‌اندازیم تا ببینیم مفسران مسیحی در توجیه این نسبت نا مناسب چه گفته‌اند.

برای این آیه چند تفسیر وجود دارد: بر طبق یکی از این تفاسیر، واژه‌ی یونانی Kamelos به معنی «شتر»، احتمالاً Kamilos به معنی «ریسمان» و «طناب» بوده و در ضبط آن اشتباهی رخ داده است. تفسیر دیگر آن است که واژه‌ی Aliguille به معنی «سوزن»، نام محلی در اورشلیم است که در آن دری تنگ و پر ازدحام وجود داشت که عبور از آن بسیار مشکل بوده است. یا این‌که «سوراخ سوزن» نام درب کوچکی بوده که در دروازه‌های بزرگ شهرها جاسازی می‌کردند تا افراد، پیاده داخل شهر شوند.

هیچ کدام از این تفاسیر آیه‌ی انجیل، مورد رد کلیسای کاتولیک به عنوان مرجع رسمی قرار نگرفته است. البته متذکر می‌شوم که همان قضیه‌ی شتر و سوزن هم جزء تفاسیر مسیحی هست، اما به نظر من با توجه به این مطلب که تمثیل «در تنگ» در فصل ۱۳، آیه‌ی ۲۴ همین انجیل نیز بکار رفته است، تفسیر سوزن سوراخ به درب کوچک دروازه‌های بزرگ موجه‌تر می‌نماید.

در زبان فارسی نیز ضرب المثلی با این عنوان هست که «گاهی از دروازه به درون نمی‌آید، گاهی از سوراخ سوزن بیرون می‌رود» که به نظر شخصی من سوراخ سوزن دقیقاً به همین معنا، همراه دروازه ذکر شده؛ اما به مرور زمان معنی اصلی آن فراموش شده است.

با این تفاسیر، ربط میان Kamelos و Aliguille از جهت هنری و زیباشناسی موجه می‌گردد؛ اما در قرآن هم‌چنان پیوند هنری میان آن دو پنهان می‌ماند.

این اشتباه لفظی یا معنایی آیه‌ی انجیل - اگر اساساً آن را بپذیریم - در زمان نزول قرآن رایج بوده و احتمالاً پیامبر این صورت و معنی آیه را شنیده است. این امر بعیدی نیست که بگوییم پیامبر با تورات و انجیل آشنا بود. شاید بپرسید محمد بدون معلم، انجیل را از کجا خوانده است؟ جواب را از یک بیت سنایی غزنوی می‌توان جست:

باز دان تایید دین را آخر از تلقین دیو
باز دان روح القدس را آخر از جبر و یسار

برای مدت‌ها ترکیب «جبر و یسار» را به شکل «جبرینسار» می‌نوشتند و به معنی جبرییل‌نما می‌خواندند (جبرین = جبرییل + نما)، یعنی جبرییل را از جبرییل‌نماها تشخیص باید داد. اما طبق قدیمی‌ترین نسخه، «جبر و یسار» درست بود، ولی معنی آن را نمی‌دانستند.

مفسران قرآن کریم، از جمله زمخشری در کشاف و بیضاوی در انوار التنزیل، ذیل آیه‌ی « لسان الذی یلحدون الیه ...» ﴿سوره‌ی نحل / آیه‌ی ۱۰۳﴾ می‌نویسند: «جبر و یسار نام دو غلام رومی بود که کارشان شمشیرسازی بود و تورات و انجیل قرائت می‌کردند. پیامبر چون بدیشان می‌رسید، می‌ایستاد و گوش می‌داد. کافران گفتند: آن‌هایند که قرآن را بدو تعلیم می‌دهند.» این روایت در برخی از منابع تفسیری شیعی نیز آمده است.

شاید کسانی بخواهند به شیوه‌ی سلبی، اساساً منکر این‌گونه پیوندها میان انجیل و قرآن و هم‌چنین میان وحی الهی و ذهن و زبان نبوی شوند. اما باید از ایشان خواست تا اندکی هم به نتایج تفکرات ایجابی بیاندیشند و در پی ترجیحی برای شیوه‌ی تفکر خود باشند.

این کاملاً طبیعی است که هر صاحب اندیشه‌ایی با کشف احتمال این سوء‌تفاهمات، پی‌آمدهای آن را نیز دنبال کند. پی‌آمدهایی که کم‌ترین جنبه‌ی آن، گوش‌زد به جناب سنایی و مخاطبان شعر اوست که بدانند بازدانستن جبرییل از جبرینسار و روح القدس از جبر و یسار چندان هم آسان نیست.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ke chi beshe hala???

-- dfsdf ، Oct 20, 2009 در ساعت 02:57 PM

جالب است ولی بالاخره شتر و در کوچک یا ریسمان و سوراخ سوزن؟!

-- سعد ، Oct 21, 2009 در ساعت 02:57 PM

گاهي بعضي ها فراموش مي كنن كه عقل هم جزو نعمتهاي خداست! اتصال قرآن با زمان نزولش و فرهنگ و ادبيات عرب كاملا عقلانيه واصلا براي اينكه بهش ايمان بيارن لازم بوده. ولي يه عده تلاش ميكنن بگن كه كليت قرآن بي زمان وابديه

-- حسين ، Oct 21, 2009 در ساعت 02:57 PM

این مطلب را سالها پیش اندرو ریپین در مقاله ای در مجله عربیکا حلاجی کرد که ترجمه آن مقاله را کسی به نام رضا کریمی نژاد پارسال در مجله ترجمان وحی چاپ قم منتشر کرد . به نویسنده مطلب بالا پیشنهاد میکنم به آن مقاله رجوع و استفاده کند. لینکش این است (البته ادیتور زمانه گاهی با نشان دادن لینک ها مشکل دارد و آن را حذف میکند . اگر این مسأله اینجا پیش آمد سه کلمه "در سوراخ سوزن" و "ترجمان وحی" و "کریمی" را در گوگل جستجو کنید مقاله را پیدا می کنید):
http://cqs.blogfa.com/post-55.aspx

-- اکبری ، Oct 25, 2009 در ساعت 02:57 PM

با تشكر فراوان از دوست گرامي، آقاي اكبري كه مرا به اين مقاله ارزشمند راهنمايي فرمودند. مقاله در شرح اختلاف قرائات اين آيه است و بسيار عالي است. تنها ذكر اين نكته كه مترجم گرامي آقاي كريمي نيا، گويا پي نوشت شماره 13 مقاله خود را از مقاله من اقتباس و ذكر كرده اند.

-- ح. مهراج ، Oct 28, 2009 در ساعت 02:57 PM