رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ تیر ۱۳۸۹
«آشنایی با فیلسوفان معاصر»

آلن بدیو

حمید پرنیان

پیش‌گفتار: «آشنایی با فیسلوفان معاصر» مجموعه‌ نوشتارهایی است که به معرفی فیلسوفان دوران ما، اندیشه‌های‌شان، و تاثیری که بر روند معاصر فلسفیدن گذاشته‌اند می‌پردازد. هر بخش از این مجموعه، جمعه‌ها از رادیو زمانه پخش می‌شود و نوشتار آن را در این‌جا خواهید یافت. نخستین برنامه به معرفی آلن بدیو، فیلسوف ضد-پست‌مدرنیست فرانسوی، پرداخته است.

برای یک فیلسوف معاصر اروپایی عجیب است که کارهای‌اش، روزافزون، به دستِ میلیتاریست‌های جنبش‌های فقرا در کشورهایی هم‌چون هند، کنگو، و آفریقای جنوبی بیافتد و همراه با آثار فرانتس فانون خوانده شود. بعدها، هنگامی که بیش‌تر به فلسفه‌ی بدیو پرداختیم، خواهید فهمید چرا این میلیتاریست‌ها بدیو را می‌خوانند و چنین استقبالی از وی کرده‌اند.

Download it Here!

بدیو، در فلسفه‌ی خود، چند مفهوم را فراوان به کار می‌برد. یکی از هدف‌های اندیشه‌ی وی این است که نشان‌ دهد مقوله‌‌های وی از حقیقت در هر نقد فلسفی‌ای کارآمد است. از این رو، بدیو آن مقوله‌ها را به کار می‌بندد تا هنر و تاریخ را هم‌چون هستی‌شناسی و کاوش علمی بازپرسی کند. یوهانس تامفارت بر این باور است که فلسفه‌ی بدیو را می‌توان تفسیرِ دوباره‌ و معاصری از افلاطونیسم دانست.

از دید بدیو، فلسفه در چهار وضعیت رخ می‌دهد؛ هنر، عشق، امورسیاسی، و علم. این چهار وضعیت، رویه‌های حقیقت هستند، به این معنی که آن‌ها، اگر در شرایط درستی باشند، می‌توانند حقیقت‌ها را تولید کنند. بدیو همواره ما را پرهیز داده است که حقیقت یک گفتمان را به حقیقت گفتمان دیگر پیوست نکنیم، که این همانا "مصیبت" فلسفه است.

بدیو می‌کوشد تا "نقاط شکاف" را بیابد؛ یعنی جاهایی را می‌خواهد پیدا کند که پیوندی استثنایی بین حقیقت‌های تولیدشده-به-دست گفتمان‌های گوناگون برقرار شده است. باید اشاره کرد که مفهوم بدیو از رویه‌ی حقیقت متضمنِ ردِ واقعیت بیرونی نیست.

بدیو، با پیروی از لکان، "امر واقع" را به کار می‌گیرد تا آن را به فضایی از واقعیتِ موجود که قابل نمادپردازی نیست اختصاص دهد، فضایی که فقط با رویه‌های حقیقت می‌توان به‌اش اندیشید. پس، در حالی که رویه‌ی حقیقت نیاز دارد که به امر واقع دست‌رسی داشته باشد، امر واقع نیز هم‌چون مرزهای بیرونیِ امکانِ تولید حقیقت است.


بدیو هیچ‌گاه، مانند آن‌هایی که با اصولِ آلتوسر و لکان دانش‌آموخته شده‌اند، وسوسه نشد که از پایانِ فلسفه حرف بزند، یا که از امکانِ متافیزیک بپرسد، و یا از کیفیت کلاسیکِ حقیقت بگوید. بدیو باور دارد که حقیقت‌ها، فرآیندهای ستیزه‌گری هستند که از زمان و مکان و وضعیت مشخصی آغاز می‌شوند و گذارِ گام‌به‌گام آن وضعیت را پیگیری می‌کنند.

