رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ تیر ۱۳۸۶

حقایقی تازه در سی‌امین سالروز مرگ شریعتی

سی امین سالروزمرگ علی شریعتی، دستمایه ای شد برای میزگردی در کانون توحید لندن، که دقیقاً سی سال پیش میزبان اولین مراسم ختم او بود.

هرچند این روزها تیراژ یک میلیونی زمان انقلاب کتاب‌های شریعتی، مدت هاست که از دست رفته، اما هرازگاه و کماکان بحث‌های مهمی حول و حوش او صورت می‌گیرد. او معمار انقلاب بود یا مارکسیست اسلامی یا هر دو؟ عنایت اتحاد، اولین سخنران برنامه که تحلیلگر مسائل سیاسی ایران است و سابقه آشنایی مستقیم با شریعتی دارد، او را "به حق معمار انقلاب می‌نامد و اضافه می‌کند که به ناحق مارکسیست اسلامی خوانده می‌شود".


مراسم تشییع دکتر شریعتی- عکس برگرفته از سایت دکتر علی شریعتی

مسعود بهنود، روزنامه‌نگار و پژوهشگر که در مسائل تاریخ معاصر ایران هم شهره است، بر معمار انقلاب بودن او صحه می‌گذارد و اضافه می کند:" وقتی انقلاب شد، تمام گروه‌های سیاسی با هر نوع دیدگاه، یک وجه مشترک داشتند و آن شریعتی بود."

دیگر سخنران برنامه، مجید تفرشی که پژوهشگر تاریخ معاصر ایران است، او را شدیداً تحت تاثیر محمد نخشب (محمد مکانیک) بنیانگذار "نهضت خداپرستان سوسیالیست" عنوان می کند. تفرشی معتقد است که شریعتی استفاده از ابزارهای سکولار در بیان مطالب دینی را از او آموخته و نوشتن مقاله‌های آتشین و سخنرانی‌های تند و تیز میراثی است که از محمد نخشب وام گرفته شده است.

بحث، بالا می‌گیرد: نسبت شریعتی با روحانیت چه بود؟ اتحاد معتقد است: "دکتر شدیداً به اسلام منهای روحانیت معتقد بود." یکی از حضار ادامه می‌دهد که چطور شخصی که فرزند آخوند بوده و پدرش تاثیر زیادی بر او گذاشته، می‌تواند ضد روحانیت باشد؟ آقای اتحاد تاکید می‌کند که او روحانیت را "انتخاب از پائین" می‌دانست و با روحانیت رسمی مشکل داشت. بهنود اضافه می‌کند: "همه متفکران دین باور به شکلی حداقل با بخشی از روحانیت مشکل دارند، اما حکم کلی دادن درباره مخالفت یا موافقت شریعتی با روحانیت، ره به جایی نمی‌برد."

یکی از حضار به نامه‌های مطهری به آيت الله خمینی اشاره می‌کند که در آنها به "خطر شریعتی" اشاره شده و اتحاد در جواب سوالی که کسی درباره علت عدم حضور مطهری در مراسم ختم شریعتی می‌پرسد، به خاطره‌ای اشاره می‌کند: "وقتی ما از ساوت هامپتون برگشتیم، مراسم تشییع جنازه او را از هایدپارک لندن به راه انداختیم تا این سالن که آن موقع فقط از زیرزمین‌اش استفاده می‌شد و اولین استفاده از این سالن که به حق تالار شریعتی نام گرفته، با مراسم شریعتی بود. دکتر یزدی، قطب‌زاده، صادق طباطبایی و خیلی‌های دیگر بودند. آن موقع مطهری به طور اتفاقی در لندن بود، اما در مراسم ختم شریعتی در کانون توحید شرکت نکرد و محمد مجتهد شبستری بر پیکر دکتر شریعتی نماز خواند." دو سال پیش نیز دکتر سروش در همین مکان گفته بود که مطهری در لندن خطاب به او و دکتر خرازی گفته که به نظر می‌رسد که شریعتی را ساواک به لندن فرستاده.



عنایت اتحاد و دکتر میناچی از اولین کسانی هستند که به ساوت هامپتون یعنی محل مرگ شریعتی رفته بودند و لذا اتحاد می‌توانست روایت دست اولی از جریان فوت دکتر شریعتی به دست دهد. او گفت تمام سعی آنها بر این بود که مانع از این شوند که ساواک جسد را به ایران بازگرداند. وقتی کسی از علت آن پرسید، اتحاد گفت: "احتمال داشت که بخواهند برایش مراسم باشکوهی بگیرند و او را به نوعی از خودشان معرفی کنند." تفرشی اما گفت که رئیس وقت ساواک بعداً در مصاحبه‌ای در لندن اظهار کرده که ساواک از حضور شریعتی در انگلیس کاملاً بی‌اطلاع بوده است و بعد از مرگ او متوجه حضورش در این جا شده‌اند.

