رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ خرداد ۱۳۸۸

انتخابات خونین و معجزه ی سلطانی

اکبر گنجی

فرایند و فرآورده ی انتخابات در رژیم غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی از جهات گوناگون با معیارهای انتخابات دموکراتیک، آزاد و منصفانه تعارض دارد. نه تنها مخالفان حق داوطلب شدن ندارند، بلکه داوطلبانی که به قانون اساسی و اسلام هم اعتقاد و التزام دارند توسط شورای نگهبان حذف می شوند. در گام بعد، تمامی امکانات تبلیغاتی - رسانه ای و مالی کشور در اختیار کاندیدای مطلوب نظام قرار می‌گیرد. در روز رأی گیری با سازماندهی نیروهای نظامی- انتظامی- اطلاعاتی برای کاندیدای مطلوب‌شان رأی به صندوق می ریزند، و در نهایت با تقلب های باور نکردنی، کاندیدای مورد نظرشان را پیروز انتخابات معرفی می کنند. مهمترین اشکال ساختاری انتخابات ایران آن است که منجر به "انتقال قدرت" نمی شود. انتخابات آزاد افریقای جنوبی قدرت را از دکلرک به ماندلا منتقل کرد. انتخابات آزاد لهستان قدرت را از ژنرال یاروزلسکی به لخ والسا منتقل کرد. انتخابات آزاد چک قدرت را به واسلاو هاول منتقل کرد. ژنرال پینوشه پس از مذاکره با مخالفان سازمان یافته انتخابات آزادی برگزار کرد که منجر به انتقال قدرت به مخالفان گردید، و اکنون یکی از زندانیان سیاسی پینوشه،خانم میشله باچلت سوسیالیست، رئیس جمهور آن کشور است. در ایران اگر هم انتخابات کاملاً آزاد، رقابتی و منصفانه برگزار شود، قدرت از خامنه ای و نهادها و افراد تحت امر او به اصلاح طلبان منتقل نخواهد شد. هر فرد یا گروهی که پیروز انتخابات آزاد شود مجبور است تحت امر ولایت مطلقه فقیه و نهادهای تحت امر او کار کند. انتقال قدرتی در کار نخواهد بود. اما خامنه ای همین روزنه های تنگ تنفس را هم می بندد تا افراد و مردمی که تماماً گوش به فرمان سلطان نیستند در زیر سلطه "سرداران سرمایه دار" له شوند.

اما انتخابات متقلبانه دهمین دوره ریاست جمهوری از جنس دیگری بود. رهبر به مشارکت اکثریت مردم نیاز داشت تا در زمانه ای که سه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل ایران را تحریم کرده است، نظام را مشروع جلوه دهد. شرایطی ایجاد شد که مردم ایران گمان کردند می توانند از طریق صندوق های رأی به تحقیر، فساد سیاسی ساختاری، فقر گسترده، سرکوب سازمان یافته، نقض گسترده حقوق بشر، بی‌عدالتی، زوال اخلاق، و دروغگویی "نه" بگویند و از این راه شرایط وحشتناک کنونی را تغییر دهند. مردم، خصوصآً جوانها، عرصه عمومی ای به رنگ زرد و سبز آفریدند که با شال خامنه ای و احمدی نژاد تفاوت داشت. تفاوت فقط در رنگ ها نبود، تفاوت شادی و اندوه، لبخند و گریه، و از همه مهمتر، تفاوت راه ها و مشرب ها بود. این چنین بود که خامنه ای به راه خود رفت، معجزه کرد و معجزه هزاره سوم را از صندوق ها در آورد، صدای انا لله و انا الیه راجعون را نهاد جامعه برآورد، و مردم را سرخ و جامعه را سیاه پوش کرد. و البته اکنون به امر او، منکرانی که از تصدیق این "معجزه الهی" سرباز می زنند باید به خون کشیده شوند.

