رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۰ مهر ۱۳۸۸

انسانی کردن علوم اسلامی

حسین کمالی

ضرورت زمانه ما انسانی کردن علوم اسلامی است. شعار وارونه اسلامی کردن علوم انسانی بر شعور علمی تکیه نمی‌زند؛ بلکه در وحشت بیمارگونه یا فوبیای منادیانش از شکنندگی هنجارهای مألوف، و هراس از فروپاشی شالوده‌های فکری‌شان ریشه دارد. به تعبیر روان‌شناسان، گویی نوعی جابه‌جایی یا دگرنمایی رخ داده است؛ احساس ترس جابه‌جا شده و در قالب انکار خشمگنانه و به صورت پرخاشجویی نمود یافته است.

کشف پدیده دگرنمایی یا جابه‌جایی احساسات و عواطف، از جمله نمودار شدن غم به صورت ترس یا ترس در قالب خشونت، و نظریه‌پردازی در باب سایر ساز و کارهای پیچیده روان آدمی، تنها یکی از دست‌آوردهای بی‌شمار و روشن‌گر علوم انسانی است.

بازیابی گذشته مشترک بشر از راه کاوش‌های باستان‌شناسانه، حیات نو دمیدن در کالبد زبان‌های از یاد رفته و بازخوانی متون گم‌شده، و رمزگشایی از اسطوره‌های لایه لایه بر هم انباشته نزد آدمیان، و نشانه‌شناسی فرهنگی و تحلیل اجتماعی از دست‌آوردهای مهم دیگر است.

معترضان به علوم انسانی گاه شکوه می‌کنند که مبنای این علوم غیر الهی است. می‌پندارند که انسان غربی، وقتی در عصر رنسانس یا پس از آن، انسان را مرکز و مدار امور عالم قرار داد و جاهلانه از خدا غفلت ورزید و روی برگرداند، از آسمان برید و و به توهم بی‌نیازی گرفتار آمد.

نمونه این سخنان را بویژه در آموزه‌های مرحوم احمد فردید و پیروان او، اظهار نظرهای شماری از اعضای شورای انقلاب فرهنگی، متولیان حوزه‌های آموزش دینی، بعضی مردودین رشته‌های فنی یا علوم پایه که توفیق تکمیل تحصیلاتشان در مغرب‌زمین را نیافته‌اند ولی سال‌ها از سر دروغ‌گویی به داشتن مدرک دکتری از بهترین دانشگاه‌ها فخر فروخته و قیافه شبیه‌العلماء به خود گرفته‌اند، و این اواخر گروهی از فرماندهان بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دست‌اندرکاران امور اطلاعاتی و امنیتی و البته در رأس همه آن‌ها نزد آیت‌الله خامنه‌ای، فراوان می‌توان یافت.

آیت‌الله مصباح یزدی یکی از سابقه‌داران در پی‌شبرد شعار اسلامی کردن علوم انسانی، روز سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸ در همین باره سخنرانی کرده و به درستی گفته‌اند که «اگر حوزه بخواهد نقش خود را در جامعه ایفا کند، باید علاوه بر دروس حوزوی با علوم انسانی روز دنیا آشنا باشد و با نظر نقادانه به آن‌ها نگاه کند.»

متأسفانه افق دید آقای مصباح محدود مانده و توصیه‌شان فراتر از این نرفته است که: «عالمان دین باید مسائلی را که می‌تواند به عنوان رقیب جایگزین علوم اسلامی شود، بشناسند و اثبات کنند که تفکر اسلام بر آرای غیر اسلامی برتری دارد.»

نکته‌ای که آقای مصباح و سایر اصرارکنندگان بر اسلامی کردن علوم انسانی در مقام‌های بالاتر یا پایین‌تر از ایشان در نمی‌یابند، این است که اساساً رقابت بین علوم انسانی و اسلامی نیست؛ بلکه کشمکش بین خوانش انسانی از علوم اسلامی از یک طرف، و جزم‌اندیشی و بی‌بهرگی از بصیرت فرهنگی در سوی دیگر است.

انسانی کردن علوم اسلامی راهی است برای باز کردن پنجره‌ای تازه در حجره بسته و نموری که آجر آجر به تناسب مقتضیات دنیوی بر هم نهاده شده، ولی حجم و ابعادش در تاریکی و پشت پرده‌های پوسیده پنهان مانده است.

انسانی کردن علوم اسلامی سه رکن دارد. نخست این‌که به یاد آوریم این علوم را، مانند سایر دانش‌ها، انسان‌ها نسلاً بعد نسل و متناسب با مقتضیات انسانی پدید آورده‌اند.

دوم این‌که بکوشیم علوم اسلامی را با دانستن و بهره جستن از سایر یافته‌های علمی که در سده‌ها و بل دهه‌های اخیر نصیب انسان‌ها شده است، از نو بخوانیم و بازسازی کنیم.

سه دیگر و شاید از همه مهم‌تر این‌که همواره در نظر بگیریم که علوم اسلامی - هم‌چون هر دانش دیگری - باید در خدمت سعادت انسان‌ها باشد؛ نه این‌که مردمان امروز و فردا قربانی مفروضات پارینه گردند.

علوم اسلامی، از فقه و اصول و علم‌الحدیث و تفسیر گرفته تا کلام و فلسفه، همگی محصول فراز و فرودهای تاریخی است که در جوامع مسلمانان پدیدار گشته است. هیچ علمی از این میان، یک‌جا و یک‌شبه فراهم نیامده؛ بلکه قرن‌های متمادی در کار ساخته شدن بوده و زیر پتک نیروها و عوامل تاریخی گوناگون شکل گرفته است.