مجری برنامه اظهار امیدواری کرد که حالا که سی سال گذشته، اسناد انگلیس درباره شریعتی منتشر شود، و آقای تفرشی گفت تاکنون تنها به یک سند در آرشیوهای انگلستان درباره شریعتی برخورد کرده و آن هم درباره تعطیلی حسینیه ارشاد است و نویسنده اظهار تعجب کرده از این که چطور از چنین آدم بانفوذی غافل بوده‌اند. به گمان تفرشی،"بی‌توجهی و غفلت غرب نسبت به شریعتی، یکی از دلابل شگفت زده شدن آنها از انقلاب اسلامی ایران بود."

آقای بهنود اما شریعتی را با سروش مقایسه کرد و این که از هر دو سو، یعنی دین باوران و مخالفان دین، زیر حمله است. عطاالله مهاجرانی، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد که در میان شنوندگان حضور داشت، اضافه کرد: "شریعتی شخصیت ابوذر را انتخاب کرد که پر شر و شور است و سروش سلمان را که از عقلانیت حرف می‌زند." اما کسی از میان جمع گفت که احسان شریعتی - پسر او- گفته که برخلاف تصور همگان، به گواه مکالمه شخصی او با پدرش، شخصیت برگزیده او سلمان فارسی بوده و نه ابوذر.


در تهران نیز به رسم هر سال مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد برگزار شد

بحث‌ها پایان گرفت، اما با آن که سی سالی از مرگ شریعتی و بیش از بیست و هشت سال از انقلابی که او را معمارش می‌دانند، گذشته و مدت‌هاست که خبری از شر و شور انقلابی او و کتاب‌های پر خواننده‌اش نیست، هنوزحرف زدن درباره شریعتی با تعارف و احتیاط همراه است و کسی اشاره نمی‌کند که دکتر همان کسی است که در پایان سخنرانی‌اش از خدا طلب کرد که :"خدایا به روشنفکران ما غیرت و به زنان ما شعور عطا کن!"

مرتبط
گفت‌وگوی داریوش رجبیان با حسن شریعتمداری را در باره جايگاه شريعتی در ايران امروز «اینجا» بشنوید.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

واقعا شریعتی همچین حرفی زده ؟ چرا هیچکی صداشو در نمی آره ؟! کدوم سخنرانی؟

-- marjan ، Jun 19, 2007 در ساعت 05:37 PM

به واقع از این نوع تنظیم خبر شرم کردم!
گزارشی از یک جلسه عمومی و رسمی آن هم برای یاد بود و نقد به این گونه آغشته به تعصب و توهین !!!!

واقعا افسوس

-- کوهزاد ، Jun 19, 2007 در ساعت 05:37 PM

روشنفکر غیرتي، اقتصاد توحيدي و... ترکيبات خاص علي شريعتي!

-- علي ، Jun 19, 2007 در ساعت 05:37 PM

اگر روحانيت با دكتر شريعتي مشكل داشت پس در تشييع جنازه دكتر شريعتي ،آقاي دكتر مفتح چكار ميكرده است. يك نكته اين است كه ما آنچه دلمان ميخواهد را بعنوان حقيقت بيان ميكنيم . حقيقت مثل كوه يخ شناور است .

-- naghavi ، Jun 19, 2007 در ساعت 05:37 PM

اين هم يک گزارش ديگر از اين مراسم:
http://www.kanoontowhid.org/files/118.pdf

-- علیرضا حقیقی ، Jun 19, 2007 در ساعت 05:37 PM

نظر شریعتی درباره ی روحانیت.<
مصاحبه ای منشتر شده با شریعتی موجوداست که در پایان کتابی از او خوانده بودم که نظر خود را به صراحت درباره ی روحانیت و مشکلی که با انها داشت بیان کرده است. متاسفانه کتاب را در دسترس ندارم.
موفق باشید

-- بدون نام ، Jun 19, 2007 در ساعت 05:37 PM

« خدایا به روشنفکران ما غیرت و به زنان ما شعور عطا کن » ! با خواندن اين جمله كه ( حالا به هر دليلي!!! ) به دكتر شريعتي نسبت داده شد ، سريع رفتم به دوران جواني و يا نوجواني نداشته ام. ما يك دبير جامعه شناسي داشتيم كه خيلي ادعا و يا بهتر است بگويم عقده جامعه شناس بودن داشت. روزي در كلاس درس بي توجه به اينكه شاگرداني همچون علي بهرام زاده ، مرتضي خاوري نژاد ، نورعلي سعادت نژاد ، عين الله ادهمي و ... دارد، گفت « به قول دكتر شريعتي جمال داران ما كمال ندارند و كمال داران ما جمال ندارند ». البته قصد خراب كردن دكتر شريعتي را نداشت فقط مي خواست يك چيزي بگويد كه ما تا به حال نشنيده و نخوانده باشيم !! تا بگوييم دبير ما واقعا هم جامعه شناس است !

-- امرالله ابراهيمي ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

اگر در مورد بیوگرافی و سوابق حضار جلسه کمی تفکر و تدبر شود قاعدتا بیش از این ، از جلسه انتظار نمی رود !

-- badkids ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

سلام
نحوهء تنظیم خبر ، به خصوص کلامی که از دکتر در پایان متن بگونه ای منقطع از اصل و تحریف شده نقل گردیده است.نشان دهندهء رویکرد مغرضانهء رادیو زمانه است.
برای آقای جامی بسیار متاسفم.