نظام ولایت مطلقه فقیه، یک بار دیگر در حال پوست انداختن است. انقلاب سوم آنها، یادآور انقلاب فرهنگی چین است. قرار است نسل دهه اول نظام، به نام مبارزه با فساد و رانت خواری، از ساختار سیاسی حذف شود. هر از گاهی بساطی برچیده و بساطی تازه پهن می شود. نظام سلطانی (ولایت مطلقه فقیه) متکی به نظامیان و دلارهای نفتی است. دلارها در سپاه ، بسیج، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات تزریق می شود. محصولی، وزیر کشورکنونی، و کردان، وزیر کشور سابق، نمادهای این طبقه جدید هستند. این طبقه جدید حامی تمام عیار سلطان و تابع فرامین اوست.

سلطان اپوزیسیون خارج از کشور را هم نمی تواند تحمل کند. به دستور او بسیاری از مخالفان قربانی ترورهای سازمان یافته شدند. او تخم نفاق ، شک ، تردید ،منیّت و حسادت را به جان همه افشاند، و سرانجام با تعیین "دستور کار سیاسی" همه را به فریب انتخاباتی متقلبانه خود کشانید تا به طور ضمنی به همگان گوشزد کند که نظام سلطانی فاقد مخالفان رادیکال و ساختار شکن است. عجبا! مگر می شود نظام مطلقه مخالفان ساختار شکن نداشته باشد؟ مگر امکان دارد که اکثریت مخالفان در زمینی که سلطان تعیین کرده مطابق قواعد او بازی کنند؟ در این بازی، زمین سراشیبی است، داوران همه گماشته سلطان هستند، و شمارشگرها پیروزیهای شما را پیروزی تیم سلطان وانمود می کنند. این هم یکی دیگر از معجزه های سلطان است. این حقیقت از فرط روشنی دیده نشد. اما پروژه متقلبانه سلطان نتیجه معکوس داد و شرکت در انتخابات به جای آنکه مشروعیت بخش به نظام سلطانی باشد همگان را به این نتیجه رسانید که نظام سلطانی بزرگترین نظام متقلب و یکی از غیراخلاقی ترین رژیم های موجود است. در واقع مردم ایران هوشمندانه با شرکت در انتخابات کوشیدند با نه گفتن به احمدی نژاد به شخص خامنه ای نه بگویند، و به این ترتیب افسون نیرنگ را باطل کنند. او نیز که این معنا را دریافته بود تصمیم گرفت که بدون هیچ پروایی از احمدی نژاد و در واقع از شخص خود دفاع کند.

این انتخابات از جنس دیگری بود. وقتی خاتمی از دور انتخابات کناره گرفت یکی از اصلاح طلبان دردمند و نظر ورز گفت: "کنار رفتن خاتمی بدین معناست که دیگر اصلاحات از بالا در جمهوری اسلامی ناممکن است." این انتخابات هر نتیجه و پیامد بدی که داشت، این نتیجه مثبت را نیز به بار آورد که پس از آن برخی از صاحب منصبان سابق نوشتند که از طریق صندوق های رأی دیگر نمی توان اصلاحاتی صورت داد و به دموکراسی رسید. آری، دولت دموکراتیک محصول جامعه قدرتمند است. جامعه قدرتمند جامعه ای است که در آن افراد و گروه ها، بر اساس علائق، ترجیحات، و منافع و مشترکات خود سازمان می یابند. جامعه مدنی قدرتمند (برخلاف جوامع فاشیستی توده وار) جامعه ای است که در آن تنوع و تکثر واقعی موجود در جامعه در قالب نهادهای متنوع سازمان می یابد. تغییر و تحولات جدّی و بنیادین تنها از دل جامعه قدرتمندی که زیر بار زور نمی رود برمی آید.

حضور یک پارچه مردم در خیابان ها، و نافرمانی مدنی مسالمت آمیز جوان ها یکی از دستاوردهای حرکت اخیر است. این حضور مهم اگر به شیوه های پوپولیستی صورت پذیرد به نتایج ماندگار و ارزشمندی نخواهد انجامید. مهمترین هدف این حرکت را نباید در برکناری احمدی نژاد خلاصه کرد. هدف اصلی این حرکت دستیابی به یک جامعه قدرتمند است. یعنی تنوع و تکثر واقعی جامعه، در انواع تشکل ها سازمان یابد ، رهبری برسازند، و با استراتژی و تاکتیک، اهداف و علائق خو را دنبال کنند.

