رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ مهر ۱۳۸۶

مرگ در گرماگرم دلدادگی

احمد سمایی
samayee@web.de


گورتس و همسرش

«به زودى تو ۸۲ ساله خواهى شد. نسبت به گذشته ۶ سانتيمتر كوتاه شده‌اى و وزنت هم به ۴۵ كيلو رسيده است. با اين همه، هنوز هم زيبا، جذاب و شوق‌برانگيزى. به رغم آن كه ۵۸ سال از زندگى مشترك ما مى‌گذرد، بيش از هر زمان ديگرى دوستت دارم. همين چندى پيش بود كه دوباره عاشقت شدم... من نه مى‌خواهم به آتش‌سپردنت را شاهد باشم و نه مى‌خواهم كه ظرف حاوى خاكسترت را تحويل بگيرم.»

اين‌ جملات را يك سال پيش، آندره گورتس (André Gorz)، در كتابى به نام «نامه‌اى به د» (Brief an D.) منتشر كرد. «نامه‌اى به د» به بيانيه‌اى عاشقانه و گيرا مى‌ماند كه گورتس آن را خطاب به همسر خويش، دورين، نوشته است.

گورتس اينك از ديدن مرگ و خاكستر شدن همسر خويش معاف شده است. دورين نيز فقدان همسر خویش را شاهد نخواهد بود. اين‌ها هر دو، روز دوشنبه، ۲۴ سپتامبر، مشتركاً دست به خودكشى زدند و با زندگى وداع كردند.

از پيشگامان سرشناس چپ نو
آندره گورتس در دهه‌ى ۷۰ و ۸۰ سده‌ى گذشته از نامداراترين متفكران چپ جديد و از پيشگامان انديشه‌ورزى درباره‌ى جامعه‌ى پساصنعتى به‌شمار مى‌آمد. او كه سال ۱۹۲۳ در وين(اتريش) از مادرى كاتوليك و پدرى يهودى زاده شده بود، با شروع جنگ جهانى دوم براى ادامه تحصيل به سويس فرستاده شد. سال ۱۹۴۹ گورتس به پاريس نقل مكان كرد و همين‌جا بود كه ژان پل سارتر، پيشواى فكرى او شد.

گورتس سال ۱۹۵۴ به تابعيت فرانسه درآمد و از نويسندگان ثابت نشريه «لس تمپس مدرنس» شد كه به سارتر تعلق داشت. چندی بعد او به همراه روزنامه‌نگار فرانسوى، ژان دانيل، بنيانگذار نشريه معروف «نوول ابزرواتور» شد. از سال ۱۹۸۳ گورتس از همه فعاليت‌هاى مطبوعاتى كنار كشيد و تلاشش را يك‌سره به نوشتن كتاب‌ و طرح انديشه‌هايش درباره‌ى گزينه‌هاى بهينه‌تر براى جامعه‌ى پساصنعتى اختصاص داد.


آندره گورتس

فراررفتن از جزم‌ها و مطلق‌ها
گورتس متفكرى بود كه ماركسيسم را در احكام جزمى و دگم آن مخرب و مهلك انديشه تلقى مى‌كرد و مى‌كوشيد تا از ديد خود اين انديشه را از درك و دريافت‌هاى رايج فراتر برد. براى او انديشه‌هاى ماركس نه وحى منزل بودند و نه آن‌قدر بى‌مايه كه به‌توان خود را در انديشيدن به چشم‌اندازهاى آتى جامعه از رجوع به آن‌ها بى‌نياز ديد. موضوع محورى در انديشه گورتس آزادى فرد از هرگونه قيد و بند،‌ و حتى از قيد كار بود. او به اين درك رسيده بود كه جامعه‌ى مبتنى بر اشتغال كامل به گذشته تعلق دارد و مناسبات اقتصادى كنونى تنها به اضافه‌توليد از خودبيگانگى، زباله‌ بيشتر و احساس فزاينده فقدان قدرت در نزد فرد و جامعه منتهى مى‌شود. در برابر، گورتس گزينه ايجاد ساختارى مبتنى بر توزيع عادلانه‌تر كارهاى موجود و نيز بر روابط كارى متقابل و پاياپاى جامعه را مطرح مى‌كرد. به بيان ديگر،‌ تلاش گورتس در وجه عمده، معطوف به ارائه طرح‌هايى در زمينه انسانى‌تر كردن و قابل‌تحمل‌تر كردن نظام مبتنى بر اقتصاد ليبرالى بود.