فقط تعهدی می‌تواند ابزار شایسته‌ای برای یک حقیقت باشد که از هر وساطت روان‌شناختی و اجتماعی و ابژکتیو رها باشد. اما از سویی دیگر، فقط یک حقیقت جهان‌شمول ارزش چنین تعهدی را دارد. فقط یک حقیقت می‌تواند القاکننده‌ی سوژه‌ی یک تعهدِ ناب باشد.

عمومی‌ترین هدفِ بدیو آن است که بتواند ظرفیتی را افشا و فهمیدنی سازد که در هر موقعیتی برای نوآوریِ عمیق و دگرگون‌کننده وجود دارد. چنین نوآوری‌ای فقط با نوعی شکافِ استثنائی (حتی یک‌روزه و موقتی) از اکنون آغاز می‌شود، با یک رخ‌داد آغاز می‌شود.

رخ‌داد، در هر زمانی می‌تواند رخ‌ دهد، اما نه در هر مکانی؛ یک رخ‌داد معمولا نزدیک به لبه‌ی آن چیزی قرار دارد که در آن موقعیت پوچ و تشخیص‌ناپذیر است. پس، حقیقت در بیرون از این جای رخ‌دادی گسترده می‌شود و موجب تشکیلِ ایمانِ ستیزه‌گر افرادی می‌شود که رخ‌داد را توسعه می‌دهند و خودشان را سوژه‌ی حقیقت می‌سازند.

پس سوژه کسی است که به پیامدهای رخ‌داد وفادار است. در حالی که حقیقت چیزی نیست مگر انباشته‌ی این پیامدهای پسارخدادی. آن‌گاه، کاربست سخت‌گیرانه و مورد-به-موردِ این پیامدها منجر به‌آن می‌شود که کل سازمان و نمودِ موقعیت، مطابق با استلزاماتِ رخ‌داد، دگرگون شود.

فرد عادی تنها زمانی تبدیل به یک سوژه‌ی ناب می‌شود که رویه‌ی دگرگونیِ مادی موقعیت را در دست داشته باشد. همان‌طور که خود بدیو در کتابِ کوتاه‌اش، اخلاق (۱۹۹۳)، می‌گوید؛ سوژه زمانی سوژه می‌ماند که وفاداری‌اش چنان نیرو بگیرد که در برابر انواع فسادها مقاومت کند، فسادهایی که سوژه به‌ناچار با آن‌ها روبرو خواهد شد: خستگی، سردرگمی، دُگماتیسم.

برای نمونه، آن‌هایی که برای حقوق مدنی یا برای اهداف فمینیستی و ضد-استعماری بسیج شده‌اند تا آن‌ زمانی سوژه‌ی حقیقی خواهد ماند که این جنبش‌ها بتوانند کل موقعیت را دست‌خوش دگرگونی سازند و تایید مستقیم و جهان‌شمولِ همه‌ی ساکنین آن موقعیت را به هم‌راه داشته باشند. اما چنین جنبشی باید صرفا به دنبالِ ترویجِ یک گروه خاص برای اهداف خودش باشد، و بنابراین اعضای آن گروه نیز صرفا به عنوان طرف‌دارانِ یک عُلقه‌ در رقابت با دیگر عُلقه‌ها عمل می‌کنند.

اما بدیو تاکید دارد که برای یک جنبش نابِ سیاسی، شناساییِ قربانیانِ ستم خودبه‌خود کافی نیست. بل‌که همانند همه‌ی حقیقت‌ها، سیاست نیز باید در فضایِ جهان‌شمولی پیش رود که بر اساسِ داوری‌هایی است که همه قبول‌اش دارند.

