رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۳ دی ۱۳۸۶
نگرشی تحلیلی از منظر روان‌شناسی اجتماعی- بخش اول

شخصیت و عوامل تأثیرگذار در ساختار آن

سیامک ظریف‌کار
sz.film@gmail.com

«جهان در واقعیت زنده‌اش محل فرمانروایی شخصیت انسانی است و نه عقل، عقلی که هرچه قدر هم مفید و عظیم باشد، باز خود انسان نیست.»
رابیندرانات تاگور

چرا انسانی چنین است و انسانی دیگر چنان؟ چرا انسانی یا قوم و گروهی در سرزمینی احساسات‌شان را به شکلی خاص بروز می‌دهند و دسته‌ای دیگر در سرزمینی دیگر به گونه‌ای دیگر؟ چرا مثلاً اروپایی‌ها با ضرایب مختلف بیشتر فردگرا هستند و آسیایی‌ها بیشتر جمع‌گرا؟ چرا در یک خانواده فرزندان خصوصیات اخلاقی ـ رفتاری ِ منحصر به فرد یا مشترکی دارند؟ یا چرا مثلاً انقلاب مشروطه و انقلاب ٥٧ رخ می‌دهند؟ سؤال‌هایی از این دست ما را به شناخت شخصیت انسان و عوامل تأثیرگذار در ساختار آن رهنمون می‌کند.


از دیدگاه روان‌شناسی شخصیت، لارنس‌ای پِِروین، سِروُن و جان شخصیت را چنین تعریف می‌کنند: «شخصیت، بیانگر آن دسته از ویژگی‌های فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری آنهاست.»

این ویژگی‌ها باعث تمایز انسان‌ها از یکدیگر می‌شوند و به همین خاطر، تئوری‌های مختلفی در علم روان‌شناسی جهت توضیح شخصیت شکل گرفته‌اند که به تئوری‌های شخصیت معروف است.

اما تعریف کلی بالا ما را با مشکلی اساسی مواجه می‌کند و آن هم این‌که انسان‌ها و جوامع را نمی‌توان از هم جدا کرد و به‌خاطر وابستگی و تأثیرپذیری پیچیده‌ی آنها نسبت به‌هم، هر دو در یک تغییر و تحول تدریجی و دائمی به سر می‌برند. این خود باعث می‌شود که انسان‌ها در یک سلسله از روابط احساسی/عاطفی (اَفِکتیو) پیچیده نسبت با یکدیگر یا با جانداران و حتی سمبل‌ها قرار گیرند. پس در واقع ما بایستی علاوه بر اصول روان‌شناسی شخصیت از دستاوردهای جامعه‌شناسی و علوم دیگر نیز استفاده کنیم.

در اینجا نباید فراموش کرد که انسان در کلیت مجموعه‌ای پیچده از فرایندهای بیولوژیکی، اجتماعی­روانی و تجربی در یک بستر جغرافیایی، تاریخی، اقتصادی و تطوری است.

«جامعه‌شناسی فرایندی» که توسط جامعه‌شناس آلمانی نوربرت الیاس پایه‌گذاری شده، سعی می‌کند با درنظرگرفتن این واقعیت به درک مناسب‌تری از اصل حرکتی یا دینامک حاکم بر زندگی بشر نائل شود. در همین راستا الیاس با الهام گرفتن از روان‌شناسی (به‌خصوص شاخه‌ی روان‌کاوی) سعی کرد به تبیین تئوری‌ای بپردازد تا بر مبنای آن فرایندهای اجتماعی و روانی به‌صورت یک کل جدایی ناپذیر در نظر گرفته شوند.

پس، از آنجایی که فرد و جامعه جدایی ناپذیر هستند، جامعه یا گروه‌های تشکیل دهنده‌ی آن افراد نیز بایستی دارای خصوصیات مشترکی باشند. این خصوصیات مشترک جمعی را «شخصیت اجتماعی» می‌نامند. الیاس و بعد از او پیر بوردیو جامعه‌شناس فرانسوی ساختار این شخصیت اجتماعی را «عادات اجتماعی» قلمداد می‌کنند. از دیدگاه الیاس عادات اجتماعی به مجموع عادات احساسی، فکری و رفتاری مشترک افراد یک گروه یا جامعه اطلاق می شود.