وداع با درك سنتى از كار و اشتغال
گورتس با كتاب معروف خود با نام «وداع با پرولتاريا»،‌ ماركسيسم سنتى كه در سيماى طبقه‌ى كارگر صنعتى، ناجى جامعه را مى‌ديد به چالش گرفت و نقدهاى اساسى به اين انديشه وارد كرد. او جنبش سال ۱۹۶۸ اروپا كه طبقه‌ى كارگر در آن حضورى كم‌رنگ داشت را تاييدى بر اين نظر خود مى‌دانست كه بايد از اين فكر كه طبقه مزبور فاعل تحولات اجتماعى است فاصله گرفت. با اين‌همه، گورتس باور به لزوم عادلانه‌تر كردن ساختارهاى اجتماعى را هيچ‌گاه از دست نداد و در اين راستا طرح‌ها و انديشه‌هاى متفاوتى ارائه كرد. كتاب معروف او به نام «راه‌هايى به بهشت/ تزهایی در باره بحران، اتوماتیزاسیون و آینده کار» حاصل جهد و تلاش‌هاى فكرى او در اين راستاست.

نگاه نقد‌آميز گورتس به درك سنتى چپ حاوى اين نكته محورى بود كه مفاهيمى از كار، توليد و اشتغال كه ظرف ۵۰۰ سال گذشته رايج بود‌ه‌اند و در مفهومى محدودتر، كار دستمزدى، به آخر خط رسيده‌اند و پيشرفت تكنيك اين استدلال و نظريه را كه بيكارى دوره‌اى است و بسته به رونق و ركود كم و زياد ميشود را منتفى كرده است. و از همين رو،‌ روياى بازگشت به جامعه اشتغال كامل دهه‌هاى گذشته را بايد به خاك سپرد.

براى مقابله با اين وضعيت به نظر گورتس بايد تعريف از كار و توليد را گسترش بخشيد، تبادلات گسترده كارى در مقياس بزرگ اجتماعى و بدون به كار گرفتن مبادلات پولى را اشاعه داد و فرهنگى را توسعه بخشيد كه كار در برابر پول كم كم جاى خود را را به كار اجتماعى بدهد و انسان‌ها براى وقت خودشان و براى تماس‌هاى انسانى‌شان و كارى كه مستقيم و غيرمستقيم براى همديگر و محيطشان انجام مى‌دهند اهميت و ارزش بيشترى قائل شوند.

گورتس در كتابش با عنوان «نقد خرد اقتصادى» مى‌نويسد: «وقتى كه كار در مفهوم كلاسيك آن رو به كاهش و نادرشدن است، لازم است كه به‌گونه‌ی‌ ديگرى ميان افراد جامعه توزيع شود و كار غيردستمزدى و غيرانتفاعى نيز، بايد ارزش اجتماعى تازه‌اى پيدا كند.» علاوه بر بازتوزيع متفاوت كار و لزوم جهت‌گيرى شهروندان به سوى مرتفع‌سازى پاياپاى نيازهاى يكديگر‌(بدون تبادل پول)، دم‌ساز‌كردن بيشتر تولید و زندگی با ملزومات محيط زيست از جمله مفاهيم و مقوله‌هایی هستند كه علوم اجتماعى معاصر در ابداع و بسط آن‌ها بيش از هم مديون گورتس است.