البته این به‌آن معنی نیست که حقیقت در حوزه‌ی توافقِ عمومی یا در ارتباطات اداره می‌شود. هر اصلِ نابِ جهان‌شمول ریشه در جانب‌داریِ فعال و دقیقا معین‌شده‌ای دارد؛ هر تاییدِ حقیقیِ علقه‌ی جهان‌شمولی آغازگرِ تفرقه‌افکنی است. هیچ فیلسوفی پیدا نمی‌کنید که بیش‌تر از بدیو با هم‌سازیِ "اخلاقیِ" عقاید یا تفاوت‌ها مخالف باشد.

بدیو میان چهار حوزه‌ی کلیِ حقیقت، یا چهار حیطه‌ی سوژگانی تمایز می‌گذارد (که در واقع چهار موقعیتِ ژِنِریکِ خود فلسفه هستند): سیاست، علم، هنر، و عشق. در این حوزه‌های چهارگانه است که تعهد سابجکتیو ممکن می‌شود، یعنی، بی‌تفاوتی به رویه‌های تفسیر، بازنمایی یا تایید. سیاستِ حقیقی، موضوعِ بسیجِ جمعی‌ای است که "خواستِ عمومی" آن را ره‌نمایی می‌کند.

عشقِ ناب، در محدوده‌ی حوزه‌ی شخصی، به تاسی از مواجهه‌ی پیش‌بینی‌ناپذیری آغاز می‌شود که از بازنماییِ مرسومِ نقش‌های جنسی می‌گریزد، هم‌چنان به پیامدهای این مواجهه وفادار می‌ماند، و از طریقِ افشای بازنمایی‌ناپذیر آن‌چه لَکان "ناممکنیِ رابطه‌ی جنسی" می‌نامد تقویت می‌شود. هنر حقیقی و علم حقیقی تقریبا به یک گونه عمل می‌کنند؛ در جستجوی وفاداری تجربی به پژوهشی هستند که از یک کشف تازه یا گسست از سنت آشکار شده است. از این رو، ریاضیات حقیقی‌ترین مولفه‌ی علم است زیرا انتزاعی‌تر از هر بررسیِ طبیعی یا عینی است.

آلن بدیو اصلا مراکشی است؛ در اولین ماه سال ۱۹۳۷ در رباط، پایتخت مراکش، چشم به جهان گشود و بعدها یکی از فیلسوفان نامی فرانسه شد. وی، در کنار جیورجیو آگامبن و اسلاو ژیژِک، چهره‌ی پیش‌گامِ ضد-پست‌مدرنیسم است. آلن بدیو در پیِ بازیافتنِ مفاهیمِ "بودن"، "حقیقت"، و "سوژه" است، البته نه آن‌چنان که پست‌مدرن‌ها یا مدرن‌ها جستند.

آلن بدیو، از ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۱ را در دانشگاه اِکول نرمال سوپریور فلسفه خواند و از آن‌جا به دانشگاه سوربن راه یافت. شیفته‌ی ریاضیات بود، اما وارد سیاست نیز شد؛ وی یکی از اعضای بنیان‌گذار حزب متحد سوسیالیست بود. این حزب کوشش بسیاری برای استعمارزدایی از الجزایر کرد. بدیو، نخستین رمان خویش، مجسطی‌ها، را در ۱۹۶۷ نوشت. وی در همان سال به گروه مطالعاتی‌ای پیوست که لوئیس آلتوسر بنیاد نهاده و شدیدا تحت تاثیر ژَک لَکان بود.

شورش دانش‌جوییِ مِی‌ ماه ۱۹۶۸ بر بدیو تاثیر شگرفی گذاشت و وی را واداشت تا در گروه‌های رادیکالِ کمونیست و مائویست شرکت فعالی داشته باشد. در ۱۹۶۹ نیز به دانشکده‌ی دانشگاه پاریس پیوست، دانشکده‌ای که هم‌چون سنگری بود برای اندیشه‌ی ضد-فرهنگی. در همان‌جا بود که با ژیل دلوز و ژان-فرانسوا لیوتار آشنا شد و این آشنایی منجر به این شد که بدیو دست از برنامه‌ی آلتوسریِ مارکسیسمِ علمی بردارد.