اگر جامعه قدرتمند شود، در آن صورت گذر مسالمت آمیز به دموکراسی امکان پذیر خواهد شد. دموکراسی از پائین ساخته می شود. اصلاح از بالا در جایی امکان پذیر است که قدرتمندترین افراد در ساختار سیاسی اصلاحات از بالا را آغاز کنند (مانند اصلاحات سیاسی گورباچف در شوروی، اصلاحات اقتصادی هواکوفنگ در چین). در جامعه ای چون ایران که قدرتمندترین فرد (یعنی سلطان) دشمن اصلی اصلاحات است، اصلاحات از بالا ناممکن است. انتخابات اخیر نشان داد که سلطان نه تنها ورود معتقدان به نظام را به ساختار سیاسی تحمل نمی کند، بلکه قدرتمندترین فردی را که در رهبر شدن او نقش کلیدی بازی کرد هم برنمی تابد و می‌کوشد او را تحت لوای مبارزه با اشرافی گری، فساد و رانت خواری از ساختار سیاسی حذف کند.

مردم و جوان ها رفته رفته به این نتیجه رسیده اند که کار دیگری باید کرد. آنان راه خود را از نیروهای سیاسی برج عاج نشین جدا کرده‌اند. البته خامنه ای راه تصحیح خطا را به روی خود بسته است. وقتی خطا ها بزرگ، و شکست ها عمیق باشد خطاکار راه تصحیح را بر خود می بندد. سلطان معجزه کرد و مار از صندوق آراء بیرون کشید. فردای انتخابات عاشق معجزه خود شد و به سرعت تمام آن را تأیید و تصویب کرد. دو روز پس از انتخابات، معجزه خود را "اعجاز الهی" خواند. عوامل او دست به کار شده اند تا این معجزه را تأیید کنند. برخی را با دلارهای نفتی می خرند، برخی را با وعده های قدرت، و برخی دیگر را از طریق تهدید و ارعاب به تبعیت وا می دارند. او برای آنکه به عقب نشینی های متوالی مجبور نشود باید به هر طریق ممکن مردم را به خانه ها بازگرداند. بازگرداندن مردم به خانه ها به او امکان می دهد تا اهداف خود را تعقیب کند. به همین خاطر به مهندس موسوی می گوید:"جنس شما با اینگونه افراد [یعنی مردم حاضر در خیابان ها] متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید". ‌هیچ فردی بدون پشتوانه مردم قدرتی از خود ندارد. اگر مردم به حضور همه جانبه خود ادامه ندهند سلطان امکان می یابد که حکومت وحشت را جایگزین نظام سلطانی کند.

مردم می توانند به این رویداد به عنوان یک "فرصت تاریخی" برای قدرتمند کردن جامعه بنگرند. قدرتمند شدن جامعه بزرگترین دستاوردی است که اگر مردم بدان دست یابند با هیچ دستاورد دیگری قابل قیاس نخواهد بود. در تاریخ ما استبداد پدیده ای استثنایی نبوده است، تاریخ ما، تاریخ استبداد و سرکوب بوده است. این واقعیت حاکی از آن است که استبداد با ادب و فرهنگ و دین و مذهب و روحیات و خلقیات ما سازگار بوده است. اگر چه بسیاری از پیش شرط های اجتماعی گذار به دموکراسی در ایران وجود دارد، اما به صرف وجود پیش شرط های اجتماعی دموکراسی، و با یک اقدام خاص و منفرد نمی توان به دموکراسی گذار کرد. گذار به دموکراسی نیازمند مجموعه ای از اقدامات است، و این اقدامات باید نهایتاً به قدرتمند شدن جامعه بینجامد، و جامعه قدرتمند از جمله مهمترین ارکان گذر به دموکراسی است.