-- سید مهدی طاهری ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

شریعتی چه موافق روحانیت و چه مخالف تغیری در اضل ماجرا بوجود نمی آورد،مهم آن است که وی از اسلام چهره ای ارائه داد که بخش های وسیعی از مردم و خصوصا جوانان را به زیر عبای آخوند ها برد و بلائی بر سر مردم آمد که شاهد هستم ،شریعتی فریبکار تاریخ معاصر ما است.

-- رضا مو لائی ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

شریعتی با بخش نواندیش روحانیت ارتباط مستقیم و با بخش سنتی آن مشکل داشت، نمونه آن علاوه بر تصاویر و اسناد موجود، مجلس ترحیمی است که روحانیت نواندیش آن روز مشهد برای دکتر برگزار کرد. روایت زیر نمونه آن است:
http://beheshtimoezdiary.blogspot.com/
2006_06_01_archive.html#115098182581740401

-- تهرانی ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

وای بر آن زمان که بهنود، شریعتی شناس شود. نماز بر جسد شریعتی توسط امام موسی صدر در سوریه خوانده شد، و ایشان در آن‌جا، یعنی «زینبیه‌ی شام» دفن شدند. در این تشییع جنازه، شهید مفتح هم حضور داشت، و شهید چمران برای او مرثیه‌ای خواند.
روشنفکر، به معنایی که شریعتی با آن مخالف بود یعنی ناآشنا به فرهنگ خود. بهنود هنوز فرق نماز جماعتی که محمد مجتهد خوانده با «نماز میت» را نمی‌داند؛ ستیزه‌ی او با غرب زدگی در تمامی سخنرانی‌هایش را نشنیده و یا خود را به نشنیدن زده است. نمی‌دانم.
نمی‌فهمند یا خود را به نفهمیدن زده‌اند.
در مورد راست‌گویی بهنود شک داشتم، ولی اکنون مطمئن شدم. به راستی که برخی کم حافظه‌اند....

-- حمید ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

من نه شریعتی شناس هستم (تنها یک کتاب از او خوانده ام) و نه به شخصیت او و اینکه چگونه او را می پندارند کار دارم و متاسفانه فایل صوتی این مکالمه بین داریوش رجبیان و حسن شریعتمداری را هم گوش نکرده ام. اما بگذارید تا به همین چند خط نگاهی داشته باشم؟ آیا این یک گزارش برای رادیو-سایتی است یا یک زرد نامه؟ چرا زرد نامه؟! توضیح می دهم.
به عنوان گزارش نگاه کنید. نویسنده چه حقیقتی را بر خواننده مکشوف کرده که در سی سال گذشته نا مکشوف بوده است؟

به نقل قول ها نگاه کنید. کدام نقل قول را چه شخصی بیان کرده؟ آیا گزارشگر می خواسته شرح مجلسی را برای دوستانش بیان کند و یا گزارشی را برای رسانه ای تنظیم کرده؟ چه کسی چه سخنی را گفته؟ آیا این مجموعه ی سخنرانی چند نفر بوده و یا بازار مسگران اصفهان و یا بازار شام، که هر کسی هر وقت که دلش خواسته چیزی را گفته است و ... من دیگران را نمی دانم. اما خودم به شخصه نفهمیده آم که چگونه مجلسی در کانون توحید بر پا بوده است. سر راست ترین تصویری که برای من از این گزارش بدست می اید، حمامی عمومی است که از قضا، آدمیان با نام و نشان در آن تن خود را به آب زده اند و در این بین برخی هم با تک مضرابی دنبال سنگ پای خویش می گشته اند. (به جمله بی سر و ته نقل شده از مهاجرانی نگاه کنید.)

اما از همه که بگذریم، به نظر می رسد که گزارشگر در آخرین سطر خواسته تا به واقع یک حقیقتی را مکشوف نماید که چون بدون ذکر ماخذ و منبع می باشد، باز هم بیشتر شکل همان جملات زردنامه ای را به خود می گیرد و آن همانی است که آن را دعای مرحوم شریعتی خوانده. اگر این دعا واقعیت امری باشد که آن مرحوم در پایان سخنرانی های خودش بکار می برده که بنده شرمنده وقت خودم هستم که آن را به خواندن این گزارش و یا همان تک کتابی که از شریعتی خوانده آم، به هدر داده ام و نیز شرمنده ملتی هستم که معمار انقلابش چنین روشنفکری (لمپن ماب و ضد زن) بوده است ولی (تاکید می کنم) ولی اگر این جمله غیرواقعی باشد، به دنبال محکمه ای خواهم بود تا که شکایت خود را از چنین افترا زدن هایی به آن التجا برم و این محکمه، جایی نیست مگر همان وجدان سر دبیر و مسئول رادیو زمانه که پیشتر از این، بسیار از او خوانده و دیده بودم که به راحتی هر چیزی را و هر گفته ای را، بدون دلیل و مستندات بر نمی تابد.
پایان سخن، باز همان که بهتر است پیش از زدن جوالدوز به دیگران سوزش سوزنی را بر بدن خود نیز امتحان کنیم. راحت می توان دیگران را زردنامه خواند و یا ابودلقکان کمانچه کش.