در اینجا باید خاطرنشان ساخت که پایه‌های اولیه‌ی تأثیرپذیری فرد و اجتماع نسبت به یکدیگر توسط گوستاو لوبُن پزشک فرانسوی ریخته شد که خود را نه تنها با دستاوردهای پزشکی، بلکه با باستان‌شناسی، مردم‌شناسی، روان‌شناسی و جامعه شناسی مشغول می‌نمود. لوبُن با خلق اثر معروف خود «روان‌شناسی توده‌ها» به پایه‌گذار «روان‌شناسی توده» معروف شد. باید متذکر شد که رگه‌های این دستاورد بالطبع در آرا و افکار اندیشمندان مختلف پیشین، به‌خصوص در شاخه‌‌ی فلسفه قابل رؤیت است. به‌‌عنوان نمونه به این گفته‌ی ارسطو بنگریم: «پس بر این اساس آشکار است که انسان بنابر طبیعت‌اش موجودی است که در جهت تشکیل جامعه [شهری] تلاش می‌کند و آن‌که بنا بر طبیعتش و نه به‌خاطر عوامل اتفاقی خارج از تمام اجتماعات [شهری] زندگی می‌کند، یا بالاتر و یا پائین تر از انسان است... اینکه جامعه [شهری] بنا بر طبیعت‌اش می‌ماند و بر فرد مقدم است، روشن است... اما اگر آن فرد ازسوی دیگر قادر نباشد و یا بنا بر بی‌نیازی‌اش از دیگران نخواهد در جمعی شریک باشد، پس بالاطبع جزیی از جامعه [شهری] نیست و بدین حال یک حیوان و یا یک خداست.

بعدها زیگموند فروید پزشک مغز و اعصاب اتریشی و بنیانگذار روان‌کاوی، از لوبُن الهام می‌گیرد و اثری به نام «روان‌شناسی توده‌ها و تجزیه و تحلیل من» می‌نویسد.

بعد از فروید، ویلهلم رایش یکی از شاگردان جوان وی، روان‌کاوی را با جامعه‌شناسی ترکیب می‌کند. البته دیری نمی‌پاید که وی به‌خاطر عضویت موقت‌اش در حزب کمونیست آلمان از کمیته‌ی تازه تأسیس بین‌المللی روان‌کاوان اخراج می‌شود. او از نقاط ضعف هر دو جریان روان‌کاوی و چپ به سرعت دریافت که از هر دو جنبش فاصله بگیرد و با تجربیات‌اش در بررسی مکانیسم جنسی (سکسوالیته) انسان به پایه‌گذاری مکتب خود یعنی «وجتوتراپی» و بعدها با نام «اُرگُن تراپی» بپردازد. او سه اثر بسیار معروفی به نام «تجزیه و تحلیل شخصیت، روان‌شناسی توده‌ای فاشیسم و مکانیسم اُرگا سم» دارد که در آنها به اهمیت رابطه‌ی شخصیت انسان با رشد جنسی و پدیده‌ی اُرگاسم می‌پردازد. البته رایش آثار دیگری نیز دارد که اینجا محل پرداختن به آنها نمی‌باشد. رایش جمله‌ای معروف دارد که به نظر من بسیار قابل تعمق است: «عشق، کار و دانش سرچشمه‌های زندگی ما هستند. و آنها نیز باید بر او مسلط شوند.»

بعد از ویلهلم رایش، مکتب فرانکفورت به‌خصوص تئودور آدورنو با اثر «درس‌هایی از برای شخصیت مستبد»، اریک فرم با آثاری چون «کشف ضمیر ناآگاه جمعی» و «اجتماع و روح» (روح به معنای دنیای درون) و دیگران پایه‌های محکم‌تری را برای روان‌شناسی توده‌ها پی‌ریزی کردند، تا آنجایی که ما امروزه شاهد شاخه‌ای مستقل به نام روان‌شناسی اجتماعی می‌باشیم. البته در این شاخه از روان‌شناسی نیز تعاریف زیادی از این علم وجود دارد. اما شاید بتوان یک تعریف کلی ارائه داد: «روان‌شناسی اجتماعی علمی است که عمدتاً به تأثیر جمع یا جامعه بر فرد می‌پردازد. در این راستا فرایندهای درون و میان جمعی حوزه‌ی اصلی این علم را تشکیل می‌دهند.»

در روان‌شناسی اجتماعی دو گرایش عمومی وجود دارد؛ یکی با محوریت جامعه‌شناسی و دیگری با محوریت روان‌شناسی. گرایش اولی بیشتر در اروپا رایج است که خود را بیش از هر چیز بر بستر اجتماعی به‌عنوان فرایندهای درون و میان گروهی متمرکز می‌کند. دومی اما بیشتر در ایالت متحده‌ی آمریکا (و این اواخر نیز در اروپا) جریان دارد که بیشتر به فرد و روان‌شناسی شناخت اجتماعی و تأثیرات فرایندهای اجتماعی بر احساسات، افکار و رفتار فرد می‌پردازد.

فیلیپ زیمباردو استاد دانشگاه استنفورد از نمایندگان این گرایش در سال ١٩٧١ به همراه دانشجویان خود در زیرزمین دانشگاه‌اشان دست به آزمایشی می‌زنند به‌طوری‌که در زندانی ساختگی گروهی از افراد باهوش و جوان نقش زندانی و زندانبان را به‌عهده می‌گیرند. اما این آزمایش تنها بعد از شش روز متوقف می‌شود، چرا که اتفاقات وحشتناکی آنجا رخ می‌دهد. افراد «آزمایش زندان» مجبور می‌شوند بیشترِ آموخته‌های زندگی‌اشان را کنار بگذارند تا بتوانند خود را با شرایط زندان وفق بدهند و جان سالم بدر برند.