بدیو آثار فلسفی‌ِ انتزاعی‌تر و تکنیکی‌ترش را زمانی منتشر ساخت که هم آلتوسر و هم لکان غروب کرده بودند؛ لکان مرده بود و آلتوسر پناهنده شده بود. تئوریِ سوژه (۱۹۸۲) و مهم‌ترین اثرش، بودن و رخ‌داد (۱۹۸۸)، را در این سال‌ها نوشت. با این همه، بدیو هرگز آلتوسر یا لکان را سرزنش نکرد و در آثار جدیدش نیز ارجاعاتی به مارکسیسم و روان‌کاوی دارد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ضد-پست‌مدرنیسم چیست?

-- بدون نام ، Sep 15, 2009 در ساعت 02:29 PM

سووال من اين است كه مخاطب اين برنامه چه كساني هستند؟ اگر كساني هستند كه بديو را مي شناسند، اين نوشته نكته جديدي ندارد و اگر قرار است مخاطب آن كساني باشند كه با مفاهيم فلسفي آشنايي اندكي دارند، چگونه مي شود كه مقاله اي پر از اصطلاحات فلسفي و ارجاعات به فلاسفه ي ديگر بدون آوردن مثال هاي ملموس است، اين مطلوب را برآورده كند؟
تصور كنيد در جايي بخوانيم: تهاجم سلول هاي كارسينوژنيك به سلول هاي اندوتليالِ ديواره ي آلوئل ها در لوب هاي فوقاني ريه و بعد ادعا شود در حال معرفي و آشنايي دادن افراد غير متخصص با نوعي از سرطان ريه هستيم.
ساده نويسي و توضيح مفاهيم تخصصي به زباني كه براي اكثريت قابل فهم باشد هنري است كه متاسفانه در ميان فارسي نويسان كمتر يافت مي شود.
در ضمن چرا بديو؟ نويسنده توضيح نمي دهد كه چرا از بين تمام فلاسفه (حتي معاصرين) چرا او و نه كس ديگري انتخاب شده است.

-- خشايار ، Sep 15, 2009 در ساعت 02:29 PM

من هم با آقای خشایار موافقم
نویسنده می توانست توضیح دهد چرا از بدو شروع کرده است؟ این معاصر بودن چه دایره زمانی را در بر می گیرد؟ به هرحال در آغاز هر سلسله مقالاتی، نویسنده باید روش خود در پرداختن و حتا انتخاب موضوعات را اندکی شرح دهد تا خواننده با دیدگاه و متدلوژی او آشنا شود.

-- بدون نام ، Sep 16, 2009 در ساعت 02:29 PM

بدیو خب البته آدم باسواد و زیرکی ست. اما فیلسوف بودنش را باید با علامت تعجب برگزار کرد. او البته فلسفه می داند ولی فیلسوف نیست. او یک تحریک کننده مردمان فقیر و پر عقده ای ست تا بجای فکر به آکشن دست بزنند، او تمامی درسهایش را که بیشتر برای دانشجویان فقیر آمده از کشورهای فقیر تر می دهد آنها را مثل تنفنگ پر می کند و می فرستد تا بروند و در کشورهای خود شلیک شوند. بدیو و دیگر فیلسوفنماهای غربی بیشتر به گونه رییس یک حزب استالینیست رفتار می کند تا یک فیلسوف و یک استاد دانشگاه. از آنجا که زمانه ی این فیلسوفنماییها در کشور های اروپایی بسر آمده این کالاهای بنجل فیلوسوفیایی فقط بدرد پر کردن کلاس هاشان از کشوری مثل مثلا کشور ماست تا آنها بتوانند همچنان از کشور های متبوع خود بابت درسی که می دهند حقوق بگیرند، ولی از کشورهای اروپایی کمتر در میان این دانشجویان دیده می شود. جالب توجه شود که کشور ما گرفتار دو مصیبت است، ما از یک طرف کالاهای بنجل صادراتی دو کشور کمونیستی و مهم جهان مثل شروی سابق و چین امروز وارد می کنیم، مردممان در هواپیماهای روسی می میرند و در روی صندلی ها و توی کفشها و لباسها و رختوحوابهای چینی سرطان پوست و شش و...می گیرند و در غرب نیز دانشجویان ما به ویروسهایی آلوده می شوند و گرایشات میلیتاریستی ای به کشور می آورند که حاصلش و با مخلوط شده با ایدئولوژی تشیع ناب از نوع شریعتیسم و سروشیسم و خمینیسم آن محصولاتی عین همینها که می بینیم بوجود می آید. سعید امامی و رادان و خامنه ای و روحانیت بیمار ی که باید با دوبیماری عدالت علوی و عدالت استالینی کلنجار برود، و کهریزک و اوین و تجاوزات وووهمه از ادقام این بیماریها در یکدیگر است. البته نویسنده هیچ، نه تنها تعارضی با چپ ملی و ایرانی ندارد بلکه خواهان آن نیز هست، و خودش را در جنبش چپ احساس می کند، ولی چپی را که در ایران طرفداران بدیو و ژیژاک و دیگران بتاز تولید می کنند، یکراست همان استالینیسم است و باید از آن پرهیز کرد.