باقی بقایتان

-- سلیمان ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

مگه اشکالی داره این حرف دکتر؟ شعور مگه چیز بدیه؟ خدا به همه چه مرد چه زن شعور عطا کنه. مخصوصاً الان که واقعاً نیازه ولی خیلی نایابه

-- بدون نام ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

از کی تا حالا شریعتی شده معمار انقلاب شده؟!

-- بدون نام ، Jun 20, 2007 در ساعت 05:37 PM

سلام
یاد شریعتی در میان جوان های دیروزی زنده بود و خوب است بدانید در جوان های امروزی هم گرامی است. حالا شاه دوست ها که خودشان را ملی گرا جا می زنند بگذار در خیال گند خود غوطه بخورند. در نظر من ، شریعتی نه در مکتب آخوندی می گنجید نه در مکتب مارکس ونه در مکتب چه وچه. شریعتی انسان آزادی بود که به واقع می دانست دین ومذهب نباید زنجیری در راه پویایی باشد. او اگر زنده می بود قطعا مبارزه ی خود را ادامه می داد. شریعتی یک عدالت خواه مبارز بود.

-- نسرین مدنی ، Jun 21, 2007 در ساعت 05:37 PM

فکر شریعتی " جهل مردم بود " وبرای این ناراحت بود " ناراحتی شریعتی از علمای تر وتمیز روی طاقچه نشسته بود که از درد مردم بی خبرن بودن از بس غرق در تفکر بودن این جمله خود شریعتی بود " تو این زمانه هم از این علما متاسفانه هست اما توی هر گروهی ادم خوب وبد فراوان هست واز همین جهت شریعتی دوستانی چه از رو شنفکران وچه از علما داشته خداحافظ

-- مرد تاریک ، Jun 21, 2007 در ساعت 05:37 PM

شما از شریعتی بت ساخته اید. اگر در فناتیک بودن دیدگاهش نسبت به زن شک دارید به وصیت نامه اش رجوع کنید و بی مهری اش درباره دخترانش و اینکه تمام امید زندگی اش را در تنها پسرش! می بیند...

-- منتقد ، Jun 21, 2007 در ساعت 05:37 PM

جناب جامی، سلام. این کامنت طولانی شد. اگر صلاح بدانید در قالب یک مقاله ی وارده منتشر کنید بهتر است، ممنون میشوم.
سلام .گزارش خوب آقای رجبیان، هیچ اختلاف ماهوی با گزارش خود کانون توحید نداشت. "آینه گر نقش تو بنمود راست، خود شکن. آیینه شکستن خطاست."
هر چند آقای جامی بچه مذهبی است، اما چرا هر وقت کم می آوریم ، شروع می کنیم به وزن کردن کالای مذهبی افراد و ادعای این که تو در دامن امپریالیسم هلندی و آمریکایی و ....هستی. مشکل در نادر بودن نقد شریعتی و افراد مطرح در جامعه ای ایرانی است که وقتی هم نقد میشوند یا گوشه هایی پنهان از زندگی فکری شان روشن می شود، صدای همه در می‌آیدو همه لعنت می کنند آیینه را. از آیینه فقط باید تشکر کرد.
آقای رجبیان، آقای جامی ، متشکرم.