انتخابات اخیر نیازمند کشف حقیقت است. اگر چه همگان می دانند که آرای مردم به دستور شخص رهبر صورت گرفته است. اما می توان و باید با تشکیل کمیته ای حقیقت یاب مرکب از چهره های ملی و مردمی این واقعیت را علنی کرد و به اطلاع همگان رساند.


Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

من فقط میخواستم بخواهم ترتیبی دهید تا صفحات مستقیما بتوانند روی فیس بوک یا نظیر ان فرستاده شود. من سعی کردم ولی به جای صفحه مورد نظرم، صفحه نخست سایت فرستاده شد.

-- علی ، Jun 16, 2009 در ساعت 06:33 PM

آقای گنجی
ای کاش شما ایران بودید الان

-- علی ، Jun 16, 2009 در ساعت 06:33 PM

مقاله ی خیلی خوبی بود.
.
با نکته ای در مقاله ی شما موافق نیستم و آن هم جمله ای ست که می گویید، خامنه ای مردم را فریب داد و به پای صندوق های رأی کشاند. هدف خامنه ای فریب دادن مردم بوده، اما آیا مردم فریب او را خوردند؟ بی شک نه! عدم پذیرش نتایج انتخابات دقیقن مصداق همین فریب نخوردن است. من فکر می کنم، خامنه ای مردم را دست کم گرفت و فکر می کرد، می تواند آنها را فریب بدهد. واقعیت این است، این اولین بار است که مردم با این وسعت مشارکت می کنند و دقیقن همین مشارکت هم به آنها حق اعتراض می دهد. مردم اصرار بر درست بودن نتیجه ای دارند که قرار بود منفورترین و مسخره ترین مرد ایران را حذف کند. البته خود شما در همین مقاله هم به این مسئله اشاره کرده اید و از آن به عنوان رفتاری هوشمندانه از جانب جوانان نام برده اید.
.
به هر حال به نظر من این دو امر با هم در یک جا نمی گنجند. شاید تنها کافی باشد جمله ی اول را در نقل قل مستقیم بیاورید.

-- شهلا باورصاد ، Jun 16, 2009 در ساعت 06:33 PM

با سلام به آقای گنجی، من نمی دانم شما چرا اینقدر به این واژه ی « سلطان » و «سلطانی» تان چسبیده اید. سلطانها ی دورانهای مختلف ما در تمامی دوره ی سلطنتشان به اندازه یک روز خامنه ای و خمینی خشونت بخرج ندادند، آدم نکشتند، سنگسار نکردند، دست و پا نبریدند، در ملع عام اعدام نکردند، ازاله ی بکارت نکردند، شکنجه نکردند، زندانی نکردند، قتلهای ذنجیره ای و غیر ذنجیره ای براه نینداختند، اینهمه برای ایران و ایرانی دشمن تراشی نکردند، اینهمه قصی القلب نبودند. آخر شما همین هی می گویید رژیم سلطانی، آخر خامنه ای ولی فقیه که از یک سو شبهتش به استالین است، از دیگر سو همانند هیتلر است، از دیگر سو همسان لنین است، و رگه هایی هم از پلپوت و چائشسکو دارد و بقول قزوینیها اینهمه رو به هم مالندن آقا رو بتوش چپاندن شده ست این! سلطان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بودند و نه حتا رضا شاه و محمد رضا شاه. در دوره ی شاه ما یک روز داریم بنام 16 آذر، خب آن کشتار البته که محکوم است ولی ما اینک هر روز و هرشب بدستور خامنه ای و روحانیت شیعه و پاسداران و بسیجیان تحت امرش قتل و شکنجه و تجاوز و سنگسار داریم، هر روز در ایران محشر کبرای ست، جالب است که احمدی نژاد آزادی ایران اسلامی را نزدیک مطلق می داند، و رهبری آنرا آزادی بیحد و حصر ولی پنج ملیون نفر با آرامش تمام عیار در ایران تظاهرات دمی کنند، حتا رادیو و تلویزیون بدستور ولایت امر آنها را آدم هم به حساب نمی آورد که بگوید آنها هم بوده اند، خبرگذاریهای خارجی فقط تا آنجا خوبند که بگویند در ایران چهل و چند ملیون نفر در انتخابات شرکت کردند، اما بعد که حاج علی آقای م...نث کودتا می کنه و مردم تظاهرات میکنن، دیکه این خبر رو همه می گویند و می نویسند ولی آقا گفته که از تلویزیون و رادیو پخش نشه، آقا اصلا هیچ کسی رو آدم نمی دونه. بنا بر این این بابا یک معجون در هم تنیده ای ست که به علاوه همه آنهایی که گفتم و خصوصا قبل از همه حضر علی هم بهش اضافه کن و ببین میشه چی، میشه حاج علی آقا خامنه ای خدایگان که نه تنها آیت الله نیست بلکه خود الله هم آیت اوست.
در هر حال این انتخابات را باطل کنیم.