در واقع تئوری‌های شخصیت همان‌طور که در آغاز مطرح کردیم و لورنس‌ای پروین، سِروُن و جان تأکید می‌کنند، پاسخی به سؤال‌های چه (چیز)، چگونه و چرا است. ما براساس تئوری‌های شخصیت و دستاوردهای نوین روان‌شناسی اجتماعی و با کمک گرفتن از روان‌شناسی رشد، روان‌شناسی شناختی و علم اعصاب از طریق تحقیقی همه جانبه (اینتگرال) بهتر می‌توانیم به فرایندهای مختلف احساسی، ادراکی،گفتاری و کرداری انسان آگاه شویم. بدین معنی که بدانیم انسان یا گروه مورد مطالعه ما چه انسان و گروهی هستند و چگونه به آنی تبدیل شده‌اند که هم اکنون هستند؟ چرا این چنین می‌اندیشند یا این‌گونه رفتار می‌کنند؟

بد نیست در اینجا به نکته‌ای مهم اشاره کنیم. از آنجایی‌که افراد و جوامع در ارتباطی تنگاتنگ و پیچیده قرار دارند، پس نمی‌توانند دارای خصوصیات یا شخصیت‌های ثابتی باشند. بخشی از این شخصیت‌های فردی، شخصیت‌ها یا عادات اجتماعی ثابت می‌ماند و بخش دیگر آن ضرورتاً متغیر.

بر اساس آخرین دستاوردهای تئوری‌های شخصیت، آن‌گونه که لارنس‌ای پروین، سِروُن و جان مطرح می‌کنند، می‌توان عوامل تأثیر گذار در ساختار و تکامل شخصیت را به دو دسته عمده تقسیم کرد: ارکان ژنتیکی و ارکان محیطی. البته این دسته‌بندی بیشتر جهت بهتر مشخص کردن حوزه‌‌هاست، چرا که جدایی آنها امکان‌‌پذیر نیست.

Share/Save/Bookmark

۱- Pervin/Cervone/John; Persönlichkeitstheorien, 5. Auflage, 2005, S. 31
۲- S. Elias, Norbert; Die Gesellscht der Individuen, S. 1984
۳- S. Aronson, Eliot; Sozialpsychologie 1994, S. 22

نظرهای خوانندگان

با سلام خدمت خوانندگان محترم و تشکر از رادیو زمانه،
این مقاله در سه بخش میباشد که فهم دقیق آن در پیوستگی آنها میباشد.
با بهترین آرزوها برای شما درسال جدید میلادی
ظریف کار

-- سیامک ظریف‌کار ، Dec 31, 2007 در ساعت 02:38 PM

salam,
siamak e aziz maghalato khundam. montazere 2 bakhshe badish ham hastam, be har hal maghalei takhasosiye va adam bayad khodesho rush motemarkez kone. masalei ke vaseye khod e man jalebe, rabeteye sakhtare shakhsiyat ba enghelabe 57 e. albate shayad javabamo tuye 2bakhshe baadi begiram. be har hal dide jadid o jalebi ke bad nist bishtar rush bahs beshe.
barat arezooye movafaghiyat mikonam.

-- reza anbari ، Jan 1, 2008 در ساعت 02:38 PM

با سلام،
رضا جان همانطورکه خودت نیزمیدانی، مناسبات اقتصادی و شیوۀ تولید، احزاب سیاسی، مذهب و سابقۀ مستعمراتی و غیره در پیدایش انقلاب ٥٧ نقش مهمی را ایفا کردند وکارهای تحقیقاتی بسیاری در این زمینه وجود دارند. بخشی که بنظرمن به آن خیلی کم پرداخته شده، ساختار شخصیت فردی و اجتماعی جامعۀ ایران میباشد. بعنوان نمونه نگاهی به خصوصیات فردی روشنفکران مستقل یا حزبی در سالهای قبل و بعد از انقلاب ویا زندگی روزمرۀ ایرانیان، روند بعضی از فرایندهای آن دوران را بهتر مشخص میکند. بقول ویلهلم رایش در «روانشناسی توده ای فاشیسم»، ص. ٨١: «درچیزهای روزمرۀ زندگی، پیشرفت اجتماعی ویا خلاف آن بطورمشخص شکل میگیرد، نه درادعاهای سیاسی که فقط مقطعی شور و هیجانات را بیدار میکنند.[...] جنگ علیه گرسنگی در اولویت است اما وقایع جاری زندگی انسان بایستی در روشنترین نورصحنۀ تئاترمیمونها که ما درآن همزمان هم تماشاگران و هم بازیگران یا تأثیرگذارانش هستیم، فعالانه وبدون تأمل و دغدغه ای نمایان شوند. »

-- سیامک ظریف‌کار ، Jan 3, 2008 در ساعت 02:38 PM