دوستان، خیلی ناراحت نشوید ازین صحبت هایی که خواندید. فقط بگذارید آنانی سخن بگویند که در جریان کار بوده اند و این روز ها تعلق مراد و مریدی نسبت به این و آن ندارند. آقای بهنود خیلی در جریان نبود. سخن ایشان در مورد همه ی گروه ها ... و معماری انقلاب... تعارفی بیش نیست، ایشان، معمولا به آن عادت دارند (سخن راندن کمی موافق باد). از سال56 به بعد، کتاب نیایش خود مرحوم شریعتی را من مدت10سال در پایان نماز جماعت (به امامت خودم) و درنمازهای فرادی می‌خواندم. همین دعا در مورد زن و روشنفکر در آن بوده است. منظور ایشان هم از موضعی رادیکال، این بوده که زنان ما چه سنتی و چه مدرن، تحت تاثیر الگو های سنتی‌ی آخوند ساخته و غرب و امپریالیسم ساخته و مذهب مصرف گرایی قرار دارند. مرحوم شریعتی (که من از سال 52 مریدش بوده ام)، مانند غالب کسانی که روشنفکر آن روزگار می خوانیمشان ، مطلق گرا ، مطلق گو، مطلق پرست و مطلق اندیش بود و بعلت پرگویی و پیامبرشدن برای بخش سنت زده ی جوانان چپ گرا، طبعا دچار تناقضاتی در گفتار می شده (مگر این گونه کلی گویی یا تند گویی را در کلام و قلم مرحوم صادق هدایت، مرحوم آل احمد و مرحوم کسروی از خاطر برده ایم؟ سیاق روشنفکر ما همین بود: پیامبرانی تندخو و خود خوانده). و همین است راز گیج کننده ی تناقضات گفتاری‌ای که موافقان و مخالفان و پرستندگان شریعتی را در گرداب خود وا می نهد. او پیامبر جمعی بود که امروزه بنام مهندسان مسلمان می توانیم آن ها را بشناسیم. در سال 55 ازو جزوه ی مطمئنی چاپ شد بنام تخصص و بعدا کتاب های کوچکی بنام "سخنی در باره ی تاریخ" و "توتم و توتمیسم". در اولی رسما مژده می دهد که اسلام آینده اسلام آخوند نخواهد بود (این جزوه از سال58 اجازه ی چاپ نداشته). در دو تای بعدی به روحانیت می‌پردازد و ناامیدی خود را از این که آنان کاری برای نجات مسلمانان و بهروزی خلق انجام بدهند، ابراز می‌کند. و در "در باره ی تاریخ"، حساب مرحوم آقای خمینی را جدا می‌کند و می گوید ایشان تافته ی بکلی جدابافته ایست از حوزه. در کل همه‌ی ما بیسواد بودیم، چه چپ مارکسیست و چه چپ مسلمان که فقط به دور شریعتی حلقه زده بودند. برای اسلامی ها، هیچ بت دیگری، جز شریعتی و رهبران سازمان مجاهدین مطرح نبود. اما معماری انقلاب: او در یکی از آخرین تقریرات خود می گوید : "هیچ انقلاب اجتماعی ای نمی تواند پیش از یک انقلاب فرهنگی وسیع در جامعه رخ دهد." عده ای نیز بعلت این که تحولات سال 57 را بنا بر تز های شریعتی و خودشان، زودرس می دانستند ( بیشتر ماها فکر میکردیم که باید دره ی خلق وضد خلق و امپریالیسم را با صد ها هزار سیاهکل و ویتنام پر کنیم و می دانستیم که مردم اصلا تو این باغ ها نیستند)، در اعلامیه هایی که در دانشکده یا بیرون پخش می کردند، این عبارت را سوتیتر می کردند. پس نه تنها شریعتی، بلکه تمامی بزرگان روشنفکری آن روز ، چیزی را به نام انقلاب، آن هم در سال 57، در خواب هم نمی‌دیدند. لذا گفتن این که او معمار همین تحول بودهة خیلی درست نیست. اما او تنهامحرک حرکت جوانانی بود که مسیر اعتراضات (ناشی از بیسوادی و بی فرهنگی ی عام حاکم بر شاه و گدا ) را بطرف آیت الله شجاع روحانیت کج کردند و با غائله هایی که بعضی مساجد (بعلت نبود هیچ فضایی برای اعتراض به حاکمیت)، براه انداختندة همان شد که دیدیم.این جوانان دانشجو- مهندس مسلمان، با این خیال که بخش مثلا مترقی و کنش گر روحانیت(که کاملا در حوزه در اقلیت هم بود) را در اختیار خودخواهد گرفت، به سینه زنی در پای منبر های اینان رضایت داد و هم سرنوشت با این بزرگان شد (میر حسین موسوی ها و حجاریان ها و ...). طوری که الآنه هم هنوز نمی توانند راوی و منکر خاطره ی مشترک اوایل انقلابشان با بشوند. به این ترتیب، می توان گفت که شاگردان شریعتی مصالح انقلاب شدند تا معماران انقلاب که بخش منزوی حوزه بودند، بتوانند از شور این جوانان و سستی و پوسیدگی نظام مرحوم شاه و تغییر مواضع کارتر کمال سود را ببرندو چیزی بنام انقلاب درست کنند که امروزه نتایجش را بخوبی شاهدیم. اما خود شریعتی، در طرحی که ارائه می داد، چیزی جز لنینیسم را نمی‌توانست مطرح کند، او به تئوری پیشتاز خلق معتقد بود، به امر مسلحانه باور داشت، اما آن را زودرس می دانست و به رهبری متمرکز متعهد پیشتاز خلق ایمان داشت. با این حال، وی در تنهایی، خود را بیشتر متمایل به بودا و اندیشه های عزلت طلب هندی معرفی می کرد (در کویریات). و البته که خود را کسی نمی‌دید که چهار زانو در خدمت هر آخوندی بنشیند و از محضرش تلمذ کند. ولی در مجموع وی یک مهندس مسلمان بود که در پی برخورد با غرب و حاکمیت تفکر لنینی براذهان چپ آن دوران، بازگشت به ذات اسلام اولیه را چاره ی درد های مملکت می دانست. و در این مسیر هیچ کس رقیب او نبود. مرحوم مطهری اصلا آخوندی سیاسی نبود و از نظر فعالیت سیاسی بشدت محافظه کار و جبون. وی و شریعتی خورده حساب هایی در حسینیه با هم پیدا کردند که کاملا روشن نشد بر سر چه بوده، اما آشکار است که مطهری از صحنه بیرون می‌رود و رشته ی امور به دست شریعتی می افتد، فارغ از داوری در این مورد، بعید نیست که این اختلاف بر سر کسب هژمونی در حسینیه بوده باشد. وی افکار شریعتی را در طی اطلاعیه ای پس از مرگ وی، غیر اسلامی دانسته بود و بشدت تلاش کرده بود که امضای مرحوم بازرگان را هم در زیرش بیاورد و آورده بود که بازرگان بعد ها این امضا را تکذیب کرد (در نظر داشته باشید که او استاد دانشگاه و یکی از امروزی ترین روحانیونی بود که خود بخاطر انتقاداتش به حوزه،در میان حوزویان مطرود بود). از جریان لندن بیخبرم، اما شاهد بودم که در سال ،1356درختم وی در مسجد ارک حضور داشت، همراه با معادی خواه و شجونی و دعایی و ... .
در مورد نگاه شریعتی به زنان، طبعا نگاهش نگاه آخوندی نبود ولی نه او و نه هیچ یک از طرفداران و معاصران چپ او، چیزی را بعنوان چالش برابری خواهانه و حقوق بشری در ذهن نداشتند. این بحث کاملا امروزی است و فقط یک روحانی از میان گروه مسلمانان بود که مستقلا در مورد حقوق بشر کمی فکر کرده بود. وی دکترعلی گل زاده ی غفوری بود که همراه با دکتر بهشتی و باهنر، کتاب های دینی دبیرستانی زمان شاه را نوشتند و نیانگزار دفتر نشر فرهنگ اسلامی بودند ولی وی ازهمان اوایل 58 راه خود را از آن دو جدا کرد. البته این نظرات، ربطی بعه عمل هر کدام از ما در مقوله ی برابری طلبی جنسیتی ندارد. ممکن است در نظر چیزی و در عمل چیز دیگری باشیم. در مورد شریعتی در عمل نیز، باید نزدیکان ایشان شهادت بدهند، آنهم موقعی که تمام ملاحظات شخصی و بت پرستانه و دکان سازی به کنار رفته باشد.
در مورد سلمان و ابوذر هم، لازم نیست که آقا احسان، برای خوانندگان و مریدان مرحوم شریعتی، به تفسیر و تقریر گفته های شفاهی ی پدر بپردازد: آن چیزی که شریعتی گفت در کتاب های خود ایشان آمده و می دانیم که فیلسوفان را پفیوزان تاریخ دانست و کشوری را که پر از ابن سیبویه و ابن سینا باشد به سخره گرفت. او مرد عمل بود و بدنبال کنش اجتماعی برای تغییر فرهنگی در جهت افکار خود بود، نه در فکر تحقیقات کتابخانه‌ای (یعنی ابوذری و حسینی وار عمل کردن: اگر می توانی بمیران (جهاد) و اگر نمی توانی بمیر(شهادت)). می گفت که "حسینیه ، باید روزگاری در آینده، به قلب فکری جهان اسلام و بشریت تبدیل شود." و لازمه ی این، عمل فوری ی اجتماعی بود. متشکرم . رضا الوندی
-------------------------
زمانه: با سپاس از شما باید بگوییم که نویسنده گزارش یکی از خوانندگان زمانه است و نه داريوش رجبیان که این روزها در امستردام است