-- بدون نام ، Jun 16, 2009 در ساعت 06:33 PM

I love this he is right all the way , we kicked shah out for what ??? to have an other shah ??

-- Mehran ، Jun 16, 2009 در ساعت 06:33 PM

belakhare iek nafar peida shod ke ie tahlile siasie dorost az ghazie bokone.man khoshhalam ke in matlab ro khundam chon daghighan nazarate man ro taaid mikone.motashakeram

-- Nima ، Jun 16, 2009 در ساعت 06:33 PM

آقای گنجی باز همان گفته های پیشین خود را تکرار کرده است ولی اینبار اصطلاح سیاسی تازه ای را به کار برده اند به نام "جامعه ی قدرتمند". توضیح ایشان برای این واژه کافی نیست و همچنان مطلب گنگ مانده است.
موضوع بر سر اندیشه ورزی و جبهه گیری در مقابل "سلطان" است. گرچه بحث سلطان نکته ی تازه ای نیست. اصل ولایت فقیه همان واگویی نظام شاهنشاهی است با همه لوازم و امکاناتش. تنها می توان گفت به خاطر سبقه ی دینی اش از نظام شاهنشاهی قوی تر و خطرناک تر است.
پرسش بر سر چگونگی تکوین آن جامعه ی قدرتمند است که آقای گنجی بدان اشاره می کنند. قدرت تعریف جامعه شناختی و اقتصادی روشنی دارد. من در شگفتم که در هیچ متن ایرانی بحثی از اقتصاد و طبقات اقتصادی نمی بینیم. از نگاه من "جامعه ی قدرتمند" جامعه ای است که دارای طبقات اقتصادی مستقل از نظام حاکم باشد. در اقتصاد دولتی بسته ی ما که همه چشمشان به دست دولت است که نمی توان سخن جامعه ی قدرتمند و گذار به دموکراسی گفت.
ما پیوسته از نهضت مشروطه به این سمت درگیر مسایل سیاسی بوده ایم بدون آن که به درستی ساختار قدرت را شناسایی و تعریف کرده باشیم. حاصلش می شود همین. مجلس مشروطه به توپ بسته می شود و سپس با کودتای نظامی بساط مشروطه بر چیده می شود و تنها نمادی از آن باقی می ماند که دقیقا مصداق همان شیر بی یال و دم و اشکم بود که بر سر در مجلس نقش بسته بود. و چند دهه دیرتر نوادگان شیخ فضل الله نوری که نمایندگی قدرت دیگری می کردند که بدون تولید اقتصادی صاحب پول (موقوفه و خمس و زکات) و نفوذ سیاسی بودند همان نماد را نیز بر نتافتند. آن نماد متعلق به جامعه ی قدرتمند مورد بحث آقای گنجی بود که به واقع قدرتی نداشت.
ما زمانی می توانیم به پیدایی جامعه ی قدرتمند امید ببندیم که طبقه ی اقتصادی خاصی تولید کنیم که به موازات دولت برپای خویش بیاستد. در آن صورت صاحب نفوذ اجتماعی نیز خواهد شد و نفوذ اجتماعی با پشتوانه ی اقتصادی به طور خودکار منتهی به نفوذ سیاسی می شود.
آنچه به بخش خصوصی تعبیر می شود اگر پر و بالی می یافت و ثروتی می ساخت و جمعیت بزرگی را حقوق می پرداخت و به دولت مالیات می پرداخت. آنهم مالیاتی که دولت بدون آن چرخش لنگ می شد دیگر جایی برای ترکتازی حکومت سلطانی چه از نوع شاهی و چه از نوع شیخی باقی نمی ماند.
سر آنتونی گیدنز به شخص آقای گنجی همین ایراد را گرفته بودند وقتی آقای گنجی از ایران بیرون آمد و به دیدار آن فرزانه رفت. به او گفت که در ادبیات سیاسی ایران جایی برای بحث اقتصادی نمی بیند و دموکراسی بدون توسعه ی اقتصادی یک رویای ناممکن است.
ما تا زمانی که نتوانیم توسعه ی اقتصادی به معنای استوار ساختن بخش خصوصی بورژوا و تقسیم ثروت بر اساس ارزش کار و نه چیز دیگر پیدا کنیم، فکر دموکراسی چیزی بیش از یک رویای کودکانه ی دست نیافتنی نخواهد بود.
بنابر این شاید اکنون ما به نیروهای سیاسی اصلا نیاز نداشته باشیم و بهتر آن باشد که تنها در پی پیدایی و تکوین و قوام نیروهای اقتصادی باشیم. اگر توانستیم بخش بزرگی از جمعیت کشور را بی نیاز از قدرت اقتصادی دولت کنیم آنگاه خواهیم توانست با دولت به رقابت برخیزیم.
همینک دولت می تواند مردم را به سمت ورشکستگی مطلق و گرسنگی و جنگ سوق بدهد. در آن صورت مردم حتا خواب دموکراسی را هم نخواهند دید و همه دست بوس "سلطان" خواهند شد.