-- شهام از تهران ، Sep 16, 2009 در ساعت 02:29 PM

ن هم صد درصد با خشایار موافقم. ضمن اینکه این روز ها کسی که با آلن بدیو آشنا باشد دیگر می رود و اصل متن یا حداکثر انگلیسی اش را می خواند.
اینجور ترجمه های مغلوط فقط بدرد تفاخر کردن می خورد که تازه در آن هم موفق نیست.

-- میم ، Sep 16, 2009 در ساعت 02:29 PM

با عرض سلام / من هم این مطلب را خواندم اما چیزی از آن حاصل نشد/ فکر کنم در قدمه اول فهم مطلب مهم باشد که متا سفانه با سنگین نویسی هم در نظم و هم در شعر که بار ها مورد نقد قرار گرفته هستیم. از زحمات برگردانان زبان ها تشکر میکنم اما خواهشمندم سهل نویسی را تمرین کنند تا اکثریت از علاقمندان بتوانند استفاده ای لازم را ببرند. فلسفه حود از پیچیدگیهای فراوان بر خور دار است.موفق باشید

-- س.صامدی ، Sep 17, 2009 در ساعت 02:29 PM

من هم با حرفهای شهام از تهران بسیار موافق هستم و ایران و سایر کشورها، حتی کشورهای پیشرفته غربی سالیان سال است از دست این فیلسوف-نمایان آنارشیست در عذابند که کارشان فقط فرستادن دیگران به کارزار است و خود در جایی نشسته به این جنایات می نگرند و اگر در پنهان به دستپخت خویش نخندند، شاید که نهایتاً در تنهایی بر "شاهکار" خویش بگریند، کز آنهم چه سود؟

اگر بخواهیم این موضوع را باز کرده و بیشتر بشکافیم، مسایلی روشن خواهد شد که شنیدن آنها بسیاری را خوش نخواهد آمد!