-- رضا الوندی ، Jun 22, 2007 در ساعت 05:37 PM

شريعتي فريب‌كار بزرگ قرن معاصر بود كه با سخنان آتشين خود عده‌ي زيادياز جوانان را فريب داد و اين فريب تا به امروز نيز ادامه دارد.
ديروز دوستي سخنراني فاطمه، فاطمه است را از راديو جمهوري اسلامي شنيده بود و بسيار هيجان زده شده بود كه با يك ساعت كلنجار رفتن قانع شد كه دين از پايه و اساس غلط است و فرقي نمي‌كند شريعتي از آن بگويد يا هر كس ديگر...

-- پيروز ، Jun 22, 2007 در ساعت 05:37 PM

ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت، به عوام ما علم، به مومنان ما روشنایی، به روشنفکران ما ایمان و به متعصبان ما فهم و فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت، به دانشجویان ما عقیده و به دانشجویان ما...نیز عقیده، به دینداران ما دین، به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و .... عنایت کن!
------------------------------------
خدا رو شکر که شریعتی در دوران بعد از اختراع خط به دنیا اومده و سخنانش همه مکتوب شدند مگرنه معلوم نیست چه تعداد تحریفاتی از این نوع، داشتیم.
بریدن چند کلمه از یک متن، مطابق با صداقت خبرنگاری نیست.