ناوفادارى به آموزه‌ها
گورتس اواسط دهه گذشته در مصاحبه‌اى گفته بود: «با نصف كارى هم كه ما انجام مى‌دهيم مى‌توان زندگى بهترى داشت.» خود او اما كمتر به اين گزاره و آموزه وفادار بود،‌ و تا آخر عمر از انديشيدن و نوشتن مشغول بازنايستاد. برای او نوشتن کاری آزادانه و داوطلبانه و به‌نوعی به منزله رسالتی اجتماعی بود،‌ از همین رو کمتر برایش جنبه قيدوبند كار متعارف و دستمزدى را داشت. فعاليت‌هاى نوشتارى گورتس تنها به مباحث جامعه‌شناسى سياسى و اقتصادى خلاصه نمى‌شد. او هم رمان در كارنامه قلمى خود دارد و هم كتاب «نامه‌ به د» كه روايت گيرايى از دلدادگى است.

گورتس به رغم آن که در سال‌های اخیر کمتر در مجامع عمومی حضور می‌یافت، کتاب‌هایش کماکان در تیراژ بالا به فروش می‌رفتند و بارها تجدید چاپ می‌شدند.

شاخص زندگى گورتس عشق و علاقه او به هم‌نوعان و انديشيدن به راه‌هاى عملى براى بهبود زندگى آنها بود. او بیش از همه در پی ارائه ایده‌هایی عملی بود که بتوانند در جوامع پساصنعتی هم تامین‌گر استقلال و آزادی فرد باشند و هم زمینه هم‌بستگی اجتماعی در مطلوب‌ترین شکل آن را فراهم کنند. انديشه‌ها و ديدگاه‌هايى كه او مطرح كرد در سه دهه گذشته در دو سوى رود راين، يعنى در فرانسه و آلمان، چه سوسيال‌دموكرات‌ها و چه سبزها و نيز بخشى از گروه‌هاى چپ‌تر را متاثر كرده،‌ به گونه‌اى كه مفاهيم ابداعى او را اينجا و آنجا در برنامه‌هاى و سياست‌هاى اين گروه‌ها مى‌توان مشاهده كرد.

همسر گورتس از مدت‌ها پيش بيمار بود و از سرطان رنج مى‌برد. دوشنبه گذشته كه يكى از نزديكان خانوادگى گورتس به ديدار آن‌ها رفته بود، جلوی در خانه پيغامى يافته بود به اين مضمون: «كسى كه به ديدار ما مى‌آيد لطفاً پليس را خبر كند.» به نوشته سايت اينترنتى نشريه‌اى كه گورتس پايه‌گذارى‌اش كرد،‌ يعنى مجله نوول ابزرواتور، پليس در خانه را كه مى‌گشايد، گورتس و همسرش را خوابيده در نزد هم مى‌يابد با تعدادی نامه كه آن دو به دوستانشان نوشته‌ بوده‌اند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

This is how a real human being faces the end! just as a lover!

-- بدون نام ، Sep 26, 2007 در ساعت 05:20 PM

lazzat bordam merc khasse nabashid

-- بدون نام ، Sep 26, 2007 در ساعت 05:20 PM

چه صحنه ی جالبی! چه رويداد دلکشی! ای کاش از اين اتفاقات، هر روز چند تايی روی بدهد. اين بهترين بزرگداشت زندگی در اين روزگار زندگی کُش است. زندگی مثل سالن سينماست. بی خبر از فيلمی که نشانش می دهند، تو را به اجبار وارد آنجا می کنند تا فيلم را ببينی. اگر فيلم را مورد پسند نيافتی، دو راه بيشتر در برابرت نيست: 1- بکوشی فيلم را تغيير دهی. 2- از در خروجی سالن را ترک کنی. اين زوج هم در واقع همين کار را کردند.
روانشان شاد باد (اگر فی الواقع روانی وجود داشته باشد).
روزی من نيز همين کار را خواهم کرد.
حميد

-- بدون نام ، Sep 27, 2007 در ساعت 05:20 PM

متشکرم، مطلب تأمل برانگیزی بود. امیدوارم اگر می توانید بیشتر ایده های گورتس را شرح دهید. فقط یک نکته ی کوچک اینکه نام مجله ی سارتر (زمانه ی مدرن)Les temps Modernes بود که "لِه تام مدرن" خوانده می شود.

-- فرهاد ، Sep 30, 2007 در ساعت 05:20 PM