شهرام ارشدنژاد

-- شهرام ارشدنژاد ، Jun 17, 2009 در ساعت 06:33 PM

سلام اقای گنجی.لطفا بیشتر بنویسید.چرا از شما در این برهه حساس خبری نیست.

-- omied-s ، Jun 17, 2009 در ساعت 06:33 PM

بخش آخر مقاله تعارض وحشتناکی با کليت آن و استدلال های مطرح شده در متن دارد.

-- بدون نام ، Jun 17, 2009 در ساعت 06:33 PM

نتیجه این حوادث هرچه باشه خامنه ای بخش عظیمی از مشروعیتش رو پیش بسیاری از نیروهای قدیمی و مذهبی از دست می ده در عین حال ترس مردم هم از حکومت میریزه

-- بدون نام ، Jun 17, 2009 در ساعت 06:33 PM

ما نیازمند رهبر یا رهبرانیم که جنبس مردمی را سمت و سو دهند.
جنبش مردم اکنون کم نظم است که منجر به اتلاف و هزینه های بالا می شود.
شاید یک شبکه ی ماهواره ای خیرخواه و کاریزماتیک خوب باشد ، شبکه های کنونی هرکدام دست کم یکی از این دو شرط را ندارند.

-- امید ، Jun 17, 2009 در ساعت 06:33 PM

it is not the victory of people it is the victory of voice of America, all those money that they spend for their TVs ...
if i was Ahmadinejad i will tell all the world how US succed by its TVs and leave the power but stay to say the true about them...

-- بدون نام ، Jun 18, 2009 در ساعت 06:33 PM

اقای علی مطهری گفت حضرت علی علیه السلام بعد از پیامبر برای حفظ اسلام از فتنه واشوب از حق خوذش گذشت...... این گفته چه معنی میدهد

-- بدون نام ، Jun 18, 2009 در ساعت 06:33 PM

کاملا موافقم..ای کاش در این شرایط حساس رهبری مردم به دست شخصیتی مانند اکبر گنجی بود که مثل ماندلا و گاندی شجاعانه ایستادگی کردند. در شرایط سرکوب و خفقان آثار افشاگرانه ای منتشر کردند و شجاعانه در برابر سرکوب مقاومت کردند.درود به اکبر گنجی

-- نگین ، Jun 18, 2009 در ساعت 06:33 PM