-- حسین ب.ن ، Jun 22, 2007 در ساعت 05:37 PM

خوب اگه واقعا هم همچين جمله اي گفته باشند - چيز بدي از خدا نخواستن .
كي گفته كه تمام آدمهاي يك جامعه همگي شعورشون تكميل و تمامه؟ كي مي گه كه همه آدمهاي جامعه باغيرتند؟
اگه اينطوري بود اينهمه مشكل ما نداشتيم.
اگر زنان ما آزادي رو به جز در حجاب در آزادي اجتماعي و در هر نوع آزادي كه حتي گاها در خانواده از اونها سلب مي شه و حتي خودشون هم نميفهمند مي ديدند ... هيچوقت از جامعه ما مرداني به دنيا نمي اومدند كه بزرگترين تفريحشون عوض رفتن به دانشگاه (به ميل خودشون و نه به اجبار خانواده ) رفتن به آنتاليا و هزار جاي ديگه باشه .
اگر تعادلي در جامعه ما وجود داشت و هر چيزي رو در حد تعادل ازش بهره مي گرفتيم هيچ وقت با اينهمه مشكل روبرو نبوديم.
كجاي دنيا به خاطر حجاب با كسي برخورد مي كنن؟
اما هيچ كس از خودش سوال نمي كنه كه كجاي دنيا زنا مثل ايراني ها آرايش ميكنن؟
زنان ايراني موقع رفتن براي خريد نون روزانه هم ا ز يك عروس ارميكايي بيشتر آرايش مي كنن.
اين مهمترين چيزيه كه تو اين آشفته بازار و اين بحبوحه به عهده زن ايرانيه؟
تربيت نسل بعدي چي مي شه؟
تربيت كردن فقط اينه كه بچه سلام كردن بلد باشه و مسواكشو هر شب به زورهم كه شده بزنه؟
وقتي مي تونيم بگيم زن ايراني بچه رو خوب تربيت مي كنه كه لازم نباشه به جاي خواهش كردن از بچه كلي بچه رو از همه چيز اعم از لولو - آمپول - بابا - آقاجون - زن همسايه - خانم معلم - آقاي مدير و...... بترسونيم .
وقتيه كه ديگه بچه تو سن بلوغ احساس افسردگي نكنه .
وقتيه كه خود بچه احساس مسئوليت كنه و خودش درس بخونه - نه اينكه بچه رو شرطي كنه كه اگر امسال قبول شدي : دوچرخه
سال ديگه : كامپيوتر ...
سال ديگه :....
اما هيچوقت شده به بچه هامون طرز استفاده درست از همون دوچرخه و كامپيوتر رو ياد بديم؟
اينترنت چرا توي ايران فقط جهت چت كردن استفاده مي شه ؟
من اعتراض دارم به تمام كسانيكه مدعي شعور زنان در ايران هستند (البته نه همه زنها)

من بعنوان يك زن ايراني - مدعي هستم كه نصف زنان هموطن خودم رو به خاطر همين عدم درك درست از امتيازاتي كه در زندگي دارن و مي تونن داشته باشن ولي استفاده نمي كنند نمي تونم تحمل كنم ...
و شكي نيست كه مردان از دامن زنان بزرگ مي شوند. پس واي به حال جامعه اي كه زنانش ............................!!!!!

-- الهام ، Jun 22, 2007 در ساعت 05:37 PM

شریعتی یک انقلابی در عرصه معرفی دین بود دینی که در طول تاریخ رنگ و بوی دیگری گرفته بود و یک عده هم داشتند از بی خبری مردم از دین واقعی نان می خوردند به همین خاطر شریعتی را برای همین مردم عادی دشمن معرفی می کردند به خاطر همین بود که شریعتی گفتند :خدایا مگذار انچه را که حق می دانم به خاطر انکه بد می دانند کتمان کنم

-- مرتضی صارمی ، Jun 23, 2007 در ساعت 05:37 PM

واقعا جای تاسف دارد در سخنرانی دکتر امده است به روشنفکران ما ایمان و به مردان ما شرف ........ چرا حرف های شریعتی به همین سادگی تحریف می شود چرا جدیدا همه یقه شریعتی را به خاطر انقلاب می گیرن چرا فقط و فقط چند اثر او در سال 50 که اوج مبارزات مسلحانه و اعدام های ان چنانی بود امروز مورد توجه قرار گرفته چرا این دوستان جهت گیری طبقاتی اسلام را نمی خوانند کتاب ویژگی های قرون جدید و حتی بازگشت به خویش تشیع علوی و صفوی که از کتب کسروی بیشتر مورد حمله بود و در همان سال 50 نگاشته شد بابا شریعتی در همان سال 50 51 از سوی خیلی از همین کسانی که او را نقد می کنن متهم به لالایی خوندن برای انحراف مبارزات قهرمانانه مسلحانه بود حتی روشنفکران تند و تیز چپ به او می گفتن الان موقع حرف نیست الان باید اسلحه به دست گرفت این دوستان مگه ندیدن چپی ها و ان دهن های کف کرده جلوی دانشگاه تهران چگونه برای خلخالی کف می زدن و خواستار کشتار بیشتر بودن بسیاری از همی ها که در سال های اول انقلاب خیلی تند و تیز بودن همش در دهنشان مرگ امپریالیسم و نابودی امریکا بود امروز به شریعتی حمله می کنن ان هم تمتما ارجاع می دن به دو سخنرانی و کتاب کتاب شیعه و بحث شهادت که اصلا خود این دو سخنرانی به خاطر اعدام 10 تن از چریک های فدایی خلق ایراد شده که تازه با کارهای او مخالف بودن