-- بدبین! ، Sep 21, 2009 در ساعت 02:29 PM

قصد ندارم به خود مقاله بپردازم؛ تنها خواستم از بابی که در بحث پیرامون سوژه مورد برسی (آلن بدیو) گشوده شده وارد شوم و راهروی درست تر را (بدیهیست از منظر خود) آشکار نمایم.
یکی از دوستان صاحب نظر (آقای شهام از تهران) که گویا علوم زمانه را تا آنجا پیش رفته اند که توانسته اند آنچه ما وراء انس و ناسوت و آنچه مادون جن و ملکوت است بیابند و دست از "آنچه عین خبر دهد" بشویند و دست به آنچه مخیل خبر دارد بیاويزند.توضیحی لازم دیدم : هر چه ما کشیده ایم محصول "دو مصیبت" است یکی رختخواب "چینی" (که امروزه هر پزشکی میداند عامل اصلی سرطان است) و هواپیمای روسی (که استالینی است) و دو دیگری در آن سوی در یای آتلانتیک، که همان استاد قلابی یا "فیلسوفنمای" غربی. آلن بدیو این دومی است.
آلن بدیو بدون شک در زمره برترین فیلسوفان معاصر و همچنین در دایره چند فیلسوف رادیکال (واقعا فیلسوف){آگامبن ، ژیژک و ...} معاصر جای خواهد داشت. اما فیلسوف به چه معنا؟
حتی اگر نخواهیم برای این کلمه تعریفی به روز ارائه بدهیم، و ناچار باشیم معنای آنرا در مقایسه نویسندگان "واقعا موجود" که خود داعیه فلسفه دارند بیابیم. برای درک جای گاه آلن بدیو باید او را با معارضانش قیاس کنیم. سوال اول در برابر دوست فرهیخته (شهام از تهران) که از دست غرب و شرق (بخوانید آقای استالین و تمام نوادگانش خصوصا نوع "خونی") به ستوه آمده اند و به دنبال نسخه ای از "فلاسفه" می گردند که جوانان این سرزمین را (خام و رمانتیک) به جای "آکشن" به فکر تشویق کنند، این است که چه تعریفی از این فلاسفه ارائه داده اند . آیا صرفا حرافی کردن آنهم بدون موضع مشخص (یکی به میخ و یکی به نعل) {من برای حرافی با موضع مشخص به هر دلیلی واژه ی "توجیه" را به کار می برم} نیتی جز ابراز وجود (با چاشنی خالی کردن احساسات) دارد.
گرچه پیش داوری در مورد افراد را مثبت نمی دانم ، اما باید توجه کرد که "موضع گیری" دوست فرهیخته منجر به آن چیزیست که می نامندش "بی موضعگیری"(که البته خود نوعی موضع از "رقت آمیز"ترین اشکال آن است) و متاسفانه کار ما را در فلسفه به آنجا میکشاند که بپذیریم تنها "فیلسوفان واقعی" همانا آیت اله های حوزه های قم و نجف (چرا که دیگر نگران مخلوط شده با ایدئولوژی "تشیع ناب" نخوام بود چه خود مکفا "ناب" است) و همانا در غرب هم این فیلسوفان ما همداستان هایی از نوع فاشیست های قرن 21 در اروپا و "اونجلیست" های آمریکایی را دارن و نیازی به نگرانی نیست که حتی خود غربی ها هم در دام "فیلسوف نمایانی" چون آلن بدیو بیافتند.
گر چه این بحث سر درازتری داشت، آنرا در متر تحمل خواننده های آن برش زدم.

-- نوید. گ ، Oct 2, 2009 در ساعت 02:29 PM

روزافزون، به دستِ میلیتاریست!!!!!!‌های جنبش‌های فقرا در کشورهایی هم‌چون هند، کنگو، و آفریقای جنوبی بیافتد :ativist,millitant,...

-- arash ، Dec 15, 2009 در ساعت 02:29 PM

لطفا اگر قصد معرفی فلاسفه ای چون بدیو را دارید، خوانندگان را به آثار سترگ ایشان ارجاع دهید (Being and Event, Logics of Worlds)، نه این که فقط یک جنبه از یکصد جنبه ای که بدیو به آن پرداخته را مطرح کنید. بدیو برای کسانی که آشنایی اولیه با مفاهیم و زبان فلسفی ندارند غامض است، و نتیجه این خواهد شد که خوانندگان محترم یا متوجه مطلب نمی شوند، یا ندانسته اظهارنظراتی ناصواب می کنند.

- تینا، دانشجوی فلسفه در سوییس (از بخت خوش افتخار شاگردی بدیو را داشته ام)

-- تینا ، Jul 13, 2010 در ساعت 02:29 PM