محض نمونه، اگر نبود کشمکش اهل سنت و جماعت با خلفای عباسی در قرن سوّم، سرنوشت گردآوری و نقل احادیث غیر از این بود که هست؛ اگر شاهان صفوی در ایران قرن دهم و یازدهم حکمرانی نداشتند، فقیهان شیعه آن دوره این همه بحث‌ها را در وجوب نماز جمعه و خمس وارد فقه امامیه نمی‌کردند؛ و اگر سیر تطوّر طبقه روحانی در طی دو قرن اخیر غیر از آن بود که هست، فقه و اصول تا بدین پایه علم تفسیر را تحت‌الشعاع قرار نمی‌داد و کار بدین‌جا نمی‌رسید که اهل منبر، حکمت را از مقوله «بافندگی» بپندارند.

۱۰ سال پیش در پاییز ۱۹۹۹ درسی با ادوارد سعید، استاد فقید دانشگاه کلمبیا داشتم در موضوع فرهنگ و فلسفه. شرکت‌کنندگان، دانشجویان پیشرفته دوره دکتری و مدرّسان رشته‌های گوناگون علوم انسانی، با اشتیاق در اوّلین کلاسی پذیرفته شده بودند که آن اندیشمند بزرگ پس از چند سال نقاهت و دوری از کار تدریس بر عهده گرفته بود.

هر هفته دو نفر کتابی از پیش معین‌شده را از دو دیدگاه متفاوت ناقدانه معرّفی می‌نمودند و به بحث جمعی می‌نهادند. یک هفته بحث باستان‌شناسی معرفت (L'Archéologie du Savoir) میشل فوکو بود؛ هفته دیگر محاکات (Mimesis) اورباخ؛ یک هفته سخن از کتاب تشریح نقد (Anatomy of Criticism) نورتروپ فرای می‌رفت و هفته دیگر از مجموعه مقالاتِ سعید با عنوان متن و جهان و منتقد (The World, The Text, and the Critic.)

بحث درباره کتاب تعبیر رؤیای (Die Traumdeutung) فروید را که آن روزها درست صد سال از نگارشش می‌گذشت، استاد بر عهده من گذاشت. همان موقع بود که با تحقیق هانس کونگ، الهی‌دان نام‌دار مسیحی تحت عنوان فروید و مسأله خدا آشنا شدم و دیدم چه‌طور آدمی با نگرش دینی بر ظرایف روان‌کاوی مسلط است و در آن باره اظهار نظر می‌کند.

غیر از این، صدها نمونه ارزشمند دیگر هست که بی‌پایگی ادعای دین‌ستیزی ذاتی علوم انسانی را مدلل می‌سازد.

انسانی کردن علوم اسلامی ملازم است با شناخت عمیق‌تر و نشانه‌شناسی این دانش‌ها، و پرده‌برگیری از چنبرهای توبرتوی نهادها و اندیشه‌هایی که آن مجموعه را شکل داده است.

با ملاحظه این نکته که علوم بشری، چون ساخته بشر است، هرگز از داوری‌های ارزشی پیراسته و از سمت‌گیری فرهنگی مبرا نیست، و با شروع از این مبنا که اصل را باید بر ارزش و حرمت انسان‌ها گذاشت - فارغ از آن‌که نژاد و رنگ و عقیده‌شان چه باشد - دغدغه انسانی کردن علوم اسلامی معطوف به پیش گرفتن رویه‌ای اخلاقی در بازشناسی و بازسازی این مجموعه از دانش‌های بشری است.

نتیجه عملی شعار اسلامی کردن علوم انسانی در ایران، به تعطیلی کشاندن دانشگاه‌ها، اخراج، بازنشستگی زودهنگام یا گریزاندن شمار بزرگی از استادان و پژوهش‌گران، اتلاف سرمایه‌های هنگفت، و خلط مسأله جدی و جانانه تحقیق و شناخت با امر عامیانه و بی‌روح مداحی و تبلیغات بوده است.

اسلامی کردن علوم انسانی، اسم رمز پروژه سیاسی تسویه‌حساب با نهاد دانشگاه، یکی از راه‌های حذف رقیبان فکری حاکمیت، و کلید وارد کردن سرسپردگان جناح‌های سیاسی به کادر هیأتهای علمی بوده است. دریغ که این همه باعث شده است که فقر فلج‌کننده‌ای بر دانش و فرهنگ کشورمان سایه افکند.

در انداختن سامان نوین علوم اسلامی، به طرزی که با سایر دست‌آوردهای فکری و فرهنگی بشر هم‌سنگ و هم‌آورد گردد، و در عین گران‌مایگی و ریشه‌داری در سنت علمی مسلمانان، انسان را چنان بشناسد که سزاوار کرامت بنی‌آدم باشد، ضرورت زمانه ماست.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

{در انداختن سامان نوین علوم اسلامی، به طرزی که با سایر دست‌آوردهای فکری و فرهنگی بشر هم‌سنگ و هم‌آورد گردد، و در عین گران‌مایگی و ریشه‌داری در سنت علمی مسلمانان، انسان را چنان بشناسد که سزاوار کرامت بنی‌آدم باشد، ضرورت زمانه ماست.} بسیار زیبا و بجا گفته اید، از خواندن این مقاله جان دار لذت بردم. فکر می کنم دکتر شریعتی این ضرورت را خوب در یافته بود. بیشتر بنویسید بیشتر فیض ببریم.

-- کویرزی ، Oct 11, 2009 در ساعت 04:03 PM

بخش آخر مقاله جالب بود. اسم رمز پروژه تصفیه

-- علی رضا ، Oct 12, 2009 در ساعت 04:03 PM