-- سهیل ، Jun 25, 2007 در ساعت 05:37 PM


با سلام و عرض ادب

هم اکنون ساعتی از شب گذشته هست و من باب عادت سری به راديو زمانه زدم تا شايد خبری و نکته ای را بيابم. تا اينکه گزارش کانون توحيد را ديدم. و بعد نظرات افراد و موافقين و مخالفين را. لحظه ای را مکث کردم ... شايد بيهورد نيست تا اشاره ای گذار به مسئله کنم.
ظاهرا طبيعی ست که در باره فردی چون شريعتی آراء و افکار گوناگون باشد. شايد همه ما به خوبی می دانيم که در تارطخ جديد ما چند نحله نو و تازه شکل گرفته است که در ميراث فرهنگی و تاريخی ايران زمين ردپای چندانی از آن نمی توان يافت. و به گمان من شريعتی در وجهی از وجوه همان کار احمد کسروی را انجام داد و از طرفی ديگر ظاهرا به جنبش ملی شدن نفت ايران علاقه داشته است و ... به هرحال، هر موافق و مخالفی خواه ناخواه به مرجع و رفرانسی تکيه می کند و از ان الهام می گيرد و در نفی و يا حمايت از فرد ، گروه و يا جريانی سعی و کوشش می کند و... اما روشنفکران ايران علی العموم برغم تمامی موفقيت ها، شکست ها، پيروزی ها و درماندگی ها، از هر تيره و تباری که باشند کمتر به خردورزی تکيه می کنند. به نظر می رسد که در پرتو خرد و خردمندی نه تنها می توان از کارنامه شخصيت ها و حتی نحله های نو در ايران به درستی سخن گفت، بلکه تنها در سايه خردگرائی ست که انديشه نقادانه به برگ و بار می نشيند. و ما به قدرت تمييز و تشخيص نائل می شويم. لذا نفرين يا ستايش پاسخگو نيست. شايد برای ارضای خويش خوب است. اما کارساز نيست. پرسش اصلی اين است که چرا بعد از گذشت سه دهه از فوت شريعتی روشنفکران مذهبی و روشنفکران سکولار به اجماعی در باره مثلا شريعتی نرسيده اند؟ در اصل وقتی که در موضوعاتی که ظاهرا بی اهميت جلوه می کنند، اما در واقع نشاندهنده بلوغ فرهنگی و فکری روشنفکران ايرانی ست، نظر افکنيم به خوبی معلوم می شود که با رويکرد احساسی و نه عقلی و خردمندانه با مسائل برخود می کنيم.
سرورانه عزيز نه با نصحيت و ستايش و نه با تحريف و ناسزا می توان کاری کرد و نه با شعر شعار.
اصلی ترين مرجع فرهنگی ما عرفان و بينش و نگرش ناشی از آن است _ چه خشنود باشيم و چه ناخوشند نمی توان حساب خود را به سادگی با سنائی، مولانا، عطار و حافظ و ...پاک کرد _ و شايد کودکانه و ابلهانه است که بخواهيم همين ميراث را هم بطور ناشيانه طرد و نفی کنيم. اما ناگفته پيداست تا هنگامی که خرد ورزی در فرهنگ ما غرس و محکم نگردد نه تنها در باره شريعتی، بلکه مواردی مهمتر از آن ما را درمانده خواهد کرد.
من شخصا از آنجائيکه اطلاعات چندانی در باره شريعتی ندارم تنها چند کتاب از اين نويسنده خوانده ام در هفته های گذشته وقتی که در روزنامه های ايران انتشار مراسم های مختلف به مناسبت مرگ شريعتی را ديدم حيرت کردم . شايد کسی پيدا شود و با برهان و دليل از ان برای من سخن گويد پيشاپيش تشکر وقدر دانی می کنم

-- رضائی ، Jun 30, 2007 در ساعت 05:37 PM

شریعتی با اعتقاداتش زندگی میکرد .اعتقادت شریعتی برایش نان اور نبود.خودش اذعان داشت که ممکن است اشتباه هم بکند چیزی که الان هیچکس راجع به افکارش بیان نمیکند . اخلاص در تمام نوشته های شریعتی موج میزند.

-- مخبر اسمان هفتم ، Jul 5, 2007 در ساعت 05:37 PM

پس از 30 سال از انقلاب ويرانگر اسلامي بايد دعوا كنيم كه شريعتي كه بود. شريعتي هر چه كه بود جز بدبختي هديه اي به مردم ايران نداد. ما روشنفكران بزرگي در طول تاريخ پس از اسلام داريم كه بهتر بود نمي داشتيم. چه مي شد اگر امثال ابن سينا و شريعتي در جهت تا ييد دين مهاجمان خونريز تعقل و قلم به بيراهه نمي دادند.

وقتي اعراب امثال ابن سينا را از دانشمندان خودشان مي خوانند پيش خودم مي گويم بدون ترديد اين وطن فروشان تقديم و پيش كش شما بي خردان شمشير به دست باد كه تمام سعي خود را كردند تا شما تجاوزكاران را صاحب تمدن و فرهنگ و انديشه نشان دهند.

امروز ديگر تمدن و فرهنگ ايراني كجاست. هر چه داريم فداي قدوم متجاوزان تازي باد. ما قرنهاست از خود بيخود شده ايم. بر ما مبارك چنين هويتي.

-- بدون نام ، Jul 10, 2007 در ساعت 05:37 PM